بازهم جستاری بردشواریهای تجدد واندیشه های متفکران درفرازونشیت آن

   مهرالدین مشید

کابل، افغانستان

 

قسمت  چهارم

عناصری دردرون یک فرهنگ وجوددارندکه تجددبه وسیلۀ آنهاتعریف میشوند وانکشافی بودن تجددراکه دردرون خودبایک سلسله عناصرمشخص تعریف میگردد، ارایه و آشتی پذیری عناصردرونی تجددراباعناصرگزیدۀ فرهنگی وتاریخی یک کشورسازگار وموافق میسازند.

 

مکثی کوتاه برتحولات فکری واجتماعی کشور پیش ازامروز

روشنفکروتجدددوپدیده یی به مثابۀ لازم وملزوم یکدیگرمیباشند.تجددزمانی دریک کشوررونمامیشود که باتوجه به ورود ابزارتجدددرآن روشنفکرانی ازمتن جامعه قدعلم مینمایندوباپخش اندیشه های جدید وتولیدات تازه فکری تحولات بزرگ اقتصادی ، اجتماعی وسیاسی رادرجامعه رونمامیسازند.

تجدددرموازات آمد آمد تکنالوژی درحوزه های صنعت وارتباطات به  نهادهای سیاسی ، تعلیمی ، حقوقی ومدنی تازه نیازدارد تابرای نهادینه کردن عناصرفرهنگی جدید وتعمیم آن دریک جامعه کارسازواقع شود ؛ زیراکه باورودتکنالوژی جدید نیازشدیدبرای فرهنگ آن احساس میشودو  ازافزارفرهنگی زمانی میتوان استفادۀ درست کرد که بافرهنگ آن آشنایی درست حاصل شود. ازآنروکه نهادهای جدید  تعلیمی ، حقوقی ، سیاسی ، اجتماعی ، جامعۀ مدنی وغیره زمینه رابرای جذب عناصرفرهنگی جدید میسرمیگرداند و برای غنای فرهنگ سنتی درراستای آمیزش بافرهنگ تازه نقش کارآیی رابازی مینماید. رشدواقعی نهادهای مکمل تجددباتوجه به ویژه گیهای فرهنگی وتاریخی  یک جامعه رونددشواری رامیپیماندوتحقق آن زمانی امکان پذیراست که زمینه های قانونمندی  برای پذیرش وتطبیق عملی آنها  ایچادشود ودرغیراینصورت  تجددراۀ معکوسی راطی مینماید که خطرآن به مراتب بیشترازچسپیدن به سنت میباشد.  

باآغازسلطنت امیرشیزعلیخان تمدن جدیدراۀ خودرا درکشورما بازکرد؛ ولی پیش ازآنکه زمینه برای نهادینه شدن عناصرفرهنگی جدید فراهم گردد. روندنامبرده قربانی کشمکشهای داخلی میان برادران ودخالت انگیسهاگردید. طومار طرح اصلاحی سیدجمال الدین افغان  که برای  امیرپیشکش  شده بود نیزبه روی صفحۀ کاغذباقی ماند .

تمدن وفرهنگ لازم وملزوم یکدیگر اندوزمانی هم کاربرد یگانه دارند ، اولی وسیلۀ موثربرای ایجادتسهیلات وکوتاه ساختن فاصلۀ  دشواریها ی زنده گی ودومی دربردارندۀ شیوه هاوطرق کاربرددرست تکنالوژی باتوجه به نهادهای جدید میباشدوهردو درچوکات قوانین معین راه رابرای ورودتجدد سالم درکشوری میسرمیگردانند .

باورودوسایل جدید پیش ازورود فرهنگ آن دریک جامعه  چالشهاییرادرپی دارد که عواقب ناگواری  دارد. به گونۀ مثال درزمان شیرعلیخان وسایلی چون  مطبعه ، فابریکۀ کوچک سلاح سازی وشماری تاسیسات دیگروارکشورگردید ، حتا فرصتی برای نهادینه شدن عناصر فرهنگی تکنالوژی جدید  فراهم نشد وچه رسدبه اینکه پایگاۀ روشنفکری تازه یی درکشوربه وجودمی آمد. تلاشهای سیدجمال الدین هم بنابرتوجۀ خاصی که به محمداعظم خان داشت ، سبب نارضایتی امیرشیرعلیخان رافراهم نمود . درنتیجه طرح اصلاحی او قربانی سیاستهای آزمندانه وکشمکش خانواده گی برسرقدرت گردید. بنابردست به دست  دادن عوامل داخلی وخارجی نه تنهاطوماراصلاحی سیدناگشوده ماند وهرگزجنبۀ اصلاحی پیدانکرد ؛ بلکه درافغانستان جرئت نواندیشی ودیگراندیشی  هم پس ازتبعیدسید از این کشورمحوشدوباسقوط شیرعلیخان شرایط به صورت کامل دگرگون گردید . پس ازآن برای چندین دهه سیراصلاحات درکشورمتوقف شد.

