جواد
کرزی
فرار کرد
(ضرار) با دستان در کمر نقش بد معاش لت خور فلم را در لوژ پس از فرار رئیس جمهور بازی کرد.
ناپلیون می گفت: (خیلی از کسانی که فعلاً سمت وزارت مرا دارند حقاً باید یک درشکه چی (به اصطلاح وطن ما گادی ران) ساده باشندو خیلی از درشکه چی ها هستند که کاملاً لیاقت وزارت فرانسه را دارند.)
شکل گیری حوادث در کشور نه به گونه ی طبیعی، بلکه پرداخته شده طوری عیار می شود که متأسفانه همه افتخارات، داشته های تاریخی، ارزش های ملی، قهرمانی های اسلاف ما، باور های سنتی و مردمی را زیر سوال می برد. واین ناتوانی در آن است که تصمیم گیری ها پیرامون دولت داری و حکومت داری های کشور ما خارج از مرز ها صورت گرفته و اشخاص توسط نهاد های اجنبی در سمت های گماشته می شوند که صلاح نیست در آن سمت ها حضور داشته باشند چه رسد به رهبری مملکت. مملکت داری، رهبری سیاسی، سالاری بودن و ادعای زعیم بودن همه انواع درایت، کفایت، صلاحیت و شجاعت، اصالت را می خواهد که مدعی باید در وجود خود داشته باشد.
در روز 18سنبله یک بار دیگر آقای کرزی با فرار از مجلس بزرگداشت روز شهید منعقده ی ورزشگاه کابل بار دیگر ملت را با یک ناتوانی دیگر خود مواجه کرد که هم خود و هم مملکت را به استهزاء کشانید .
کرزی از محفلی فقط به اساس یکی دو دق الباب شبیه فیر فرار و یک چنین مجلس بزرگ را به شکست مواجه ساخت که در آن از قهرمانی ،شجاعت و جانبازی شهدای وطن سخن رانده می شد و خود می گفت که او به خاطر آن جان بازی ها به این محفل حضور دارد.
آقای کرزی! شهدای راه وطن هم نزد خدا (ج) و هم نزد ملت شان جایگاه عظیمی دارند که شما قدر آن ها را نه دانستید.
حضرت علی کرم الله وجهه می فرماید: (سربازان گلگون کفن یعنی کسانی که در راه میهن و وظیفه به خون خود رنگین شده اند جزء نام و افتخار نه داشته و در آن جهان جزء در فردوس برین خانه نه خواهند داشت.)
شما فکر کنید رئیس جمهوری که نه تواند حد اقل مقاومت الی روشن شدن اصل قضیه در یک مجلس بزرگ را نه داشته باشد و خود محفل را ختم اعلان کند آن هم فقط به خاطر چند سر و صدا یا اصابت سنگ به دروازه های محل حضور اش او چی گونه می تواند وطن را از خطر مواجه شدن به تعرضات اجنبی ها و مقابله با جنگ جویان القاعده، ترورسیتان بین المللی نیرو های متجاوز و اهریمنی رهایی بخشد و کشتی نجات را به ساحل مقصود برساند؟ اما شهدای راه وطن در همه ادوار تاریخ دعای ملت و رحمت خداوندی را با خود دارند که احتیاجی به کرزی ها هم نیست.
دریغا! ای ملت دلیر من که همه ما و شما با این عمل آقای کرزی سر افگنده ی جهان شدیم و روح شهدا را ناآرام ساختیم. حالا کرزی که توانسته است ما و یا ملت را برای مدتی فریب دهد او دیگر نه می تواند همیشه همه ی ما را بفریبد او که با کلمات و جملات ساخته گی ملت را اغوا می کند عملی به چنان که می گوید نه دارد و فقط با کلمات بازی می کند.
گوستاولوبون می گوید: (بعضی از کلمات دارای اثر است که بلافاصله نیروی باطنی سرباز را بالا برده و او را به موجود شکست نا پذیر تبدیل می سازد. لیکن باید یک فرمانده بزرگ بود تا طریقه انتخاب و ادای این کلمات را دریافت.)
