د. وفامعصومی 

 

« جنگ هفتادو دوملت همه راعذر بنه ـ چون ندیدند حقیقت رۀ افسانه زدند»

 

درنگ کوتاه برنقدیکه محترم آقای میرمحمدهاشم هاشمی در رابطه بر نوشتۀ اینجانب

در برگزاری جهانی ازهشتصدمین سالگرد رحلت حضرت مولانای بلخی خراسانی که به تاریخ 07. 12. 11 درسایت آریائی نوشته بودند.

برادر عزیز ومحترم آقای هاشمی سلام !

سراپای نقد غیرمترقبه وغیرقابل پیش بینی وانتظارجناب شمارا ازسوئی از نیویارک، یعنی از حلقۀ دوستان مشترک درامریکا، واز سوئی به دلیل اظهارنظر رُک وراست ویک جانبۀ جناب شماوهمچنان بعضی دیگرازجملۀ نویسندگان رادرگذاشتن مُهر تائید یا رد عام وتام به موضوعات تاریخی فرهنگی ایکه بنابر عوامل بیشمارملی ــ تاریخی ودر شرائط حساس امروزی وطن که درآنجا امروزمسئلۀ بود؟ یا نبود ؟ اسارت ؟ یا مرگ ؟ اقوام ستمدیده مطرح  وقابل تشویش است، دفعتاً دریافتم ومقابل شدم. ولی دوستانه بگویم که آن نوشته ونقد را در اوضاع واحوال فعلی آنقدرضروری ومبرم نیافتم. به هرصورت نقد جناب شما ویااگربهتر بگویم این اختلاف نظرعادی را نه یک بار، بل دوبارودقیقاً مطالعه نمودم وباآنکه از ریفرنس ویاپانویسیکه دال برمدعا باشد چیزی ندیدم ،وتنها همینقدرگفته بودید که جناب شما دربلخ گزین زندگی میکنید وبا دانشمندان زیادی در زمینه در گفتگو دایم میباشید. ضمناً ازتصحیح ادبی بعضی از کلمات؟ ممنون ومستفید شدم وطوریکه در نوشتۀ بعضی ازنویسنده ها( دورازشما ) رواج شده است بعضاً ضعف برهان رابا گویا با دریافت اشتباهات املائی جبران میکنند وباتأسف که امروزمود شده است. مثلاً درمورد کلمۀ ( مغل که مغول نوشته شده بود وباید به لاتین نوشته میشد، چه اسمأراکسی تغییر داده نمیتواند وبایدهم تغییرنخورد چه اسم ،اسم است ، به فکر من هردویمان درین ویا آن شکل نوشتن اش اشتباه نموده ایم ). ولی صادقانه باید بگویم که بنابر مشورت دوستان همراه وهمسوی من وجناب شما که با هردویمان آشنائی وطرز تلقی مشترک دارند لازم دیده شد که در شرایط خاص تاریخی وامروزی اوضاع کشور، واقوام کشور،که همه راکبین یک کشتی شکستۀ روان برامواج طوفانزای تبه کن تبعیض، وانواع ستم (ملی وبین المللی) رو به سوی سرنوشت نامعلوم ومشترکی درحرکت هستیم، نخواستم بیشتر ازین نوشته ایکه با اذعان کامل وباکمی تفصیل نوشته ام مخل اوقات برادرعزیزم شوم ، ورسالتی  راکه براساس مشترکات فراوان یکجا ویکدست درپیش داریم باکشایش باب نوی دربگوی ومگوی بی ثمر توانفرسا در مقایسه با مسائل حاد ومبرم کشوری ، با ضرورت وامید همسوئی های ناگزیر وحتمی، که این بگومگوکاهندۀ توان استقامت وایستادگی مادربرابردشمنان مشترک فرهنگ،مردم ووطن مشترک مان میشود بازنمایم.و آنهم درشرائطیکه اقوام ستمدیدۀ وطن طور مستمر درمظالمیکه ازصدها سال به اینطرف از سنگرپیمان نامقدس شوؤنیزم افغان ملتی ــ انگریزی ودیگر بیگانگان دور ونزدیک جریان دارد وهمه درآتش نفاق، تبعیض،هویت زدائی آشکاراو پنهان ِ تکان دهنده میسوزند ومی سوزیم.وبه گفتۀ شیخ اجل سعدی در حالیکه « خانه از پای بست ویرانست * خواجه درفکر نقش ایوانست»  که خوشبختانه بسیاری از وطندوستان این وضع را به خوبی درک نموده اند، اما، ما از شرایط مساعد وراحت غرب و دور از آتشیکه مردم بی گناه مارا همه روزه به کام ترورهای فاشیستی ودسایس تمام نشدنی فرومی برد ،بدون مراعات وتعمیل آموزه های مولانای بزرگ ،آرام وآسوده بدون رده بندی اولویت ها سخن میزنیم ،که من هم ازین امر مستثنی نیستم .  یقیناً ماشمااز شهدأی شبرغان، دایکندی ، بغلان ودیگرگوشه وکناروطن خبردارید. ولی بدون اظهار حتی لحظوی ای همدردی به این عزیزان زجر دیده وبی گناه کشته شده ،ازجمله به حکم والی فاشیست ( همدردِ بیدرد)، هیچ حرکتی ،مظاهره ای،ویاسروصدائی که دنیا رابایداز درد وفغان مابه سرمی برداشت نکردیم واز کاخهای امن بیرون ازکشور خود، از بی احساسی وبیدردی، طغیانی نشان ندادیم ودل به این ویا آن مضمونی روی سایتها ،نا به هنگام خوش نموده ،وبی جهت روی موضوعاتی در جنگ ومخالفتیم که حتی یاد وثبوت احتمالی این موضوعات به تاریخ سپرده شده ، گره کشای هیچ مشکل ملی ــ میهنی ما نمیشود، مگر اینکه ازین آموزه هابرای حل مشکل وچارۀ وضع رقتبارخود استفاده کنیم. مثلاً از مولانا بیاموزیم زمانیکه درد فراق وطن ومردم ورنج آوارگی تکانش میدهد میگوید:

             در سفر گر روم بینی یا ختن  * ازدل تو کی رود حب الوطن

همه میدانندکه شهادت مسعود تاجیک ، شهادت مظلومانۀ مرحوم بابه مزاری هزاره که تنها به رسمیت شناختن حضور قوم خودرادروطن آبائی اش آرزومیکرد وهمچنان توطئۀ ترور بار بارجنرال دوستم که تاحال روی تصادف جان به سلامت برده است، شهادت وقتل عمدی هنرمند جهان آوازه احمد ظاهر ، قتل برملای صدها ویاشاید هزاران مبارز راه آزادی از دانشگاه کابل وکنج وکنارکشوردر پولی گونهای زندان ها، شهادت اجمل نقشبندی که مرگش در راه خدمت ژورنالیستی رسمی  به علت دیگر قومی بودنش مهم دانسته نشد،  درحالیکه جوان طالبی همتبار سردمداران شوؤنیزم آزاد ویا با گروگانان بیگانه وطالب تعویض ویا آزاد گردید . آیا این مبادله هاتصادفی بود، یا پلان شده وفیصله شده ؟ ماوشمائیکه فقط اتحاد تمامی اقوام کشور آرزوی مان بود وهست، نه چیز دیگر. ولی دشمن میدانست ومیداند که کی ، کدام قهرمان ،کدام هنرمند دربودن ودرطی انجام رسالت طبیعی وپربارش درسرنگونی طاغوت ودربه لرزه  درآوردن پلانهای شومش  چه نقش وارزشی دارد وبه خلقهایش حامل کدام پیام نجات بخش میباشد وبه مردمش چه روحیه می بخشد؟ ، ولی برخلاف طاغوت کماکان وپیوسته به گذشته مثل همین امروز ودرصحنۀ فعلی جهان نظام خودرا میخواهد و همیشه خواسته است ،نظامیکه درآن ابلیس بایدحاکم باشد ودراکولاها به نوشیدن خون آهوراها وظیفه داشته باشند. واز سوی دیگردسترسی به حقایق در شرایط فعلی جهان ووطن ما باهمه بربادیها ، کتاب سوزیها، فرهنگ کُشیهای جبری آل یحی وپیش ازآنها، بیگانگیهای جبری وعمدی ازتاریخ وهویتمان ، انتقال ومسکن گزینیهای پاکستانیها در بغلان ، دشت کیله گی وخواجه الوان پیوسته به گذشته و بنام کوچی درین اواخرکه  تاجائیکه درین وطن متوطن نباشند به زعم مردمان ما بیگانه اند وبه این وطن تعلق ندارند ،ویا بربادی ونابودی مردم ما وهرآنچه که به نام کتاب وآثار ومیراث فرهنگی توقع داشتیم ، که کار ما به اظهار مأیوسانۀ بسیاری ازنویسندگان اکنون به جائی کشیده شده  که برای مستند سازی بسیاری ازموضوعات واز نبودآثارفرهنگی سوخته شده وبرباد داده شدۀخودباید دست کمک به دزدان انگریزی وموزیم انگلستان شان دراز کنیم وبه حواله ازآن مؤسسه مُهر تائید یا باطل به مضامین خود بزنیم. تنها در زمان آل یحی ازسه کتاب سوزی آفتابی بدست نعیم محمدزائی که وزیر معارف آنوقت بودخبرمیدهند ، درزمانهای بعد ازآن تا زمان طالبان ومحو کتابخانۀ مشهور درۀ کیان ودانشگاه کابل وبه