فراخوانی بزرگ به مثابۀ راهی میانبر برای محو تشنج و تندرویهای نظامی خشونتبار در سراسر جهان
مهرالدین مشید
کابل، افغانستان
اوضاع سیاسی و نظامی منطقه و جهان به شکل روز افزونی به چالش کشیده میشود و هر روز بحرانزا ترمیگردد. نیروهای ملی و آگاه در سراسر منطقه و جهان مکلفیت دارند تا باتوجه به منافع سیاسی ، اقتصادی و نظامی ملتهای منطقه و جهان و شناخت روشن ازاهداف قدرتهای جهانی به ویژه درمنطقه به صورت جدی دست به کارشوند، البته باتوجه به اینکه چه دستهای مریی و نامریی درعقب تراژیدی های دردبار کشورهای آسیایی و دیگرکشورهای دچارتشنج درجهان نهفته است. پس از تحلیل و ریشه یابی درست قضایا برای بیرون رفت از بن بست کنونی درسطح جهان دست به ابتکار بی مانندی بزنند و با دیدی تند و منطقی راۀ حل عادلانه را به مثابۀ" راۀ میانبرسیاسی" برای زدودن تشنج درمنطقه جویا شوند و با تشخیص دقیق از اینکه قدرتهای جهانی درعقب این همه حادثه آفرینیها درمنطقه چه اهدافی را دنبال مینمایند. علل و عوامل گوناگون را مورد مداقه قرار بدهند و با استفاده ازعاملها وفکتورهای تازه به غیر از جنگ راۀ حل منصفانه را برای حل واقعی قضایا پیدا نمایند و با استفاده از شیوه های دپلوماسی جدید مصالحه و مفاهمه قدرتهای جهانی بیرون ازمنطقه را نیز به دنبال خویش بکشند.
پیچ و تاب سیاسی دشوار را که امروز شماری از کشورهای آسیایی می پیمایند. در واقع میراث نامیمونی است که پس از دوران جنگ سرد و بهم خوردن معادلات سیاسی در سطح جهان به وجود آمده است و در زنده گی ملتهای آسیایی نقطۀ عطفی میباشد که بعد از توازن یافتن قدرت به نفع امریکا و یک قطبی شدن جهان به بارآمده است.
شماری از کارشناسان سیاسی و نظامی جهان حوادث لجام گسیختۀ کنونی را که هر روز از کنترول خارج میگردد ؛ نتیجۀ آشکار یکه تازیهای امریکا و یک قطبی شدن جهان تلقی میدارند و اینچنین ابراز نظر میکنند که هرگاه شوروی قدرتمندی درمنطقه حضور فعال نظامی و سیاسی میداشت رویدادهای فعلی درعراق و افغانستان و حوادث جاری در کشورهای شرق میانه به شکل کنونی آن به وقوع نمی پیوست ؛ ولی گفتن این مطلب شاید برای بسیاری سوال برانگیز باشد که در صورت عدم فروپاشی شوروی سابق سربازان این کشور از افغانستان بیرون نمیشدند و اوضاع در افغانستان و جاهای دیگر جهان به گونۀ دیگری انکشاف میکرد. بعید نیست که درصورت تجزیه نشدن شوروی سابق و عدم ورشکستگیهای اقتصادی دوامدار این کشور زمینه برای نابودی سیاسی و نظامی آن به این سرعت فراهم نمیشد. در این حال جایگاۀ شوروی حتا پس ازشکست ذلت بارش در افغانستان به گونۀ دیگری در جهان تثبیت میگردید. درآن حال شوروی نه تنها مجال رقابت با قدرتهای رقیب خود را دارا میبود، توانایی اینرا نیز پیدامیکرد که بامعذرت خواستن ازمردم افغانستان در انتقال قدرت برای نماینده گان واقعی مردم این کشور نقش خوبتری را نیز بازی نماید و با جاری ساختن کمکهای اقتصادی دوامدارش به مردم افغانستان تهاجم ناعاقبت اندیشانۀ خود را هم جبران میکرد ؛ بلکه در ایجاد پروسۀ صلح و تحکیم ثبات در کشورما دست قویتر هم میداشت، البته این درصورتی ممکن میبود که کمکهای او بدون مداخله و به شکل واقعی صبغۀ انسان دوستانه را میداشت. در این حال قدرتهای غربی و حامیان منطقه یی آنها چون پاکستان و کشورهای دیگر همسایه کمترمجال مداخله را در امور افغانستان پیدا مینمودند و اوضاع سیاسی و نظامی دراین کشور به صورت کنونی آن درنمی آمد.