حالا که آقای کرزی با آن طمطراق قبل از فرار عقب بلند گو آمد در مقابل خود آن موج عظیمی از سربازان و افسران را دید چی پیامی به آن ها داد که از آن ها امیدی به روحیه ی بلند داشته باشند که اگر روزی در راه وطن به شهادت برسند، رئیس جمهور شان از مجلس گرامیداشت آن ها فرار نه می کند؟ شهدا را در هر برهه ی تاریخ نه می توانیم از خاطر ها دور کنیم. این جا، هدف ما از شهدا تنها احمد شاه مسعود، حاجی عبدالقدیر، عبدالعلی مزاری و یا چند تن افراد و سر شناس نی، بلکه شهید آن طفلی است که در گهواره از اثر رگبار اجنبی به شهادت رسیده، هدف آن مادری است که در هنگام جهاد و مقاومت و دفاع از استقلال وطن و ملت فرزند عزیز اش را از دست داده و آن جوانی که با هزاران امید سینه را سپر دفاع از وطن و مردم وطن ساخت و زمینه را برای حکومت کردن آقای کرزی مساعد کردند و فراوان جوانان، مردان، زنان، خواهران جان سپردند که حالا کرزی با این همه وقاحت و جبونی آن ها را رها کرده فرار از مجلس بزرگداشت آن ها ترجیح می دهند.
سخن این جا است که چرا؟ نیرو های امنیتی، گارد خاص و لشکر بیدادگر بادیگارد های شخصی کرزی این همه ترس دارند، بی شهامت و بی عرضه اند؟ که حتا نه می توانند ولی نعمت شان را اطمینان خاطر از بود و نه بود حالت خطر و عدم خطر و حوادث زودگذر بدهند یا حادثه ی کوچک را بزرگ جلوه نه دهند و او را سر افگنده نه سازند؟
کرزی اگر چی همه بر حسب تصادف پلان (ستمگران) راهی منصب بزرگ رهبری مملکت شده است باید حداقل از رهبران و بزرگان جهان بیآموزد؟ و هم تاریخ مبارزات و ایستاده گی مردان بزرگ تاریخ جهان و یا حداقل مملکت خود را بخواند و بداند که بزرگ مردان تاریخ چه کار های را در امر دفاع از مملکت شان کرده و چی گونه سر آمد روزگار بوده اند و هم حماسه های ماندگار شده اند؟ شاید این حرف های من برای کرزی و تیم او تلخ است و غیر قابل تحمل اما به قول فرانکلین (حرف حق در شما موثر خواهد بود حتی آن را قبول نداشته باشید.)
کرزی که به هیچ صورت حاضر نیست از هم نشینان خود دور باشد حتا این خجالت را هم به رو نه می آورد و توان آن را نه دارد که مسئوولین امنیتی خود را مورد عتاب قرار داده و سوال نماید که چرا؟ چنین بی کفایت اند و تا این سرحد نا توان، که حتا نه می توانند امنیت محل را بگیرند که خود شان در آن حضور دارند. لذا اگر آقای کرزی برای لحظه یی هم درنگ نماید و مقاله ی مرا اگر قبول هم نه کند بخواند، آن گاه خود نزد خود اعتراف خواهد کرد که من و امثال من و یا هر کسی که عمل دیروز آقای کرزی را انتقاد کرده راست می گویند.
