چگونه افغانستان درمبارزه باپاکستان برنده شد؟

)دوشي چي(

 

نوساعات بعد از استقرار طالبان برکابل در سپتمبر 1996 ميلادی نطاق وزارت خارجه امريکا گلن ديوس اعلان داشت : ايالات متحده امريکا در تطبيق قوانين نوع طالبی در مناطق تحت گروه طالب هيچ نوع ايرادی ندارد . دو ماه بعد تر رابن رافل معاون وزارت خارجه امريکا طی يک سخنرانی در سازمان ملل متحد، در مورد گروه طالبان بدگمانی بين المللی را تاييد کرد ولی اظهار داشت که وجود آنها را نمی توان بعنوان يک حرکت بومی ناديده گرفت، مقامات رسمی امريکايی ازملاقات ها و ديد، و واديدها ميان گروه طالب ومامورين امريکايی اعتراف نمودند که در آن گشايش دوباره سفارت امريکا در کابل مورد بحث قرار گرفته بود، يونيکال ازملاهای طالب درامريکا بحيث ميزبان استقبال نمود واشخاصی را که درگذشته با جريان جهاد همراهی داشتند درکمپنی استخدام کرد، روبرت اوکلی سفيرسابق امريکا درپاکستان وچارلزسانتوس نمايندهء سابق ملل متحد درکابل بصفت مشاورين کمپنی برگزيده شدند، زمانی که حکومت سودان اسامه را در سال 1996 ميلادی به هدايت امريکا اخراج نمود، وی به پاکستان و بعدأ عازم افغانستان شد و در ساحهء دورتر از شهرجلال آباد سکونت اختيار کرد، روزنامه نيويارک تايمز گزارشی را  به نشر سپرد و در آن واضح ساخت که اسامه در زمان باز گشت به افغانستان مبلغی در حدود سه ميليون دالر دراختيارطالبان گذاشت، اين مبلغ در کشور فقيری مانند افغانستان که اقتصاد برباد رفته دارد مبلغ بزرگی بود .

 حوادث 11 سپتمبر2001 در امريکا، ودر پس منظرآن جنگ امريکا و انگليس درافغانستان نه تنها مردم ما را بلکه درمجموع تمام جهان را تکان داد، تـنها استدلال مناسب جنگ امريکا، درآنست که اکثر مردم افغانستان قربانی ديکتاتوری ملامحمدعمراخندزاده، وهيئت رهبری اش وهمچنان همکاران پاکستانی وسعودی آن تحت نام تحريک طالبان بوده ومردم ازخارج شدن صحنه سياسی ملاعمر و سايرمتجاوزين ابرازخرسندی کردند، زيرا وجود، او برای افغانستان چنان فاجعهء محسوب می شد که تهاجم امريکا در وحله اول برای عدهء نويد بخش وچشم اندازهای به مراتب بهتر بود، در اين ميان نمی توان ازبه ارمغان آوردن دموکراسی ويا خشنودی از، لشکر غربی برای افغانستان سخن گفت؛ بلکه موضوع تـنها رهايی از کابوسی بد نام ملاعمر و شبکه های ياری دهنده پاکستانی وگروه  بن لادن بود زيرا که افغانستان از حلقوم (پاکستان ـ سعودی) بيرون کشيده شد، بسياری چنان می پنداشتند که ابر قدرت آمريکا و انگليس با داشته ها و تجهيزات مدرن نظامی همانطوری که به زمان اندک طالبان را ريشه کن کرد  به زودی روی شبکه های پاکستانی و دستگيری، بن لادن  فايق می آيند و مردم افغانستان برای هميش از شر خارجی ها وقدرتمندان خارجی بيرون می آيند ولی دراين چند سال ديده ميشود که سريال بن لادن به درازا، کشيده شد و زجر، آه و ضجه مردم از دست حاکمان بی قانون نحوه ديگر بخود گرفت، زيرا مردم رفاه اجتماعی و اصلاحات اساسی زير بنايی را آنطوريکه از جلسه( بن) به بعد   توقع داشتند به استثنای چند مورد لمس نکردند ودوام و افزونی حضورنظاميان خارجی باعث شک و ترديدی را درميان مردم به بار آورد، بسياری ميپرسند که طالبان کی ها اند و چرا اينقدرمهم که بهای آنرا مردم عادی می پردازند ؟ به همين منظور چون جنگ امريکا و ائتلاف عليه تروريزم زير نام بن لادن و ملا عمر و گروه های وابسته به آن حک شده بناأ به ناگزيری آنرا از ريشه بايد پی گرفت تا خوب را از، زشت تفکيک کرد. در حالی كه رسانه های گروهی غربی به تقليد از دولت بوش، طالبان و گروه القاعده بن‌لادن را به عنوان " نماينده شرارت" معرفی مي كنند اما از ذكر اين نكته خودداری مي كنند كه به قدرت رسيدن طالبان در افغانستان در سال 1996 در سايه كمك های نظامی آمريكا ميسر شد، كمك هايی كه توسط سرويس اطلاعات پاكستان- ای.اس.اي-  كاناليزه مي شد. براساس اطلاعات هفته ‌نامه جينس ديفنس نيمی از تجهيزات دولت طالبان از طريق پاكستان و به وسيله سرويس اطلاعاتی اين كشور در اختيار آنان قرار گرفته است.  تحميل يك دولت اسلامی با پشتيبانی سرويس اطلاعاتی پاكستان و طالبان راديكال جوابگوی منافع ژئوپوليتيك آمريكا بود.

آمريكا مي كوشد به افكار عمومی بقبولاند كه می‌خواهد با تروريسم بين‌المللی مبارزه كند، اما قصد اين كشور در حقيقت آن است كه با استفاده از ماشين جنگی خود محدوده زير نفوذش را نه تنها به آسيای مركزی و خاورميانه بلكه به شبه قاره هند و خاور دور گسترش دهد.