باتاسف که شوروی سابق پس از خروج نیروهایش از افغانستان بازهم دچار اشتباه شد و با اتخاذ موضعگیریهای شتابزده به نفع گروه و یا گروههای خاصی راه را برای مداخلۀ دیگران در کشور ما مساعد گردانید. دشمنان تاریخی مردم افغانستان با استفاده از این موضعگیریهای روسیه میراث خوار شوروی سابق فرصت یافتند تا نیروهایی را برای داغ کردن تشنج در افغانستان یاری رسانند. اینگونه برخورد ها باز هم کشمکشها در کشورما را دامن زد و مردم ما را به خاک و خون کشاند.
دراین شکی نیست که درعقب حوادث مرگبار بعد از پیروزی مجاهدین دستان شیطانی شماری ازکشورهای همسایۀ مانند پاکستان ، ایران و روسیه به شمول هند دخیل است ؛ ولی هیچگاهی نمیتوان آنهاییرا برائت داد که در آن درگیریهای خونین دست داشتند . به ویژه آنانیکه آدم کشیهای بیرحمانه را باچشمان بازمشاهده کردند ، کتاب سوزیها وخانه ویرانیها وچپاول قوماندانهاییرا میدیدند که چوبهای خانه های مردم را از شوربازار ودیگرساحات کابل به وسیلۀ موترها در روز روشن به فروش میرسانیدند ، حتا از کشتن صاحبان خانه هم دریغ نمیکردند و با سکوت اختیار کردن در برابر این جنایات دنیا و آخرت خویش را به آتش کشیدند. آیاممکن است که چشم پوشی ازاین جنایات رابه هیچ گرفت و آنهاییرا برائت داد که دستان شان دراین جنایت دخیل میباشند.
کسانیکه درچنین جرمهای فاجعه بار به نحوی از انحا دخیل اند و با استفاده از فرصتهای دیگر پس ازسقوط طالبان درغصب و چپاول زمینهای شخصی و دولتی به شکل گروپهای مافیایی عمل کرده اند. آیا اینها میتوانند تعهد و وفاداری خود را نسبت به مردم خود به حسن صورت انجام بدهند، به منافع مردم خود ثابت قدم باشند و از منافع واقعی آنها دفاع نمایند؟ چه رسد به اینکه اینها بتوانند در فراخوانی برای رهایی مردم داعیۀ نجات مردم از بحران را عنوان نمایند. درحالیکه اینها صرف برای رسیدن به اهداف شوم خود جهاد را عنوان کرده بودند و با پوشیدن عباوقبای جهاد ایثار و فداکاریهای مردان مومن و مجاهدین راستین را به بازی گرفتند و حتا قربانی ها و ارزشها ی مبارزات آنها را نیز سخت زیر سوال بردند. باتاسف که امروز در شهر کابل از عقب کاخها و اپارتمانهای قشنگ شهر سر این مجاهد نمایان خوش لباس و آریش شده بلند است و حتا مالک بودن آنرا افتخار بزرگ به خود میدانند. تجارت یک امرشرعی است؛ ولی از پول حلال نه از پولها دزدی و به دست آمده از خون ملت. آن کسانیکه دیروز با پرروی تمام داعیۀ صد فیصد حکومت اسلامی را سر میدادند. امروز در صف تاجران و معامله گرانی در آمده اند که برای معامله گریها ی ناجایز حاضراند تا باتردستی تمام آرزوها و امیال های انسانهای وارسته، پابرهنه و ایثارگریرا به بازی بگیرند که خونهای پاک خود را برای آزادی میهن نثار نموده اند.
