مهرالدین مشید

بنیادگرایی و یا میانه روی نمیتواند پوششی برای برائت جنایت کاران باشد

 

دراین شکی نیست که نوگرایی اسلامی با باری ازاتهام بنیادگرایی ویامیانه روی به حیث یک تفکرهواخواهان ودشمنان زیادی دارد. نباید میزان دوستی ها ودشمنی ها را نسبت به یک تفکرملاکی برای برحق بودن ویا ناحق بودن آن پنداشت و رهروان راستین این طرزتفکر را که جانهای عزیزخود را در راۀ آرمانهای عالی انسانیت عاشقانه وبی دریغ فداکرده اند که هدف اصلی آنها همانا نجات محرومان عالم از زیر ستم قلدران وجباران تاریخ بوده است . به جا نخواهد بود تا اینها را ناآگاهانه وکینه توزانه به باد انتقاد گرفت وبدون سره وناسره کردن حق از باطل بارگناهان دیگران را بردوش آنها افگند که نه تنها به آرمانهای آن رهروان پاکباز و وارسته سخت ناجوانمردی کرده اند؛ بلکه زیر پوشش افکار و اندیشه های عالی آنها چنان دست به جنایت های نابخشودنی نیز زده اند که نه تنها روح آن رادمردان ازاینها بیزاراست وخدا ومردم از اعمال بد آنها نفرت دارند؛ بلکه زنده گی زشت وننگین ؛چون باری بروجدان این مدعیان کاذب نیزسنگینی دارد.

دراین شکی نیست که زیرپوشش بنیادگرایی چون دیگرجریانهای سیاسی وفکری فعالیت های گوناگونی وجو دداشته باشد؛ ولی این رانمیتوان به مفهوم تردید ونفی کلی تفکربنیادگرایی تلقی کرد. ازاین به دورنیست که گروههای مختلفی اعم ازترورستان حرفه یی، مافیای قدرت، مافیای تاراج و چپاول زمینهای شخصی ودولتی، قاچاقبران مواد مخدروسیاستمداران حرفه یی فعالیت های خود را زیرعنوان بنیادگرایی توجیه کنند. بهره برداری سؤ همچو جریانهای سیاسی ومافیایی نمیتواند اساسات تفکر احیاگرانۀ اسلامی  رابه کلی زیرسوال ببرد وهویت فکری ومعنوی آنرا سلب کند. درکشورما هم جریانهایی وجود دارند و یا درحال شکل گیری اند که همچوسیاستهای را دنبال میکنند.

این غیرعادلانه است که جنبش های احیاگرانه که خواهان استقلال سیاسی واقتصادی وترقی وپیشرفت کشورهای خود اند با جریانهای سیاسی ومافیایی به عوضی گرفت که برای حفظ منافع خود چنان غرق در وسوسۀ قدرت وثروت اند که نه تنها خودوبیگانه را زیرپا میکنند؛ بلکه ازنابودی بزرگترین ارزشها هم دریغ نمیورزند و ازاین هم هراس ندارند تا به بهانۀ تفکرنوگرایانۀ زیرپوشش دین  که مخالف جدی خیانت وجنایت است. آنرا درپای اهداف شخصی خودذبح شرعی نمایند.

صادقانه بایداعتراف کرد که مبارزات وقهرمانیهای مجاهدان راۀ آزادی نه تنها برگردن زن ومرد وحتا برسنگ ، چوب ،دشت  وکهساراین مرزوبوم دین بس بزرگی رابه جامانده اند؛ بلکه نسل های آینده دین ایمانی وملی دارند تا ازعظمتها و قربانی های آنها به قیمت جان حفاظت ونگهبانی کنند، به اندیشه ها و آرمانهای بزرگ آنها ارج بگذارند.

این عادلانه نخواهد بود حق را در ترازوی باطل سنجش کرد و ناحق را باحق عوضی گرفت. داد را که خون تاریخ است وگردانندۀ چرخ واقعی زمان و وارث نسل های مظلوم سراسر اعصارمیباشد، با بیداد که قلب تاریخ است واین دل سنگ بی باکانه ازهزاران سال بدینسو،داد(خون ) رادربسترزمان جاری نگهداشته است ،تعویض کرد و آن روح سرشاروتسلیم ناپذیر را فدای بیداد؛این دل سنگ تاریخ نمود.

داد درطول تاریخ اسطورۀ ماندگاری بوده است که تنها درذهن آدمی جایگاۀ بزرگی داشته است ؛ ولیکن هرگزتحقق عملی پیدانکرده است. به تعبیری دیگرداد را میتوان به راهیان راستین جهاد و مبارزه تشبه کرد که درجهانی از وارستگی ها برای رهایی و آزادی انسان ازبند بنده گیها لحظه یی هم ابا نورزیده اند و تا آخرین رمق حیات جان را درپای دوست نهاده اند .