بحث خجالت باری را که در این جا باید آغاز کنیم این است که حکومت و دولت در وجود آقای کرزی با وجود شش سال تپش نه توانسته است در قالب یک حکومت واقعی تثبیت حضور نماید و همچنان هیچ گاهی نه توانسته است که بتواند راهی را بیابد برای گذار از مرحله ی آشوب و ستیز به مرحله آرامش و سکون. این بخاطری است که او هیچ گاه فکری به سر نه داشته تا در این مورد اندیشه نماید. نه او نه تیم او و نه کابینه و نیروی امنیتی او هرگز درپی آن نه بوده اند تا ابتکار اعتماد به نفس را حاصل نمایند و دارای یک ویژه گی حداقل تفکر به خاطر ملت و مردم باشند. سکوت ملت هم معنای آن را نه دارد که ملت چیزی نه می داند بلکه ملت احسان دارد که بر سیاست مداران خود می نماید. فراموش نه کنیم که اگر ملت احسان دارد، توفان خشمگین هم دارد و احسان ملت امر طبیعی نسبت وطن شان نه بلکه خصوصیت فطری است که در اکثر مطلق شان تکامل دارد و در برخی آن ها نه. لذا زمینه های رشد شخصیت ها در اجتماع اگر مدیون حالت فطری آن ها است الزاماً و حتماً وابسته به محیط و طبیعت در محیط است نه زاده ی طبیعت که به شما ارزانی شده لذا قدر آن را بشناسید. پس شما هم قدر ملت را بشناسید که هنوز نه خواسته اند در توفان خشم شان ذوب شوید. به خود بیائید و به ملت اندیشه داشته باشید.
مضحکه بار این که به همان فرار تصاویر آقای ضرار را با دست به کمر نشان می دهد که چون بچه های فلم دست به کمر این سو و آن سو نگاه جاهلانه می نماید و اصلاً دیگر از شهید و روز شهید که خود شان آن را پذیرفتند و روزی را با دبدبه ی خاص به نام آن ها اختصاص داده اند سخنی به عمل نه می آید و عوامل بروز حوادث را بررسی نه می کنند. کرزی عصر همان روز اعلان مستقیم مخالفت صریح به مجلس ملی را از طریق رسانه ها می نماید و با خشونت ظاهری با آن ها انگشت انتقاد می گیرد.
آقای کرزی! آیا گاهی هم در فکر تغیر در کابینه ی تان هستید و یا امروز فردا کرده ملت را به بازی گرفته اید؟ اما، شما بدانید که این بازی دادن شما ابدی نه خواهد بود.
ابراهام لینکلن یکی از روسای جمهور برازنده ی امریکا می گوید (همه را می توان برای مدتی فریب داد عده ای را نیز می توان برای همیشه گول زد ولی همه را برای همیشه ممکن نیست فریفت.)
می دانم که بیشترین وکلا نماینده گان مجلس ملی هم متأسفانه آلوده اند و چلنج قانونی هم شما را به جنگ غیر مستقیم فرا خواند و اما ملت به کجا برود و از کی طلب کمک نماید؟ شما که زود از انتظار چلنج قانونی را شکستید و از صلاحیت های اجرایی تان در شکستن آن استفاده کرده اید.
حالا که شما فرار کرده و آن همه جمعیت بزرگ را در چهار راه و در یک محوطه ی ورزش گاه رها کردید این فکر را هم کردید که بعد از فرار شما بالای آن ها چه خواهد آمد؟
اگر این عمل واقعاً یک حادثه و یا یک پلان از قبل طرح شده ی دشمنان وطن می بود شما در دفع آن و دفاع از جمعیت انبوهی که آن جا و به اثر دعوت رسمی کمیسیون برگزیده ی شما و هم به پاس احترام شهدای راه وطن حضور به هم رسانیده بودند فقط فرار را ترجیح می دادید و یا حداقل راهی برای مقابله با آن جستجو می کردید شما در فکر این باشید که اگر امروز به انتقادات و نظریات ملت که نویسنده گان آزاد نماینده گان آن ها اند وقعی نه می گذارید حتماً در دل تان هراسی هم دارید زیرا تجربه نشان داده که بزرگ ترین سلاطین و مستبد ترین شاهان از یورش قلم نویسنده ها در