هرگاه تحولات درکشورهای اروپایی پیش ازرونسانس موردمطالعه قراربگیرد . نقش دانشمندانی چون دیدرو ، والتر ، لاوازیه ، روسو، دانته ، پتراک وغیره به مثابۀ تک ستاره هادرتحولات دورۀ روسانس اروپاخیلی محسوس میباشد . باتاسف که درشرق ظهورتک ستاره های چون سید نتوانست هسته و پایگاه های مهم وموثرروشنفکری رادراین کشورهاایجاد نماید وحلقات حامی افکاراو درتب وتاب اندیشه های اصلاحی اوچنان سوختند که درشعلۀ آن اندیشه های سید برای مدتی عقیم ماند . بیتوجهی وکم توجهی به آراواندیشه های  دانشمندان درشرق چنان دردباروجبران ناپذیراست که هرگزتجلیل های پرشکوه ازوفات آنها گره گشای دشواریهای کشورهای شرقی نبوده است. باوجوداینکه دربرهه های گوناگون  درشرق مایه های فکری برای دگرگونی های اجتماعی موجود بوده است ؛ ولی بنابرعلل مختلف سیاسی ، اجتماعی واقتصادی  نتوانسته اندبه گونۀ دانشمندان غربی  نقشی رادرتحولات کشورهای شرقی بازی نمانید  .

دراین شکی نیست که درآنزمان نیز شرایط درشرق نسبت به اروپابسیارمتفاوت بود ؛ ولی این تفاوت شرایط نمیتوانداز باربی مبالاتهای مردمان  مشرق زمین نسبت به دانشمندای شرقی بکاهد.

باردیگر درزمان حبیب الله خان زمینه های ابتدایی برای وردوتمدن جدید درکشورمهیاشد؛ اما بابه وجودآمدن جنبش مشروطیت اول که درواقع آغازی تازه بودبرای واردشدن کشوربه قافلۀ تحولات سیاسی جدید، البته به استقبال ارتحولات سیاسی درسراسرجهان، باتاسف این روند پیش ازآنکه به قوام برسد مراحل منطقی رابپیماید ، به شکل بیرحمانه یی سرکوب گردید. استبدادزمان نگذاشت تالایه های سنت وتجدد بایکدیگرنزدیک شوند ونسبت بین هردو آشکارگردد. ازهمین رواست که مشروطه خواهی درکشوررااساس جنبش های ملی ارزیابی میدارند. ازآن میتوان قرائت جدید ازتحول اندیشه درتاریخ سیاسی کشورنام برد. این حرکت دراصل تلاشی بود درجامعۀ بستۀ افغانستان تالایه های ناپیدای سنت وتجددازیکدیگر شناخته شوند ، بازیابی وکشف گردند. باتاسف که تلاشهادراین راستا عقیم ماندند که علت اصلی شکست دو ریفورم درکشوربسته بودن جامعۀ افغانستان وغلبه پذیری سنت برتجددبود .  

باجلوس شاه امان الله به تخت شاهی کابل وبه پایان یافتن اختلافات خانواده گی برای به دست آوردن سلطنت بازهم روشنفکران کشورمجال یافتند تا برای باردوم جنبش مشروطیت  راتاسیس نمایند. این جنبش که برضداستبدادامیربه رهبری  شاۀ جوان افغان به وجودآمده بود . بعدازکشته شدن امیروبه قدرت رسیدن امان الله خان ، رهبری این جنبش رامحمودطرزی خسر شاه به عهده گرفت . محمودطرزی باآنکه درترکیه زنده گی کرده بود ، تجاربی ازجنبش ترکیۀ  عثمانی داشت وازپیشرفتهای اروپایی هادرعرصۀ تکنالوژی واقتصاد آگاهی داشت وبا وجود آگاهی ازحضور سید جمال الدین افغان درترکیه نتوانست بلندپروازیهای شاۀ جوان رامهارکند . ازاینروبرنامه های بلندبالای اوبه نسبت عدم سازگاری شرایط هرگزوجهۀ عملی پیدانکرد. دراین دوره هم که جوانه های نوخواهی وتجدد درکشورچهره نمایان کرده بود، بدوان اندکترین پیشرفتی عقیم ساخته شد وزمینۀ عملی پیدانکرد.

