ميران
ناسیونالیسم قومی، بستر مصیبت مردم افغانستان
ناسیونالیسم درادبیات سیاسی و جامعه شناختی، یک دکترین چند بعدی است که ازچشم اندازهای متفاوت تعریف شده است. تعاریفی که تاهنوز ازاین پدیده ارائه گردیده اند، نحو کاربرد و اهمیت آن را به عنوان یک رویکرد درتعاملات سیاسی ومناسبات اجتماعی درمعرض دید میگذارد. اثرات متفاوت این دکتورین درگستره ی تعاملات سیاسی و مناسبات اجتماعی سبب گردیده است که تعریف یکسان ویک دست از آن وجود نداشته باشد.
ناسیونالیسم دراعتبار یک دکترین سیاسی، درآغاز 1800 میلادی دراروپا تولد یافته و به تدریج وارد ادبیات سیاسی وجامعه شناختی گردید. برمبنای این باور، انسانها بطور طبیعی به ملت های مختلف ومتفاوت تقسیم گردید اند و بنا بر خصلت های متفاوتی که دارند، ازهمدیگر تفکیک پذیراند. لذا با توجه به این خصایل متفاوت، هرملت حق دارد که براساس خصایل و ویژه گیهای های سیاسی ـ اجتماعی منحصر بخود، نظم ونظام سیاسی ایجاد نماید. ناسیونالیسم قبل ازهرچیز یک باورسیاسی دانسته میشود که درسایه ی آن مرزهای ملیتی مشروعیت سیاسی کسب می نمایند. برمبنای این باور یک واحد سیاسی می بایست با کاراکترهای ملی درمطا بقت قرارداشته باشد. ریشه های ناسیونالیسم به عنوان یک باورسیاسی، با انقلاب فرانسه (1789) گره میخورد که شیرازه ی اصلی آن ازمقاومت مردم ستم دیده علیه حاکیت ستم گر شکل گرفت وباهمین گرایش اول دراروپا و پس از آن در امریکای لاتین گشترش یافت. ناسیونالیسم به معنی علایق وطن پرستی یا وطن دوستی نیز تعبیر میگردد که دراین مفهوم فراتر از مرزهای اتنیکی عمل میکند. از این چشم انداز، "ملت" و "سرزمین" دو مفهوم گره خورده درهمدیگر هستند که شالوده ی ناسیونالیسم را به عنوان یک ایدیولوژی شکل می بخشد. ازیک چشم انداز دیگر، ناسیونالسیم پیوند نزدیک با روند صنعتی شدن درغرب دارد که تغیرات شگرفی را درجغرافیای سیاسی جهان معاصر بوجود آورد. شکل گیری جوامع کوچک باعلایق مشترک درزمینه های متفاوت، یکی ازفرایند روند صنعتی شدن دانسته میشود که این جوامع درگذر زمان، دراعتبار و احد های نیرومند سیاسی ـ فرهنگی ، زمینه ایجاد دولت وملت های مختلف را فراهم آوردند. ( البته این نظریه که مبتی بر عملگرایی وداده های ماتریالیستیک می باشد، با توجه به شرایط اجتماعی واقتصادی درفاصله ی قرن 17 و 18 که منجر به شکل گیری ملت و دولت های زیادی گردید، مطرح گردیده است) (1).
