نویسنده: مهرالدین مشید
تفکرنوگرایی دراسلام را نباید با چماق بنیادگرایی سرکوب کرد
آغازسخن
پس ازانقلاب صنعتی دراروپا و توسعۀ وپیشرفت کشورهای اروپایی درحوزه های سیاسی ،اقتصادی ونظامی روح تازه یی در زنده گی مردم این کشورها دمیده شد . این پیشرفت های داخلی ضرورت بازارهای جدید را در بیرون ازاروپا در پی داشت.این ضرورت پای کشورهای اروپایی را به کشورهای آسیایی کشاند و کشورهای آسیایی مورد تهاجم شدید قدرتهای اروپایی قرارگرفتند. این تهاجم تنها اشغال نظامی کشورهای آسیایی را دربر نداشت ؛بلکه صدورکالاهای اروپایی به شرق راه رابرای نفوذ فرهنگی و سیاسی آن قاره به شرق نیزفراهم گردانید. ورود کالا،تکنالوجی وفرهنگ غرب به شرق حیات کشورهای شرقی را دگرگون کرد و تجدد و مدرنیته راۀخود را به این کشورها باز کرد.
کشورهای شرقی به ویژه اسلامی ناچارشدند که یا خود را با قافلۀ تجدد هماهنگ بسازند و یا اینکه دربرابرآن به صورت کامل عکس العمل منفی نشان بدهند. این شرایط احیای تفکر دینی درشرق را وارد مرحلۀ جدید کرد. شماری بدین باورشدند که اصول ومبانی اسلام را باید تفسیرجدید کرد تا باشد که با تفسیرتازه ازدین راه برای توافق وآشتی دین باتجدد ودرنتیجه استفاده از ابزارفرهنگی غرب میسرشود .
شماری ازدانشمندان مسلمان مخالف آشتی دین با تجدد و استفاده ازابزارفرهنگی غرب بودند و هنوز هم میباشند. علمای متحجر و قشری اندیش طرفدارهمچوتفکری هستند . درنتیجۀ این تحول دوجریان فکری اولی به رهبری محمد بن عبدالوهاب نجدی ودومی به رهبری سیدجمال الدین افغان درجهان اسلام به وجودآمد .
جریان فکری اولی طرفدارمحوخرافات دراسلام بود،خرافات را مظاهر آشکارشرک تلقی میکرد و مدعی بود که عامل اصلی نفوذ استعماردرشرق خرافات پرستی مردم آن است .وی برای راندن استعمارازکشورهای شرقی نابودی خرافات رادر این کشورها حتمی میدانست . این حرکت بیشتر محافظه کاربود. برای به دست آوردن قدرت سیاسی ازطریق انقلاب باورنداشت وبیشتر به ترویج روند تبلیغ درجامعه باورمند بود تاآنکه آخر بتوان شاه و زمامدار را ازطریق مصالحه ومدارا به پذیرش ارزشهای اساسی دین واداشت . پس از آنکه اهل سعود ازمحمد بن عبدالوهاب نجدی حمایت کرد و ازآن پیروی خود را اعلان کرد. این حرکت درباری شد و دردام سیاست های اهل سعود اسیرگردید .
نجدی خود را طرفدار و پیروابن قیمیه وابن تیمیه دوامام مصلح بزرگ قرن هفتم میدانست .
جریان دومی توسط سیدجمال الدین افغان طرح ریزی گردید. این حرکت خواستارتغییرات بنیادی درحوزه های اقتصادی ،سیاسی واجتماعی درکشورهای اسلامی بود . اوباورداشت تا زمانیکه کشورهای اسلامی به استقلال سیاسی واقتصادی نایل نیایند. نه تنها دربرابرتهاجم قدرتهای مهاجم غربی توان مقابله را نخواهند داشت ؛بلکه برای همیش آماج تهاجم قدرتهای استعماری خواهد بود. اونه تنهامخالف هرگونه خرافات پرستی وموهوم اندیشی درجهان اسلام بود،شاهان مزدور و خودکامه راعاملی برای پیشبرد سیاستهای استعماری درکشورهای اسلامی میدانست وعدم توسعه و رکود سیاسی واقتصادی را زمینه سازحضورنیروهای استعماری دراین کشورها تلقی میکرد؛بلکه برای ایجاد دگرگونیهای ژرف درکشورهای اسلامی خواستارانقلاب نیز بود. سید با این همه افکار اصلاحی خردگرایانه خیلی مدبرانه عمل کرد و بنابه شناخت روشن ازجوامع شرقی به ویژه اسلامی برای پیاده شدن برنامه های خود طرحهای گوناگونی داشت که هدف اساسی طرحهای وی نابودی و برچیده شدن گلیم استعمار در کشورهای اسلامی وشرقی بود.
بنابرهمین طرزتفکربرای هرکشوراسلامی چون :افغانستان ،ایران ،ترکیه ،مصروکشورهای دیگرطرحهای جداگانه یی داشت . اودرافغانستان خواستاراصلاحات سیاسی برای تقویۀ دولت مرکزی بود. درایران خواهان استقرار و توسعۀ دموکراسی بود. درمصرآرزوی آزادی این کشور را از چنگال بریتانیا داشت وبرای این هدف مردم مصر را با وعظ ها و تبلیغات آتشین خود به ضد دولت بریتانیا تحریک کرد.برای ایجاد وحدت درمیان کشورهای اسلامی هم طرحهای سازنده یی داشت که عبدالحمید پادشاۀ ترکیه را ترغیب کرد تا برای ایجاد وحدت درمیان کشورهای اسلامی کار کند و طرح خلافت اسلامی درترکیه ازجمله برنامه های او دراین کشور بود.
سید با وجود این همه طرحهای اصلاحی ازتحولات تدریجی تا دگرگونیهای انقلابی ،ازقشریون وکوتاه اندیشان بیزار بود و تحجر وتعبد خشک وبی هدف را آفت دین میخواند و دینداران را از همچو بلای ویرانگر برحذرمیداشت . اوبه اینهم بسنده نکرد .واردعرصۀ سیاست جهانی شد و از این طریق میخواست زمینه را برای آزادی کشورهای شرقی میسر بگرداند. اوتلاش کرد تا با ایجاد نفاق درمیان کشورهای قدرتمند آنروزبه ویژه بریتانیا و روسیه زمینۀ استقلال کامل سیاسی برای افغانستان وشماری ازکشورهای دیگرچون مصر و نیم قاره هند را فراهم کند.
اومبارزی خستگی ناپذیر بود که برای رسیدن به هدف خود هرگز احساس ناامیدی نکرد و با وجود همه دشواریها و فشارهای دولت بریتانیا ازاهداف خود عقب نشینی نکرد و با ایجاد گروههای عروه درکشورهای اسلامی وپخش جرایدی چون عروةالوثقی و ضیاالخافقین درفرانسه وبریتانیا توطه های استعمار را افشا کرده ازروی طرفندهای آن پرده برمیداشت ودرکارزارتبلیغاتی برای بیداری توده های مسلمان وملتهای شرقی چنان فعال بود که نظیرآنرادرجهان کمتر میتوان یافت .
خاستگاۀ فکری واهداف نهضتهای اسلامی
جنبش های اسلامی هم چون حرکتهای آزادی بخش دیگردربسترتفکر آزادی خواهانۀ اسلامی و با تاثیرپذیری ازحوادث بیرونی درکشورهای اسلامی به وجودآمده اند. هدف اساسی آنها رهایی بخشیدن ملتهای محکوم ازچنگال استعماربود واست . باتاسف که خیزش های اسلامی به صورت عموم دربسترحوادثی ظهورکردند که کشورهای آنها یا درمعرض تهاجم بود و یا زیرسلطۀ کشورهای غربی قرار داشتند. این حالت زمینه های رشد و قوام سیاسی را ازآنها گرفت. جنبش های سیاسی واجتماعی هم چون انسان وجامعه درحال تحول وشکل گیری اند. درفضای آرام بهتر و خوبتر رشد میکنند و بالنده وپویا میگردند. نهضت های اسلامی نه تنها چنین فرصتی پیدا نکردند؛ بلکه به صورت بیرحمانه یی نه تنها از بیرون؛ بلکه ازداخل هم مورد سرکوب قرارگرفتند. این سرکوبیها نه تنها آنها را مجال رشد فکری ونیرومندی سیاسی نداد.آنها را به صورت جبری وناگزیری به بسترخشونت نیز سوق داد. در واقع این حرکتها به صورت ناچارانه وادار به پاسخ های نا برابر در برابر سرکوبهای داخلی وخارجی شدند.
غرب به خاطرسرکوب آنها در ذهنیت ها در سطح کشورهای اسلامی و بیرون ازآن ها،این جنبش ها را متهم به بنیادگرایی ،فونده منتلیزم ،رادیکالیزم و بالاخره تروریزم کرد. بااینهم غرب زمانیکه اهداف سیاسی خود را در حمایت ازنهضت های اسلامی دریافته است .ازآنهاپشتیبانی بی دریغ خودرااعلان کرده است ودرصورت اصطکاک منافع آنها را به عناوین گوناگون متهم نیزکرده است .
