مصاحبهً اختصاصی با جناب بشيربغلانی پيرامون جرگه امن منطقه ای
جناب محمد بشیر بغلا نی
ازشما پرسش اینست:
« جرگه امن » که چند روز قبل ميان اهالی از پاکستان و افغانستان در کابل برگزار شده بود که رؤسای جمهور و برخی زعمای هردو کشور درآن اشتراک و سخنرانی داشتند. افزون برآن در جرگه بحث های زياد در باره صلح و تروريزم بگونه ناهمسو صورت گرفته است که ناشی ازآن تبصره ها و تحليل های گوناگون در رسانه های خبری انعکاس وسيع يافته است. باتوجه به آن برخی خواننده گان سايت آريايی ابراز علاقه کرده اند که بررسی و تحليل تازه، شفاف، حقوقی و واقعی سیاسی درباره از شما دريافت داشته باشيم. بنابرآن اميدواريم که نظر و انگيزه های آغاز و دوام بحران کشور را توضيح فرماييد و بگوييدکه چنين جرگه ها حلال مشکلات خواهد شد يا نه ؟ را ه برون رفت از وضع به نظرشما چگونه خواهدبود؟.
محمد بشیر بغلا نی عزيزجرأت
جناب انجينرعزيز جرأت، به شما و همه خواننده گان سايت آريايی عرض ادب و سلام دارم. شما سوالی بسيار مشکل و کثيرالابعاد را مطرح نموده ايد.
جنگ و بحران کشور ريشه بسيار پيچيده طولانی و تاريخی دارد، محال است که همه جهات آنرا اينجا بررسی نماييم. اگر به ايام زمامداری شاهان و شهزاده گان قبايل سدوزايی و بارکزايی و اخيراً دولت نادرخان و خانواده اش نگاه کنيم، حکمرانی آنها برسر تقسيم قدرت با جنگ های ميان قبيله ای و خانواده گی همراه بوده و افزون برآن فتوحاتی بر سرزمين های ديگران داشته اند و با استبداد، تعصب و تبعيض نژادی فرمانروايی کرده و بر اقوام مغلوب بدرفتاری زياد صورت گرفته است. خلاصه تاريخ چهره واقعی همه زمامداران و زعمای سياست ساز و دولتمردانی که در پيوند با استعمار کهنه و نو قرار داشتند ويا دارند، تاريک نشان ميدهد.
تعيين مرزهای کشور و انگيزه های وجود بحران سابقه زياد دارد که پنهان و خفته مانده بود. اما تشديد تضادهای ملی، قومی و مذهبی بشمول ادعای مرزی « ديورند » با پاکستان فرايند کار زمان پادشاهی سردار محمد ظاهرخان، صدارت سردار محمد هاشم خان و سردار محمد داودخان و برخی ارکان دولت و گروه های قبيله گرای ديروز و امروز می باشد که با خارج از کشور پيوند داشتند. کنون به گونه ديگر پيوند دارند و ميان پاکستان و افغانستان نزاع و خصومت آفريده سرانجام پای امريکا و ناتو را به منطقه کشانيده اند. ولی در جرگه امن درباره حل دعوای مرز ديورند که موضوع اختلاف اصلی می باشد، بصورت مشخص بحث و بررسی صورت نگرفته است.
بايد توجه نماييم که « جرگه » سنت جامعه قبايلی ماقبل فيودالی است. پابند ماندن برآن در قرن بيست و يک که بشريت پيش رفته است، ضرورت نيست. برای اينکه تاحال عادات و شيوه های کهنه جرگه ترک نشده و در طرز کار و تعاملات آن سنت های کهنه کماکان رايج است و مطابق به زمان تغيير ماهيت نيافته و پاسداران آن نوسازی و تکامل آنرا نپذيرفته اند. چنانچه که ميدانيم جرگه مورد نظر به اراده آزاد و خواست مردم هردو کشور برگزار نشده است و آجندای مشخص هم نداشت. برگزارکننده گان آن زمامداران سياست باز وتراژيدی آفرين هردو کشور که وابسته به خارج هستند، می باشد که به ابتکار و فرمان ارباب مشترک خود آنرا سازماندهی و اجرا کرده اند. تصاميم آن ضمانت اجرايی ندارد. مگراينکه نهادهای مدنی و حقوقی انتخابی و صلاحيت دار دولت مشروع هردو کشور بر روی ا جندای معين، همايشی برپا دارند، تصميم شان جايز و قابل اعتنأ می باشد.