دریک تعریف دیگر، ناسیونالیسم یک باور سنتی می باشد که براهمیت هویت ملیتی تاکید می کند. از این دیدگاه، هرملیت یک واحد ارگانیک تلقی میگردد که این واحدها، پاره ای از خصوصیات و ویژه گیهای رفتاری شان را در گذر تحولات زیستی کسب کرده اند وپاره دیگر آن حاصل مطابقت با شرایط زمانی ومکانی محیط زیست میباشد. به عبارت روشن تر، ملیت ها وتیره های متفاوت حاصل دوعنصر زمان ومکان دانسته میشود که خصوصیات وهنجارهای رفتاری شان درگذر زمان و باتوجه به شرایط و ویژه گیهای جغرافیایی ـ محیطی، شکل پذیرفته اند. ازاین چشم انداز، نایسونالیسم برمبنای تفاوت های بیولوژیک وخصلت های متفاوت فرهنگی ـ اجتماعی میان ملیت های مختلف، شکل گرفته است که هرواحد ملیتی را مستحق صیانت از ویژه گیهای انحصاری آن میداند (2). اما از دید مارکس، ناسیونالیسم ممثل منافع طبقه بروژوا می باشد که درخدمت این طبقه به کار می رود (3). آنچه که از این تعاریف برمی آید، ناسیونالیسم یک نگرش سیاسی و ایدیولوژیک به خصلت های فرهنگی ـ اجتماعی و تفاوتهای بیولوژیک میان ملیت ها دانسته می شود که بر مرزهای اتنیکی و خصلت های متفاوت سیاسی ـ اجتماعی آنها مشروعیت می بخشد. اما همین نگرش، درمقیاس گسترده تر، زمینه ی ایجاد بسیاری از دولت ـ ملت های همبسته را درقرن گذشته فراهم آورده که درواقع جغرافیای سیاسی بسیاری از کشورهای معاصر را تشخیص وتعریف کرده است.
ناسیونالیسم قومی درافغانستان
ناسیونالیسم قومی درافغانستان، به مفهوم پاسداری ازتفاوت های بیولوژیک وخصلت های قبیلوی، سابقه ی نسبتا طولانی دارد. به باور آقای حسین مبلغ (4) موجودیت ناسیونالیسم قومی درافغانستان، به آغاز قرن بیستم میلادی برمیگردد وباجنبش مشروطه خواهی پیوند میخورد. ایشان، محمود طرزی را مبلغ و مروج رسمی این اندیشه میداند که آن را ازذهنیت قبایلی وارد مطبوعات کرده و به یک جریان سیال تبدیل نمود. اما به روایت تاریخ و رخدداد های تاریخی، ناسیونالیسم قومی درافغانستان، پیشینه ی خیلی طولانی تر ازاین دارد که در حقیقت امر با تلااش های احمدشا درانی (5) گره میخورد. احمدشا درانی رسما ناسیونالیسم قومی را بینان گذاشت و این پدیده را درتبلور اراده طایفه ی حاکم بر سایر طوایف به عنوان یک باورمقدس نهادینه کرد. پس ازمرگ ایشان به رغم خصومت های تلخ وخونین میان دو طایفه محمد زایی و سدوزایی ، این باوربه قوت وسیادت خود ادامه یافت و ریشه های بسیاری از بحران و مصبیت های ممتد و سنگین را درخود پرورش داد. با آغاز جراید ومطبوعات درافغانسان، ناسیونالیسم قومی، به شدت بیشر وارد تعاملات زنده گی مردم گردید که بدون تردید، محمود طرزی درتبلیغ وترویج این باور، نقش خیلی محرز وبرجسته داشته است. اما آنچه که ناسیونالسیم را درافغانستان ازسایر ممالک وکشورهای منطقه متمایز می سازد، این است که: این پدیده هیچ گاه نتوانسته است که دریک باور منسجم ومتعارف زمینه ساز یک دولت وملت همبسته وهمگرا را فراهم آورد. درحالیکه فرایند ناسیونالیزم به عنوان یک نگرش سیاسی، در اروپا و درخیلی ازگوشه وکنار دنیا، ظهور دولت وملت همبسته گر، بوده است. ناسیونالیسم چه دراعتبار و اهمیت ایدلوژی و چه در اشکال جنبش های توده ای ، زیرساخت بسیاری از دولت ـ ملت های معاصر را فراهم آورده است. اندیشه های مهاماتا گاندی وتلاش او برای ایجاد یک دولت ـ ملت همبسته، نماد برجسته ی ازناسیونالیسم مدنی است که فراتر ازمرزهای اعتقادی وقومی، اساس یک دولت را با قاعده های ملی، بنیان گذاشت. اما اینکه چرا ناسیونالیسم درافغانستان، تجزیه وتفرق قومی را گسترش بخشیده ونهادمند ساخته و فراتر ازآن به عنوان یک نگرش تنش پرداز و عصبیت برانگیز به کار رفته است، پاسخ این سوال را می توان در متن حوادث و رخداد های دوقرن اخیر درافغانستان و بویژه طرز رفتار و نگرش حاکمیت نسبت به رعیت جستجو کرد.