اینها نه تنها نمیتوانند داعیان رفاه و سعادت شهروندان این کشور باشند ؛ بلکه همچو گروهها درهرجای دنیا درهر فراخوانی برای رهایی کشورهای محروم به ویژه در زمان بحران حق اشتراک را نیز ندارند ؛ زیرا که با ورود اینها در صف هر فراخوانی چنان زنگیان مست و از خدا بیخبری درعقب آنها به حرکت می آیند که برای حق کشیها دستان عدالت گستر و حق پرور زمان را از عقب خواهند بست و با سعۀ صدر و پیشانی گشاده فتوا ی هر حق کش تاریخ را با پررویی تمام نیز صادر می کنند و از این بیشتر حتا حاضر اند تا دین را وسیله یی برای رسیدن به اهداف شوم و غیر انسانی خود نیز عنوان نمایند. زیرا که از قبل گفته اند آزموده را آزمودن خطا است و دوباره به آزمون گرفتن همچو افراد خطایی است بس نابخشودنی و ابلهی ذلت بار که آیندۀ آن فاجعه ها و تراژیدیهای دردناک را در پی دارد و بس.
حالاکه حرف برسرفراخوانی بزرگ است ، این فراخوان را از کجا باید آغاز کرد تا بتوان برای رهایی منطقه از آشوب و تشنج فرسایشی و مرگبار که عواقب آن جز افتادن زنجیرهای وابستگی های خطرناک سیاسی و اقتصادی به گردن ملتهای صلحشور منطقه بازدهی دیگری نخواهد داشت، کار موثری را انجام داد. ازدولتها باید آغاز کرد و یا از دولتمردان ، از جنبشها و یا از روشن فکران و یا به تعبیری "تک ستارها " و یا به قول نیچه از "ابرمرد" یعنی ابرمردان اندیشه و تفکر. آنهم درشرایطیکه قدرتهای بزرگ به سردمداری امریکا در منطقه به عوض جستجوی راۀ حلهای مسالمت آمیز از طریق گفتگو و تفاهم بر سر توزیع استفادۀ عادلانۀ ثروت در صدد حادثه آفرینی های هولناک و خانمانسوز میباشند و برای رسیدن به اهداف مشخص و معین اقتصادی و سیاسی حتا از دست اندازیهای نظامی و ماجرجویانه هم ابا نمیورزند.
برای به جای نشاندن نیروهای مداخله گرخارجی در منطقه چه کسانی اول باید دست به کار شوند و ابتکار این فراخوانی بزرگ را برای رهایی عمومی ملتهای آسیایی از تنشهای دوامدار به عهده بگیرند. ازاینکه شمار زیادی از دولتهای آسیایی به نحوی از انحا در خط سیاستهای استعماری گام میگذارند و از سیاستهای مستقل ملی و مردمی پیروی نمیکنند، کشورهای زیادی هم چون پاکستان ، ایران، عربستان سعودی و مصرسه کشور نیرومند اسلامی در آسیا و افریقا در لاک منافع ملی و خوابهای استراتیژیک نظامی و سیاسی خود خزیده اند ، به آرزوی بلعیدن منافع نظامی و اقتصادی همسایگان خویش با کشیدن نفس های عمیق لحظه شماری مینمایند و از سویی هم اختلافات تاریخی پاکستان و هند بر سر کشمیر ، اختلافات هند وچین برسرتبت ، اختلافات افغانستان با پاکستان بر سر پشتونستان و اختلافاتی دیگر از این دست فضای اعتماد میان کشورهای منطقه را از بین برده است. ایجاد نقاط داغ تشنج بازمانده از دوران استعمار بریتانیا نه تنها از میزان حسن اعتماد میان کشورها ی منطقه به شکل روز افزون میکاهد ؛ بلکه این رقابتها دست بیرونی ها را هم در امور داخلی کشورهای منطقه کشانده است و وضعیت به جایی رسیده است که حالا با بریدن دستهای ملتهای منطقه بالاتر از آستین هم راضی نیستند. با این حال قامت کشیهای مستقلانه و سر جنبانیهای خودمحورانۀ کشورهایی چون روسیه ، چین و ایران در برابرغرب آنقدرها کار سازنخواهد بود تا زمانیکه این حرکتها یکدست و متحدانه نباشد. این درحالی است که اکثر کشورهای منطقه به خصوص کشورهای نامبرده همه دار و ندار خود را قربانی تسلیحات نظامی میکنند. بااین رقابت منفی چرخ کارخانه های نطامی غرب را به حرکت تندتر در آورده اند و بس .