بیداد آن قلدران نامرد و یاران نیمه راه و آزمند را ماند که با خیره سریهای بی شرمانه درزیرچترداد حرکت میکنند و بامنتهای بی شرمی به داد یعنی خون مظلوم تاریخ تاسرحد خیانب وحتا جنایت دشمنی میورزند.

بدون شک مجاهدان راستین یعنی داعیان جهاد و آزاده گی ها ازجمله صدها وهزاران مردان جان برکفی بوده اند که هزاران تن آنها جان های خود را فدای آزادی میهن کردند وصدهای آنها گرسنه ،بی خانه ، آواره و دربدراند و به حیات آبرمندانۀ خود ادامه میدهند . اکثرآنها کسانی اند که طعم تلخ زنده گی را سالها چشیده اند؛ ولی آرمان شکم سیربودن راهم باخود درگورمیبرند .

این مردان پاکباز جدا ازآنکه یک مجاهد عادی یا قوماندان و یا رهبر بودند. تنها یک چیزگواۀ روشن برسرفرازی وعزت مداری آنها است؛ آن داشتن تقوا و صداقت گذشته وحالیۀ آنها در راۀ جهاد و به خاطرآزادی میهن و رفاۀ مردم افغانستان میباشد وتا زمانی این بزرگواریها قابل تمجید و تحسین است واطلاق مجاهد و وارث مجاهد بودن به آنها صدق میکند که با ارزشهای واقعی جهاد پایبند و ازخیانت به ارزشهای جهاد دوری ورزیده باشند؛ ولی آن شخص که چه یک مجاهدعادی، یاقوماندان ویارهبرجهادی بوده است و با این ارزشها پشت پا زده، مرتکب خیانت ویاجنایت شده است. نه تنها ازعظمت و وقار ارزشهای جهاد محروم گردیده است؛ بلکه محاکمۀ آن پیش ازهرکسی به عنوان خاین به ارزشهای جهاد ضروری وحتمی میباشد. هرگاه تقوا وعدالت ملاک ومحک واقعی برای شناخت یک مجاهد باشد، تنها تا آنزمان  برای یک مجاهد قابل اطلاق است که این صفات در وی مصداق عینی داشته باشد .درغیراینصورت آن شخص جدا ازآنکه درهرمقامی چه درگذشته وچه درحال بوده است. نه تنها از لحاظ معنوی فاقد همۀ آن ارزشها گردیده است،به کلی تهی ازصفات مجاهد نیزمیباشد.

هرگاه شخصی که همه چیزرا صادقانه فدای آرمان خود کرده است وهمه داشته های خود را بی شایبه وبی ریا درکاسۀ اخلاص برای آزادی و رفاۀ مردم گذاشته است. ازاین جفایی بزرگترنخواهد بود اگراین شخص را با آن شخصی مقایسه کرد که پس ازپایان جهاد جز چپاول و دزدی دارایی های شخصی، عامه و دولتی تا تجاوز به ناموس مردم چیزدیگری ندارند. اینها نه تنها همه افتخارات جهاد را باخته اند؛ بلکه زنده گی آنها بارشرم وننگین است برروح شهدا ومجاهدان واقعی وراهیان خط آزادی وعدالت. آیا میتوان آن دزدان راهنوزهم درصف مجاهدان به حساب آورد که ده ها جریب زمین شخصی ودولتی رابه فروش رسانیده اند ودست صدها تن را به گردن یکدیگرانداخته اند وصدها حق کشی دیگررا نیز مرتکب شده اند. ازاین پولهای به باد آورده کاخهای و ویلاهای سربه فلک کشیده درشیرپوروجاهای دیگر اعمارکرده اند.

اینهاچنان در وسوسۀ قدرت وثروت ازخود بیگانه شده اند که حتا خویشتن خود را نیز ازیاد برده اند،چه رسد به اینکه لحظه یی هم درپس پرده های دل آنها دردانسانیت وجهاد بتپد. درهرزمانیکه دربحبوحه یی از وسوسه های ازخودتهی شده نامی ازجهاد و مجاهد رامیشنوند. به خاطرتلافی جفاهای نابخشودنی خود در برابرجهاد دیوانه وارعکس العمل نشان میدهند. به اصطلاح سررا به سندان میکوبند و دندانها را بهم می فشرند که گویی وارثان واقعی جهاد همین شکمبوهاهستند. درحالیکه این همه برخوردهای مجاهد نمایانه آنها نه به خاطردفاع از داعیۀ جهاد؛ بلکه صرف به خاطربهره برداری های بیشترسیاسی واقتصادی ازنام مقدس جهاد چیزدیگری نمیباشد.

