بهاران ، روزنوونوروزباستان

}راد مرد}

Happy New Year

ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی

از این باد ار مدد خواهی چراغ دل بر افروزی

چو گل گر خرده ای داری خدا را صرف عشرت کن

که قارون را غلط ها داد سودای زر اندوزی

ز جام می دگر بلبل چنان مست می لعل ست

که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی

به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی

به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی

چو امکان خلود ای دل در این فیروزه ایوان نیست

مجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزی

طریق کام بخشی چیست ترک کام خود گفتن

کلاه سروری آن ست کز این ترک بر دوزی

سخن در پرده می گویم چو گل از غنچه بیرون آی

که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی

ندانم نوحه ی قمری به طرف جویباران چیست

مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی

میی دارم چو جان صافی و صوفی می کند عیب اش

خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی

جدا شد یار شیرین ات کنون تنها نشین ای شمع

که حکم آسمان این ست اگر سازی و گر سوزی

به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم

بیا ساقی که جاهل را هنا تر می رسد روزی

می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش

که بخشد جرعه ی جام ات جهان را ساز نوروزی

نه حافظ می کند تنها دعای خواجه توران شاه

ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی .حافظ

بهار در ترانه احساس قصه ي ماندگاريست , تولد يست در سراي زيباي عاطفه و  شعريست در سايه روشن مهر . ميتوان نبض اميد را در سرزمين شكفتن احساس كرد و گل واژه ايام را در گذر گاه خاطرات به ياد آورد . بهار نغمه ي موزون باران است ,  جرعه اي از ترنم آبي عشق , روحي ست كه دل را در ساحل حضور به خلوت مي آرايد . نسيم مهر در كوچه هاي محبت نويد عشق ميدهد و اهنگ نفسهاي بهار , رويا را سرشار از شكوفه مي كند . عمريست در بهار كه خلوتگاه حضور در آن مانده است , و نهال احساس در آن غزل عشق مي سرايد . بهار شكست غم در بغض اميد است و تجلي گاه مشتاقان . غبار دل را در باران بايد شست و صداي جويباران را در وسعت رهايي زمزمه كرد . انديشه ايست در معبر تنهايي , اين نگاه آسمان است كه در خلوت عشق , روياي  بينهايت ذهن را در ساحل آرزو به زيبايي ستاره باران ميكند . بهار سرفصلي ست در روزهاي زندگي , افقي ست از دريچه ي عا طفه ها . نواي محبت بهانه ايست در تصور مهتاب , بهار است كه آسماني ميكند حديث ياد را و  نقش مي بندد در خلوت افكار .

FlowerFlowerFlowerFlowerFlowerFlowerFlowerFlowerFlowerFlowerFlowerFlowerFlowerFlowerFlowerFlowerFlower

ابوريحان بيروني در كتاب ( التفهيم لاوايل صناعه التنجيم ) در باره نوروز مي نويسد نوروز چيست؟ نخستين روز است از فروردين ماه، زين جهت روز نو نام كردند زيرا كه پيشاني سال نو است.

مي نويسد: اعتقاد پارسيان اندر نوروز نخستين آنست كه اول روزي است از زمانه و بدو فلك آغازيد به گشتن.
اما دركتاب نوروزنامه كه در اواخر سده پنجم هجري تاليف شده درباره منشائ نوروز و تحولات آن اشاره هايي دقيق و سودمند و مهمي آمده است:

نويسنده نوروزنامه معتقد است كه در آفرينش حركت خورشيد در بامداد نخستين روز فروردين از اولين درجه برج حمل شروع شد و مي گويد: چون ايزد تبارك و تعالي بدان هنگام كه فرمان فرستاده كه ثبات برگيرد ( يعني خورشيد به حركت در بيايد. ) تا تابش ومنفعت او به همه چيزها برسد، آفتاب از سر حمل برفت وآسمان او را بگردانيد و تاريكي و روشنايي جداگشت و شب و روز پديدار شد و آن آغازي شد بر تاريخ اين جهان را پس از هزار و چهارصد و شصت و يك سال به همان دقيقه و همان روز باز رسيد ... چون آن وقت را دريافتند ملكان عجم از بهر بزرگداشت آفتاب را و از بهر آن كه هر كس اين روز را در نتوانستندي يافت. نشان كردند و اين روز را جشن ساختند و عالميان را خبر دادند تا هنگام آن را بدانند و آن تاريخ را نگاه دارند. ..  