درهمين گيرودارکه آمريکا به عقيده ساده انديشانه اش به سخنان معامله گران پاکستاني اعتمادوتيشه به ريشه خودزدند طوريکه به اعتراف يكي از قوماندانان ناتو ، پس از امضاي توافقنامه صلح بين پرويز مشرف و جنگجويان قبايلي در وزيرستان، ميزان خشونت ها و عمليات هاي نظامي طالبان در برخي از نواحي جنوب  افغانستان، سه برابر افزايش يافته است. طالباني كه تا ديروز مانند قطاع الطريق ها و دزدان صحرايي، فقط در مغاره ها و شكاف كوهها زندگي مي كردند و تنها به عمليات هاي دهشت افكنانه انفرادي دست مي زندند، اينك در دستجات منظم چند صد نفري، و جنگ افزارهاي پيشرفته، سواره و پياده، به جنگهاي جبهه اي و كلاسيك و اشغال مناطق مبادرت مي ورزند. قوماندانان ناتو كه بيست هزار نيروي چند مليتي را در جنوب افغانستان رهبري مي كنند پس از يكدوره برخوردهاي نظامي با طالبان اعتراف مي كنند كه جنگ با طالبان يادآور تجربه هاي تلخ ويتنام براي انهاست و هرگاه دير بجنبند و دستگاه ديپلماسي غرب در قبال آنچه كه در افغانستان مي گذرد برخورد انفعال آميز داشته باشد، دير يا زود دولتهاي غربي، شاهد ظهور يك ويتنام جديد خواهند بود.

آنها مي گويند براي استقرار امنيت در افغانستان حداقل به ده سال وقت نياز دارند، و محاسبات آنها در مورد طالبان و القاعده، كاملاً اشتباه بوده و دولتمردان اروپايي، قدرت و كارائي اين جنگجويان را درست محاسبه نكرده بودند. سخن گفتن، شعار دادن، مقاله نوشتن، و افسوس خوردن در اين باره كه چرا اوضاع امنيتي افغانستان تا اين حد بحراني شده است چيزي جز تكرار مكررات نخواهد بود، زيرا هر كسي كه در افغانستان زندگي مي كنند اين آتش جهنده و شعله هاي آن را مي بيند و با گوشت و پوست خود آن را احساس مي كند.  اكنون بايد به اين سوال ها پاسخ داد كه چرا تروريزم در افغانستان تا اين حد رشد كرد؟ چرا افغانستان در سالهاي اول پيروزي، بازهم در حال شكست خوردن است؟ چرا امروز همه از خود مي پرسند: آيا دولت برقرار خواهد ماند؟ آيا طالبان دوباره بر كابل مسلط نخواهند شد؟ و آيا مي توان تصور كرد كه افغانها گوهر گمشده امنيت را از درون باطلاق تروريزم و خشونت دوباره بدست خواهند آورد؟ اين پرسش ها ذهن هر شهروند افغان را بخود مشغول كرده است به خصوص اين سوال كه چرا هر روز اوضاع امنيتي كشور خراب تر و خطرناك تر مي شود؟ پاسخ ها و استدلال ها در اين زمينه شايد متفاوت باشد، ولي بطور كلي، دلايل افزايش ناامني و تروريزم در افغانستان از چند حالت خارج نيست:

 اشتباهات نيروهاي نظامي آمريكا در افغانستان

در سال 2001 ميلادي، نيروهاي نظامي آمريكا با همكاري ائتلاف شمال، رژيم طالبان را ساقط نمودند.

قواي هوايي آمريكا، لانه ها، قرارگاهها، ميدان هاي هوايي، مخفيگاههاي توره بوره در جلال آباد مقر ملا عمر در قندهار و گارنيزيون هاي جنگي طالبان و شبكه القاعده را تقريباً در سراسر افغانستان بمباران كرد.

هزاران جنگجوي طالب، تروريست هاي القاعده، مليشياهاي پاكستاني و جنگجويان متحد آنها به كوهستانها و به استقامت سرحدات جنوب كشور فرار كردند.

لانه هاي زنبور آتش گرفت اما اكثريت زنبورها، جان سالم بدر بردند و فراري و متواري شدند.

فرماندهان آمريكايي جنگ را متوقف و پيروزي خود را اعلام نمودند. آنها مي گفتند در جنگ عليه تروريزم پيروز شده اند و ديگر نيازي نيست كه فراري ها تعقيب شوند.

اشتباه آمريكا در همين نكته بود، آنها فقط در مرحله اول جنگ عليه طالبان و القاعده پيروز شده بودند.

بايد فراري ها و شكست خورده ها را تعقيب مي كردند، و به آنها فرصت تجديد قوا و سازماندهي مجدد نمي دادند. موضوع ديگر، اعمال فشار عليه پرويز مشرف رئيس جمهور پاكستان بود كه در آن موقع، مشرف در وضعيت بسيار شكننده اي قرار داشت و حاضر بود در مورد سركوب طالبان و القاعده، هر پيشنهادي را امضاء كند. مشرف تا قبل از حادثه 11 سپتامبر رهبر سياسي طالبان بشمار مي رفت و تنها كسي بود كه براي پيروزي طالبان و القاعده در افغانستان كف مي زد و هورا مي كشيد و به جنگجويان طالب كيسه هاي پول و به زخمي هاي آنان خون و دوا و داكتر مي فرستاد. آمريكايي ها در گام نخست طالبان شكست خورده را بايد تعقيب مي كردند و همزمان با آن پرويز مشرف را تحت فشار قرار مي دادند تا رسماً سياست عدم مداخله در امور افغانستان را بپذيرد و به آن متعهد شود. اما آنها اين كار را انجام ندادند و ملا عمر و بن لادن در كوههاي توره بوره، زنده از چنگال آنها فرار كردند. شكشت خورده ها جمع شدند، فراري ها تجديد قوا كردند، مشرف در قبال آنها از سياست(شتر ديدي نديدي) كار گرفت و دو ايالت سرحد و بلوچستان پاكستان عملاً به محل تجهيز، تجديد قوا و سازماندهي طالبان تبديل شد و بار ديگر آي اس آي صحنه گردان عمليات هاي جنگي طالبان گرديد.

يكي ديگر از اشتباهات آمريكايي ها تاكيد بيش از حد آنان بر روي عمليات هاي جنگي  است.

آنها تاكنون نزديك به 90 ميليارد دالر صرف مخارج نظامي كرده اند در حاليكه مقدار كمك هاي دولت آمريكا به بخش هاي بازسازي، اجتماعي، دولت سازي، و اقتصادي طي پنج سال گذشته، طبق برآورد خود آمريكايي ها از 7 ميليارد دالر تجاوز نكند.حداقل پنجاه فيصد از اين   هفتميليارد دالر نيز توسط خود افراد  و موسسات وابسته به آمريكا حيف و ميل گرديده و سودي براي افغانستان نداشته است. هرگاه  اين آمار بر عكس مي بود يعني 90 ميليارد دالر هزينه بازسازي و  هفت ميليارد دالر براي مخارج جنگي، احتمال مي رفت اوضاع امنيتي افغانستان تا اين حد به وخامت نمي گرائيد. اشتباه ديگر آمريكا برخوردهاي تكبر آميز و زور گويانه عساكر و كماندوهاي آمريكايي عليه ساكنان ولايات جنوبي افغانستان است.