هرجنبش سیاسی واجتماعی بر مبنا و بنیاد یک اندیشه استوار است
ازلحاظ منطق اطلاق بنیادگرایی، میانه روی و یا چیزهای دیگر به یک جنبش سیاسی توجیه پذیرنیست ؛ زیرا که هرحرکت سیاسی فعالیت مبارزاتی خود را بربنیاد و مبنای یک گونه تفکر آغاز و برنامه های سیاسی ،اقتصادی ،اجتماعی خود را نیز براساس آن پیریزی مینماید .
هرجنبش سیاسی وعقیده تی برخاسته ازهرکشوری دربسترهای خاص فکری با درنظرداشت ویژه گی های فرهنگی و ملی و به اساس ضرورت خاص تاریخی آن به وجود می آید. جنبش های سیاسی به ویژه جنبش های رادیکال که پروسه خاص سیاسی را دنبال مینمایند، ازمخالفت ها میان قدرت و جامعه با دولت تغذیه میشوند و با فعالیتهای رادیکالی ازهم گسیختگی های اجتماعی جلوگیری میکنند. این روند درشکل گیری حرکتها از لحاظ ساختاری و هویتی تاثیرگذاراست . همه جریانها چه اسلامی وغیراسلامی زیرنام به اصطلاح میانه رو و یا تندرو در اصول و مبانی اندیشه یی جدا از اسلامی وغیراسلامی آن بایکدیگرمتفق اند و یک گونه می اندیشند. آنچه اینها را از یکدیگرجدا میکند شیوۀ مبارزۀ آنها است که بیانگر برداشت های فکری آنها ازیک اصول ومبانی فکری است .جریانهای اسلامی دربعضی موارد چنان به تفقه وعقلانیت دردین باوردارند که پرتوخرد را تا آنسوی دیواره های اصول ممکن میدانند و شفافیت اندیشه را تا آنسوی موانع اصول گسترش میدهند. در روشنایی منطق مبانی واصول را با خرد آشتی میدهند. یک نظریه پرداز مسلمان رسالت دارد تا اسلام را نه تنها با مبانی نوگرایی تلفیق بدهد؛ بلکه ارزشهای احیاگرانۀ دینی راتا مرزهای فراترازتجدد تشریح کند و برای نهادینه شدن آنها کار و پیکارنماید تا زمینه های عملی این ارزشها را درجامعه جستجو و ارایه بدهد.
هرجنبشی بربنیاد یک تفکراستواراست که تعیین کنندۀ هویت آن است و آرمانهای عالی خود را باتوجه به مبانی نوگرایی درمحورعقلانیت، در راس اهرم مبناهای فکری خود قرار میدهد؛ زیرا که یک نظام ارزشی را نه تنها یک اصل ومبانی فکری تضمین وحمایت میکند؛ بلکه براجرای آن نیزکنترول ونظارت مینماید. آنانیرا که کاذبانه شعاردینی مندهند؛ ولی درعمل مرتکب جنایت وخیانت میشوند نیز افشا و مجازات مینماید.
افکاراسلامی آنقدرفطری وطبیعی است که درهرحوزۀ زنده گی به صورت بدیهی پاسخگوی نیازهای انسان میباشد . انسان درمرحله یی ازآگاهی علاقه به وارستگی از بند بنده گی ها پیدا میکند و هرگز قیدی را تحت هیچگونه شرایطی نمی پذیرد. انسان درعرصۀ زنده گی که کارمیکند وبه هرگونه علوم اجتماعی ، ادبی وهنری می پردازد. درچهار چوبه های تنگ آنها آرام نمیگیرد و به صورت ناخودآگاه و فطری او را از مرزهای بودن به سوی آنچه باید بود یعنی شدن های بزرگ میکشاند، طوریکه مرزهای جغرافیایی برای او کوچکی مینماید .
ازهمین رواست که دین اسلام به خاطرپاسخگویی به نیازهای فطری انسان حتا مرزهای جغرافیایی راهم مطلق نمی پندارد و با باورمندی به یکنوع انترناسیونالیزم اسلامی البته با حفظ اصل معرفت وشناخت ملتها وادیان یعنی جهانی شدن رابه گونۀ انسانی ترازهمه مکتب های فکری ارایه کرده است . این نظربا تفاوتهایی تیوری جهانی شدن را در ابعاد گوناگون آن با محترم شمردن مرزهای جغرافیایی با حفظ تامین عدالت و توزیع ثروت به صورت متوازن میان کشورهای غنی و فقیر می پذیرد.
ازهمین رواست که بنیادهای فکری هرحرکتی ریشه های عمیق دراصول فرهنگی و ویژه گی های تاریخی و ملی یک کشوردارد. درواقع همین ویژه گی ها است که هویت تاریخی وملی یک نهضت سیاسی واجتماعی را محک میزند و بر مشروعیت آن صحه میگذارد .
آنانیکه برای احیای ارزشهای والای دینی مبارزه میکنند و درجهت غنای فکری جنبش های پرقدرت مردمی برخاسته از متن توده ها شب و روز می اندیشند ازهیچگونه تلاش پیگیربرای تامین ارزشهای بزرگ درانسان و جامعه که همانا تامین عدالت درحوزه های گوناگون اجتماعی ،سیاسی واقتصادی میباشد ،دریغ نمی ورزند.
درواقع عدم تفکر بنیادی دریک سازمان بحران هویت وبحران مشروعیت رابه بارمی آورد. اتهام بستن به نهضتی به عنوان بنیادگرایی وغیرآن دراصل کوبیدن آن درذهنیتها، مورد حمله قراردادن بنیادهای فکری آن و به تحریف کشیدن بنیادهای فکری آن میباشد . درحالیکه نهضت های اسلامی برمبنای بنیادهای فکری خود خواستارحق عادلانۀ مساوی و برابر برای ملتهای درحوزههای گوناگون سیاسی ،اقتصادی واجتماعی میباشند . دراینصورت نه تنها حقوق وآزادی های بشری دریک کشور تجسم عینی پیدامینماید؛ بلکه مصداق عملی وسرمشقی میشود برای آن نهضتهاییکه شعار احیاگرانۀ دینی میدهند؛ولی بدترازبیدینان عمل میکنند.
از دیدگاۀ تفکراحیاگرانۀ دینی که با مبانی واصول آزادی های بشری درتقابل وتضاد نیست . معیارشناخت یک نهضت دینی عملکرد های سیاسی واجتماعی آن میباشد . آن نهضت هایی ازاین آزمون به خوبی بدرمیشوند که عملکرد آنها آیینۀ تمام نمای افکار و اندیشه های آنها باشد. تنها آنانی دراین مسیرپر فراز و نشیب پا درگل میمانند که با تظاهر دینی عمل میکنند وآخرسیمای یزیدی آنها خواه و ناخواه برملا میگردد. باتاسف که شمار زیادی ازرهبران و فرماندهان جهادی ازاین دست میباشند که پس ازبه قدرت رسیدن چهرۀ واقعی آنها آشکارشد . اینها نه تنها هرگز به مبانی فکری خود توجهی نکردند، با دین ارزشهای دینی را نیزپشت پا زدند وبا کارنامه های زشت خود نه تنها خود را سیاهروی کردند؛بلکه نهضت اسلامی را هم بد نام کردند. اینها بزرگترین ارزشها را قربانی ثروت وقدرت کردند. برای داشتن اسپی ،کاخی درشیرپور و یاموتری مودل جدید، برای چیز دیگری نیندیشیدند وداشتن این چیزها را افتخاری بزرگتر ازهر چیز برشمردند.
تندروی اسلامی محصول سیاستهای امریکا است
نظریه پردازان مسلمان بدین باوراند که شماری ازنهضتهایی که به تندروی متهم اند. عامل اصلی تندروی آنها امریکا است واینها علت اصلی روآوری خود را به حرکتهای افراطی سیاست های یک جانبه و بلند پروازانۀ امریکا عنوان میکنند. اینهاامریکا را به موضعگیری های مقطعی ومنفعت جویانه متهم مینمایند و موضعگیریهای گازانبری امریکا را دربرابر خود خصمانه تلقی میکنند. مدعی اند که تایید میانه روی اسلامی ازطرف امریکا کشانیدن حرکتهای اسلامی است، به دنبال سیاست های استعماری چه به صورت مستقیم وغیر مستقیم وازسویی هم ترغیب آنها درجهت اهداف خاص استعماری غرب به ویژه امریکااست ومیگویند که حرکتهاییکه به تعبیرغرب به بنیادگرایی متهم اند در واقع حرکتهای ضد استعماری وآزادی طلب اند؛ ولی از اثر سیاستهای سرکوبگرانۀ غرب ناگزیر به مبارزات خشونت آمیزگردیده اند. درواقع علت اصلی توسل جستن این گروه ها به خشونت عدم نرمش غرب است. درحالیکه اینها آرزوی رهایی ازاسارت سیاسی و اقتصادی غرب را دارند.