شاۀ جوان افغان بدون توجه به مشوره های اتاترک ومحمودطرزی دست به اصلاحات عجولانه زد . وی نتوانست تاازطرحهای اصلاحی محمودطرزی استفاده کند که به گفتۀ خودطرزی شش ماه درترکیه ازحضورسید بساچیزهاآموخته بود ، باآنهم وی  نتوانست توجۀ شاۀ جوان رابه خودجلب نماید .  شاه بادست کم گرفتن  نصایح محمودطرزی و کم گرفتن مخالفت بریتانیابه چنان برنامه های اصلاحی پیش ازوقت مبادرب ورزید که راه رابرای توطیۀ بریتانیا به ضد خودبازکرد. وی باوجودتلاشهای زیاد برای ایجاداصلاحات جدی وتند هرگزموفق نشد تاتمدن جدید رادرافغانستان استقراروزمینۀ رشد فرهنگ تازه رادراین کشور مساعد بگرداند.

ازآنرودراین دوران هم درکشورما پایگاۀ نیرومندروشنفکری به وجودنیامد وتجدد نازاگردید . پس ازسقوط سلطنت امان الله چنان حوادث دامن گستردکه کارهای آغازشده درآنزمان نه تنها ادمه نیافت ؛ بلکه به صورت بیرحمانه یی نابودهم گردید. باسقوط امان الله مکاتب بسته شد ومحصلین ازخارج کشورفراخوانده شدند ؛ درحالیکه باتکمیل شدن دوران تحصیلات پسران ودختران جوان وپس ازبازگشت آنها به کشوروحضورفعال آنها درعرصه های گوناگون اجتماعی واقتصادی راه رابرای توسعۀ فرهنگی و سیاسی درکشوربازمینمودوپایگاه های اقتصادی وسیاسی کشوربه صورت چشمگیری دگرگون میشد .

دراینصورت درکشورراه برای تعمیم فرهنگ جدید درکنارتمدن جدید آماده میگردید وتجددونوخواهی درعرصه های گوناگون به تدریج گسترش میافت ودرکشورماتضادمیان تمدن وفرهنگ ویاتجددوسنت به عمق فعلی اش بروزنمیکرد ودست کم هنجارهای آشتی پذیری میان تمدن جدید وفرهنگ بومی به وجودمی آمد.  فرهنگ پربارما که مایه ها یی ازتمدنهای اصیل چندین هزارسالۀ زررشتی ، یونانی  ، بودایی ، برهمنی ، مسیحی واسلامی رادارد، ظرفیتهای بیشتری رابرای پذیرش وتحلیل عناصرفرهنگی دیگردارامیگردید. فرهنگ ماکه  دارای  غنامندی و نیروی بالقوۀ برای پذیرش عناصر فرهنگی بیگانه وهم دارای نیروی بالفعل برای مهارکردن تهاجم فرهنگهارادارااست ، مجال باروری بیشترراپیدا میکرد. 

ازسالیان درازی بدینسوتمدن جدید درزیرپوشش  فناوری های جدید  به کشورماراه یافته  است ؛ ولی هرگزکارفرهنگی موثربرای آشتی دهی تمدن جدید وفرهنگ ویاتجددوسنت صورت نگرفته است . این تضاددیرپاطی سالیان طولانی سبب شده است که درکشور زمینه های  جذب عناصرفرهنگی تازه ازمیان برودوروشنفکران وصاحب نظران کمتری اعلام موجودیت کنند. 

ازهمین روبودکه درکشورما جنبش های متمایل به اندیشه های چپ وراست نتواستندجایگاۀ واقعی خودرادرجامعۀ افغانی پیداکنند وگامی سودمند رادراستای نهادینه شدن خویش بگذارند. به عوض درک اصلی دشواریها، یافتن راۀ حل هاو پرداختن به مسایل اساسی ومهم جامعه بیشتر به منافع جناحی خوداندیشیدند تابه منافع ملی وعامۀ مردم  ؛ درنتیجه  تحولات سیاسی کشوررا قربانی بازیهای سیاسی خام خودنمودند . فاجعۀ دردباربعدی درواقع حاصل آن همه خام اندیشیها واحساساتی عمل کردنهای نایهنگام بود که تندرویهای چپ وراست برمصداق " تحصیل حاصل " پیامدناگوارآن میباشد. نتوانستتند درجهت وصل کردن سنت وتجدد کارموثرراانجام بدهند به عوض نزدیک ساختن خلای عمیق میان سنت ودجدد به تضادها میان این دوافزودند وحتا یکی رابرضددیگری یاغی نمودند.