بيروني از قول زادويه : اهر من بركت را از آب و گياه گرفته بود و باد را از وزيدن باز داشته بود و درختان خشك شدند و دنيا نزديك به نابودي بود پس جم به امر خداوند به قصد منزل اهر من و پيروان او رفت و دير گاهي آنجا بماند و چون برگشت جهان به حالت فراواني و باروري و مردم به اعتدال رسيدند. در آن روز كه جم برگشت مانند آفتاب طالع شد و نور از او مي تابيد و مردم از طلوع دو آفتاب در يك روز در شگفت شدند و آن روز را نوروز خواندند و جشن گرفتند...

ترشخي ( تاريخ بخارا ) : بناي ارك را به سياووش نسبت مي دهند و محل گور او را در دروازه غوران بخارا كه مكاني عزيز و محترم است مي دادنند وهر سال در نخستين روز نوروز پيش از آفتاب يك خروس مي كشند و به روايت ديگر مغان بر مرگ او سرود سوگواري مي خوانند.  سياوش قهرمان صلح دوستي، پاكدامني، دلاوري و نماد اعتدال ( و مخالف افراط ) به دست دشمنان و ناجوانمردانه كشته مي شود از خون اوگياهي مي رويد كه هميشه زنده است

بيروني : آفرينش جهان در ششمين روز نوروز به كمال رسيد و در اين روز خداوند از آفرينش بياسود. روز اول نوروز به نام خداوند و روز ششم به نام خرداد ( امشاسپند ) است  .در بيشتر روايات آسمان، زمين ، خورشيد و ستارگان قبلا" آفرينده شده بودند. آفرينش زمان در نوروز بود خداوند به خورشيد در آن زمان كه در برج حمل بود حركت بخشيد و از آنجا زمان آغاز شد و مردم نوروز را جشن گرفتند . در بعضي روايات آفرينش انسان نيز در نوروز بود پس نوروز جشن تولد انسان نيز مي تواند باشد.

بيروني نخستين روز از ماه حمل را از اين جهت نوروز نام نهادند زيرا پيشاني سال نوست و به اعتقاد پارسيان نخستين روزي است از گشتن زمان. در ا ين روز خوشبختي را براي ساكنان زمين توزيع مي كنند و از اين رو آن را روز اميد مي خوانند.

بيروني : گويند كه در نوروز ساعتي است كه در آن سپهر پيروز روان ها را براي ايجاد آفرينش به جنبش در آورد. اين روز كه روز خرداد است نوروز بزرگ نام دارد و جشني با اهميت است. گويند كه خدا در اين روز آفرينش همه آفريدگار را به پايان رسانيد. در اين روز او ستاره مشتري را آفريد و فرخنده ترين ساعات متعلق به مشتري است… در نوروز بزرگ است كه طبق متون پهلوي بيشتر رويدادهاي مهم جهان در گذشته و آينده در اين روز اتفاق افتد ، از جمله : تولد زردشت، گسترش دين، پيام اومزد به زردشت، پذيرش گشتاسپ دين زردشت، تولد و عروج كيخسرو، روزي كه سام نريمان اژدها را بكشد و چندي  به عنوان پادشاه هفت كشور بر تخت نشيند و چون كيخسرو ظهور كند آن را بدو واگذار كند، و در آن مدت سوشيانس موبد موبدان او گردد پس تن گشتاسپ شاه زنده گردد و كيخسرو و فرمانروايي را بدو واگذر كند و سوشيانش مقام خود را به پدرش زردشت دهد. در اين روز است كه اورمزد خدا رستاخيز تن پسين كند و جهان از مرگ و رنج و بدي برهد و اهرمن سركوب گردد.

نوروز تقسيم و تنظيم زمان از نيازهاي بنيادي فرهنگ و تمدن انساني است. تقويم هاي همه ملت هاي جهان برپايه اين نياز پديد آمدند و عناصر تكرار شونده در طبيعت مبناي سنجش و شمارش زمان قرار گرفتند: و زمان هاي مقدس نقطه هاي آغاز و تكرار شدند تا زندگي و جامعه انساني به نظم كشيده شود.