ازاین گفته ها برمی آید که غرب ثروتمند و مغرور در برابر شرق فقیر وبی بضاعت قرارگرفته است و نتیجۀ رویارویی غرب با شرق برسرمنافع اقتصادی است .غرب میخواهد دارایی های سرشارمواد خام چون نفت و گاز را ازشرق به چپاول ببرد؛ ولی بنیادگرایی به قول غربی ها دیوار بزرگی است که مانع برآورده شدن اهداف آنها دراین منطقه میگردد. درحالیکه یگانه راۀ گشودن این بن بست تقسیم عادلانۀ ثروت میان شرق وغرب است ودرغیرآن نه تنها بنیادگرایان به صورت روزافزون با تشدید مبارزات خود ادامه خواهند داد؛ بلکه روزی فراخواهد رسید که میانه روها پیش قراول مبارزات به اصطلاح بنیادگراها شوند وبه اصطلاح پیشاپیش ، جلودار سربازان آنها باشند. آن زمانی خواهد بود که کاراز کار گذشته خواهد بود. درحالیکه هدف اصلی ازطرفداری غرب به ویژه امریکا ازحرکتهای به اصطلاح میانه رو و سنتی ازصحنه راندن نهضت های واقعی ازجهان اسلام است .
نظری به گذشته
چنانچه امریکا دراوایل جهاد به رزمنده گان افغان (مجاهدان ) را که به ضد ارتش سرخ میجنگیدند،" باغیان" میخواند. معاون وزارت خارجۀ امریکا درآنزمان به افغانستان سفرکرد. چندین موافقت نامه را درکابل با دولت تحت حمایۀ شوروی به امضاءرسانید؛ ولی پس ازآنکه مجاهدین دربرابرقشون سرخ به موفقیتهای شایانی دست یافتند وموقف نظامی خود را به اثبات رسانیدند . امریکا واژۀ"شورشی" رابرای آنها به کاربرد. به تدریج درموازات موفقیتهای مجاهدان در برابر ارتش تا دندان مسلح روس، امریکا در برابرآنها تغییرموقعیت داد و آنها را"مبارزین راۀآزادی "خطاب کرد . پس ازآنکه مجاهدان احراز موقعیت کردند وامریکا به شکست روس وپیروزی مجاهدین باورمند گردید. آنها را" مجاهدان "خواند . بالاخره پس ازآنکه مجاهدان درآستانۀ پیروزی قرارگرفتند . امریکا موقعیت خود را 180 درجه دگرگون نمود و اتهام قاچاقبران وتروریستان رابرای آنها به کاربرد. این زمانی بود که امریکا ازطریق رادیو"صدای امریکا"تبصرۀ خطرناکی رازیرعنوان بنیادگرایی به مثابۀ کمربند سبز خطرناکتر ازکمونیزم پخش کرد واین تبصره را درهمان هنگام باربار تکرارکرد. به نحوغیرمستقیم مجاهدان رابرای جنگ داخلی تشویق واصطلاح کابل جنوبی وشمالی راچون لبنان شرقی وغربی برای آیندۀ کابل بعد ازشکست کمونیستها عنوان کرد.
بعدازآنکه مجاهدان به پیروزی رسیدند . امریکا نه تنها دولت آنها را حمایت نکرد درتضعیف آن هم کوشید .با روی کارآوردن جنبش طالبان به همکاری نزدیک پاکستان دولت آنها را ساقط نمود و برای طالبان حرف " نیروهای راه صافکن برای امنیت شاهراها" رابه کاربرد . درحالیکه این نیروها به کمک مستقیم امریکا و پاکستان زیرپوشش کمک های مالی کمپنی های بزرگ نفتی چون دلتا،یونیکال وبریداس به وجودآمده بودند.
ازهمین رواست که کارشناسان جنبشهای سیاسی افراطیت ورادیکالیزم دراسلام رامحصول سیاست های غرب میدانند.غرب تلاش کرده است تا حرکتهایی را که طرفدارشگوفایی مستقل کشورهایشان بوده اند و رفاۀ کشورهای خود را وابسته به شگوفایی انقلاب اسلامی میدانستند و بربنیاد همچو برنامۀ سیاسی خواهان تحول سازندۀ تاریخی و استقلال کامل سیاسی واقتصادی کشورهای خود بودند. با فراموشی کامل ازکارنامه های خوب آنها که در واقع رویاهای اروپا و امریکا را درشکست شوروی سابق تحقق عملی بخشیدند ،آنها را با چماق اتهام بار بنیادگرایی وتروریست سرکوب کرد.
مشتها باز شد و چهره ها عریان گردید
پس ازپیروزی جهاد نقابهای شماری ازافرادیکه زیر پوشش جهاد پنهان گردیده بودند، آشکارشد و آن خلای عمیق غیرمحسوس میان رزمنده گان واقعی و کذایی آشکارگردید. این مسأله اشتباۀ فراوانی رامبنی برشناخت واقعی سیمای مجاهدان ایجاد کرد. کارنامه های جاودانه وعاشقانۀ رزمنده گان اسلام درسایۀ آخور اسپها و تنگنای ویلاهایی چون شیرپور و درعقب شیشه های سیاۀ موترهای قیمتی پنهان گردید. این مقدس مابان ارزشهای پاک جهاد را با دستان بی وضوی خود به اصطلاح ذبح شرعی کردند. به قول شاعر بزرگ زبان دری سنایی "که درپای خوکان بریزی دردری را"آن همه ارزشهای بزرگ را در پای قدرت وثروت قربانی کردند. وارجمندترین ارزشها را فدای آ رزوهای شخصی خود کردند. زیرچتر جهاد از هیچگونه اعمال زشت دریغ نورزیدند،چنان درچپاول وغضب دارایی های عامه وملکیت های شخصی به رقابت پرداختند و به آرمان راد مردان مومن پشت پا زدند و بزرگترین عزت رافدای برترین ذلت کردند. آن هم درحصۀ کسانیکه درهنگامیکه چون شمع آجین میشدند،دشمنان آنها آرمان آه گفتن آنها را با خود درگوربردند.درحالیکه درعقب هرزشتیی چون جنایت وخیانت جانیی وخاینی وجود دارد. ای کاش اگرخاینی وجانیی پس ازدستیازی به خیانب شاخی برسرپیدا میکرد واین ابهام که گویا مردم او را عوضی گرفته اند از ذهن آن پاک میگردید. دراینصورت کمترتوجیۀ خیانت ها وجنایت ها وحتا دفاع مرموزانۀ آنرامیداشتند . اینقدرزبون نمیشدند ومردم هرحرکت آنها را برمصداق حرف "خم خم رفتن صیادبهر قتل مرغان است " تلقی نمیکردند.
اعمال شوم وبدآنها وسیله یی برای مشتی از افراد مفتخور و طفیلی نمیگردید که ازوحشت افتادن از"کرن" دراثنای پاک کردن شیشه های آسمان خراشهای نیویارک ،لندن و پاریس درخواب فریاد می زدند وخواب ازچشمان آنها حرام میگردید وامروزمبارزه برضد بنیادگرایی ،جنگسالاری وغیره رابه خود فخر ومباهات نمی شمردند.
تحلیلی ازروآوری جنبش های اسلامی به شتابزده گیهای تندروانه
ازمطالعۀ تاریخ سیاسی نهضت ها فهمیده میشود که هرجنبشی چه یهودی ،چه مسیحی ،چه اسلامی ،چه چپگرا و یا راستگر فراز ونشیب پیچیدۀ سیاسی را سپری کرده اند. نظربه شرایطی که درآن قرارداشته اند.موضعگیری های سیاسی و روش مبارزااتی خود را برگزیده اند. این موضعگیری ها در اکثرموارد متفاوت بوده است درآنزمان که شرایط سیاسی برای آنها مناسب بوده است نه تنها به مبارزات سیاسی صلح آمیز روآورده اند؛ بلکه درجهت تامین آزادی ها ونهادینه کردن آن نیزسهم گرفته اند . ؛ولی درآنزمان که شرایط برای آنها سخت گردیده است مبارزات سیاسی را کنارگذاشته وبه حرکتهای نظامی واقدامات خشونت آمیز نیزدست یازیده اند . البته به این باور که حکومت اختناق وترور را باید به اختناق وترور پاسخ گفت. باآنکه این رویکرد خلاف طبعیت مبارزاتی آنها میباشد .ناگزیر به آن متوسل شده اند . دررویکرد مبارزاتی آنها عوامل گوناگون داخلی وخارجی دخیل بوده وخصوصیت نظام حاکم برجامعه درنوسانات شیوه های مبارزاتی آنها نقش تعیین کننده را داشته است. درواقع صلح رابا صلح وجنگ را با جنگ پاسخ گفته اند .
ازآنچه گفته آمد برمی آید که کاربرد واژه های میانه رو و معتدل ویا بنیادگرا و افراطی به نهضت های سیاسی مصداق روشنی ندارند و اطلاق بنیادگرایی ویا اعتدال گرایی به نهضت های سیاسی نمیتواند جایگاۀ روشنی داشته باشد . تنها اتهام هایی است که ازخصلت های نظامهای حاکم وحامیان خارجی آنها آب خورده است ومایه گرفته است .