به تعبیری دیگراین هاچنان درآتش گناهان خود برضد جهاد و ارزشهای اسلامی می سوزند که باشنیدن جهاد و اسلام گویی شوکه میشوند و درلباس تیکه داران اسلام فضل فروشی وتظاهر میکنند.  بااینگونه تظاهر و خودفریبی آرزو دارند که نه تنها مردم جفاهای آنها را ببخشند؛ بلکه خود را نزد مردم واجب الاحترام هم میدانند.

اینها چنان پرروی هستند که برای مخفی کردن و پوشاندن گناهان خود و توجیه آنها درجستجوی مجاری قانونی نیز میشوند و برمصداق حرف "خودکوزه وخودکوزه گروخودگل کوزه " برای بخشیدن گناهان نابخشودنی شان دست به فتوا میزنند و بدون عذرخواهی، اجازه ومشورۀ ازمردم و با پشت پا زدن به رای آنها عفوخود را، خوداعلان میکنند. به حدی دراین راستا افراط میکنند که حتا بخشیدن حق خدا را هم به خود روامیدارند.

درهنگامیکه درنازونعمت غرق میباشند نه تنها مجاهدان راستین رابه صورت کامل فراموش مینمایند؛ بلکه آنها را از دروازه های خود نیزمیرانند و حتا ازوجود و حضورآنها شرم میدارند ؛ ولی زمانیکه حرف برسرامتیازطلبی و بزرگمنشی ها باشد ویا بازار پر زرق وبرق قدرت وثروت گرمترباشد. درآنصورت نه تنها دفاع ازمجاهدان برای شان امربزرگ وفراترازشرع  شریف میشود؛ بلکه فراخوان مجاهدان برای دفاع ازجهاد آنهم به نفع این موزیان ازبیشترازهرزمانی  مشروعیت پیدامیکند. هیاهوی آنها مبنی بر دفاع ازجهاد وآرمان مجاهدان درکوچه وبازارهای شهرنیز می پیچد .

هرگاه جهاد پایان یافته حساب شود. آنانیکه  وجدان جهادی آنها هنوزهم آلوده نشده است برای حفظ ارزشهای جهادوحق راهیان راستین آن حداقل دربرابر وجدان خود زیرسوال نرفته اند ودرفضای برائت وجدانی به آرمانهای شهدای راۀ آزادی کشورمی اندیشند. نباید در دام فریب آنانی بیفتند که بارگناهان وخطاهای آنها نسبت به جهاد سنگینترازاعمال نیک وخدمات آنها است و درپروسۀ سبک وسنگین کردن سبک سنگ ترازهرکسی بیرون بدرمیشوند. راهیان واقعی جهاد باید بکوشند تا ازآتش گناههای آنهایی خود را درامان دارند که درآن آتش نه تنها خود آنها میسوزند؛ بلکه آزمندانه درپی سوزاندن ارزشهای جهاد هم هستند. اینهابرای برائت ازگناههای گذشته وحالیۀ خود باید صادقانه به مردم رجوع کنند. پس ازادای حداقل حق مردم ازآنها طلب عفونمایند وچه رسد به اینکه با پررویی تمام دربرابرمردم فضل فروشی کنند و فخرآرایی تا مردم حاضربه بخشیدن گناههای آنها شوند. دراینصورت ممکن است که ازمحاکمۀملت رهایی یابند و راۀ مصالحه برای آنها بازگردد. دراینصورت ممکن است که قانون به یاری آنها بشتابد وآنها را ازمجازات حتمی برهاند. درغیراینصورت ممکن نخواهدبود تا با ارایۀ فیصله های زورگویانۀ زیرپوشش  به اصطلاح مصالحۀ ملی ازچنگ مردم رهایی یابند. درحالیکه اینها مفتی هایی را مانند که با استقرا وقیاسهای به دورازاصول ،بی رابطه وبی شباهت برای برائت  خود فتوا میدهند. درحالیکه اینگونه فتواهای فاقد هرگونه مشروعیت نه تنها ضمانتی برای رهایی و بخشش آنها شده نمیتواند؛ بلکه درزمان بازجویی ها بر بارگناهان آنها نیز مییفزاید.