باموجودیت همچو اختلافات دولتهای منطقه کمتر توانایی بسیج توده ها و فراخوانی ملتها را به سوی رهایی آنها دارند؛ زیرا که زمامداران به صورت عموم دنبال منافع خود اند تا دنبال منافع ملتها خویش.
بنابر این برای دستیابی به بسیج همگانی و جهانی جنبشهای مستقل ملی وغیر وابسته در غرب به خصوص پیش آهنگان آنها نیاز است که توانایی های بیشتری برای فراخوانی بزرگ ملتهای خود دارند تا باشد که ملتهای محکوم گیتی را به سوی رهایی کامل از تشنج یاری رسانند. البته این زمانی ممکن است که به قول مرحوم علی شریعتی " تک ستاره "ها علم تفکر بیداری ملتهای آسیا را از فراز قله های "پامیر"تا آنسوی قله های" راکی " به اهتزاز در آورند و ملتها اروپایی و امریکایی را وا دارند تا زمامداران خود را از بلندپروازیهای وحشت آور ممانعت کنند و با ارجگذاری به منافع ملی ، سیاسی و اقتصادی کشورهای آسیایی به ارزشهای فرهنگی آنها نیز ارج گذارند. شاید گفتگوی تمدنها و فرهنگها در این راستا کارساز باشد ؛ آنهم زمانیکه این گفتگوها با توجه به ارجگذاری به فرهنگهای یکدیگر صادقانه و صمیمانه باشد. این درصورتی عملی خواهد بود که رستاخیز فکری تازه یی درسطح جهانی ایجاد شود و برای مردمان جهان تفهیم شود که عواقب حادثه آفرینیها درهرگوشۀ جهان هستی مادی و معنوی قسمتی ازجهان را از بین میبرد و به گونه یی محو و نابودی هستی مادی و معنوی تمام کشورهای جهان را در بر دارد. باایجاد همچو تفکرصلحجویانۀ مردمی در سراسر جهان و ترغیت دولتمردان برای اتخاذ مواضع آشکار، صریح و یک پهلوی سیاسی میتوان راهی را به سوی رستگاری واقعی ملتهای گیتی باز کرد.
باتوجه به نکات بالا این سوال در ذهنها خطورخواهدک رد که آیا نهضت های روشنفکری منطقه و جهان توانایی راه اندازی و تقویۀ این فراخوان را دارند تا بتوانند راهی را برای گشودن بن بست بحرانزای کنونی جها ن در یابند؟ آنهم درکشورهاییکه قدرت های سخت " منافع گرا" در آنها حاکم میباشند. دراین شکی نیست هرکشوری دارای منافع ملی میباشد و شاید هم جستجوی منافع ملی در گسترۀ منافع منطقه یی و حتا جهانی امری خلاف نباشد ؛ ولی باید توجه داشت تا خاستگاۀ این منافع را درک و تشخیص داد و رگه های پیوند منافع ملی را با منافع منطقه یی و جهانی کشف نمود تا طرق دستیابی سالم به منافع ملی در پهنای منافع منطقه یی و جهانی ممکن گردد تا بتوان برای برگردانی منطق جنگ به منطق صلح راۀ دشوار و پرپیچ و خم را به آسانی پیمود. این در صورتی ممکن خواهد بود که با گزینش بدیلهای جاده هموار کن هرچه با تانی ترگام برداشته شود.
این راۀ دشوار را زمانی میتوان خوب پیمود که جنگ جدید در منطقه را درست تشخیص کرد و حداقل الفبای سناریوی جنگ جدید را آموخت تا اهدافی را که در عقب سناریوی آن موجود است درک نمود تا باشد که با درک ماهیت اصلی اقتصادی آن پرده از روی شعارهای پر زرق و برق تبلیغاتی چون دموکراسی ، آزادی و حقوق بشر که به عوض پیش قراول و پس قراول این جنگ است ، برداشته شود. به اساس استراتیژی سیاسی و نظامی کنونی غرب فرهنگ دموکراسی ، آزادی و حقوق بشر در قالب های پذیرفته شدۀ غربی آن درعقب آتش افزارهای سنگین نظامی باید به کشورهای دیگر صادرشود و به تعبیری دیگر دموکراسی خلاف موازین و اساسات دموکراسی بایست از طریق زور بالای کشورهای دیگر تحمیل شود که حتا از لحاظ شرایط هرگز آماده گی برای پذیرش آن را ندارند.