در سرزمين هاي گسترده اي از مرزهاي چين تا آسياي غربي و براي بيش از نيم ميليارد از مردم جهان، اين زمان مقدس آغازين، نوروز است. كه با نوزايي طبيعت نيز همزماني دارد. گفتني است در همه مناطقي از جهان كه سبب شرايط طبيعي و اقليمي فصل هاي سال جلوه ها و مشخصه هاي آشكار و متمايزي دارند، تغيير فصل و به ويژه آغاز بهار و بيداري طبيعت آدب و رسم هايي به همراه دارد، و اين از جهاني هاي فرهنگ انساني است. اما انطباق نظام سنجش  زمان با اين خصلت جهاني، يعني انطباق جشن بهار با تقويم ملي و رسمي ، ويژگي بارز جشن آغاز سال در كشورهاي حوزه نوروز است. اين خصوصيت برجسته و نمايان نوروز، آن را از همه جشن هاي نو سال متمايز مي كند و موجب مي شود كه مردم نوروز را نه در تالارهاي دربسته، كه در آغوش طبيعت جشن بگيرند و سرآغاز سال را با تجديد خاطره اي از پيوند ديرينه انسان و طبيعت همراه كنند.

Image hosted by TinyPic.com

اندر دل مها دل افروز تويی
ياران هستند ليک دلسوز تويی
شادند جهانيان به نوروز و به عيد
عيد من و نوروز من امروز تويی.

سبد ژربرای سرخ

سالها تو سنگ بودی دلخراش
آزمون را يک زمانی خاک باش
در بهاران کی شود سرسبز سنگ
خاک شو تا گل برآيد رنگ رنگ. مولوي

جشن و شادي لازمه زندگي هر انسان طبيعي و اميدوار است. گذشته از آن، پرداختن به آغاز سال داراي معنايي است، معنايش آنست كه ما بدانيم سالي از زندگانيمان پايان يافته، سالي در آغاز يافتن است، سالي گذشته و سالي مي آيد از آن كه گذشته ياد كنيم و نيكي ها و بدي هاي خود را بسنجيم و براي آن كه مي آيد برنامه اي گذاريم و نيكي هايي را به انديشه گيريم پيداست كه اين كارها بايد با احساسات نيك و پاكدلانه و نيكخواهانه توام باشد، با شادي و اميدواري همراه بايد باشد.

جشن سال نو از اين لحاظ مكاني برجسته دارد. اين جشن تداومي چند هزار ساله داشته و سر تاسر حيات پر مخاطره را طي نموده است. به باور ما، در واقع تبلوري است از ايده هاي فرهنگي وباستاني ايده اي كه توانسته است در طول سه هزاره با قدرتي شگفت انگيز يك پيوستگي فرهنگي را حفظ كند، همان ايده اي كه فرهنگ هاي بي شماري را درون خود جذب كرده و تاليف هايي تحسين بر انگيز در زمينه هاي فرهنگي  سياسي و اجتماعي ارايه داده است.

نوروز زمان نو گشتن سال و زمان باززائي و تجديد حيات طبيعت، و آغاز رستاخيز مردگان و زندگان در تكرار نوبتي آفرينش ، و آغاز يك زندگي نوين ديگر است. با نوروز همه چيز تجديد و نو مي شود.

زندگي در طبيعت و پدپده هاي طبيعي و زندگي در شكل اجتماعي جماعات مردم رنگ و جلايي نو مي گيرد.