آنها هر بزرگ قبيله را مظنون به همكاري با القاعده تصور مي كنند و با اندك بهانه اي، به خانه ها داخل مي شوند، و به تفتيش و تلاشي افراد خانواده از جمله زنان مي پردازند.

اين اقدام آنها مغاير اعتقادات مذهبي و سنت هاي قبيله اي ساكنان جنوب افغانستان است و تاكنون موجب گرديده است صدها جوان غيرتمند و آزاده جنوب، با مشاهده اين گونه رفتارهاي وقيحانه نظاميان آمريكايي، سلاح در دست گرفته و به صفوف جنگجويان طالب و القاعده پيوسته اند. كاملاً روشن است كه آمريكايي ها نسبت به ساكنان جنوب افغانستان، مانند يك ملت مستعمره رفتار كرده و هر فرد جوان قبايل را به همكاري با طالبان متهم مي كنند. در مجموع برخوردهاي خشن و تحريك آميز نظاميان آمريكايي با اهالي جنوب، و تعقيب نكردن فراري هاي طالب و القاعده در سال 2001 ميلادي، يكي از عوامل اصلي تشديد بحران در كشور ماست.

يك عامل بسيار مهم ديگر ناكامي هاي افتضاح آميز دولت كرزي در پنج سال گذشته است.

اين دولت با مديريت ضعيف، و ندانم كاري  هاي توجيه ناپذير خود، طالبان مشرف به موت را دوباره زنده كرد و جنازه متلاشي شده تروريزم را از تابوت بيرون كشيد و جان تازه اي به اين كالبد فساد و تباهي دميد.

امروز صداي طالب و ملا عمر، از حلقوم ناراضيان دولت بلند مي شود، قافله عظيم بيكاران و سرخوردگان جامعه كار ستون پنجم طالبان را انجام مي دهند.

هر جواني كه از وطن فرار مي كند جبهه طالبان قوي تر مي شود. فساد د ستگاه حكومت و رشوه خواري هاي قضات و دواير دولتي،  مانند سوهان آهنين، شمشيرهاي زنگ زده طالبان و القاعده را تيز تر مي كند.

رسانه ها و مطبوعات به اصطلاح آزاد، با تبليغات لجام گسيخته خود  كه هيچگونه خط قرمز و خط منافع ملي را رعايت نمي كنند به بلندگوهاي ملا عمر و بن لادن تبديل شده اند.با حضور قواي خارجي در افغانستان، جنگجويان طالب و القاعده بدستور مستقيم آي اس آي و رهبران مدارس بظاهر مذهبي ايالت سرحد پاكستان، تروريزم نامشروع و ضد انساني خود را در چارچوب تبليغات كژ انديشانه خود توجيه و تفسير مي كنند. خلاصه،  هر قدر دولت و نظام حكومتي افغانستان  يك گام به عقب بر گردد، طالب و القاعده صد گام به هدف نزديكتر مي شوند. به اين ترتيب، دستگاه حكومتي افغانستان با اجراآت اكثراً ناصواب خويش بيك فابريكه توليد تروريزم  تبديل شده است. اين دولت بايد  اصلاح شود، و در اجراآت و سياست هاي حكومتي خود قاطعانه تجديد نظر كند. در نبرد عليه اشكال مختلف تروريزم چه طالبان افغاني و چه طالبان چند مليتي، استراتژي دقيق و منظم سياسي – نظامي تدوين نمايد و سعي كند قافله چند ميليوني ناراضايان را راضي و اعتماد از دست رفته ملت را دوباره جلب نمايد، در غير اين صورت ممكن است بارديگر شهر كابل به صحنه جنگهاي خونين مسلحانه تبديل شود  كه در آن صورت، شمال جنگ، كلاه كرزي و بساط حكومت و شورا و ديگر نهادهاي به اصطلاح دموكراتيك را با خود خواهد برد و جامعه مدني به جامعه آكنده از جنگ و فتنه و آشوب، مبدل خواهد شد.  و اما عامل سوم، عامل منطقه اي است.

احياء مجدد طالبان و ظهور پديده تروريزم مخصوصاً شكل جديد آن به نام عمليات انتحاري، جدا از دو عاملي كه فوقاً به آن اشاره گرديد، دو عامل و منطقه اي دارد. يكي از اين دو عامل، حمله نظامي آمريكا به عراق، و عامل ديگر دوازده هزار مدرسه به اصطلاح مذهبي موجود در ايالت سرحد پاكستان است. در سو مين سال سقوط امارت طالبان، دولت كرزي به كمك يكتعداد از نظاميان خارجي بر نود فيصد از قلمرو افغانستان مسلط بود. طالبان در حال استحاله شدن بودند، افق هاي اينده در افغانستان كاملاً روشن و اميدوار كننده بود، و مردم به اين باور رسيده بودند كه رژيم طالبان به عنوان يك واقعيت تلخ  ديگر در افغانستان تكرار نخواهد شد و به زباله دادن تاريخ سپرده شده است. اما در اين هنگام جورج بوش رئيس جمهور آمريكا در يك اقدام آكنده از غرور و تكبر، دستور حمله به عراق را صادر كرد و بعدها ثابت گرديد  كه اين اقدام بوش يكي از فاحش ترين اشتباهات سياسي و استراتژيك آمريكا بعد از جنگ ويتنام است. آمريكا رسما عراق را اشغال كرد اما شكست خورد و اكنون پاي سربازان آمريكايي در اين جنگ تجاوز كارانه كه هيچ منطقي در پشت آن وجود ندارد گير كرده است. مقاومت هاي مسلحانه در عراق آغاز گرديد، هزينه هاي اشغالگران در اين جنگ به ميلياردها دالر رسيد و تلفات آنان به چندين هزار نفر بالغ گرديد.  در جريان اين مقاومت ها، جنگجويان فرصت طلب القاعده نيز خود را وارد ماجرا كردند و در نتيجه، عمليات هاي انتحاري آغاز گرديد.