هراس بوده اند. یکی از سلاطین مستبد فرانسه گفته بود: (هر وقت که پایه ی تخت من می لرزد حس می کنم که نویسنده ی آزاد مردی قلم به دست گرفته است.) و شما هم بدانید که ملت ما و گروه بزرگی از روشن فکران، نویسنده گان و پیش گامان عرصه ی ادب و فرهنگ در کشور خدمت گار ملت شان به خاطر مقابله با نا ملایماتی اند که از سوی شما و حکومت تان در زیر پا کردن حقوق شان بر آن ها تحمیل می شود. حالا شما با وزرای داخله، دفاع و رئیس عمومی امنیت تان چی می کنید که نه توانسته اند امنیت یک اجتماع بسیار کوچک در سطح مملکت را بگیرند، تا آن جا که شما را به فرار وادارند؟
این عمل شما تجربه یی است به ملت. و ملت دانست، اگر خدای نا خواسته حالت در کشور طور دیگر بیاید نه شما هستید و نه کابینه ی تان نه اسپنتا تان و نه آن هایی که شما را به جدایی و دوری جستن از ملیت ها و اقوام دیگر توصیه می کنند و رهنمایی می نمایند نه خواهند بود و یکی از دیگرگوی سبقت در فرار را خواهید جست. آقای کرزی! آیا شما با فرار تان قول معروف نظامی ها را غیر آگاهانه تائید کردید که مرگ سربازان بهتر از قوماندانان است؟ مگر اشتباه کردید این امر در جبهات بزرگ حربی و نظامی صدق می کند نه در اجتماعی که ملت به خاطر قدر دانی از کارنامه های شهدای شان که در طول تاریخ گران بار وطن نموده اند. آن جا مجادله ی مستقیم و برخورد مسلحانه ی طالبانی نه بوده که شما از آن ها دفاع می کنید و شاید هراس کردید که القاعده و تروریزم با آقای حکمتیار رد پای شما را در ورزشگاه ملی یافته اند. و به خاطر هیچ فرار کردید. بیائید و قدر این ملت را بدانید و برگردید دامن ملت را صادقانه بگیرید و عذر خواهی کنید و صادق باشید.
با اغتنام فرصت خدمت آن دوستانی که بنده را گاه گاهی به انتقاد می گیرند احترامانه عرض می کنم. اگر شما جای من یا امثال من که تعداد شان به هزار ها و صد ها هزار می رسد می بودید چی می کردید؟ آن هایی که می خواهند برای خدمت به ملت شان اگر کاری دیگر کرده نه می توانند حداقل نا رسایی ها را انگشت انتقاد گیرند. چی حس کردید؟ سکوت در مورد امور وطن مرگ تدریجی نیست؟ اگر بتوانی و در دفاع از وطن و مردم به هر نوع که بتوانی کاری نه کنی و مردم را از نظر دور داشته باشی پس گناه بزرگی را مرتکب شده یی. برای یک لحظه حادثه ی دیروز را در ذهن تان مجسم بسازید و آن گاه بی طرفانه قضاوت نمائید که من و مانند من دیگران راست می گوئیم یا نه؟ همه آن چی را من تا کنون تقدیم شما کرده ام در هر مورد آن اگر از حقیقت دوری نموده ام برجسته سازید تا من متوجه شوم و از آن معذرت بخواهم. در غیر آن حقیقت پذیر باشید و بی جا مرا و دوستان مرا سرزنش نه کنید. من هیچ گاه تشنه ی شهرت و یا در پی جمع آوری اسناد برای پناهنده گی نیستم و دلیل بیش هم این است که اگر می بودم امکانات فراوان فرا راه ام بود و است. من در طول سال های دشواری که وطن گذشتانده با وطن بوده ام و در کنار مردم ام. حتا در دوران سیطره ی بدبختی طالبانیزم وطن را رها نه کرده ام و حالا هم رها نه خواهم کرد. شما در بیشترینه آدرس ها می یابید که هم وطنان ما در گوشه و کنار جهان از من تقاضای معرفی و دادن آدرس مشخص و آماده گی همکاری و حمایت را می نمایند، ولی من فقط با احترام با آن ها حتا نه خواسته ام بگویم من کیستم. در غیر آن عاجل می توانستم خود را معرفی کنم و شهرت یاب شوم اگر در پی شهرت می بودم.