واقعیت این است که ناسیونالیسم قومی درافغانستان، دربسترحاکمیت و دردامن عقده های برتری خواهی رشد وپرورش یافته است. ازهمین روست که ناسیونالیسم درماهیت یک ایدولوژی سیاسی، رفتارحاکمیت را با گرایش های نژاد محور و تلاش برای تسلط روانی وسیاسی یک طایفه بر طوایف دیگر، درحوزه های گوناگون به نمایش میگذارد. ایجاد افغانستان نوین با پوتانسیل ناکارآمد، ظرفیت نامساعد و استعدادعقیم برای ایجاد دولت وملت همسو، انحصارقدرت سیاسی درتسلسل حاکمیت خاندانی با انگیزه ونیت اعمال عقده های درون فامیلی، جنگها و لشکرکشیهای خسارتبار، قتل عامهای داخلی به منظور ترویج وتحکیم حاکمیت ، ترویج وکانالیزه کردن تفکر برتری خواهی وبرتری جویی .... وخیلی چیزهای دیگر (6) ازجمله دلایل وفکتورهای هستند که ناسیونالیسم را باعصبیت های مفرط قومی وتفکر نژاد گرایانه درهم آمیخته و از آن به عنوان ابزار تولید عصبیت و تمدید تسلط بهره جسته اند. تبلور ناسیونالیسم قومی در رفتار وهنجارهای حاکمیت ، اقلیت های خارج از قدرت وحاکیمت را، انسجام بیشتر بخشیده و زمینه ی توافق همگانی را برای ایجاد یک دولت و ملت همبسته، برای مدت های طولانی دور ازامکان ساخته است.
تنوع فرهنگ و مذهب درافغانستان، فاکتور دیگری است که تب ناسیونالیسم قومی را درحوزه های متفاوت گرما و جوشش بیشتر بخشیده و دربستر روابط اجتماعی نهادینه کرده است. احزاب، جریانهای سیاسی و روشنفکران جامعه که عمدتا از چشم انداز علایق و گرایشهای زبانی، اتنیکی، و مذهبی درخط ومسیر تحولات جامعه قرار گرفته اند، ناسیونالیسم قومی را درابعاد گسترده تر وارد شریان های تعاملات سیاسی ـ اجتماعی کرده اند. دراین میان، مذهب و بنیاد گرای مذهبی بیشتر ازسایر پدیده ها درخط ناسیونالیسم قومی، به کار رفته که درواقع ناسیونالیسم قومی در بستر داده ها و آموزه های بنیاد گرایی مذهبی تقدیس وتمجید گردیده است و به همین دلیل دربسیاری ازتعاملات ومناسبات اجتماعی به عنوان باورهای مقدس وغیرقابل تغیر جلوه گر اند. احزاب سیاسی درافغانستان، تبلور از ناسیونالیسم قومی درتمام تعاملات زندگی این مردم بوده اند که سیر رخدادها وحوادث به ویژه دراین سه دهه اخیر ممثل این واقعیت است. ناسیونالیسم قومی به عنوان یک ایدلوژی چنان عمیق وگسترده وارد هنجارهای اجتماعی گردیده و در رگ رگ الگوهای رفتاری مردم تنیده که به خوبی توانسته است سایر مکاتب وباروهای ایدلوژیک ، مانند اسلام و مارکسیسم را درمرزهای تعلقات قومی محدود و محصور نماید. طالبان نمونه ی روشنی از ناسیونالیسم پشتون اند که توانستند بنیادگرایی مذهبی وناسیونالیسم پشتون را درپیوند همدیگر و به عنوان متمم ومکمل همدیگر، درعرصه های متفاوت به کار برند (7).