سال با زمستان افسرده اش مي ميرد و دوباره در بهار سبزينه اش مي رويد و مي شكوفد، گياهان رويش دوباره آغاز مي كنند، حيوانات حيات جنسي خود را براي زايشي ديگر از سر مي كيرند، مردگان زنده مي شوند و روان هايشان از جهان مردگان به جهان زندگان باز مي گردند. زندگان نيز همراه با نوشدگي سال خروج مي كنند و به ساحت ديگر از حيات طبيعي و اجتماعي گام مي نهند.  آمدن نوروز و نو شدگي سال ، و تجديد حيات رستني ها و رويش دوباره گياهان و نباتات را مردم با راه انداختن  جشنهاي نوروزي و كاشتن و روياندن دانه هاي گياهي جشن ميگيرند.   در آغاز سال نو مردم از آنچه رنگ فرسودگي و كهنگي و سياهي دارد، جدا مي شوند و دوري مي گزينند و آداب پيشواز نوروز رفتن ، مانند غبار روبي و پاكسازي خانه و محيط زيست ( خانه تكاني ) نوكردن اسباب و اشياي كهنه و فرسوده و ناكار آمد، سفيد كردن ظروف مسين، سفيد و نقاشي كردن ديواره هاي خانه، تطهير و پاكيزه كردن سر وتن و جامه و كنار گذاشتن جامه هاي كهنه و ژنده و پوشيدن جامه هاي نو و پاكيزه گندزدايي خانه با سوزاندن و دود كردن اسفند و افشاندن بوي خوش، و تعطيل كردن كار و فعاليت هاي اجتماعي و اقتصادي معمول روزانه در آخرين روزهاي عمر سال كهنه، همه نشانه و مظهر خيزش جمعي مردم و نابودي ارواح زيانكاري است كه در سياهي كهنگي و مرگ آشيانه گزيده اند ، اينها همه نشانه جدا شدن انسان از تباهي و سياهكاري و زندگي گذشته است.  مرحله ديگر اين گذر، مرحله جدايي گزيني از سال كهنه به ساال نو و از زندگي قديم به زندگي نو است. گستردن " خوان نوروزي " يا " سفره هفت سين" در نوروز تمام اعضاي خانواده را از دور و نزديك به خانه فرا مي خواند و بر سر خوان مي نشاند و به عقيده بسياري ها هفت فرشته مقرب نيز بر سر خوان نوروزي حضور خواهند يافت. از اين رو خوان نوروزي نقش و كاركردي بس مهم در گردآوردن افراد خانواده به دور هم، و زدودن گرد نفاق و كدورت ميان اعضاي خانواده وايجاد صلح و دوستي و همبستگي ميان آنها دارد.  پس از تحويل سال نو، از كهن ترين زمان رسم بر اين است كه كسي كه به خانه مي آيد گامي نيك، رويي فرخنده و زباني شادي بخش داشته باشد. اين كس پيام آور تندرستي ، نيرو، شادكامي و فزوني در سال نو بوده است.  نوروز و آيين هاي مربوط به آن از جمله بيرون رفتن  جمعي از خانه ها و پيوستن به جمع مردم ديگر، پناه گرفتن در دامن طبيعت در آب افكندن سبزه هاي رويانده و رهايي از هر قيدو بند اجتماعي و پرداختن به نوشكامي و بازي و شادي نشانه هايي از پايان گرفتن دوره گذار و سرآغاز زندگي اجتماعي دوباره در سال نو است.

رويدن ،جوانه زدن ،شکفتن ،سبزشدن ، رستاخيردوباره و…رمز جشن بهار و نوروز است اين پنداشته كه از دير باز در اين خطه در زندگان مردم و فرهنگي منطقه حضور داشته است در هزاره اول پيش از ميلاد با باورهاي نياكان مهاجر آريايي ما در هم آميخته و نوروز رابه شكل امروزين آن بنياد نهاده است. به بيان ديگر، مراسمي كه از هزاره هاي پيشين، اقوام هند و اروپايي در بزرگداشت در گذشتگان خاندان ها بر پا مي داشتند با آداب نوروزي در هم آميخت و طرح هاي ظريف و سنجيده و سخت به فرج آيين هاي آن را پديد آورد.

در اين جشن بهاري آيين ها و رسم هاي بسياري هست كه با هدف آشتي ميان افراد و نيز همراهي و همپايي فرهنگ هاي اقوام گوناگون با باورها و عقايد مختلف سازگاري تام دارد و آمادگي آن براي جهاني بودن و عالمگير گشتن به چشم مي خورد. در بنياد اجزاي سازنده مراسم نوروز ، تساهل و آشتي و صفايي همگاني هست كه در هر زمان كه ملتها از آن برخوردار شد و بر آن تكيه زد، رونق و ترقي و تعالي فرهنگي و اقتدار ملي و توانگري اقتصادي را به ارمغان دريافت داشت.