اینگونه روآوری جنبش ها به مبارزات تندروانه ومیانه روانه منحصربه دین خاص ویا مکتب فکری خاصی نمیباشد. درهردین ومکتبی میتوان نمونه های آنرایافت . چه یهودی ،چه مسیحی ،چه اسلامی،چه چپی وچه راستی بالاخره دربرهه های گوناگون تاریخی الگوهای حرکتهای تندرو و یا میانه رو را از لحاظ زمانی درعرض وطول مبارزاتی آنها میتوان جستجوکرد.
بحران های سیاسی نه تنها رکود و ایستایی اجتماعی رابه بارمی آورد؛بلکه محافظه کارترین ومیانه روترین جنبش هاراواداربه عکس العمل های تند در برابرنظام حاکم مینماید . این روند گاهی چنان ا زهم گسیختگی های اجتماعی را به بارمی آورد که حتا مشروعیت سیاسی حرکتهای بالنده راشدید زیرسوال میبرد .
درچنین شرایط حرکتهای سیاسی در برابرنظامهای حاکم چه استعماری ویا نیمه استعماری وحامیان خارجی آنها نا چاربه عکس العمل تند گردیده اند. این رویکرد اصولی ترین احزاب سیاسی رابه باراتهام بنیادگرایی و رادیکالیزم بسته است .
گرایش های متفاوت دربدنۀ نهضتهای اسلامی
دراین شکی نیست که درمیان گروههای اسلامی بنابرعلل گوناگون تاریخی وخاستگاۀ اجتماعی آنها با یکدیگر و ازلحاظ مبارزاتی ،برداشتها وگرایش های فکری متفاوتی وجود دارد و این گرایشها و برداشتها جدا ازبرچسپهایی چون: بنیادگرایی وافراطیت است که همه بدون تفکیک بدان متهم شده اند.
برای اولین بارکلمۀ بنیادگرایی درسالهای 1960 درخصوص مسیحیان پروتستانی اطلاق شد. بعدها این واژه درمورد یهودیان و دیگر ادیان به کاربرده شد و بعدترنهضتهای اسلامی انقلابی را که فکراحیاگرانه داشتند ،به این نام متهم کردند . پس ازانقلاب اسلامی ایران این نام به عنوان برچسپی زشت تنها به نهضتهای اسلامی اختصاص یافت . هرحرکت اسلامی که برای نابودی استعمار و آزادی سرزمین خود میرزمد وخواهان احیای ارزشهای اصیل وسازندۀ دینی باتوجه به پیشرفتهای تکنولوژی معاصردرجامعه خود اند به بنیادگرایی متهم اند و امروز بنیادگرایی معادل اسلام سیاسی به کاربرده میشود. مخالفان اسلام سیاسی طرفداری ازآن را سؤاستفاده ازدین عنوان میکنند.
درجهان اسلام درحال حاضردوجریان نیرومند یکی ازآنها رادیکلیزم سنی ( القاعده وشاخه های هوادارآن درکشورهای اسلامی) ودیگرآن شیعه ( حزب الله لبنان وشاخه های طرفدارآن درسایر کشورهای اسلامی)وجوددارند. هرکدام به نحوی درجهان اسلام فعال هستند. رادیکالیزم سنی به دوشاخۀ شرق عربی وغرب عربی تقسیم شده است .جناح شرق عربی آن درسعودی متمرکز است واین جریان ازمنطقۀ سوریه به سمت جنوب شرقی با گرایش فرقه یی بیشترزیرپوشش مذهب وهابیت موضعگیری تندی دربرابر دگراندیشان اسلامی شیعی وسنی دارد. جناح غرب عربی ازکشورمصربه سمت شمال افریقا گسترش یا فته است که بدنۀ اصلی جنبش های محافظه کارو رادیکال سنی ازمصرتا تونس والجزایرازآن نشئت کرده اند. گرچه این دوجریان ازبسا جهات با یکدیگرقابل مقایسه نیستند. باآنکه اختلافات آنها فرقه یی است ؛ولی اشتراکات سیاسی زیادی میان آنهاوجوددارد.
چنانچه داکترحمیداحمدی (1) کارشناس جنبشهای اسلامی دررابطۀ رادیکالیزم شرق و غرب عربی نوشته است :" این دوجریان رادیکال زیرپوشش سازمانهای جهادی مصرچون الجماعت الاسلامیه ،جبهۀ نجات الجزایرو... درسالهای دهۀ هشتاد د رزمان جهاد افغانستان برضد شوروی با یکدیگرمتحد شدند و جبهۀ واحدی رابرضد شوروی تشکیل دادند. جریان رادیکال شرق عربی با ویژه گیهای فرقه یی آن با پشتوانۀ تیوریک رادیکال غرب عربی تبدیل به القاعده شد وپس ازکشته شدن عبدالله عزام یک تن ازاعضای اخوان المسلمین مصررهبری این گروه به دست اسامه افتاد. پس ازآن بر القاعده فرقه گرایی حاکم شد ورنگ ضد شیعی هم پیداکرد". دراصل اهداف استراتیژیک هردوجریان همگون میباشد. جریانهای رادیکال شیعه وسنی چه رادیکال وچه محافظه کار بر سرموضوع فلسطین نظرواحد دارند. درواقع رادیکالیزم شیعی وسنی دوطیف اسلام گرای معاصراست که تحولات ژیوپولیتیکی وسیاسی اخیردرمنطقه فاصله هایی رامیان آنها ایجاد کرده است که بیشترناشی ازپیشامدهای جدید جهانی به ویژه مسایل پیش آمده درعراق ،افغانستان وفلسطین وجاهای دیگرمیباشد وتوانمندی آنها بستگی به میزان داشتن قدرت آنها درجامعه را دارد که بیشتربستگی به عوامل وشرایط حاکم برجامعه میباشد.شیوه های نظام حاکم درجامعه تا حدودی درموضعگیری جنبشها تاثیرگذاراست. درصورت مشارکت سیاسی رادیکالها به طرف میانه روی ودرصورت خشونت به تندروی روی می آورند. درواقع بنیادگرایان اهل عمل هستند و در برابرجریانات جامعه حساس میباشند؛ زیرا که خواهان اصلاحات جدی برای احیای ارزشهای دینی درجامعه اند. ازهمین رواست که رادیکالیزم دریک حرکت و رفتارخاص خلاصه نمیشود،رادیکالیزم یک پروسه است ومنبع تغذیۀ اصلی آن تضاد میان قدرت و جامعه ا ست که این تضاد را هیچ پایانی نیست واین تضاد همیشه ابزاری برای جنبشها درراستای تغییرات و درعین حال جلوگیری ازهمگسیختگی بین فرد و یا گروههای اجتماعی میباشد. هدف اساسی این جنبشها رهایی کشورهای آنها از اسارت است .ازهمین رواست که امریکا وکشورهای غربی ازبه قدرت رسیدن ردیکال های شیعی وسنی هراس دارند؛ زیراکه به قدرت رسیدن آنها را درمنطقه تشدید قدرت نیروهای استعمارستیزمیدانند که بامنافع امریکاسخت درتضاد است . چنانچه بوش رییس جمهورامریکا درسخنرانی سالانۀ خود درکاخ سفید رادیکالهای شیعی وسنی راخطری جدی درشرق خواند که منافع حیاتی امریکا را درمنطقه مورد تهدید قرارمیدهند. آنچه این دوجریان راازیکدیگرجدامیکند تعصب است .رادیکالیزم غرب عربی نه تنها اینکه تعصب ندارد ؛بلکه درپی آشتی دادن شیعه وسنی نیزمیباشد .ازفتواهای شیخ الاظهردربعضی موارد میتوان یاد آورشد .
ازهمین رواست که امروزاین دوجریان به صورت متفق بدین باوررسیده اند که اسلام بنابرداشتن محتوای جهادی وشهادت طلبانه ودرک ژرف سیاسی – اقتصادی ودارای موضع مشخص سیاسی – اقتصادی وحقوق بشراست. درعین حال اصول روشن اجتهادی دارد و به آزادیهای فردی واجتماعی احترام داشته وبا شکاکیت مخالف است و ازسویی هم اهل سازش با لیبرالیزم ،کمونیزم وفاشیزم نیست . خون شیعه وسنی درهردوجریان مخلوط گردیده وبه جریان افتاده است . این انرژی مسلمانان را درسراسر جهان آزاد میکند و مدعی اند که دوران دوصدساله تحقیرواهانت پایان یافته است .ازاینکه بنیادگرایی ویژه گی های جسور و شورمند همراه با گرایش پوپولیزم ومساوات طلبانه دارد وگاهی آشکارا انقلاب آفرین است . ازهمین روپس ازسقوط کمونیزم به دشمن اصلی غرب مبدل شده است.