بحران کشور ماهيت سياسی، نظامی، مذهبی و منطقوی دارد. اين جرگه و امثال آن صلاحيت و توانايی حل آنرا ندارد. سران دولت ها تلاش کرده و می کنند که از چنين جرگه ها به نفع اهداف سياسی « ارباب » و بقای خود استفاده تبليغاتی نمايند.
حضور نظامی امريکا و ناتو ظاهراً تحت عنوان « مبارزه با تروريزم بين المللی » ولی در حقيقت در پی اهداف ا سترتيژيک خود در افغانستان و اراضی مجاور آن هستند که در جرگه بعضاً بازتاب های ضعيفی داشت و از همين بابت کشورهای منطقه از وجود نظاميان امريکا و ناتو ناراض و نگران می باشند و نيز با افکار قرون وسطايی طالبان و راديکاليزم اسلامی سنی و شيعه سر سازش ندارند. و درگيری امريکا و ناتو را در افغانستان و عراق جنگ فرسايشی با اسلام و رو به توسعه خلاف منافع کشور خود و منطقه می پندارند. و ناظر خيزش ها و انکشاف اوضاع هستند. چنانچه درهمين راستا ايجاد سازمان کنفرانس شانگهای تدابير احتياطی و عنداللزوم به هدف دفاع و واکنش سريع در برابر قوای نظامی امريکا و ناتو دانسته می شود که قطب بندی جديد جهانی را رو به تقويت و توسعه نشان می دهد.
بخاطر توضيح بيشتر مطلب به ياد می آوريم که بعد از حادثه يازده سپتمبر در امريکا بوش آنرا « جنگ صليبی » عنوان نمود که اعلام آمادگی جنگ با جهان اسلام را افاده ميداد. بعد از هجوم و لشکرکشی امريکا در افغانستان و سرکوب رژيم طالبان که با تمدن و فرهنگ زمان خود بيگانه بود، اما بديل آن دولت مزدور و دست نشانده قوم گرا را به زعامت کرزی از طريق کنفرانس انتصابی محدود و غير مشروع بن بوجود آورد و اجراات بعدی دولت سازی با مشروعيت حقوقی صورت نگرفت. در پی آن بوش با يار انگليسی خود ، تونی بلير، به اتهام گوناگون که اثبات شده نتوانست، خلاف تمامی موازين بين المللی به « اشغال عراق » مبادرت ورزيد. درنتيجه مردم عراق آواره ، هستی شان غارت و کشورشان ويران شد. و نيز سبب تشديد تضادهای خونين قومی و مذهبی گرديدند. در دوام وضع از ايجاد « خاور ميانه بزرگ » سخن گفت که عزم سقوط و تهاجم نظامی بر رژيم راديکال آخوندی شيعه مذهب ايران را بگونه عراق و اشغال سرزمين های مجاور آن بخصوص سوريه، عربستان سعودی، ليبيا، لبنان، فلسطين و غيره را معنا ميداد که « صهيونيزم » را بر اعراب مسلمان مسلط بسازد. و امريکا و انگليس در تمام مناطق « نفت خيز » بشمول عراق کنترول دايمی و دست بالا داشته باشد. اين سخنان شتابان و تب آلود جهان اسلام را ناراض و نگران و از امريکا دور ساخت که به نفع القاعده و طالبان تمام شد و عملکردهای انتحاری يکی پی ديگر در عراق و افغانستان سازمان يافت.