سبد لیلیوم و آنتوریوم قرمز

بامـــدادی که تفاوت نکند لــیل و نـــــهار     

خوش بود دامن صحرا و تماشای بهــــــار

صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گـــلزار     

کــه نه وقتست که درخــانه بخفتی بیکار

بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شــــوق     

نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هشیار

آفرینش هـــمه تنبیه خـــــداوند دلـست      

دل نـــدارد کـــه نـــدارد بخـــداوند اقــــرار

این همه نقش عجب بر در و دیوار وجـود      

هر که فـــــکرت نکند نقش بود بر دیــــوار

کوه و دریــا و درختان همه در تسبیح اند     

نه همه مستمعی فهم کنند این اســـرار

خبرت هست که مرغان سحر می گویند     

آخر ای خفته سر از خواب جــــهالت بردار

هــــر کـــه امــــــــروز نبیند اثــر قدرت او     

غالب آنست که فــــرداش نبیند دیــــــدار...سعدي

آقاي رضا مرادي مينويسد، شهر بلخ در شمال افغانستان و در نزديكي رود آمودريا (جيحون) قرار داشته است. مردمان اين شهر پس از ويراني آن به دست قيس‌ بن هيثم، شهر جديد بلخ را در بيست كيلومتري شرق آن بنا كردند كه امروز به نام «مزارشريف» شهرت دارد.  چند هزار سال است كه يكي از بزرگترين و شكوهمندترين و زيباترين و مردمي‌ترينِ جشن‌هاي نوروزي در ميان همه سرزمين‌هاي منطقه، در شهر بلخ و با برافراشتن درفش سه رنگ كاوياني، در ميان انبوهي از مردماني كه از دوردست‌ها گرد مي آيند و در ميان شادي كودكان و سرودهاي زيباي دختران و دعاي مادران و آرزوها و آمال پدران و در كنار بناي فرخنده و ورجاوند «مزارشريف» ، و در ميان «دشت شاديان»، دشتي دوركرانه و آكنده از گل‌هاي سرخ لاله، برگزار مي‌شود  . آيين برافراشتن درفش كاوياني در بلخ باستاني ودرشهرمزارشريف كه در بيست كيلومتري بلخ واقع است، پيشينه‌اي چند هزار ساله دارد. در اوستا، بلخ با پاژنام «سريرام اردوو درفشام» همراه است؛ به معناي «بلخ زيبا با درفش‌هاي برافراخته». تعبيري كه در ادبيات پهلوي و در شاهنامه فردوسي به گونه «بلخ بامي» (بلخ درخشان) ماندگار شد.  «درفش‌هاي برافراخته» به پايتختي و مركزيت بلخ اشاره مي‌كند، جايگاهي كه سرداران و نمايندگان سرزمين‌هاي دورونزديک درفش‌هاي خود را در كنار يكديگر و در پيرامون درفش كاوياني، در «انجمن‌گاه نوبهار» و در آغاز هر بهار بر مي‌افراخته‌اند و يگانگي و يكرنگي و همبستگيِ همه مردمان سرزمين‌هاي  منطقه را پيمان مي‌گذاردند و يادآوري مي‌كردند.

درفشي كه امروز در مزارشريف برافراشته مي‌شود، همان«درفش كاوياني » است. چرا كه درفش كاوياني آنگونه كه در شاهنامه فردوسي به روشني بيان شده است، با سه پارچه سرخ و زرد و بنفش، آذين مي‌شده است و درفش مزارشريف نيز با سه پارچة سرخ و زرد و بنفش، برافراخته مي‌شود: 

فرو هِشت ازو سرخ و زرد و بنفش/ همي خواندش كاوياني درفش

به پيش اندرون كاوياني درفش/ جهان زو شده زرد و سرخ و بنفش

آيين برافراختن درفش در افغانستان بنام «ميلَـة گل سرخ» (جشن گل سرخ) يا مراسم «ژنده بالا» نامبردار است. نام گل سرخ از آن روست كه در آغاز بهار، دشت‌هاي پيرامون بلخ كه به دشت شاديان شناخته مي‌شود و در كنار هجده نهر بلخ‌رود و پيرامون درياچه باستاني بلخ امروزخشك شده است، آكنده از گل‌هاي سرخ لاله مي‌شود. گل‌هايي كه تمامي ديوارهاي نوبهار را با آن مي‌پوشانده‌اند و آذين مي‌كرده‌اند. ..