ظهوربنیادگرایی ودیدگاههای گوناگون پیرامون آن
شماری ازدانشمندان بنیادگرایی رامحصول شرایط خاص تاریخی میدانند که نظریه پردازان مسلمان نظربه ایجاب شرایط ونیاز زمان به تفسیرمفاهیم دینی پرداخته اند البته با توجه به پیشرفتهای اقتصادی وتکنالوژی معاصر و پاسخگویی بهتربه نیازهای واقعی جامعه های اسلامی به رویکرد جدیدی زیرنام تجد ددینی روآورده اند تا ازاین طریق دین را با ابزارهای فرهنگی جدید وتکنالوژی معاصر درحوزه های مختلف توافق بدهند و زمینۀ سازش دین را با تمدن جدید فراهم کنند. هدف اساسی آنهاایجاد بهبودی درزنده گی مسلمانان وبرآورده شدن آرزوهای واقعی وضروری آنهامیباشد.
عوامل ظهوربنیادگرایی
به صورت عموم ازعواملی میتوان یاد آورشد که درشکل گیری وظهوربنیادگرایی کمک کرده است .
اول مسألۀ امپریالیزم وسلطه جویی های امپریالیستی غرب بویژه امریکا وحمایت یکجانبۀ آنها از اسرایل بوده است . عامل دوم سرعت زیاد وحجم تغییرات ناشی مدرنایزیشن میباشد . طی پیشامدهای 50 سال گذشته یعنی ازسال 1925تا سال 1975تحولات سریع وشتابنده نظم متعارف زنده گی مردم رامختل کرد. این تغییرات اگرچه برای عده یی مطلوب وسودمند بود ؛ ولی بسیاری هم ازآنها زیان دیدند.
چنانچه نیکی کبدی اسلام شناس امریکایی درگفتگوبا اکبرگنجی گفته است که مسألۀ امپریالیزم وسلطه جویی های امپریالیستی همراه باسرعت زیاد و پرحجم تغییرات ناشی ازتجدد است . این تحولات شتابنده درنتیجه دونوع فرهنگ رابه وجود آورد . یکی طبقه متوسط ومتجدد ودیگری سنتی که ازلحاظ تاریخی به علما وابسته بودند.
جامعه شناسان بنیادگرایی را کنش نه ؛بلکه عکس العملی دربرابرامپریالیزم ،تجدد وسکولریزم میدانند. بنیاد گراها در واقع مخالف تبعیض ،انحصارات ،امپریالیزم و خواهان اصلاحات درهمه عرصه های زنده گی هستند. چنانچه ویلیام جیمزبرایان که حقوقدان ،سیاستمدار و دولتمرد است ومورد حمایت حزب دموکرات میباشد که به بنیادگرایی شهرت دارد.درحالیکه وی نه تنها ترقیخواه ،طرفدارصلح ،مخالف انحصارات سرمایه داری ،مخالف برده داری بود؛بلکه اصول گرا ومخالف نظریۀ تکاملی داروین نیز بود.(2)
خانم کبدی درجای دیگری ازاین مصاحبه اسکولرها را مورد انتقاد قرارمیدهد وبه اشتباۀ آنها درغرب وجهان سوم اشاره میکند. این دید آنها را که سکولرشدن یک جریان طبیعی است اشتباه آمیزمیداند. درحالیکه خیلی ازمردم که گرایش دینی ومعنوی دارند. نه تنها دربرابرسکولر یزم مقاومت میکنند؛بلکه دربرابرآن ازدرمخاصمت نیزپیش می آیند . ازمخالفت درمورد ممنوع کردن نیایش درمکتب های امریکا ازطرف دیوان عالی این کشوردرسال 1942،سقط جنین درسال 1973و مصوبه هایی به نفع حقوق هم جنس گرایان میتوان یاد اورشد .
این استاد امریکایی (3) برخورد سکولرها را ازلحاظ تیوریک به نسبت بی توجهی به جهات عملی زنده گی به باد انتقاد قرارمیدهد ومیگوید سکولر هابه مذهب ازبالا نگاه میکنند؛ یعنی تماس و ارتباط لازم را با آنها برقرارنمیکنند. تلاش های شماری ازدانشمندان رابه ستایش میگیردکه باتفسیرهای جدید ومدرن ازاسلام این فاصله راپرمینمایند.
سکولریست ها بدین باوراند که گویا درهرجا که سکولریزم وجوددارد. درآنجا دموکراسی نیزوجود دارد؛درحالیکه این اشتباۀ محض است ، دربسیاری ازحکومتهای سکولررزیم های استبدادی حاکم است .
حمایت بیدریغ غرب ازنظامهای سکولریست سبب شده است که بنیادگرایان اسلامی را در برابرغرب به خشونت وا دارد.
داکترحسین باقرزاده (4) پیرامون "برخوردتمدنها " نوشته است که سنت گرایی وبنیادگرایی اسلام دریکی دودهۀ اخیرحملات خود را متوجۀ جهان سکولرکرده است ومی افزاید که بی توجهی غرب سبب شده است تاخشونت بنیادگرایان اسلامی که تاحال نهادهای سکولر را نشانه گرفته بودند به تدریج به سوی یک برخورد مذهبی کشانده میشوند.
سیاست های یک جانبۀ امریکا مبنی برحمایت ازاسراییل درموازات نابسامانیهای مختلف جهانی راه را برای برحق بودن بنیادگرایان اسلامی باز کرده است . چنانچه رییس جبهۀ وفاق عراق امریکا را عامل بنیادگرایی درعراق میداند .
گفتنی است که عمروموسی منشی عمومی اتحادیۀ عرب(5) درگفتگویی باخبرگزاری کویت گفته است مخالفت غرب با اسلام است که تندروهای اسلام وغرب اقدام به سؤاستفاده وتحریک این ختلافات میکنند. وی افزوده است که راۀ حل اساسی بحران میان غرب واسلام به رسمیت شناختن یکدیگر و تسلیم دربرابراین واقعیت است . وی به رسمیت شناختن یکدیگررا ازطریق مسالمت آمیز تاکید دارد ومیگوید که محول کردن مسؤلیت بررسی این اختلافات وایجاد راۀ عملی برای آن تنها ازطریق سازمان ملل ممکن است .
مامون الهضیبی رهبراخوان المسلمین مصر (6) سیاستهای امریکارادرشرق مورد انتقاد قرارداده وغرب رامتهم کرده است که میخواهد اصول اسلامی را که کشورهای شرقی مسلمان به آن پایبنداند ، تغییربدهد.
گسست از رادیکالیزم وهمسویی با دموکراسی
لذا این اشتباه خواهد بود اگردولتهای دموکراتیک سکولرخوانده شوند و بدون توجه به رابطۀجامعۀ مدنی و دموکراسی مانند رابطۀ مرغ و تخم مرغ ومقدم شمردن یکی بردیگری به قول معروف به" استدلال چوبین" تکیه کرد. این حرف گفتۀ سیدجمال الدین افغان را درذهن ها تداعی مینماید که درآخرعمرازتلاش های خود برای اصلاح کردن شاهان ابرازندامت کرد و گفته است که ای کاش آن همه وقت راصرف مردم میکردم .
به اساس حرف سید جامعۀ مدنی درواقع دریک نظام دموکراتیک حیثیت پل ارتباطی میان مردم و دولت را دارد. باگسست این رابطه گسست دردموکراسی پیدا میشود و گسست دموکراسی جامعه را به سوی خودکامگی وخشونت میکشاند که بالاخره انقلاب های اجتماعی رادرپی دارد. انقلاب هم به سبب عدم توانایی جاگزین کردن افراد صالح وپاک بازهم جامعه رابه مخاطره قرارمیدهد.
چناچه رجایی دانشمند ایرانی باوردارد که با توسعۀ جامعۀمدنی ومشارکت سیاسی یک نوع گسست یعنی عبور از رادیکالیزم را ارایه میدهد. علت این گسست را ایجاد شکاف درهستۀ اصلی قدرت به ویژه درایران وفروپاشیده شدن عامل انسجام بخش ایده ئولژیکی عنوان میکند و این باعث میشود که بنیادگریان بنابرمنافع سیاسی ،اقتصادی ،اجتماعی وفرهنگی خود به بازسازی فکری روی آورند واین روآوری گسست ها را ازحالت موقتی به صورت جدی ترآن درخواهد آورد. درنتیجه این گسست های دوامدار سبب ایتلافهای گوناگون اعم ازمیانه رو و یا بنیادگرا و حتا چپ به راست و راست به چپ میگردد. اینکه چه وقت این گسست ها به وجود می آید نیاز به زمان دارد؛ولی آنچه امروزدرحال شکل گیری است طرحهای بلندپروازانۀ امریکا چون "خاورمیانۀ بزرگ " که نگرانی های زیادی رادرمیان کشورهای منطقه به وجودآورده است . این طرح نه تنها زمامداران را درمیطقه به وسوسه افگنده است ؛بلکه سبب تحریک بیشترمردم ساکن درخاورمیانۀ بزرگ شده است که با روآوری وایجاد نهضتهای تازۀ درمنطقه گرایش های بنیادگرایی را درمنطقه نیز تقویت نمایند.