در جهان اسلام شعار و پيام طالبان بنيادگرا بی جذبه نيست. مثلاً می گويند: « کشور شان اشغال شده است و جهاد را وجيبه خود و دارای مضمون تدافعی آزادی بخش و اجرای احکام اسلام بيان می کنند». و اما امريکا و متحدينش حضور نظامی خودرا در افغانستان مبارزه برضد تروريزم بين المللی عنوان کرده ولی آنرا تعريفی نکرده است که جذبه داشته باشد. اگر ادعای تروريزم بين المللی را دقيق بپذيريم، لاجرم پيشينه و انگيزه بوجود آمدن تروريزم را در دوران جنگ سرد در پيوند با جنگ و جهاد افغانستان جستجو کنيم که درآنوقت تروريزم با چه اهداف ابزارسازی شد و تشکل يافت؟ از طرف کی ها و در کجا پرورش و آموزش ديد و تقويه و تسليح گرديد؟ و در کجا سوق واز آنها استفاده شده است ؟. اگر کتاب خاموش مجاهد و تلک خرس تأليف دگروال يوسف و کتاب پشت پرده افغانستان اثر ديه گو کوردووز و سليک اس. هريسون و کتاب يازده سپتمبر اثر پتر فرانسن ، ترجمه يشر آدی باتمش را در نظر بگيريم ، دايره مسئوليت تروريزم زياد وسعت پيدا می کند و ماهيت ادعأ بيشتر به مدعی برمی گردد.
به بيان ديگر در دوران جنگ برضد قوای شوروی و دولت وقت افغانستان اين تروريست ها بنام سربازان آزادی و مجاهدين بزرگ ياد می شدند. زعما و گروه هايی که کسوت جهادی برتن داشتند و فعلاً دارند حضور اين تروريست هارا زيبا می ستودند. کنون که به مراد خود رسيده و در کرسی های وزارت و رياست ، وکالت و سفارت نشسته و فراوان سرمايه اندوخته اند، بخاطر پررنگ کردن چهره خود بمثابه « کاسه گرم تر از آش » بيشتر نفرت و بيزاری نسبت به ياران ديروز جهادی خود بنام تروريست، ابراز ميدارند. هرچند که سياست پدر و مادر و دوست دايمی ندارد ولی حضرات جهادی بدانند که بخاطر تبانی، سازش و دريافت حق السکوت از ارباب جهان و حمايت از دولت دست نشانده شوينيستی قبيله گرا بسيار کمرنگ شده اند. دراين دايره وضع روشنفکران معامله گر و جاه طلب سهيم در روند دولتمداری بهتر به نظر نمی رسد. تعبير سوء نشود که اين حرف به معنی حمايت از طالبان و تروريزم نيست، بلکه بخاطرآن است که بايد از آزادی و بميان آمدن حاکميت ملی و دموکراسی واقعی وصلح و امنيت دايمی برای همه باشنده گان افغانستان استادگی شود. البته که طالبان با چنين انديشه ای سازگاری ندارند. با تأسف مردم ستمديده و بيدفاع کشور جفای سياست بازی ها و معامله گری ها را می کشند، قربانی ميدهند و تاوان می پردازند.
مسايل بسيار ناگواريکه مردم وطن ما را می آزارد و بحرانزا است چنين است :
يک، نابرابری زنده گی اجتماعی يعنی وجود فقر و غنا که درنتيجه دوام جنگ افزايش يافته است شگافی است عميق و بسيار پردرد و غمناک. اينجا مجال و توان آن نيست که ازآن به تفصيل سخن بگوييم. ورنه « مثنوی چندين من » خواهد شد. برای اندک روشن شدن مطلب به حرف شاعر بسنده می کنيم :
آن يکی را زر دوصد هميان دهد وان ديگر در حسـرت نان جان دهد
آن يکی پوشيده سنــــــجاب سمور وان ديگر خفــــــــته برهنه در تنور
آن يکی در بستر کيـــــــمخا و نخ وان ديگر بر خاک خواری کرده يخ
اين است گوشه ای از منظره زنده گی حسرتبار انسان وطن. علاوه برآن در زير فشار جنگ، نا امنی، فساد اداره دولت و بيعدالتی قرار دارند و در ماتم نشسته اند.