درافغانستان باتوجه به واقعیت ها متفاوت اجتماعی ـ فرهنگی وخصایل نازسازگار قومی، ناسیونالیسم با گرایش نژادگرایانه و فاشیستی درهم آمیخته اند که عملا به عنوان یک ابزار عصبیت برانگیز وکینه افروز درتمام تعاملات و مناسبات اجتماعی میان اقوام ومذاهب به کاررفته است. نگرش وباورهای ناسیونالیستی درذهنیت قبایلی و هنجارهای رفتاری آنها، همواره با احساس کینه وتنفر نسبت به همدیگر، همراه بوده است. تفرق اجتماعی وعصبیت های قومی که به گرمی در مناسبات اجتماعی اقوام، تجلی میکنند، فرایند نهادینه شدن همین نگرش در ذهنیت قبایلی است. ایجاد افغانستان ظاهرا واحد ومتحد، هیچ گاه نتوانسته است که شرایط وبستر مناسب را برای ساختن هویت وملت همبسته فراهم نماید. رفتارخشونت بار و قهرآمیز حاکمیت، درتعامل با واقعیت های سیاسی ـ اجتماعی ی که بیرون ازدایره ی علایق حاکمیت قرارداشته اند، عملا سبب ترویج بدبینی مفرط و آمیخته باکینه وآلوده باتعصب نسبت به همدیگر، درمیان اقوام گردیده است. رخدادهای تلخ و متسلسل، بحرانهای پیچیده ونفس گیر، درواقع فرایند همین تعامل اند که هرازگاهی مردم افغانستان را به رغم داشتن سرزمین واحد، دربرابرهمدیگر قرار داده وبرای نابودی همدیگر کمر بسته اند (8). به همین دلیل است که ناسیونالیسم درافغانستان، درتشدید خصومت و بدبینی های های مفرط قومی وقبایلی تبلورمی یابد و درتعاملات سیاسی و مناسبات اجتماعی باگرایش نژادگرایانه عجین میگردد.
ناسیونالیسم قومی، شبکه های روابط اجتماعی را برمبنای پیوند خونی و خویشاوندی تنظیم وتعریف می نماید و داده های متاثیر ازاین پیوند را درتعامل با واقعیت های بیرونی معیار قضاوت قرار میدهد. تولید وبازتولید ارزشها وهنجارها دربستر ناسیونالیسم قومی، به گونه ای صورت می پذیرد که تعامل وتوافق با ارزشهای بیگانه، آمیزه ی از گناه وخیانت تلقی میگردد. به همین دلیل کسانی که خواسته و یاناخواسته ازمرزاین پنداره ها عبورمی نمایند، اکثرا مالیاتی سنگینی را نیز متحمل می شوند. تاکید ناسیونالیسم قومی بررفتارها وهنجارهای قوم محور، از یک طرف امکان رشد وتکامل را درعرصه های متفاوت، محددود وناممکن ساخته و ازجانب دیگر، زمینه های گسترده ی تعارضات وتصادمات سنگین وناخوشایندی را فراهم آروده است. به باور این قلم، درکنار خیلی ازدلایل وعوامل، به چهار فاکتور عمده میتوان اشاره کرد که سبب گردیده اند تا ناسیونالیسم درافغانستان، به جای ایجاد دولت ـ ملت همسو وهمگرا، روند جدا افتاده گیها وعصبیت مفرط قومی را سرعت ومشروعیت ببخشد.