توجه به جزئيات اين گل نشان مي‌دهد كه گل سرخ لاله يا شقايق با سه ويژگي به آيين برافراشتن درفش در مزارشريف شباهت دارد. نخست اينكه اين گل از سه رنگ سرخ و زرد و بنفش تشكيل شده است؛ گلبرگ‌ها به رنگ سرخ، انتهاي گلبرگ‌ها به رنگ بنفش و پرچم‌ها به رنگ زرد هستند. پس رنگ‌هاي اين گل با رنگ‌هاي درفش كاوياني همانند است. دوم اينكه ده‌ها پرچم ميانه گل، به دور ميله مركزيِ بلند آن گرد آمده‌اند، در پيرامون درفش كاوياني. سوم اينكه گل سرخ لاله يا شقايق، تنها بصورت خودرو و در دشت‌هاي آزاد مي‌رويد و شكوفان مي‌شود و هيچگاه نمي‌توان آنرا در اسارت نگهداري كرد؛ چرا كه بلافاصله پس از چيده‌ شدن و حتي در بهترين شرايط نگهداري، به سرعت مي‌پژمرد و از بين مي‌رود. به اين سبب اين گل نشان و نماد آزادگي است و درفش كاوياني نيز نشان ونماد آزادگي خوانده مي‌شود.

اهميت نيايشگاه نوبهار تا بدان پايه بوده است كه شاهنامه فردوسي آنرا قبله‌گاه گزارش كرده است:

به بلخ گزين شد برآن نوبهار/ كه يزدان پرستان برآن روزگار

مر آن خانه داشتندي چنان/ كه مر مكه را تازيان اين زمان

اما از سوي ديگر واعظ بلخي، نوبهار را قبله‌گاه شيطان روايت كرده است: «خانه شيطان در نوبهار بلخ است. شيطان هر ساله در آغاز سال نو شمسي احرام مي‌گيرد و در آن خانه حج مي‌گزارد. در مراسم ابليس، مردماني از اطراف و اكناف، از تخارستان و هندوستان و تركستان و عراق و شام بدين شهر مي‌آيند و جشن مي‌كنند.»

مزارشريف نه تنها نام شهر، بلكه نام آرامگاه و مزاري باشكوه با بهترين نمونه‌هاي هنر معماري و كاشيكاري و آذين‌بندي در دوره تيموري است. بناي تازه‌تر اين مزار به فرمان سلطان حسين بايقرا و وزيرش امير عليشير نوايي بر بنياد آرامگاه علي )ک) ساخته شده است و از زمان او و بر اثر خوابي كه سلطان ديده بود، اين مزار به امام علي نسبت داده شد.

در جشنگاه نوروزي يا «ميلَـة گل سرخ » در بلخ باستان  يا مزارشريف امروزي و در ساعت هشت بامداد نوروز (نخستين روز برج حَمَل) همه مردم شهر و همچنين بسياري كسان از شهرها و كشورهاي دور و نزديك ، در ديهة «خواجه خيران» قديم يا مزارشريف امروزي و در پيرامون جايگاه برافراشتن درفش كاوياني گرد مي‌آيند و به رقص و سرود و شادماني و پايكوبي و دست ‌افشاني مي‌پردازند. انبوه مردمان و مسافران به اندازه‌ايست كه همه خانه‌ها و مسافرخانه‌ها و چادرها و گوشه و كنار باغ‌ها و پرديس‌ها و چمنزارها و زير چادر آسمان انباشته از انبوه مردمان مي‌شود.  در ميان اين شور و غوغا، درفش كاوياني به اهتزاز مي‌آيد و تا چهل شبانروز بر فراز بلخ بامي و در زير آسمان مرد خيزوبه گفته يعقوبي «در وسط خراسان» در اهتزار مي‌ماند. در اين چهل روز هر كس كوشش مي‌كند تا با اندكي تكان دادن آن و بوسيدن بند آن، به نيايش براي ميهن بپردازد:

اي وطن آزاد و شاد و خرم زيباستي/ عشق پاكت در دل هر كس دو بالا مي‌شود

در جشنگاه نوروزي بلخ و مزارشريف همچنين دسته‌هاي ساز و سرود و رقص، دسته‌هاي بازي‌هاي محلي و ورزشي همچون كشتي‌گيري، بز كِشي، اسبدواني، نيزه‌پراني، چوب‌بازي، توپ‌بازي، چوگان‌بازي، شمشيربازي، سنگ‌پراني، مسابقه انتخاب بهترين حيوانات و بسياري بازي‌هاي ديگر برگزار مي‌شود.