دو، وجود مسئله ملی: در کشور اقوام و مليت های گوناگون از قديم زنده گی می نمايند و هرکدام رسوم و عنعنات جداگانه دارند. زبان فارسی دری از قديم زبان مکتب وکتابت و تحريرهمه باشنده گان بوده است. در دوران پادشاهی سردار محمد ظاهر خان « بابای ملت کرزی» شوينيزم که حاکم بود تلاش صورت گرفت تا زبان پشتو را به زور بديل زبان فارسی بسازند. چون زبان پشتو بسيار جوان و رشدنيافته بود، نتيجه نداد.
محافل حاکمه « پشتون مساوی افغان » که با استبداد، تعصب و تبعيض و زور شمشير حکمرانی کرده اند، اقوام و مليت های ديگر را از اشتراک در حيات سياسی کشور و از داشتن حق برابر محروم نگاه ميداشتند که تاريخ بر همه جفاکاری ها گواه است. زعمای سياست ساز کشور بزعم خود ازبالا ظاهراً به مردم قانون اساسی عرضه داشته اند. اما اين قوانين منبعث از اراده آزاد مردم نبود و قانونسازان خود بدان پابندی نداشتند، نابرابری ها و خصومت های ملی و قومی ادامه می يافت و بر حقايق سرپوش گذاشته می شد. خلاصه تا زمانيکه مسئله ملی با ايجاد نظام فدرال بر پايه هويت ملی و تاريخی باشنده گان قديم وطن حل نگردد، مخالفت ها فروکش و پايان نخواهد داشت.
سه ، اختلاف مرزی ديورند يا ادعای « دا پشتونستان ز موژ » ريشه اصلی دشمنی با پاکستان را تشکيل ميدهد که ماهيت الحاق طلبی دارد. اين ادعا به وطن و مردم بسيار زيان رسانده است. بيشترين تاوان آنرا اقوام زحمتگش ماليه ده پرداخته اند. اما در جرگه امن از بيان و طرح و بررسی آن بصورت مشخص خودداری شده است. گمانه زنی ها وجود دارد که با پادر ميانی ارباب کلان درباره اد عای مرزی سرگوشی هايی میان دو لتهای پاکستان وافغانستان در پشت پرده صورت گرفته است.
و اما در مورد مرزهای کشور و از جمله ديورند.
جغرافيا و مرزهای موجودً کشور را استعمار انگليس و روس تزاری ميان قشون های شان بمثابه منطقه حايل خط کشی کرده بودند.
شاهان پيشين پشتون تبار آنرا پذيرفتند که چگونگی آنرا تاريخ شهادت ميدهد. بعدا تنها ادعای مرزی ديورند به گونهً الحاق طلبانه در زمان پادشاهی محمدظاهر خان و صدارت محمدداود خان در پيوند با ستراتيژی توسطعه طلبانه اتحادشوروی بسيار تند و تيز مطرح شد. حتی با اعلان سفر بری نظامی و هجوم گسترده تا مرز مورد نظر مانور انجام دادند که مردم افغانستان تا حال غرامت سنگين آن خيز بيجا را می پردازند.
شوکت عزيز صدراعظم پاکستان در سخنرانی خود در جرگهً امن از احترام و رعايت تماميت ارضی هردو کشور همسايه ياد آوری نمود که به زبان سياسی اشاره به اختلافات مرزی ديورند بود. جانب افغانستان با سکوت آنرا همراهی کرد و اين گره کور بحران زا ناگشوده و در ابهام لاينحل باقی ماند. شگفت اينست که مهمانان از « پشتونستان » نام نبردند ، خود را پاکستانی ميدانستند ، ميزبانان الحاق طلب « دا زمونژ پشتونستان » نگفتند و برانگيزهً خصومت ها ، ستيزه ها و بحران سرپوش گذاشتند.
آگاهان سياسی اساس اختلاف بحران را مسئله مرز ديورند و مکتوم گذاشتن آن به پاکستان و حضور لشکر امريکا و ناتو در افغانستان ميدانند.