طرح خاورمیانۀ بزرگ
این طرح شامل منطقۀ وسیعی ازشمال افریقا ازمصر و اسراییل تا خلیج فارس ،ترکیه ودریای خزرمیباشد. برای پیاده شدن این طرح تغییرات درکشورهای منطقه به ویژه درایران وعراق حتمی پنداشته شده است .
طراح اصلی طرح نامبرده کلنتن رییس جمهورسابق امریکا است که حل مسألۀ فلسطین را به اساس" قرارداد اسلو"کلیداساسی حل مسألۀ شرق میانه میخواند و ایجاد"منطقۀ صلح"را ازمصرتا دریای خزرعنوان کرده است .
درششم جنوری فبروری سال 2004 دیک چینی دراجلاس داووس سویس طرح خاورمیانۀبزرگ رادرکشورهای شامل دراین طرح اینچنین ارایه داد:
- تامین دموکراسی اسلامی به نمونۀ ترکیه .
- آزادی های بدون حد ومرز.
- جهان واحد تنها برای جهان آزاد و دموکرات .یعنی برمبنای آزادی ضرورت اصلاحات داخلی ،مشارکت سیاسی بیشتر، نقش قانون ،کشایش اقتصادی وتجارت وسیعتر.
- حقوق زنان برمبنای سهمگیری بیشترزنان درامورسیاسی واجتماعی درکشورهای شامل طرح .
- انتخات رهبران پیشتازدراین کشورها به ویژه از افرادیکه با طرحهای غرب به ویژه امریکا موافقت دارند.
- اتحاد فرااتلانتیکی برای ایران وپیروی این کشورازسایرکشورهای خاورمیانه درجهت توسعۀ دموکراسی.
- تحقق آزادیهای کامل دراین کشورها
- بخشیده شدن قرضهایی چون عراق وافغانستان ازطرف کشورهای فقیروثروتمندجهان.
- برای ساختن کشورهای خاورمیانه باید نمونه های اروپایی درنظرگرفته شود.
- رعایت معیارهای فوق جهانی وتشویق گسترش آزادی ودموکراسی درکشورهای خاورمیانه.
- درصورت تضمین امنیت اسراییل، ازدولت مستقل فلسطینی حمایت به عمل آید واین ازجمله اهداف استراتیژیک امریکا برای تامین ثبات درمنطقه میباشد.
ازهمین رواست که ایران به گفتۀ آقای طوسی (7) به مثابۀ" تپۀ طلایی"درطرح خاورومیانۀ بزرگ جایگاه وموقعیت استراتیژیک برای اروپا و امریکا دارد. ؛زیراایران چون "تپۀاستراتیژیک " دوطرف آن خلیج فارس وبحیرۀ خزراین دوساحۀ بزرگ نفتخیز جهان قراردارد،صحنۀبزرگ رقابت های اروپا وامریکا است .
طبق پیشبینی ها بحیرۀخزر با داشتن ظرفیت بزرگ نفتی اش برای چهل سال به نیازهای نفتی غرب پاسخ گواست. این ظرفیت عظیم نفتی سبب شده است که سه طرح بزرگ احداث خط لولۀنفت راازسه مسیرمتعدد
- ازباکوبه "نوروسیسک "(بندرروسیه دردریای سیاه)
- ازباکوبه بندر"سوسپاه"دردریای سیاه(درمرزهای گرجستان)
- ازباکوبه بندر"جیحان " درترکیه درنظرگرفته شده است. گفتنی است که تعیین "مارنینگ ستار" به عنوان مشاورویژۀ بوش درمورد"دریای خزر"علاوه برموجودیت وزارت انرژی درامریکا ازاهمیت حیاتی نفت برای امریکا درساحۀ نامبرده پرده برمیدارد.
با توجه به هزینۀ این خط لوله درحدود1.1 ملیارد دالربه طول 1200 کیلومتراز"اکتائو" تا خلیج فارس ازطریق ایران برای امریکا اقتصادی ترازمسیرهای سه گانۀ بالامیباشد.
ازسویی هم کشیدن لولۀ نفت به مدیترانه به نسبت پاسخگویی خلیج فارس به نیازهای کشورهای حوزۀ مدیترانه، نیازاین کشورها را به نفت" خزر" بنابربالا بودن هزینۀآن تا 9 دالرکه قیمت کنونی نفت را درهر بشکه به 20 دالر بلند میبرد، منتفی میسازد.
درطرح نامبرده افغنستان وعراق مثالهای هیجان انگیزد از پیشرفت دموکراتیک درکشورهای آزاد شده هستند.این دوکشورنمونه هایی ازپیشرفت برای کشورهای دیگرخاورمیانه شده میتوانند.
نگرانیها درمورد این طرح
این طرح عکس العمل های زیادی رادرمنطقه براانگیخت وعده یی ازکشورهای منطقه این طرح راتضمین حیات اسراییل عنوان میکنند. اعراب به ویژه حکومتهای طرفدار امریکااز این طرح نگران اند؛زیرا که تسریع پروسۀ دموکراتیک واصلاحات گسترده منافع زمامداران این کشورها را به خطرمواجه میسازد. باتقویۀ روند دموکراسی و آزادی های واقعی به عمر رژیم های خودکامۀ منطقه پایان میدهد.
ازهمینرو حسنی مبارک رییس جمهورمصردر بیانیۀ مشترک با امیرعبدالله با این طرح مخالفت کرد. (8) سران کشورهای عرب باتوجه به همین مسأله دراجلاس تونس دراپریل 1383ضرورت اصلاحات درکشورهای عربی را در دستورکارخود قرار دادند. (9) همچنان درکنفرانس کشورهای اسلامی در13اپریل سال 1383در استانبول فیصله شد که نباید اصلاحات درکشورهای اسلامی را توسط قدرتهای خارجی تمثیل کرد؛ زیرا که این کشورها برای اصلاحات نیازمند همکاریها از داخل اند نه به صورت تحمیلی ازبیرون .
عده یی معتقداند که امریکا به دنبال شکست طرح هایی چون "کمپ دیوید" ،"مادرید"، "قرارداداسلو"،"طابا"،"غزه " واریحا، طرح "نقشۀراه" را ارایه داد. واین طرح را جزیی از اهداف خاورمیانۀ بزرگ میدانند. این طرح باید زیرنظرامریکا، اتحادیۀ اروپا و روسیه انجام گیرد و شامل پایان بخشیدن خشونتها میان فلسطین واسراییل ،تلاش برای استقراردولت مستقل فلسطینی وتوافق دایمی وپایان درگیری میان اسراییل وفلسطین میباشد .
با این طرح کشورهای اروپایی مخالفت دارند و آنرابه نفع امریکا میدانند ؛چنانچه روزنامۀ الوطن چاپ عربستان سعودی به نقل ازمقامات اروپا وغرب نوشته است که فرانسه وآلمان باجمعی ازکشورهای دیگردرصدد خنثی کردن طرح نامبرده هستند.10
ازهمین روبودکه یوشکافیشر وزیرخارجۀ آلمان درفبروری سال 2004 میلادی درجریان کنفرانس" امنیتی میونیخ "طرح جدیدی رازیرنام طرح جدید امریکا و اروپا برای تامین صلح درخاورمیانه ارایه کرد. 11
امریکاخواهان طرح "خاورمیانۀبزرگ " است ؛درحالیکه اروپایی ها خواهان خاورمیانۀ گسترده تر را ترجیح میدهند. کارشناسان دلیل مخالفت اروپا را با این طرح رقابت با امریکا میدانند.
اروپایی ها باوردارند که پس ازحادثۀ یازدهم سپتمبرنمیتوان نسبت به صلاحات درجغرافیای اسلامی درجهان بی تفاوت ماند. 12
اسراییل راجع به طرح خاورمیانۀ بزرگ نظردیگری دارد ،آنرا به نفع ایران تلقی مینماید؛چنانچه شیمون پرز صدراعظم اسراییل داخل بودن کشورهای غیرعرب چون ایران ،ترکیه ،اسراییل و قبرس را دراین طرح به مثابۀ بهم خوردن توازن به ضرر اعراب میداند.
درحالیکه سند امنیت ملی امریکا،مصر،اسراییل ،عربستان سعودی ،ترکیه ،ایران و پاکستان ازاهمیت خاصی برخورداراند و درضمن اروپایی ها درنظردارند تا ترکیه وایران به عنوان اولین پله دراختیارآنها قرارداشته باشند.
درطرح" خاورمیانۀ بزرگ " ایران یگانه کشوری است که امریکا توان فشاربرای ایجاد تغییرات اساسی دراین کشور را ندارد. درصورتیکه ایران میداند هدف ازاین طرح حفظ سلطۀ اسراییل وغرب درطی دوران جنگ سرد برمنطقه یی است که نقش واهمیت استراتیژیک آن در دفاع از اروپا در دوران ناپلیون آشکارشده بود.