ازطرف ديگرباافزايش تشنج بين افغانستان وپاکستان نشست سه جانبه آمريكا ، افغانستان و پاكستان كه براي رفع سوء تفاهمات ميان دو همسايه افغانستان و پاكستان با ميزباني آمريكا برگزار شده بود بدون هيچ نتيجه اي پايان يافت. هرچند جرج بوش رييس جمهور آمريكا گفت كه از طرفين خواسته است تا جنگ لفظي را كنار بگذارند و به آمريكا در مبارزه با آن چه تهديد مشترك تروريست‌ها خواند، كمك كنند. اما برخورد سرد روساي جمهوري افغانستان و پاكستان نشان از ادامه خصومت اين دو رييس جمهور را با يكديگر بنمايش گذاشت. در اين ديدار، همچنين ديك چني معاون رييس‌جمهور، كاندوليزا رايس وزير امور خارجه‌ آمريكا و سفراي اين كشور در افغانستان و پاكستان حضور داشتند. گزارشهاي متفرقه نيز حاکیست که، حامد کرزی و پرویز مشرف ، قبل از آغاز مذاکرات با جورج دبلیو بوش ، با هم در یک مهمانی شرکت کردند، اما هیچ نشانه ای از پایان خصومت میان آنها دیده نمی شد.  مشرف در این مذاکرات گفت که رهبر القاعده در افغانستان است، اما کرزی گفت که اسامه بن لادن در پاکستان به سر می برد. علاوه براین کرزی پاکستانی ها را متهم کرد که طالبان را در خاک خود اجازه تجدید قوا داده است و آنها از مناطق سرحدی بر مناطق شرقی افغانستان حمله می کنند.

اما جانب پاکستانی گفت که خشونت ها در افغانستان ریشه داخلی دارد. جورج بوش ، در این مذاکرات با روسای جمهور افغانستان و پاکستان، گفت: تهدید هایی که از ناحیه تروریزیم متوجه این دو کشور است را درک می کند و علاقه مند است تا بداند، امریکا چگونه می تواند به این کشور ها کمک کند. رييس جمهوری آمريکا در حاليکه رهبران اين دو کشور همسايه وی را همراهی می کردند در گفتگوی کوتاهی با خبرنگاران نيز شرکت کرد. وی در حاليکه در ميان کرزی و مشرف ايستاده بود بر لزوم همکاری دو کشور تاکيد کرد و افزود اين همکاری لازم است تا مردم افغانستان و پاکستان آينده ای اميدبخش داشته باشند.در ماه های اخير مقامات افغانستان و پاکستان، از جمله رييسان جمهوری دو کشور، اظهارات تندی در باره توانايی و تمايل ديگری به مقابله موثر با تروريسم ابراز داشته اند. دعوت به مهمانی شام، که از آن با عنوان ضيافت افطار ياد شد، به منزله تلاشی از سوی بوش برای رفع کدورت بين دو طرف بوده است.  

گرچه مراسم افطاري يا دعوت شام جرج بوش رييس جمهور آمريكا به منظور نشان دادن آشتی و همدلی روساي جمهوری افغانستان و پاکستان برگزار شده بود اما کرزی و مشرف با يکديگر دست ندادند. اين موضوع نشان از عدم رضايت دو طرف از يكديگر و يا تاثير جلسات برو طرفين است. هرچند جرج بوش اظهار داشته است كه براي هر دو رييس جمهور تاكيد كرده است كه مناقشات و مشاجرات لفظي شان را كنار گذاشته و مبارزه با تروريزم بيانديشند اما ظاهرا اين گفتگو ها دامنه اختلافات اين دو كشور را وسيع تر نموده هر دو رييس جمهور را براي اتهام بيشتر به يكديگر مصمم تر نموده است.

ناظران می گويند که در چنين شرايطی دولت آمريکا مجادله لفظی رهبران افغانستان و پاکستان را مانعی در همکاری موثرتر منطقه ای عليه تروريسم می داند.  نيروهای ائتلاف بين المللی در افغانستان می گويند پس از امضای توافقنامه ميان حکومت پاکستان و طالبان ، خشونت ها در مناطقی از افغانستان که متصل به وزيرستان هست، تا سه برابر افزايش يافته است.

جان پاراديس، سخنگوی اين نيروها در يک کنفرانس خبری گفت که فعاليت طالبان به ويژه در خوست و پکتيکا که در نزديک وزيرستان موقعيت دارد، بيشتر شده و اين موضوعی است که به گفته او جای پنهانکاری ندارد.  اين اظهارات در حقيقيت تاييدی بر سخنان يک مقام ارشد نظامی آمريکا است که گفت توافق حکومت پاکستان با طالبان ، احمتالا فرصت خوبی به د ست طالبان داده تا حملات خود را در افغانستان شدت بخشند.  حکومت افغانستان از قبل در مورد امضای اين توافقنامه ابراز نگرانی کرده و اين بحث هم مطرح است که مقامات آمريکا و بريتانيا نيز در اين مورد به رييس جمهور پاکستان در پشت پرده فشار وارد کرده اند.

در اوايل ماه سپتامبر، حکومت پاکستان از امضای توافقنامه ای با طالبان در وزيرستان خبر داد و گفت که هدف از اين کار پايان دادن به سالها نا آرامی در وزيرستان شمالی است.

گزارش هاي واصله از تكميل تر شدن سازماندهي مجدد طالبان توسط پاكستان حكايت دارد و به نظر مي رسد حملات اين گروه تا پيش از آغاز فصل سرما ادامه يابد. دولت افغانستان و نيروهاي ائتلاف بين المللي تاكنون قادر به توقف اين حملات نشده اند. تداوم حملات به نيروهاي آمريكا در عراق و ضعف آنها دربرقراري امنيت در آن كشور، مخالفين دولت را در تشديد حملات خود عليه دولت ثابت قدم تر كرده است.

در همين راستا به قدرت رسيدن احزاب اسلام گرا در ايالات سرحد و بلوچستان پاكستان نيز نقش موثري در حمايت از طالبان، القاعده و حكمتيار و تجديد سازمان آنها داشته است.  تجربه سال هاي گذشته نشان داده كه نيروهاي بين المللي توان كافي براي برقراري امنيت سراسري را ندارند. استقرار نيروهاي ايساف محدود به كابل است و در صورتي كه بخواهد حوزه كاري خود را به مناطق بيشتري توسعه دهد حداقل به دوازده هزار نفر نيرو احتياج دارد در حالي جمع آوري اين تعداد نيرو و تامين هزينه آن كار مشكلي است. بهترين نيرو براي حفظ امنيت بلند مدت افغانستان ارتش ملي و پوليس جديد آن كشور است ولي از ارتش  هفتادهزار نفري كه براي افغانستان در نظر گرفته شده تنها سي هزار نفر آن آموزش ديده اند و تا رسيدن به سقف هفتاد هزار نفر فاصله زماني زيادي وجود دارد. يكي از مهمترين مشكلات سرراه ارتش ملي وجود بيش از يكصد هزار نيروي مسلح است. آنها از مجاهدين سابق هستند و خواستار الحاق به ارتش ملي مي باشند.