آیا با وجود این همه دشواریها ممکن خواهد بود تا باهمچو گام گذاریهای مقدماتی زیرعنوان فراخوانی بزرگ برای محوتشنج و خشونت سراسری در جهان کاری را به پیش برد؛ ولی آنچه مسلم است اینکه شاید گامگذاری های ابتدایی راه را برای گشودن گره ها و دشواریها همواربگرداند. شاید برای همه سوال بر انگیز باشد که چگونه با اینگونه فراخوانیها بتوان به چالشهای موجود در منطقه و جهان پایان داد. با این رویکرد جدید چه گزینشهایی را میتوان به کار برد تا باتوجه به نیازمبرم صلح و ثبات در جهان راۀ مسالمت آمیز را برای آشتی دهی ملتهای جهان سراغ نمود و زمامداران ماجراجو را بر سر جای شان نشاند و مهار شان کرد.
بدیلهای مصالحه را در کجاها باید جستجو کرد، درآسمان و یا در زمین ، واضح است که بدیلهای مصالحه را تنها در زیرآسمان خداوند میتوان پیدا کرد؛ زیرا که جستجوی راههای مسالمت آمیز برای محو تشنج در جهان خیال محض نیست ؛ بلکه واقعیتی است ، پذیرفتنی وقابل تحقق در زمین خدا(ج) آنهم در صورتیکه بشریت به صورت مشترک برای زدودن فساد از سرزمین خدا(ج) دست به دست هم بدهند و راۀ رستگاری ملتها را در صلح واقعی که"خیرکثیر"خوانده شده است ، دریابند. تنها با محو فساد از سرزمین خداوند است که آرامش درجهان استقرار و امنیت و ثبات در آن برقرارمیگردد. ازاینکه صلح و ثبات و تحقق عدالت از جمله رویاهای دیرینۀ بشر است که پیامبران الهی با افکار نورانی رسالت یافتند تا با تلقینات و توصیه های دینی بشریت را به منزل مقصود برسانند.
ازهمین روبوده است که دین تحقق عدالت و آزادی را درجهان امری مهم پنداشته است و پیامبران الهی ماموریت بافتند تا جادۀ دشواریها را برای تامین عدالت و آزادی میسر بگردانند. از آنجا که عدالت و آزادی از جمله پدیده هایی است که بایست تجسم عینی پیدا کنند و در طبیعت تجلی یابند. از اینرو میتوان گفت که دین بیشتر واقعیت گرا میباشد و با توجه به واقعیتهای عینی جهان راۀ رستگاری ملتها را جستچو میدارد. ازهمین رو است که شماری از متفکران باور دارند که دین چنان پهنای گسترده و بزرگ و حتا لایتناهی دارد که محدود گردانیدن آنرا در حصار تنگ ایده ئولوژی گرایی جفای بزرگ به دین تلقی کرده اند. پس میتوان گفت که وزنۀ واقعیت گرایی برای تامین ثبات پایدار در جامعۀ بشری بیشترسنگینی میدارد تا ایده ئولوژی گرایی های تند و خشونتبار.
درحالیکه به همگان واضح است ، تنها در روشنایی واقعیت گراییها میتوان حل مسالمت آمیزی را برای محو تشنج در جهان جستجو کرد و سوال این است که آیا واقعیت گراییهای موجود میتواند رهگشای دشواریها و کلید حلی برای مشکلات جهانی باشد ؟ و آیا در راستای سیاستهای تهاجمی و نظامیگرانۀ سردمداران کاخ سفید ممکن خواهد تا معجزه یی برای صلح در منطقه و جهان به وجود آید و یک شبه همه چیز در جهان دگرگون شود؟ گرچه باتوجه به وضع فعلی دنیا یجاد صلح و ثبات مطمین در جهان را رویایی بیش نمیتوان تلقی نمود ؛ ولی ازآنجا که پیشامد حوادث و رویدادهای غیرقابل انتظار در جهان را نمیتوان ناممکن برشمرد که رویدادی ناگهانی دریک نقطۀ دنیا گاهی جرقه های وحشتبار و خانمانسوزی چون جنگ جهانی اول و دوم را به بار می آورد و زمانی هم ناممکن نیست که همچو حوادثی یک شبه سرنوشت جهانرا هم عوض نماید و در فرازۀ حادثه یی گردنکشان گیتی در زیر پای بیچاره گان جهان پامال و نور رهایی بخش صلح و ثبات به چشم جهانیان درخشیدن گیرد.