درطرح مذکور حصول اطمینان ازدسترسی به منابع نفتی خاورمیانه ،امنیت اسراییل ودرسالهای اخیرمبارزه با تروریزم هم به آن افزوده شده است .13
مسألۀ اخیربه حیث مهمترین اصل نگرانیهای اروپایی ها وامریکایی هارا برانگیخته است ؛زیراکه بلندپروازی های غرب نهضت های اسلامی به ویژه "القاعده" را درمنطقه تحریک میکند و این حرکت را برای سربازگیری بیشترازجهان اسلام به ویژه عرب یاری مینماید و ترس آن میرود که با افتادن سلاح هسته یی ،کیمیایی وبیولوژیکی به دست آنها کارغرب را درمنطقه پایان بدهد.
اروپا و امریکا نه تنها پیرامون تطبیق طرح نامبرده میان خود اختلاف دارند. این طرح که ازنظراعراب فاقد مشروعیت است وهرگونه اصلاحات لجام گسیخته رابه ضد خود تلقی میدارند و درصدد آن برآمده اند تا برای پیشگیری ازآن دست به اصلاحات جدی سیاسی درکشورهای عربی بزنند.
ازهمین رو امریکا در صدد آن شده است تا پیرامون تطبیق طرح مزبورمشورتهای کشورهای عربی را با خود داشته باشد. ؛چنانچه برژنسکی 14 مشاورامنیت بوش باور دارد که امریکا باید به کمک کشورهای عرب به اجرای طرح مذکور بپردازد .اینگونه طرحها آنهم در راستای حفظ منافع اروپا و امریکا درمنطقه، چگونه میتوان جنبشهای اسلامی را در برابر آنها بی تفاوت حساب کرد.
این طرح چون زنجیرمحکم و پایدارمنافع حیاتی غرب به ویژه امریکا را درمنطقه تضمین مینماید . درحالیکه همچون طرحهای بلندپروازانه تنها شیرازه نظامهای منطقه را ازهم میپاشد وپیشبییی برنامه های سریع و تند برای ایجاد اصلاحات برنگرانی زمامداران آنها مییفزاید ؛بلکه جنبشهای بنیادگرایی را در راستای برنامه های تندتر ،شدیدتر وآشتی ناپذیرترترغیب میکند و حتا صف بندی های جدیدی درمنطقه به وجود می آورد که باعث ظهور حرکتهای جدید به اصطلاح بنیادگرایی درمنطقه میشود. اینگونه برنامه ها خود عاملی است که درتحریک وتوسعۀ وظهورجریانهای تازۀ اسلامی درمنطقه تاثیرگذارمیباشد.
اروپا و امریکا برای جلوگیری ازرقابت های آزمندانه وازبه خاک وخون کشیدن خلقهای منطقه بهتراست با درنظرداشت واقعیت های عینی دراین سوی اوقیانوسها از درتعقل پیش آید و باشناختن حق انسانی ومنافع حیاتی ومصالح اقتصادی کشورهای شرقی به ویژه اسلامی راۀ سازنده را در پیش بگیرند که متضمن منافع حیاتی وسیاسی اروپا،امریکا و کشورهای منطقه باشد . درغیراینصورت غرب ثروتمند و مغرور نباید انتظار فرمانبرداری ذلت بار را از شرق فقیر و عاصی را داشته باشد.
اسلام سیاسی (بنیادگرایی جسوروشورمند اسلامی )محصول تجدد(مدرنیته ) است
اسلام سیاسی درواقع واکنش آگاهانۀ مسلمانان دربرابرتهاجم سیاسی ،اقتصادی وفرهنگی غرب ،وفق دادن اسلام با پیشرفتهای معاصروهماهنگ ساختن دین با توسعه های تکنالوژی درحوزه های گوناگون فرهنگی، اطلاعاتی وارتباطاطی میباشد. بااینهم شماری ازدانشمندان غربی اسلام سیاسی راحرکتی قشری ومتحجرانه ،مخالف توسعه وپیشرفت وآشتی ناپذیربا ارزشهای جدید تکنالوژی معاصرتلقی میدارند.
ازهمین رواست که نظریه پردازان مسلمان اطلاق واژۀ بنیادگرایی رابه مفهموم زنندۀ آن اتهامی ازطرف غرب برتارک جنبشهای اسلامی میدانند.
درهرعصرو سنتی مردمانی بوده اند که با مدرنیتۀ زمان خود عکس العمل نشان داده اند تا راۀ اسلاف خود را به شیوۀ جدید احیا کنند. مردم درسراسرجهان میدانند درشرایطی که جامعه دستخوش تغییرات شگفت انگیزمیشود. روشهای قدیم دیگربه صورت عموم رهگشا نیست . بایک تهورسیاسی درصدد روش تازه یی شده اند. عکس العمل مومنان ستیزه جوی ادیان بزرگ به شیوه های نوگرایانه وگرایشها ی بنیادگرایانه به هدف احیاگری یکی ازاین گونه راهها برای رسیدن به راۀ تازه درپرتوعقلانیت میباشد ؛ولی درطول تاریخ قدرتهای آزمندی درجهان بوده اند که اینگونه حرکتها را تحریف میکنند و نیات نیک آنها را واژگونه نشان داده اند.
کوفی عنان طی بیانیه یی به سازمان کنفرانس اسلامی پیرامون افراط گرایی اسلامی درجهان اشاره کرد و با اشاره به حادثۀ یازدهم سپتمبرگفت که غرب درتلاش است تامسألۀ سرخورده گی ملل آسیب دیده را نادیده بگیرد و افراط گرایی اسلامی را دلیل ظهور تروریزم نشان بدهد تا زمانیکه غرب حق مسلمانان را به رسمیت نشناسد ومنافع جهان اسلام راهم پای منافع خویش ارج ننهد. افراطیت شاید بیشتر رشد کند و تقویه گردد.15
کوفی عنان دراین بیانیۀ خودازیکطرف برای غرب هوشدارداده است وازسوی دیگرخواسته است تا بنیادگرایی را با تجدد پیوند بدهد. باتوجه به ظرفیت اسلام برای پذیرش تجدد وجاذبۀ آن برای دگرگونیهای بزرگ وازسویی هم با توجه به رشد جنبش های اسلامی درسراسرجهان، غرب را وادار به انعطاف پذیری دربرابرآنها نماید.
قابل ذکراست که اخوان المسلمین مصرپس ازتاسیس آن درسال 1928 هیچگاهی به این قوت دراروپا رشد نکرده بود. اروپا امروزشمار زیادی از اعضای اخوان المسلمین رابا وجود افکار رادیکالی آنها در خود جای داده است . 16
این نشان میدهد که تنها شرق اسلامی بستررشد و پرورش اسلام سیاسی نیست ؛بلکه اروپا هم بسترمناسبی برای رشد و توسعۀآن میباشد و ازسویی هم این مسأله بیانگر رشد اسلام سیاسی دربسترتجدد وهمخوانی وهمسری آن با مدرنیته است .
داکترعبدالکریم سروش 17 متفکر بزرگ ایرانی درمقاله یی زیرعنوان عدالت ،بنیادگرایی و روشنفکری دینی باآنکه بنیادگرایی را دچارتناقض میداند، این تناقض راسبب نابودی آن تلقی میدارد و آنرا مرکب ازسنت وغیرسنت تعریف میکند. باتفسیری اسلام معرفت اندیش را ازمصلحت اندیش جدا میسازد؛ولی به این اذعان دارد که بنیادگرایی مولود دنیای مدرن میباشد.
وی درجای دیگرازاین نوشته روشنفکرمسلمان را انتقاد کرده وآنها را تا زمان مرحوم داکترمطهری به نسبت نداشتن دید تاریخی به نوعی کوتاه اندیشی اسلامی متهم میکند. به گفتۀ اوهرگاه اسلام سیاسی با دید تاریخی پیرامون واقعیتها ی عینی موجود درجهان عمل کند. کمتربه چاله ها ی تحجرافتاده و به آسانی مرزهای ناپیموده شدۀ دنیای مدرن راطی مینماید. این درحالی است که شماری ازدانشمندان باوردارند که پس ازشکست تیوری غرب مبنی بر اینکه نخبگان وحاکمان رعیت آنها باشد . امروزعلاوه برااینکه دیگرتوان کنترول کشورهای اسلامی راازدورندارند،بنیادگرایی اسلامی درعوض کمونیزم بابرچسپ اقتدارگرایی ،تروریزم ومحافظه کاری فعال به جای منفعل آماج جنگ سرد و گرم سرمایه دارهای امریکایی ،بریتانیایی واسراییلی قرارگرفته است ؛ زیراکه دینداری منفعل به دینداری فعال تبدیل شده است .همان چیزی است که غرب ازآن هراس دارد و آنرا به بنیادگرایی تفسیرکرده است .
درحالیکه این دین نه تنها با مدرنیزم درتضاد نیست ؛بلکه ازبسیاری جهات با آن سرآشتی دارد . چنانچه حسن رحیم پور 18 طی سخنرانی خود چنین گفته است:"بنیادگرایی برخلاف سنت ومحافظه کاری یک مقولۀ مدرن وپدیدۀ جدید ومخلوق دنیای نوین است . درحالیکه انقلاب امام خمینی مبارزه با مدرنیزم به مفهوم عام آن نیست ؛زیرا که او همه مفاهیم را درنظام دینی جای داده است ولبۀ تیزمبارزۀ اوبرضداسکولریزم ،استعمار واستبداد است . غرب این نهضت را ضدعقل ،ضدآزادی ،ضدصنعت وضددموکراسی معرفی میکند" .