اين شبه نظاميان از يكسو فاقد آموزشها و شرايط لازم براي پيوستن به يك ارتش منظم هستند و از سوي ديگر گرايشات و وابستگي هاي شديد قومي، حزبي و گروهي دارند. البته آمريكا، فرانسه و انگليس براي بازسازي ارتش، و آلمان براي بازسازي پوليس قول هايي جهت آموزش و سازماندهي داده اند. آمريكا حدود بيست هزار نيرو به افغانستان اعزام كرده است. بخش اعظم اين نيروها در مرز با پاكستان مستقر شده و حملات پيوسته اي را عليه طالبان و القاعده انجام داده اند.

 پاكستان عامل بي ثباتي در افغانستان به شمار مي رود. بين دو كشور از گذشته تنش هاي پيوسته اي بر سر خط مرزي ديورند و سالهاي اخير به دليل حمايت گسترده پاكستان از طالبان و القاعده وجود داشته است. اختلافات مرزي از يكسو و ناكاميهاي پاكستان در افغانستان در پي سقوط طالبان از سوي ديگر سبب شده كه پاكستان همه توان و تلاش خود را براي ايجاد بحران در افغانستان و بازگرداندن طالبان بكار گيرد. اين تلاشها در آينده هم ادامه خواهد يافت و دولت افغانستان را با مشكلات مختلفي مواجه مي سازد.

بخش اعظم سلاح هاي افغانستان پراكنده است و در اختيار مردم ( بيشتر سلاح هاي سبك) و بويژه احزاب و گروه ها قرار دارد. آنها تاكنون حاضر به تحويل سلاح هاي خود نيستند و در آن به عنوان اهرمي جهت پيشبرد اهداف خود استفاده مي كنند. تلاش نيروهاي ائتلاف بين المللي هم بيشتر صرف كشف و جمع آوري سلاح هاي طالبان و القاعده شده و احزاب، گروه ها و فرماندهان محلي جهت نگهداري سلاح هاي خود با محدوديت زيادي مواجه نبوده اند. طبق مفاد كنفرانس بن يكي از وظايف اصلي دولت خلع سلاح عمومي بوده و با آن كه جاپان   ميليون هادالر براي خلع سلاح اختصاص داده ولي اين امر تاكنون تحقق نيافته و در نتيجه افراد و گروه هاي مختلف با تكيه بر همين سلاح ها در مقابل دولت ايستادگي كرده يا حداقل از آن اطاعت نكرده اند.

 از نظر غربي ها يكي از علل عدم خلع سلاح، حاكميت اعضاي جبهه متحد بر وزارت دفاع بوده و از آنجا كه بيشتر سلاح ها در اختيار اعضاي سابق اين جبهه است. قرار بود خلع سلاح تحت نظارت سازمان ملل آغاز شود ولي به مدت نامعلومي به تاخير افتاده است.  دوازده ولايت مهم كه داراي درآمدهاي گمركي هستند از دولت تبعيت كافي ندارند. آنها با استفاده از درآمدهاي گمركي، نيروهاي نظامي و سلاح هاي موجود براي خود تشكيلاتي بوجود آورده و مانع حاكميت دولت بر حوزه تحت كنترول خود مي شوند.

مرز با پاكستان براثر تحريكات و مداخلات پيوسته اين كشور وضع آشفته تري داشته و دولت حضور ضعيفي در آن دارد. اغلب ، فرماندهان به دلخواه عمل كرده و موجبات نارضايتي مردم را فراهم مي آورند. اين نارضايتي ها دولت را بيش از پيش تضعيف مي نمايد. علاوه بروجود درگيري بين دولت و مخالفين آن نظير طالبان، القاعده، حكمتيارو... ، بين عده اي از فرماندهان وابسته به دولت نيز منازعات سابقه داري وجود دارد. اين همه پرابلم ها دست بدست هم داده وايالات متحده را مجبورگردانيد تا معاون ريس جمهورآمريکا به پاکستان رفته سخنان را که سه چهارسال قبل بايد ميگفت به پاکستان گوشزد نمود.

پيام هاى ردوبدل شده ميان واشنگتن با ژنرال هاى پاكستان از بروز بحرانى تازه ميان آمريكا ومهم ترين متحد آن درشبه قاره حكايت دارد. درعرض ۶ سالى كه از سقوط طالبان مى گذرد، هيچ گاه مناسبات دولتمردان آمريكا با اسلام آباد اين اندازه شكننده وحساس نبوده است. مشرف وارتش كار آزموده او در مرزهاى افغانستان تنها اميد آمريكايى ها درميدان جنگ با طالبان است. بويژه كه عملكرد سال گذشته ناتودرمواجهه باطالبان به اندازه كافى يأس آور بوده است. دراين اوضاع كه هرروز خبرهاى ناخوشايند جديدى از سازماندهى طالبان از جبهه  افغانستان مى رسد مى توان بخشى از آنچه را كه دراتاق تصميم گيرى پنتاگون زيرنظر رابرت گيتس درباره پاكستان وطالبان مى گذرد، فهميد. روابط آمريكا ودوست پاكستانى اش دراين ۶ سال پس از سقوط طالبان به مدارا و مماشات سپرى شده  است. به همان اندازه كه دولت مشرف با طالبان كنار آمده  است آمريكايى ها نيز در برخورد احتياط را حفظ كرده اند.