بعید نیست که اینگونه حوادث یک آن به وجود نمی آیند ؛ بلکه عوامل مختلفی دست به دست هم میدهند و ناگاه جرقۀ تابناکی را به وجود می آورد که خلاف انتظار سرنوشت محرومان عالم را تغییر میدهد. ناممکن نیست تا در فراز و فرود حوادث جهانی مستی سربیرون آورد و بر مصداق شعر حافظ بزرگ که گفته است :
"آسمان بارامانت نتوانست کشید قرۀ فال به نامی من دیوانه زدند "
قرۀ فال را به نام او بزنند و بار امانت الهی را به دوش بر دارد و نسل در بند کنونی را از مصایب و رنجهای بیشمار رهایی ببخشد. غیر پیش بینی نخواهد بود تا فراخوان بزرگی موج حوادث جهان را به شکل معجزه انگیزی عوض کند و از پهنای امواج طوفنده ییکه حافظ شیرازی آنرا چنین تعریف کرده است " شبی تاریک وبیمی موج گردابی چنین حایل کجا دانند حال ماسبکساران ساحلها " یکباره سربیرون نماید وانسان مظلوم راازگرداب حواد ث به سوی ساحل نجات رهنمون شود.
جرقه های نورگستر همچو فراخوان است که میتوانند چون نور خورشید دورگردون را طی نمایند و همه حوادث جهانی را تحت تاثیر بیاورند. باچنین پیشامدی حتا نیروهای تندرو که ناگزیر به خشونت شده اند ، به خود غبتته خواهند خورد تا با رویکردی تازه سیاستهای خشونت طلبانه را کنارگذارند و در سایه روشن جو تازه با اتخاذ روشهای منطقی توانایی بر جانشاندن قلدران و مستکبران تاریخ را دریابند؛ زیرا که انسان با همه پرروییها و پرخاشگریهای ستیزه جویانه ییکه دارد ، دربرابر نیکی و انعطاف یارای مقاومت را از دست میدهد و به معنای قرآنکریم" جزای احسان ، احسان است " نیکی و نرمجوشیهای انسانی به صورت طبیعی راه را برای توافق و سازش سازنده هموار میدارد. چنانچه درتاریخ سیاستهای انعطاف پذیرانه و نرمشهای منطقی موفقیت های چشمگیری را در برداشته اند. به گونۀ مثال از مبارزۀ منفی مهاتما گاندی در برابر بریتانیا را میتوان یادآور شد که باصدای رسا چنین اعلام کرد : " میخواهم به کسانی که از مخالفت من با جنگ انتقاد می کنند ، بگویم که آنها نیز باید چون من به مصائب مردم آشنا شوند که از آن رنج می برند نه تنها به مردم هند بلکه مردم سراسرجهان، بنگرند من نه می توانم به این قصابیها و کشتارها که در جهان وجود دارد با بی اعتنایی بنگرم ، به عقیده من در شأن و شائستگی انسان نیست که به کشتارمتقابل یک دیگر بپردازد و تردیدی ندارم که بالاخره راهی برای خروج از این مصیبت بزرگ جهانی را خواهیم یافت ".او با مقاومت منفی و بدون خشونت کمر بزرگترین کشور استعماری جهان را شکست و آنرا وادار گردانید تا نیروهایش را از نیم قاره بیرون کند. گرچه عوامل دیگری هم درعقب کشی قوای بریتانیا ازهند دخیل بود ؛ ولی مبارزۀ منفی گاندی درعقب کشی قوای نامبرده نقش کلیدی داشت .
تجارب دردناک تاریخی نشان داده است که زورگوییها و خشونت طلبیهای آزمندانه نتوانسته اند ، گرهگشای چالشهای ملی ، منطقه یی و جهانی باشند ؛ بلکه برعکس زورگوییها بر خشونت طلبی ها افزوده و آتش خشم و انتقامجوییها را شعله ورتر میگرداند و چنان اعمال وحشتزا و نفرت انگیز را سبب میشود که وجدان آدمی از آن تکان میخورد. به گونۀ نمونه از کشتارهای نازی درآلمان و کشتارهای وحشتناک نژادی در یوگندا، افغانستان و عراق را میتوان یادآور شد که چه انسانهای بیگناهی قربانی خشونتهای غیرانسانی میشوند .