عده یی ازدانشمندان بدین باوراند که بنیادگرایی دربسا جهات باسنت گرایی بیگانه ودربسیاری موارد به صورت کامل مدرن است وحتا درجهت نیل به هدف ازابزار وتکنیک های مدرن استفاده میکند. به دنبال ساختن حکومت مدرن وامروزی بامحتوای دینی واسلامی آن است. ارزشهای دین را دربرابر ارزشهای اسکولرغربی مطرح میکند.درعین حال عقل گرا وعمل گراست .دنیاگرایی را به این مفهوم با معنویت هماهنگ ویکدست گردانیده است .
شماری ازدانشمندان با دید بازتری به بنیادگرایی می بیینند.بنیادگرایی راپدیدۀ تازۀ فکری عنوان میکنند که نه تنها تمایل شدید به نوگرایی دارد با ترورزم به صورت کل سازش ناپذیراست . این تفکر با ویژه گی های بالنده اش میتواند درشگوفایی تمدن بشری نقش برتری را درآینده ها بازی کند.
نصرحامد ابوزید19 اندیشمند پرآوازۀ مسلمان معتقداست که باید بین مفهوم تروریزم وبنیادگرایی جدید فرق گذاشت .همچنانکه تمدن غرب باغرب سیاسی تفاوت دارد. وی تمدن غرب رامحصول جامعۀ بشری میداند که درقسمت غربی زمین به شگوفایی رسیده است وتمامی تمدنها و فرهنگها درشکل گیری وشکوفایی آن سهیم بوده اند. از دید ابوزید اسلام دراصل نوگرا بوده است والبته دینی است که بامبانی نوگرایی در زمان حاضرنیزمخالفت ندارد. وی بدین باوراست که غرب تلقی درستی ازاسلام ندارد. حقوق بشرنیز اگرچه مطلوب وپسندیده است اختلافی اساسی با مبانی اسلام ندارد و اصطلاح آن به اهرمی برای تامین منافع غرب تبدیل شده است ؛ولی جهان متاسفانه هنوزبه مرحلۀ نرسیده است که بتواند حقوق بشررا به درستی رعایت کند.
شماری ازتحلیل گران باوردارند که آنانیکه با اسلام سیاسی مخالف اند بیشترمتاثرازنظریۀ" تمدنی " برگرفته ازتفکرتمدنی هانتینگتون دانشمندغربی اند. بردوگانگی هایی چون :"عقب افتاده "و "متمدن"،سنتی ومدرن ومذهب وسکولریزم دامن زده و به سان جورج بوش هرچه را که ازاسلام بیرون شود برچسپ بنیادگرایی میزنند. درحالیکه بنیادگرایی مختص به اسلام نیست .خودپدیده یی است مدرن وزادۀ سکولریزم مدرنی است که مذهب را به گونۀ دیگری ارایه میدهد . یعنی نه بنیادگرایی جدا ازسکولریزم است ونه سکولریزم جدا ازمذهب . به قول طلال اسد این یک پروسۀ تاریخی دانش وقدرت درغرب است که مذهب را به عنوان پدیدۀ ذاتی فراتراز تاریخ وفرهنگ تولید مینماید.
بیجا نخواهد بود اگرحرف مینومعلم 20 را یاد آورشوم که بانگاهی دقیق به بنیادگرایی وپدرسالاری درایران نشان داده است که بنیادگرایی به عنوان یک"رژیم حقیقت " نه تنها پیش مدرن نیست ؛بلکه تولید شدۀ پروسۀ مدرنیزیشن میباشد . وی مییفزاید بنیادگرایی با وجود تمایل مقابله اش با مدرنیته نه درفضای پیش مدرن قرار میگیرد و نه متعلق به پس ازمدرنیته است . ازاینکه بنیادگرایی همزمان با دورۀ پیش ازمدرنیته نبوده وچون ادعای وحدت فرهنگی وهمگون بودن هویت را دارد،پس ازمدرنیته نیزبوده نمیتواند.
شمارزیادی ازدانشمندان با این طرزدید به سقوط اخلاقی ومافیایی سرمایه داران غرب اعتراض دارند. ازسوی هم ادعا دارند که دینداران اهل مبارزه ومقاومت اند ودرضمن شعاردفاع ازمظلومان رامیدهند وبه دنبال نظم نوین جهانی هستند واین نظم نوین را درآمیزش معقول تجدد با نظام حقوقی، سیاسی واقتصادی دین پیش بینی مینمایند .
ادیان دیگرهم دردنیا چون پروتستان 21 که ظرفیت دگرگونی های مثبت واصلاحات بنیادی درخود دارند، درصدد آمیختن با مدرنیته هستند. ازهمین رو بوده است که موسسان فکری مدرنیته ازکانت تا هیگل دارای مذهب پروتستان بودند. قابل ذکراست که امریکا همیشه ازبنیادگرایی به مثابۀ حربه یی بهرۀ سیاسی ونظامی گرفته است . چنانچه برای اولین باراین واژه ازسوی امریکا درحوزۀ پروتستان به کاربرده شده است .
شماری زیادی ازدانشمندان به این باوراند که بنیادگرایی محصول تجدد است ؛ زیراکه بستر رشد واقعی بنیادگرایی تجدد است وازاین بسترتغذیه کرده است. روشن است هرتفکر بنابر ایجابات بسترفکری اش غنا مییابد و بالنده میگردد. به عقیدۀ پارخ بنیادگرایی به بازسازی دینی دردرون محدود نوگرایی می پردازد وحتا زمانی که با نوگرایی دردرون محدودۀ دین پیکارمیکنند. 22
بااین تفکرآیا میتوان گفت دین به صورت ذاتی ضد مدرن است ودربسترمدرنیته همواره بنیادگرا است . ماکس وبردراثربزرگ خود درقرن 19که موضوع بحث آن تاثیرمذهب پروتستان برظهورسرمایه داری مدرن است . به این مسأله به شکل واضح اشاره کرده است. وی استدلال میکند که دین دربعضی موارد در مقابل رشد جامعۀ مدرن مقاومت میکند و آنرا به تاخیر می اندازد؛اما درشرایط دیگری میتواند هم چون محرک مدرنیزیشن عمل کند. پس می توان گفت که دین به صورت ذاتی ضد مدرنیته نیست .
منابع وماخذ:
1- حمید احمدی کارشناس بزرگ نهضت های اسلامی ، مصاحبۀ موصوف ، www.roozna.com
2- پروفیسور نیکی کبدی اسلام شناس ،درمصاحبه بااکبرگنجی ،www.baztab.com
3- همان منبغ
4- داکترحسین باقرزاده ، برخوردتمونها
5- عمروموسی منشی اتحادیۀ عرب ، درگفتگوباخبزگزاری کویتی
6- مامون الهضیبی رهبراخوان لمسلمین مصر، http://old.did.ir/directory/index.fa.as?parent=46...2006/11/23
7- گفتگوباداکتررضاطوسی ،http://www.meisami.com/chl/M119.htm
8- احمدهاشمی ، طرح خاورمیانۀ بزرگ ویاالگوی مبارزۀ مشترک اروپاوامریکا،شرق، 15/1/83
9- همان منبع
10- روزنامۀ الوطن ، http://www.Newscenter.2004/4/4
11- ایران امروز ، 8/1/83 http:/www.iran-emroz.net/indezx.php…2006/11/23 observer.feb.p5.2004 ،
12- احمدهاشمی ، پیشیس
13- طرح خاورمیانۀ بزرگ ، http://www.bashgal.net
14- ایران امروز ، 8/1/83 http:/www.iran-emroz.net/indezx.php…2006/11/23
15- کوفی عنان سرمنشی عمومی سابق سازمان ملل متتحد، اخوان المسلمین ، http:/old.did
16- اخوان المسلمین ، http://old.did
17- داکترعبدالکریم سروش ، عدالت بنیادگرایی وروشنفکری دینی (سخنرانی) ،www.hanoz.com/archrves/002701.html
18- سخنرانی حسن رحیم پورازغدی ، بااستفاده ازسایت انبرنیتی صفحۀ 2
19- نصرحامدابوزید ،جهان اسلام وعرب ،http://old.did.ir/direcrery/index.fa.asp?parent=40…2006/11/23
20- مینومعلم ،همسویی بنیادگرایی اسلامی وبنیادگرایی سکولر ،http://farangeopolis.blogspot.com/2005/06/blog-post-22html
21- اولین شماره فصلنامۀ ایران ویژمطالعات روسیه ،آسیای مرکزی وقفقاز ، گروه دین واندیشه خبرگزاری
22- مهدی علاقبند ،بنیادگرایی دینی به مثابۀروش تفکری ، صفحۀ 2