كوچه‌هاي نوروزي مزارشريف آكنده است از دست‌ساخته‌هاي هنرمنداني كه در طول زمستان بهترين آثار خود را براي كودكان ساخته‌اند، براي سازندگان بلخ فردا. در جشنگاه نوروزي همچنين شيريني‌پزها، كلوچه‌پزها، حلواگرها و پزندگان ديگر خوراك‌واري‌ها همه در كنار مردمند.

همانگونه كه گفته شد خواندن سرود و ترانه‌هاي نوروزي از ويژگي‌ها و بايسته‌هاي ميله گل سرخ است. در اين سرودها به دلفريبيِ گل‌هاي سرخ لاله دشت شاديان و به زيبايي‌هاي شهر مزارشريف و گنبد سبز مزار و چمنزارهاي گسترده بلخ و سرافرازي و خرمي ميهن اشاره مي‌شود.

در اين چهل روز، در سراسر شهر آكنده از لاله‌ها و چراغاني شده مزارشريف، آواي ترانه مشهور «ملا محمدجان» از هر كوي و برزن شنيده مي‌شود. ملا محمدجان، محبوب‌ترين و دوست‌داشتني‌ترين سرود نوروزي براي مردم است. اين ترانه از زبان دختري سروده شده است كه آرزوي همسري با جواني به نام محمدجان را دارد و آرزو مي‌كند كه در جشن گل سرخ، خواسته او برآورده شده و دشواري‌هاي بازدارندة پيوند آنان برطرف شود. همچنين سرود «ميله نوروز» از سرودهاي زيباي ديگريست كه جوانان با جامه‌هاي زردوز و سلسله‌دوز بطور دسته‌جمعي مي‌سرايند.  آيين نوروزي مزارشريف، يكي از كهن‌ترين و باشكوه‌‌ترين مراسم نوروزي در سراسر منطقه  است.  رويکردها: نوروز،استفاده ازنوشته مرادي وآرشيف نويسنده .

سپیده دم نســــیمی روح پـــــرور                      

 وزیـد و کـــــــــرد گـــــیتی را مُعَنبَر

تو پنداری ز فــــروردین و خــــــرداد                      

 بـه بــــــــــاغ و راغ بد پــــــیغام آور

به رخسار و به تن مشاطه کـــردار                       

عـروسان چمن را بست زیــــــــــور

گرفت از پای، بند سرو و شمشاد                       

 سـترد از چـــــهره، گرد بید و عرعر

ز گـــــــوهر ریزی ابـــــر بهــــــاری                       

 بـسیط خــــــــــــــاک شد پر لولو تر

مبارکـــــباد گویــــــــــان در فکندند                       

درخـــــــــتان را به تـارک سبز چادر

نماند اندر چمن یک شــاخ، کان را                       

 نـپوشــــــــــاندند رنگین حلّه در بــر

ز بس بشکفت گوناگــــون شکوفه                       

هـوا گردید مُشکین و مــــــــــــعطر

بسی شد بر فراز شاخــــــساران                       

زمـرد همسر یاقـــــوت احـــــــــــمر

به تن پوشید گل استبرق ســـرخ                       

 بـه ســـــــــــر بنهاد نرگس افسر زر

بهاری لُعبتان  آراسته چـــــــــــهر                     

بـه کردار پریرویــــان کشمــــــــــــــر

چمن با سوسن و ریحـــان منقش                    

 زمـین چون صحف انگلیون مــــــصور

در اوج آسمان، خورشید رخــشان                       

گـهی پیدا و دیگر گـــــه مضمــــــــر

فـــلک از پـــــست راییهـــا مـــــبرا                       

جــهان زالــوده کاریهـــا مــــــــــطهر .

پروین اعتصامی  

 

 


بالا
 
بازگشت