جالب اينجاست كه دلايل اين دو گونه مماشات يكسان بوده است . مشرف نفوذ طالبان را درنواحى مرزى افغانستان وپاكستان توجيه سياست خود قرار داده است ودوستان آمريكايى او نيز با خوف به هم ريختن بساط قدرت او ازاعمال فشار بيش تر بر اسلام آباد پرهيز كرد ه اند، اما اكنون همه چيز نشان از پايان اين دوره مماشات دست كم درنگاه آمريكايى ها دارد. در واشنگتن ميان دوجناح يك اجماع قوى حول وارد كردن مشرف در نزاع برضد طالبان شكل گرفته است تا حدى كه حتى كنگره تحت فرمان دموكرات هاپيامى تندتر از بوش به اسلام آباد ارسال كرد ه اند كه اگرژنرال اين بار نيز ازمواجهه با دشمنان منطقه اى ايالات متحده امتناع ورزد بايد خود راآماده تحريم هاى تازه كند.  ارسال اين پيام ها براى اسلام آباد كه درچند جبهه داخلى با سنت گرايان درگير است و دامنه عمليات آنان گاهى تا قرارگاه هاي ارتش مى رسد ايجاد يك شوك بزرگ است . اما به همان اندازه كه ژنرال هاى اسلام آباد ازتصميم تازه كاخ سفيد سرا سيمه شدند، كابل به وجد آمد. هيچ اتفاقى به اين اندازه حكومت بحران زده حامد كرزى را اميدوارنمى كرد، چنانكه برخى ناظران سياسى گفته اندبااين تصميم ، كنگره وكاخ سفيد يك امر شبه محال رادر نگاه افغان هابه امرى ممكن تبديل كرده  اند.
اما آيابراستى با اين پيام تهديد ، مماشات ديرين طالبان وپاكستان به سرآمدوبزودى شاهد جنگ ومواجهه اى بزرگ ميان دوستان ديروز خواهيم بود؟
پاسخ به اين سؤال به اندازه پيچيدگى روابط شبكه نظامى - اطلاعاتى پاكستانى ها با طالبان دشوار است . تحليل اين سؤال يك پيش نياز داردوآن سير خصومت كابل واسلام آباد است؛ خصومتى كه عامل ومبناى همكارى ژنرال هاى آى اس آى با طالبان شده است.
نزاع جديد كابل واسلام آباد درست از فرداى سقوط طالبان آغاز شد. يعنى زمانى كه كرزى نزد مشرف رفت تا با تحويل فهرست بلند طالبان پناه گرفته در خاك پاكستان به وى، پيمان نامه جنگ جديد عليه اين گروه را به امضا رساند. آن روز درحالى كه برخى از مقام هاى افغانستان با نگاه به تجربه تاريخى از تغييرنكردن سياست پاكستان در حمايت از افراد مسلح طالبان سخن مى گفتند، اما كرزى چنين اتهامى به پاكستان وارد نكرد و در مذاكره با مقام هاى پاكستانى با ديپلماسى و احتياط بيشترى سخن گفته است.
كرزى به دانشگاه نظامى پاكستان رفت ودرسخنانى پيكارجويى افراطيون را خطرى براى ثبات منطقه خواند و بر ضرورت همكارى دو كشور در مبارزه با آن تأكيد ورزيد.
 درجريان اين سفر،گزارش احمد شيرپاو وزير داخله پاكستان به روزنامه دان  چاپ اسلام آباد گفت: او فهرستى از ۱۵۰ تن از مظنونان به انجام اعمال تروريستى را دريافت كرده كه تصور مى شود در پاكستان مخفى شده باشند.
اطلاعاتى كه در جريان اين ديدار رئيس جمهورى افغانستان از پاكستان در اختيار رئيس جمهورى پاكستان و دولت آن كشور قرار داده شد و قبول آن از سوى دولت پاكستان، مى توانست يك تحول مهم محسوب شود.
اما محك اصلى براى همكارى واقعى ميان دو كشور در آنچه مبارزه با تروريسم خوانده شده، پايان «جنگ اعلام نشده» بود كه در مناطق جنوبى افغانستان طى ماههاى پس از سقوط طالبان در حال گسترش بود، قطع نظر از اين كه چه كسانى مستقيماً در اين جنگ دخالت دارند.
فهرستى كه دولت افغانستان در اختيار پاكستان قرار داد، فهرست مفصل و مشخصى است از اردوگاه ها و مراكز آموزش و تسليح مخالفان دولت و اسامى و مناطق اقامت كسانى كه رهبرى اين مراكز و انجام عمليات را در افغانستان در دست دارند. با همه ترديد ها و سؤال هايى كه در افغانستان در مورد اهداف سياست پاكستان و يا نهادهايى مانند سازمان استخبارات نظامى آن كشور (ISI) و يا گروه هاى تندروى اسلامى مانند ائتلاف مجلس متحده عمل وجود داشت، اين يك آزمون بزرگ بودبراى همكارى ميان دولت هاى افغانستان و پاكستان در مبارزه براى متوقف كردن فعاليت هاى طالبان و متحدان آنها در خاك پاكستان و انجام عمليات مسلحانه.
به باور ناظران، اين فهرست مهم كه هنوز ميان كابل واسلام آباد سرگردان است، فقط از سوى استخبارات افغانستان تهيه نشده بود. وگفته مى شود، نيروهاى آمريكايى و ناتو با استفاده از امكانات عكسبردارى فضايى در تهيه اين فهرست و اطلاعات آن سهم داشته اند.
در شرايطى كه حاكميت جديد افغانستان تازه شكل مى گرفت و هنوز كابل براى اجراى يك سياست خارجى مستقل و مؤثر از اهرم هاى لازم نفوذ، برخوردار نبود، متحدان بين المللى افغانستان - كه همزمان پاكستان را متحد خود در جنگ با تروريسم مى دانند- با تهيه اين فهرست در ايجاد فشار بر پاكستان، دست كم در زمينه برخورد با فعاليت طالبان در حمايت از ادعاهاى كابل، موضع جدى ترى در پيش گرفتند. فرداى انتشار ليست گفته ميشد: آيا همه اين ليست مى تواند براى كابل مايه خوشبينى و براى اسلام آباد دلايل واقعى براى نگرش تازه به مسائل منطقه باشد؟ هنوز نمى توان به اين پرسش، پاسخ روشنى داد. آنچه مهم است، توجه به حداقل تلاش هايى است كه جريان دارد و بيش از همه كمك به متوقف كردن فعاليت هاى مسلحانه اى است كه قربانيان زيادى به بار آورده و مى تواند ثبات افغانستان و منطقه را تهديد كند.
همچنان دريک تحول ديگرچرخش دولت مشرف به سوى طالبان، با امضاى توافقنامه اسلام آباد جناح  حامى طالبان آغاز شد.