از آنچه گفته آمد واضح میشود که هر فراخونی برای ایجاد صلح و ثبات و تامین آسایش در سطح جهانی ولو کوچک هم باشد ، از اهمیت چشمگیری برخوردار میباشد . گامبرداریها برای همچو اهدافی بزرگ سخت دل ترین انسانها را بر می انگیزد تا به قافلۀ فراخوان صلح وارد شوند تا زمینه ساز همبستگی میان ملتها شوند و در نتیجه ملتهای جهان با دست به دست هم دادن مکلفیتهای انسانی خود را در برابر بشریت ادا نمایند؛ زیرا که حیات فردی مرهون حیات جمعی است و نجات فردی در پای نجات جمعی و نجات جمعی در پای نجات فردی میباشد. چنانچه حدیث معروف پیامبر اسلام است که میگوید " هرگاه قطرۀ خونی دریک گوشۀ جهان بریزد تمام مردم جهان مسؤول آن خواهد بود" . از این گفته به صراحت برمی آید که هرانسان در کنار مسؤولیت فردی مسؤولیت جهانی هم دارد و حتا مسؤولیت جهانی آن سنگینتر ومهمترمیباشد .
بنابر این فراخوانی بزرگ به مثابۀ راۀ میانبر میتواند برای محو تشنج و خشونت های مرگبار نظامی درسطح منطقه و جهان مشکل گشا باشد تا به نگرانیهای روزافزون بشریت ناشی از بحران های بزرگ سیاسی ، نظامی و اقتصادی پایان و به جمیع اضطراب ها و دلهره های روح کش بشری خاتمه بدهد تا باشد که آرامش و رفاه به جامعۀ بشری باز گردد تا پس از آن انسان محروم به عوض استقبال ناخواسته از رگبار مسلسلها و صدای مدهش گلوله ها وخمپاره ها، چک چک برگها را در میان آوای دلنواز پرنده گان وآغوش روح نواز نسیم صحری به بدرقه بگیرد تا باشد که روح خسته و مجروح از جنگ او را به نوازش بگیرد، دیگر کودکان به انتظار مرگ پدر لحظه شماری نکنند ، یتیمان در هالۀ دردبار فقر و تنگ دستی آۀ نفسگیر و تاثر بار نکشند. بالاخره انسان خستۀ روی زمین مجال یابد تا اندکی برای خوشبختی خویش فکر نماید و اندیشه های وسوسه آلود تفنگ و مرمی دیگر خواب آرامش را به چالش نکشد. زمین خانۀ مصئونی گردد که هر ملت و هر نژاد بدون هر گونه تبعیض و تفاوت در آن مجال آرامش پیدا نمایند و به مثابۀ خانۀ مشترکی از آن محافظت و نگهداری کنند . چنان آرامش در زمین خداوند حاکم شود که دیگر سرباز امریکایی ، بریتانیایی ، فرانسه یی و یا هسپانیایی برای سرکوبی ملتهای دیگر بسیج نشوند ، به روی آبهای بین المللی دیگر کشتیها و زیردریایی های غول پیکر لنگر نیندازند ، رقابت تسلیحاتی جایش رابه رقابت سازنده گی کشورها خالی نماید و بالاخره هر فردی از انسان روی زمین بدون هر نوع ممانعت به هرکجای جهان که دلش میخواهد در فضای آرام سفرکند . باتوجه به وضعیت موجود در جهان این حرفها خیال است و تحقق آنهم محال ، با اینهم در برابر تصمیم و ارادۀ انسان ذوب شدن کوله بار دشواریها ولو که نهایت بزرگ هم باشد ناممکن نیست. امید تا حرفهای بالا به مثابۀ چراغ سبزی تلقی شود ، برای آن عده از متفکران و سیاستمداران بادرد و با احساس جهان تا با کار و پیکار فکری و عملی بتوانند انسانها را به دور محور فراخوان رهایی بخش جهانی بکشانند و باب تازه ییرا برای این تفکر باز نمایند.