تحولات بعدی درکشوراززمان صدارت محمدداودتادوران دهۀ دموکراسی وتهاجم شوروی سابق وپیروزی مجاهدین نتوانست گره گشای حل اساسی تضادهامیان فرهنگ وتمدن وسنت وتجددگردد.

طرحها ی اصلاحی محمدداوددرزمان صدارتش که به گونه یی تمدن آوروزمینه سازآشتی پذیری میان سنت وتجدد بود ، قربانی رقابتهای شخصی وفامیلی محمدداود ومحمدظاهر شاۀ سابق گردید که درکتاب دهۀ دموکراسی دراین رابطه نیزاشاره شده است. گفته میشود که منشۀ اختلافات اصلی محمدداود باشاۀ سابق برسرازدواج بلقیس دختر شاه بود که محمدداود وسردارولی هردوخواهان ازدواج بااوبودند(د هۀ دموکراسی )  .

این بازی به قیمت بازی باسرنوشت ملتی تمام شدکه نتیجۀ آن خلع محمدداود ازقدرت وبعدترمنع فعالیتهای سیاسی اوگردید وعکس العمل محمدداود دربرابر تصمیم شاه مبنی بر ردازدواج بلقیس به محمدداود کودتای 26 سرطان 1352 بود که اضافه ترازسه دهه کشوررابه خاک وخون کشانید.

درواقع تضادهای گوناگون دست به دست هم داد وگرایش های افراطی را به شیوه های چپ و راست وحتاحرکتهای تند قومی به وجودآورد. نه تنهاتضادمیان فرهنگ وتمدن راریشه دارکرد ومایه های اصیل روشنفکری رادرجامعۀ مامجال رشد نداد ؛ بلکه پروسۀ سنت گرایی وعقب گرایی را ریشه دارترهم گردانید .

باتوجه به گفته های بالادانشمندان حالادرسطح بزرگی کاربرای ازبین بردن خلامیان سنت وتجددراآغازکرده اند وتلاش برای آشتی دهی هردو ادامه داردتاتحول سازنده یی درفرهنگ اصیل یک کشورباتوجه به  ویژه گی ها ی تاریخی وملی آن به وجود آید .

برای پیمودن چنین کوره راۀ دشوارفاصلۀ زیادی درپیش است ؛ زیراکه واردکردن تمدن تاآخرین مودل آن کارمشکلی نیست ؛ ولی فرهنگ رانمیتوان یک آن به کشوری وارد کردوتوسعه داد. به گونۀ مثال ممکن پیشرفته ترین موتررابه کشوری آورد ؛ ولی عمومیت بخشیدن قوانین ومقررات برای راندن آن کاربک شبه نیست ، سالها کاراست تافرهنگ موتررانی رادرکشوررایج گردانید

تجددوزنده گی متجددانه

باید توجه داشت که تجدد با زنده گی متجددانه متفاوت است . البته نه تنها ازلحاظ بارمعنایی ؛ بلکه ازنگاۀ عملی هم مصداقهای عینی گوناگونی دارند. تجدد به یک سلسله ویژه گیهای خاصی اطلاق میگرددکه به دورازهرملیتی درشماری ازانسانهاوجوددارد واین ویژه گیها درکنا ر خصوصیتها عام وجهانی خود به صورت آشکاری متاثراازویژه گیهای  خاص یک  فرهنگ نیز میباشد که نمیتوان آنربه صورت قطع از  وابستگی خاص آن  فرهنگ  جدابرشمرد.