چهار، بررسیها و باورهای مردمان آگاه چنين است که امريکا بخاطر رسيدن به اهداف خود حامی انحصار قدرت در چنگ اشخاص متعصب و گروه های محدود قومگرا می باشد. به دموکراسی و حل دموکراتيک مسئله ملی و نظام فدرالی مايل نيست. و با تحميل فرد دست نشانده طرف باور خود که در قانون محور قدرت پيشبينی شده است، در حقيقت خود زمامدار افغانستان و سرکار اصلی کشور است.
دوام چنين سياست تشنج و ستيزه را افزايش ميدهد. بايد توجه شود هنگاميکه زنده گی و منافع ملی ملتی ويا اعتقاد مردمی به خطر مواجه شود يا مورد تجاوز قرار گيرد، واکنش مردم ادامه خواهد يافت.
خلاصه و نتيجه : اگر واقعاً حضور نظامی امريکا و ناتو بخاطر جنگِ عادلانه عليه تروريزم و حمايت از مردم مصيبت زده کشور و ريشه کن ساختن بحران باشد، بايد موارد زير را بپذيرد :
ـ سوق و اداره قوای نظامی خود و ناتو را برای رفع نگرانی مردمان متدين افغانستان و کشورهای منطقه کاملاً به ملل متحد بسپارد.
ـ ملل متحد در کنار نيروهای تسليم گرفته و به تناسب آن از سازمان کنفرانس شانگهای و سازمان کنفرانس کشورهای اسلامی قوای نظامی دريافت بدارد که به حيث قوای تأمين صلح ملل متحد برای مهار تروريزم وجنگ و بحران عمل نمايد.
ـ ملل متحد از ميان نماينده گان انتخابی همه گروه ها، گرايش ها، روشنفکران آزاده و زعمای ملی مذهبی طرف باور مردم که عارفانه می انديشند، حکومت موقت را بوجود آورد و طرح و طی مراحل قانون اساسی جديد را که درآن اصل آزادی، برابری حق انسان، دموکراسی و حکومت قانون تضمين شده باشد سازماندهی نمايد. دراين قانون دين که امر آسمانی و جنبه عبادی دارد و تغييرناپذير می باشد، از کار مديريت سياسی و اداره جامعه که تغييرپذير است تفکيک شود و هرکدام در جای خود مورد رعايت و احترام باشد و در پرتو احکام قانون اساسی جديد رئيس جمهور و رهبری قوای ثلاثه دولت بصورت انتخابی بوجود آيد. در اين سيستم قانون محور قدرت می باشد نه شخص.اعتنابه مطالب ای که گفته آمد میتواند راه حل معضل و برون رفت از وضع تو ام باادا مه ای کمکها ی خارجی باشد.
هرگاه امريکا و ناتو در موضع گيری خود تغيير اساسی وارد نکند، همچنانيکه با تروريزم دچار جنگ است و در مهار آن مشکل زياد دارد، دير يا زود گرفتار جنگ با نيروهای ناراض ديگر خواهد شد. افزون برآن سازمان نو خاسته شانگهای، همچو قطب جديد جهانی، مخالف اهداف امريکا و ناتو، بخاطر رفع خطر و حفظ منافع و امنيت منطقه ای خود، ناگزير به واکنشهای سرد و گرم خواهد شد. چنانچه از مطبوعات شنيده شد، مانور نظامی مشترک چين و روسيه و فعال ساختن دوباره ابزار نظامی جنگ سرد، در روسیه پیام وآگاهی روشن به امريکا و ناتو معنی دارد. اگر فضای صلح جهانی نگهداشته نشود، در رويارويی ابرقدرت ها در افغانستان ومنطقه دريای خون جاری خواهد شد. تراژيدی است بسیار وحشتناک با اين وصف آنهايکه وطن را دوست دارند، به هر قوم و مليت و گروه وحزبی که تعلق داشته باشند،بایدبخاطر نجات وطن و انسان آن باهم متحد شوند و در رفع بحران بپا خيزند.