اغلب ناظران افغانستان اين توافقنامه را نشانه كنار گذاشتن استراتژى مشرف در مبارزه با افراطيون به حساب آوردند. در پى اين توافق، شوكت عزيزنخست وزير پاكستان پيشنهاد مذاكره غرب و ناتو با طالبان را داد؛ پيشنهادى كه ترديد كابل را درباره احياى پيمان ديرين ارتش پاكستان با طالبان به يقين تبديل كرد. از نگاه ناظران پيام اخير كاخ سفيد درواقع گامى براى برهم زدن توافق وزيرستان است كه قرار بود سنگ بناى استراتژى جديد اسلام آباد در قبال طالبان قرار گيرد. توافقنامه پاكستان و طالبان البته ظاهرى موجه داشت. اين توافقنامه هر دو طرف را مكلف به در نظر داشتن و رعايت تعهداتى مى كند، از جمله اين كه افراد مسلح قبيله اى به تأسيسات دولتى نيروهاى امنيتى و ارتش حمله نكنند و همچنين در صورت لزوم با نماينده سياسى دولت در مناطق قبايلى مفاهمه كنند و نيروهاى دولتى نيز به سنت هاى قبايلى احترام بگذارند. در اين تفاهمنامه تصريح شده است كه خارجيان ساكن در مناطق قبايلى به كشورهاى خود بازگردند، در غير اين صورت با ضمانت شوراى قبايل و جرگه با حفظ اصول احترام به قوانين كشور حضور داشته باشند.
براساس اين توافقنامه، مخالفان، اسلحه و تجهيزات نظامى را كه از نيروهاى دولت در جريان درگيرى ها به دست آورده اند، بايد دوباره به دولت بسپارند.
حمله نكردن به نيروهاى ائتلاف و گذر نكردن از مرز، از ديگر موارد اين توافقنامه است. در مقابل، دولت پاكستان متعهد شده است كه افراد بازداشت شده در جريان عمليات هاى تهاجمى و تجسسى را رها كند و دوباره آنها را بازداشت نكند.
حملات و عمليات زمينى و هوايى ارتش متوقف و خسارات ناشى از درگيرى ها و عمليات هاى چندسال از سوى دولت جبران خواهد شد.
مرحله نخست پياده شدن اين توافق ها از خروج نيروهاى ارتش پاكستان از مناطق قبايلى آغاز شده و همچنين كميسيون ده نفرى مختلط بر اين روند نظارت خواهد كرد.
دولت پاكستان و رهبران قبيله مسلح ، قبلاً نيز به توافق هايى براى پايان دادن به درگيرى ها دست يافته بودند، اما اين تعهدات، در عمل با مشكلاتى روبه رو شده بود. اما چنان كه كارشناسان گفته اند امضاى توافق صلح با طالبان يك اتفاق نمادين و نشانه نرمش، هم از سوى دولت و هم از سوى رهبران قبيله که حامى طالبان اند.
با اين توافق دولت اسلام آباد، اكنون حاميان طالبان در مناطق قبايلى را به عنوان يك قدرت به رسميت شناخته كه به جاى ادامه نبرد، در برابر آنها به ميز مذاكره و امضاى تفاهمنامه روى مى آورد.
تا پيش از امضاى اين توافق، ده ها هزار سرباز پاكستانى، درگير جنگ با افراطيون و طرفداران محلى آنان در بخش هاى ناآرام قبيله نشين بوده اند.اين نخستين توافق درنوع خود از هنگامى بود كه نيروهاى پاكستانى درصدد تعقيب عوامل طالبان و القاعده در مرز افغانستان برآمدند.
به عقيده ناظران به رسميت شناختن جنگجويان مسلح به نوبه خود شناسايى قدرت طالبان محسوب مى شود و يك اعتراف ضمنى به شكست استراتژى نظامى دولت پاكستان است. اهميت ديگر توافق اين بود كه در آستانه سفر پرويز مشرف رئيس جمهور پاكستان به افغانستان و ايالات متحده آمريكا صورت گرفت. اين نظر نيز وجود داشت كه رئيس  جمهور مشرف، خوشبين بود كه با اين توافق دست خالى به ديدار همتايان افغان و آمريكايى خود نمى رود و امضاى توافق براى پايان دادن به حمايت رهبران قبيله اى از طالبان را، به عنوان يك دستاورد به كرزى و بوش ارائه كند.
 درد سر اسلام آباد از زمانى آغاز شد كه بدگمانى غرب نيز بر بدبينى كابل افزوده شد.
از زمان سقوط طالبان تاكنون مشرف تلاش كرده تا به غرب ثابت كند كه در مبارزه با گروه هاى اسلام گرا جدى است، اماهر چه ژنرال مشرف دراين مسير بيش تر تلاش كردكمتر نتيجه گرفت. او در هر سفر خارجى و همچنين در مناسبت هاى گوناگون داخلى بر ضرورت نبرد با «دهشت گرايان» و ريشه كنى آنها تأكيد كرد. بارها اين سخن را غرب از زبان او شنيدكه بخش قبايلى وزيرستان جنوبى به مقر القاعده تبديل شده ، تروريست هايى كه در آنجا مخفى شده اند و حاميان بومى آنها، نابود خواهند شد. اما مشكل مشرف فقط اين نبود كه جهان نه تنها اراده او را در جنگ با طالبان باورنكرد، بلكه مخالفان اودراحزاب سياسى- مذهبى پاكستان، انديشه اى متفاوت از مشرف دارند،اين تضاد تا آنجاست كه اين گروه ها بر خلاف ژنرال مشرف تفسير متفاوتى از تحولات متعاقب۱۱ سپتامبر و تعريف تروريسم دارند. آنها۱۱ سپتامبر را توطئه يهوديان برضد جهان اسلام بويژه پاكستان و افغانستان دانسته و اين تفكر را بى وقفه در مناسبت ها و در رسانه هاى جمعى همفكر خود ابراز مى دارند.
هرچه زمان مى گذردبرشمار مدافعان اين ديدگاه در پاكستان افزوده مى شود. هم اكنون ده ها نفر رامى توان از بلند پايگان سياسى دراين کشور سراغ گرفت، چنان كه دكتر «اسرار احمد» عضو سابق گروه جماعت اسلامى در روزنامه «نواى وقت» نوشت: تحقيقات ۱۱ سپتامبر به دليل اين كه اين رويداد از سوى اسرائيل طراحى شده بود به بن بست رسيد، زيرا آمريكا نمى تواند بر ضد يهوديان اقدامى انجام دهد. وى حتى گفت : ۱۱ سپتامبر زاده فكر بن لادن نبود، بلكه محصول تفكرآمريكا، اسرائيل و يهوديان بوده است كه از اين حملات به مثابه بهانه اى براى تخريب افغانستان استفاده شود. در گروه جماعت اسلامى بسيارى مانند اسراراحمد مى انديشند. آنان مى گويند : آمريكا مى خواهد افغانستان را تبديل به خانه دوم يهوديان كند و تسهيلات استقرار آنها را در اين كشور ايجاد كند . شنيدنى تر ازهمه سخنان «قاضى حسين احمد» رهبر گروه «جماعت اسلامى» و سرپرست ائتلاف شش گانه احزاب مذهبى و سياسى در پارلمان اين كشوراست كه حتى از اقدام منسوب به گروه القاعده بن لادن براى ترور مشرف حمايت كرد. وى در مصاحبه با هفته نامه «غزوه» گفت : ژنرال مشرف يك خائن است . قاضى حسين احمد افزود : مشرف پيش از اين ولى نعمت طالبان بود، اما اكنون به
    د ستور آمريكا به آن پشت كرده است.