به گونه ییکه ویژه گیهای تاریخی یک کشورازکشوردیگرفرق دارد، ویژه گیهایهای تجددهم درهرقوم وملتی متفاوت میباشد ؛ ولی این بدان معنانیست که تجددراپدیده یی خواند که ازنشستن مفهوم آن درظرف تاریخ یک ملت پدیدمی آید.  دراین رابطه نظریه پردازان تجدد اختلاف نظردارند ، شماری آنرا می پذیرند وشماری هم ردمینمایند. آقای جامی (26)جامعه شناس ایرانی تجددراپدیده یی میداند که ازنشستن آن درظرف تاریخ یک قوم پدید می آید ؛ درحالیکه محسن مومنی (27) دانشمند دیگرایرانی بانظربالا مخالف میباشد وهم این نظرآقای جامی راردمیکند که میگوید : "تجدددردرون خود باعناصری تعریف میشود که بسیاری ازآن ها باویژه گی های تاریخی وفرهنگی یک کشوربه وضوح درتضاد است ". این گفته ازیکسو ادعای داشتن تاریخ جداگانه رابرای ملتی منتفی میشمارد وازسویی هم تاریخ رابرای کشوری مفروض میداند که باتجددناسازگاراست. نظرنامبرده باوجواینکه داشتن تاریخ های گوناگون راتوجیه میکند ؛ ولی ازتاریخ ویژه یی حرف میزند که دارای ویژه گیهای خاص  است ودر دگرگونی صورت تجدددارای کارآیی میباشد . این نظریه به گونه یی به صورت همزمان دوگونه تاریخ رابادیدگاۀ دوگانه ارایه میداردکه تجددرادرحصارهای تنگ فرهنگی ، تاریخی وملی اسیرمیگرداند. تفاوتها و تمایزات دینی و ملی رامیان مسلمان بودن وافغانستانی  بودن به وجودمی آورد ؛ درحالیکه این دوگونگی ازبنیادغلط است ویک هویتی داشتن رازیرسوال میبرد؛ زیراکه این دودستگی سبب اصطکاک میان دین وملیت میشودکه درنتیجه وحدت ملی وفرهنگی وحتا دینی راازبین میبرد؛ درحالیکه تاروپودجامعه بااین مفاهیم سخت بهم گره خورده است  وعناصری دردرون یک فرهنگ وجوددارندکه تجددبه وسیلۀ آنهاتعریف میشوند وانکشافی بودن تجددراکه دردرون خودبایک سلسله عناصرمشخص تعریف میگردد ، قابل بحث میسازندورشد تجددراپس ازنهادینه شدن آن به سوی بالنده گی استقامت میدهندوزمینه های آشتی پذیری عناصردرونی تجددراباعناصرگزیدۀ فرهنگی وتاریخی یک کشورسازگار وموافق میسازند.

باپیشکش کردن تجدددرچهارچوب ملیت وقومیت ،  معنویت به چالش کشانده میشود که مفهوم چشم پوشی ازاثرات بزرگ فرهنگی پایدار آمیخته بادین وباورهای قومی رادارد. همین گونه عنوان کردن تجدددینی هم باتکیه برپایۀ مدرنیته ناممکن به نظرمیرسد ؛ زیراکه باطرح دیدن ازدریچۀ تجددبه دین ، معنویت مطرح میشود وبه گونه یی غنای معنویت دینی رازیرسوال میبرد که این بحث پای استدلال راچوبین میسازد.

همچنان هرگاه ازدریچۀ تجدد به تاریخ اندیشه های سیاسی کشورهاپرداخته شود ، بحث تغییر وتحول رابه پیش میکشد ومباحث فلسفی راازدیدگاه ها ی گوناگون فکری به دنبال می آورد که این خودبحث فراوانتری رابرمی انگیزد. اینگونه بحثها بدون آنکه رهگشایی برای دستیابی به اندیشه های نوخواهانه گردد ، بن بستهاییرافراراۀ ماخواهدگذاشت که گذشتن ازآن تارسیدن به تجدد کوره راهان دشوارراپیمودن لازم آید (28)

چگونگی دستیابی به اندیشه های ناب تجدد

برای دستیاب به اندیشه های ناب تجدد باید تلاش های فکری اندیشمندان راارج گذاشت . گرچه درک درونی اندیشمندان مشکل است تابه نیات آنها آگاه شد ؛ ولی با توجه به عمل وگفتارآنها بدون واردکردن اتهاماتی چون شهرت طلبی میتوان درمورد آنها قضاوت کرد واندیشه های آنهارارقم زد . البته این مامول زمانی به دست می آید که باخودداری ازواردکردن اتهام باتوجه به غنای معنویت سعی شود تایکی ازویژگیهای مهم معنویت یعنی " فارغ ازنظردیگران بود ن " رادرخودتقویت کرد (29)