اول : تسلسل حکومت های خانواده گی بامعیارهای قبیله محور و تخاصمات خونین شاهان وشاهزاده گان برای کسب وغضب قدرت و فراتر ازآن خصومت های خونین وطولانی همرا با دست به دست شدن قدرت وحاکمیت میان دوخاندان سدوزایی ومحمد زایی ، ناسیونالیسم را دراشکال مفرط و رادیکال آن به نمایش می گذارد. دراین مدت مردم افغانستان درواقع گروگان رقابت های شاهان و شاهزاده گان این دوخاندان اند که فرصت هرگونه نواندیشی ودگر اندیشی را ازمردم گرفته بودند. فاکتور دوم را می توان در تعدد شاهزاده گان این دو خانواده سراغ گرفت که بعد ازمرگ پدر، برای وراثت تاج وتخت، باتمام قدرت رو دروی هم قرار میگرفتند. همین رو درویی های خشونت ریز وعقده برانگیز، سبب می گردید که حاکمیت به جز از رقابت های خونین درون خانواده گی ، به چیزی دگر نپردازد (9). فاکتور سوم را می توان درشکست انگلیس ها جستجو کرد که برای جبران عقده های ناشی ازاین شکست، درگسترش و نهادینه کردن تضادها و عصبیت های قومی ـ مذهبی درافغانستان نقش محرز و برجسته داشته اند. فاکتور چهارم سیاست ها و رفتارهای " اتنو سنتریک " حاکمیت اند که برای ترویج و نهادینه کردن ارزشهای حاکمیت پسند، حصار وخصلت های قومی را رنگین تر وبرجسته تر ساخته و درتفرق اقوام کوشیده است (10). این چهار فاکتور دریک پیوند ارگانیک باهمدیگر، سبب گردیده اند که نخست آگاهی عمومی جامعه را درپاین ترین سطح تنزل یابد و پس از آن علایق همگرایی و قرابت ملی درتمام لایه های طبقاتی میان اقوام، به روابط ومناسبات دورن قومی و قبیلوی محصور و محدود گردیده وجامعه عملا دراشکال ساختارهای ناهمگون تجزیه گردد. رشد ساختار قبیلوی، قبل ازهرچیز دیگر، به تکوین عصبیت های قومی ـ مذهبی انجامیده که خود به عنوان وسیله ی موثر برای تفرق وتشتت بیشر اقوام، توسط بیگانگان مورد استفاده قرارگرفته است.
دریک جامعه چند قومی ومتکثر مثل افغانتسان، وقتیکه هویت و اراده ی ملی یک جامعه درآیینه حاکمیت ونظام سیاسی تبلوروتبارز نیابند، ناسیونالیسم در رفتار وهنجارهای قبایلی تجلی میکند. همین تبلور ناسیونالیزم درهنجارهای قبیلوی وعصبیت های قومی، سبب گردیده است که روند ملت سازی وشکل گیری هویت ملی، به یک جریان عقیم تبدیل گردد ومردم افغانستان، هیچ گاهی به علایق و منافع مشرک ملی احساس وابستگی ودلبستگی نکنند. ازهمین روست که مردم افغانستان، نه همزیستی مسالمت آمیز وخویشاوندی ملی را تجربه کرده اند و نه هم درنظرگاه حاکمیت، شهروندان متساوی الحقوق بوده اند. بسیاری از بحرانهای متسلسل سیاسی ـ اجتماعی که مصیبت های سنگینی را برمردم افغانستان تحمیل کرده اند، ازهمین واقعیت سرچشمه میگرد. . ازآنجایکه ناسیونالیسم قومی، به عنوان یک باورمقدس، درتمام تعاملات و مناسبات اجتماعی و الگوهای رفتاری نهادینه گردیده است، جاگزین کردن این پدیده مقدس، با پدیده های مانند "انسان محوری" و "ارزش سالاری" ازاین چشم انداز، غیر ممکن به نظر میرسد مگر اینکه بستر پرورش اجتماعی و نهاد های اثرگذار درآن، برمبنای ارزشهای انسانی و فارغ ازگرایش های آیدولوژیک و نژاد محور، تعریف وتدوین گردد.
منبابع:
1- Kedourie, E lie (1993). Nationalismen. WSOY, Finland 1995.
2- www.anus.com/tribes/snus/nihilism/artiklar/alexis/nationalism 7/6/2007
3- Gellnes, Ernest (1997). Satat, Nation, Nationalism. AiT scandbook, Falun 1997
4- www. Afghanasamai.com 25 may 2006. Hosain Mubalegh
5- فرهنگ، میرمحمد صدیق (1385 خورشیدی) افغانستان درپنج قرن اخیر. موسسه انتاشارات عرفان تهران.
6- فرهنگ، میرمحمد صدیق همان اثر
7- احمد رشید، (1379). اسلام ، نفت و بازی بزرگ جدید. ترجمه اسد الله شفایی. ناشر: دانش هستی. تهران
8- واعظی، حمزه (1381 خورشیدی) افغا نستان وسازه های ناقص هویت ملی. ناشر محمد ابراهیم شریعتی ایران تهران.
9- فرهنگ، میرمحمد صدیق همان اثر
10- فرهنگ، میرمحمد صدیق. همان اثر