درحالیکه مجاهدان واقعی آن مردان رزمنده وپاکباز وعاشقان راۀ رهایی انسان وآن قیام آوران غلبۀ خون برشمشیراند که شب چون شیران و روزچون پارسایان عمل میکنند. هرگزوسوسۀ قدرت و دغدغۀ ثروت آنها را از پا نمییندازد . به راۀ خودعشق دارند وبه ایمان خود مهرمیورزند وبه اخلاص خویشتنی درکاسۀ یقین ارج میگذارند. مردانیکه پیش ازانکه بمیرند،مرده اند، باغستانهای شهادت را در روح زندۀ خودمی پرورند و سوگواران اسارت را یارویاوراند ونوازش پرور . زنده گی درزیر کوخ ها را با روح آرام افتخاری عظیم وبرعکس زنده گی درکاخها وویلاها را خیلی ننگین وشرمناک میدانند وحتا ازوجود آنانی شرم میدارند که به اصطلاح نقاب مجاهد را به سرکرده اند و درآن جا ها ذلت بار زنده گی میکنند.

فاصلۀ زیادی است میان اینها وآنها حتا ناممکن به درازی آسمان تا زمین وبه دوری جابلقا تا جابلسا؛این دوشهرخیالی واساطیری بشر. دردوسراین فاصله دوانسان باد و صفت خیلی متضاد و متفاوت وناهمگون اخذ موقع کرده اند ، دریکطرف جنایت درطرف دیگران انسانیت ، دریکطرف خیانت ودرسردیگرآن صداقت ، دریکطرف آن جبن ودرطرف دیگرآن شجاعت ،دریکسوی آن ریا و درسوی دیگرآن راستی ،دریکسوی آن دزدان شب ستا ودرسوی دیگرآن شب زنده داران باوفا و باوقار وبالاخره دریکطرف این نخ بی پایان دروغ ،تظاهر،فریب ،کذب ،راهزنی ،حق کشی وحق خواری وهمه زشتی های جهان؛ ولی درطرف دیگرآن عشق،شناخت ،وارستگی ،آزادگی ،عدالت وهمه زیبایی های عالم .

ازآنچه گفته آمد برمییاید که دردوطرف این فاصله فرقهای زیادی است که هرگز نمیتوان آنرابه دروغ وصله کرد.

بااین دو اوصاف متضاد یک گونگی هردو نه تنها محال است ؛ بلکه نزدیکی هردوبس امری است ناممکن ومحال .پس اینطورکه ممکن نیست، بایداینهابه صورت کلی ازیکدیگرسره وناسره شوند وصف آنهاازیکدیگرجداشود. آنهاییکه مستحق مجازات اند باید تنبه وتوبیخ شوند و آنهاییکه مستحق مکافات اند باید تقدیروتحسین شوند. آنهاییکه مستحق مجازات اند نباید از تنبه وتوبیخ هراس نداشته باشند؛ زیرا که غسل تمهید میگردند و ازگناهان رهایی مییابند. ازاینکه به قولی "خودکرده رانه درداست ونه ملامت " باید به استقبال پذیرش مجازات خویش بشتابند و بارشوم ملامت را داوطلبانه به دوش افگنند، از نگرانیهای مردم بکاهند، درخت عدالت را جاودانه آبیاری نمایند و زمین را برای همیش سرسبز و شاداب بسازند.

آنهاییکه مستحق تحسین وتقدیراند باید به آنها ارج گذاشته شود و کارنامه های آنها گرامی داشته شود. آن زبانی بریده شود که حرف بدی رابه قصد توهین وتحقیردرحق آنها روا میدارد.آن دستی شکسته شود که به سوی آنها به نیت بدو زشت درازمیگردد. آن پایی بریده باد که به قصد بدی به سوی آنها بلندشود. آن چشمی کورگردد که به طرف آنها کج ببیند وکج تعبیرکند. این مردان مومن نه تنها ازخیانت وجنایت مرزها فاصله دارند، چنان پاک و وارسته اند که خیانت وجنایت جرئت نزدیک شدن را به سوی آنها ندارد. چه رسد به آنکه خاینان وجانیان جرئت قضاوت وبه محاکمه کشیدن آنها را داشته باشند؛ زیرا اینها پاک اند. هرگزبه گفتن اینکه به اصطلاح "بیینی ات راپشک برد" بدون دیدن به طرف بینی خود به دنبال پشک نمیدوند. چه رسد به اینکه ازاتهامات ناروا احساساتی وهیجانی شوند و چنان آشفته شوند که ریسمان را ازآسمان تا زمین بتنند. این درحالی است که مجاهدان واقعی با باری ازعشق قدم برمیدارند، ازعشق تغذیه میکنند، درعشق بارورمیشوند، باعشق همنوا اند و بالاخره هیچ ندارند وغمی هیچ ندارند. روح مرده گان آنها شاد و روح زنده گان آنها گرامی وارجمند بادا.

 

کابل، افغانستان

 

 


بالا
 
بازگشت