برای این هدف بایست بیشتر به آثاری مراجعه شود که پیش نیازهای لازم برای فهم مطلب رایک یک شمرده باشد ومنابع موردنیاز راذکرکرده باشند . تلاش شود تامطلب  دقیق وجدی خوانده شود ؛ البته  بااحترازاز آنکه نویسنده رابه مبهم گویی وپیچیده گوی متهم نمود. بایدتوجه کرد که بدون پیش زمینه های لازم ذهنی درک نویسنده خیلی دشواراست وبرای رهایی ازاین بن بست لازم است تابه همان سخنان نویسنده اکتفاکرد که درهمان کتاب آمده است . ازسویی هم نمیتوان تغییر وتحول رادراندیشه ها ی افراد انکارکرد؛  زیراکه این دگرگونی درافکارگاهی بررسی اندیشه رامشکل میسازد . زمانی این مشکل حل میشود که به گفتارهای قبلی وی رجوع گردد تاازنیات آن بهتر آگاهی حاصل شود ؛ زیراکه ذهنیت تووآثاربه جامانده ازآن ازدوچیزمنشه میگیرد.

مطالعه وتفکرالبته نه خود آنها ، باتفکرومطالعه اندیشۀ نو به شکل مستمرخودراتربیه میکند وبانوبه نوشدن افکاربربالنده گی اندیشه می افزاید وآنراپالایش مینماید.

برای دستیابی به اندیشه های جدید و ناب باید به دنبال آن اندیشه های پالایش شدۀ نویسنده حرکت کرد که به قدرکافی پرورش وتربیه شده باشند. تامفهوم واقعی تجددراارایه کنند وزمینۀ شناخت درست رابرای متجدد فراهم نماید.

بایدتوجه داشت که تجدد پروسۀ طولانی است که نمیتوان یک شبه به آن نایل آمد. پیمودن این پروسه زمانی ممکن است که اندیشمندان پس ازشناخت فرهنگ وتمدن خود  باتوجه به فرهنگ وتمدن کشورهای پیشرفته همگام بابه کاربردن افزارفرهنگی  آنها دراشاعۀ فرهنگ جدیددرکشورخود تلاش مفید نمایند تاازاین طریق زمینۀ آشتی دادن فرهنگ خودی رابافرهنگ جهانی میسربگردانند . درواقع  آشتی دادن تکنالوژی وفرهنگ است که پیش زمینه های مهم وموثرتجددرافراهم کرده میتواند. رسیدن به مرحلۀ تجدد رسیدن به آگاهی برتراجتماعی است که پس ازگذشتن ازکوه وکتل های دشوارتفکرمیتوان به آن دست یافت . پس ازآماده شدن ظروف مادی ومعنوی تجدد است که زمینه برای متجدد گردیدن یک انسان میسرمیشود. پس ازتکیه کردن به اریکۀ پرغرورتجدد است که انسان باکسب آگاهی ازفرهنگ ، تاریخ ، جامعه وجهان خود جایگاۀ خویش رادرخانوادۀ جهانی میابد. ودرنتیجه به مقام درکی ازتجدد نایل میشود که به صورت روشن فرق میان متجدد ایرانی ومتجدد افغانستانی رادرک میکند . درآنصورت مفهوم شفاف تجددد دراندیشه های یک متجدد باتوجه به چهاراصل ودرک رسالت تاریخی ، جغرافیایی ، خودآگاهی انسانی وخودآگاهی اجتماعی انعکاس درستی میابد وپس ازآن روشنفکر به شناخت دقیق ودرست خویش وجهان خویش موفق شده میتواند. جایگاۀ خودرابه حیث یک متفکر آگاه وبادرد درساحۀ محدودی ازجغرافیاپیداکرده میتواندکه قابل تعمیم به سایرجهان نیزمیباشد. درآنصورت است که تجدد به مثابۀ فانوسی فرا راۀ جامعه نورافگنی میکند ودرروشنایی آن هرمتجددی به منزل مرادمیرسد . پس ازآن است که تجدد درکشوری نور میپاشد وهرمتجددی درروشنایی آن درک رسالت مینماید،  ازمرزخودیابی ها ودیگر اندیشیها عبوروبه سرزمین سیال تفکر منزل منگزیند  ، پس ازاین تجدد بال وپر میگشاید وقلمروهای وسیعی را مینوردد وبانهادینه  شدن آن درهرسرزمینی توسعۀ اقتصادی وسیاسی درآن به باروبرگ مینشیند . 

 

قبلی

 


بالا
 
بازگشت