كمى آن سو تراز جماعت اسلامى، مى توان به سراغ وهابيون اين كشور نيز رفت وافرادى مانند «حافظ محمد سعيد» بنيانگذار گروه لشكر طيبه كه به طور كلى منكر وجود القاعده شده و آن را رد مى كند، پيدا كرد.
البته اين نگاه به احزاب محدود نيست بسيارى از تحليلگران اين كشور نيز اين گونه مى انديشند. « مير» از سرمقاله نويسان مطبوعاتى مى گويد : ما با چماق آمريكا مجبور شديم سياست افغانى خود را تغيير دهيم و حال آن كه بايد خودمان به اين نتيجه مى رسيديم .
به اين ترتيب تلاش هاى ژنرال مشرف پس از۱۱ سپتامبر براى اثبات صداقتش در مبارزه با گروه هاى افراطى، چندان مؤثر نبود. جالب اينجاست كه آنها راه فرار از فشار مشرف راياد گرفته اند، چنان كه پيرو ممنوعيت لشكر طيبه و جيش محمد، اين ۲ گروه فورى به «جمعيت دعوت» و «خدام اسلام» تغيير نام دادند و با همان تشكيلات و افراد به فعاليت مسلحانه ادامه داده و در انتشارات خود درباره ضرورت شورش تبليغ كردند.  پس جاى تعجب ندارد كه با وجود اين ممنوعيت ها، تفكر افراط گرايى به صورت اپيدمى در جامعه پاكستان رشد و نمو پيدا مى كند. گزارشى كه در مجله «فرايدى تايمز» به قلم « شهباز» منتشر شد، به حد كافى تكان دهنده بود. در دوره زمانى ازژانويه تا ژوئيه افراطيون موفق به جذب۷۰۰۰ جوان در رده سنى۱۸ تا۲۵ سال در سراسر اين كشور شدند كه لشكر طيبه با۳۳۵۰ نفر در صدر اين گروه ها قرار داشتند. حافظ سعيد در دوم آوريل۲۰۰۴ ميلادى در راهپيمايى بزرگى در اسلام آباد آشكارا اعانه براى جهاد جمع آورى كرد. پلاكاردهاى اين راهپيمايى از جوانان دعوت مى كرد براى آموزش جنگ به لشكر طيبه بپيوندند. اين تظاهرات در شرايطى انجام شد كه در پاكستان برگزارى گردهمايى هاى سياسى بويژه براى گروه هاى بنيادگراممنوع اعلام شده بود.
اما برخى دليل افتادن مشرف درگرداب افراطيون را خطاهاى بنيادين او در حذف احزاب معتدل واتحاد اوليه او با افراطيون مى دانند . به باور اين ناظران رئيس جمهورى پاكستان در اكتبر۲۰۰۲ ميلادى دست به اقدامى زد كه اكنون مايه دردسر بسيار براى حكومت وى شده است. مشرف با اخراج دو حزب كهنه كار عمده سياسى يعنى «مسلم ليگ» شاخه «نواز شريف» و «حزب مردم» خانم «بى نظير بوتو» از حكومت در واقع به پدران معنوى طالبان اجازه داد تحت لواى «مجلس متحده عمل» در انتخابات پارلمانى شركت كنند. ۳ گروه عضو اين ائتلاف و ۳ گروه ديگر به هوادارى سرسختانه از طالبان و تغذيه عقيدتى آن معروف هستند. اشتباه ديگر او اين بودكه به اعضاى اين گروه اجازه داد در انتخابات پارلمانى رقابت كنند تا رهبران و هواداران حزب مردم و مسلم ليگ با شكسته شدن آرا تضعيف و خانه نشين يا در اقليت قرار گيرند. مجلس متحده عمل با ريشه دواندن در تشكيلات سياسى هم اكنون به مخالف اصلى مشرف در «جنگ برضد تروريسم» تبديل شده اند.
هم اكنون دراسلام آباد يك مبارزه تند جريان دارد. افراطيون مشرف را به همراه چند تن از هيأت دولتش «نوكران آمريكا» معرفى مى كند. شاخص ترين اين متهمان «شوكت عزيز» وزير دارايى قبلى و نخست وزير جديد و «زبيده جلال» وزير تعليم و تربيت هستند. مشرف نيز در مقابل وارد بازى اتهام زنى به آنان شده و رهبران مجلس متحده عمل را در محافل خصوصى «تندرو»، «بى سواد» و «متحجر» خطاب مى كند.
تحليلگرانى كه برنامه مشرف درمبارزه با طالبان را ازاين منظر رصد مى كنند معتقدندكه اونمى تواند برضد افراطيون وارد جنگ تمام عيار شود، زيرا اين گروه ها در۲۰ سال گذشته همواره از شيردان ارتش پاكستان بويژه «آى اس اى» سازمان اطلاعات ارتش اين كشور تغذيه و هدايت شده اند.
براين اساس ائتلاف گروه هاى مذهبى به نام «مجلس متحده عمل» به يكى از موانع اصلى در راه اجراى سياست هاى مشرف تبديل شده اند، اين ائتلاف مصرانه از مشرف مى خواهد عمليات نظامى در بخش قبايلى -اردوگاه طالبان - متوقف شود.
بنابراين دعوتى كه آمريكايى ها از مشرف براى آغاز جنگ جديد كرده اند يك مسير خطرناك وتاريك است كه هيچ كس وحتى خود مشرف عاقبت آن را نمى داند با اطاعت پاكستان از سياست هاى آمريكا، اين خطر وجود دارد كه گروه هاى افراطى كه با فلسفه ضد آمريكايى به حيات خود ادامه مى دهند، تقويت شوند.  مشرف به روزهاى سرنوشت سازى گام مى نهد، او كه به تأسى از حكومت نظامى ضياءالحق با احزاب سنتى ائتلاف بست، اكنون درميان ۲همپيمان ديروز- طالبان وآمريكا - با بن بستى خطرناك روبه روست.استفاده ازمنابع خبري .

 


بالا
 
بازگشت