تاراج بردن تمام زحمات زنده یاد داکتر جاوید که شاید هنوز فراموش کسی نشده باشد خبر داریم، که اظهار این همه حقایق درتمام نواحی کشوررشتۀ سخن را به جائی می کشاند که برای اثبات حقیقت در بسیاری از موارد وبرای تائید زمان بندی موضوعات وحالات وحقیقت یابیهای درست ناچاردست به احتمالات ویا شواهدی میزنند و می زنیم ویا به حساب منطق قدیم ازکبرأ ،صغرأ ، ومحموله هائی موجود سود می بریم تا به واقعیتهای احتمالی  مهر تائید  یا باطل  بگذاریم ،ویااگر شود که با تکیه بربرسی چگونگی اوضاع آنوقت، مردم و آئین ایشان به نتیجۀ بازهم احتمالی برسیم . که این گونه استدلال شامل حال من ومضمن من وشما وچند نفر محدود دیگرنیست بلکه، اکثر مردمان مشرق زمین « ز بد حادثه » وحوادث به آن مواجه هستند. به گونۀ مثال یکی از بدترین کارهائیکه لشکر چنگیز ودیگر استیلاگران در بلاد خراسان نمودند، سوزاندن بدون چون وچرای کتاب خانه ها بود که این ضایعه را با هیچ ضایعه غیر ازآن مقایسه نمیتوانیم کرد، وپی آمد نابودی این آثار ، مدارک وگنجینه های هویت و تاریخ  ودرنتیجه سبب درد ورنج دائمی وبربادی هویت فرهنگی ملتهای من وشماوغیره میباشد. درغیر ازین همه تفصیل ، تبصره به هر بندنوشتۀ برادر بزرگوارم محترم آقای هاشمی ، آنقدرپر از جذر ومدهای ملایمتهای دوستانه ودرشتیهای تخریش کننده ای از نظر تاریخی ــ فرهنگی بود، که مکث برهر قسمت آن کم از کم بیست صفحۀ سایت معمول را در برمی گرفت اما ،دوستانه وصادقانه وبا درک از احوال واوضاع کشور وحال اقوام ستم دیده باید بگویم که بااحساس درد مشترک درین اوضاع واحوال نخواستم ،فرع را بر اصل ترجیح بدهم ،ولی برای من وشما ودیگر ستمدیده های وطنمان ازخداوند باعنایت افزایش توانائیهای ما تمنای دریا شدن وفتح تمامی قلل وحصارهای تبعیض ننگین فاشیزم تفرقه جو را آرزو کردم. که برای بهبود حال مردم ووطن بلارسیدۀ ما، باید به اوضاع واحوال و موضعگیریهای خود حتماً تجدیدنظرکنیم وتغییر واردکنیم چنانچه دانشمندی میگوید :

« تغییر ثابت ترین امرزندگی ونشانۀ حیات است، تغییر ممکن است گاهی یک کار کوچک مانند تغییر زاویۀ دیدچشم باشد ، اما باید متوجه باشیم که تلاش ما برای ایجاد تغییر درخودماست ، نه دیگران، وبرای کسب نتیجۀ بهتراز تغییر، این سه اصل مارا یاری خواهد کرد : مکان تغییر:  همین جا

  زمان تغییر: همین حالا

 نقطۀ آغاز : تغییر درخود ما

درخاتمه اینکه ، ایکاش من وبرادر محترم آقای هاشمی ، به وسیله « دستی از غیب بیرون آید وکاری بکند» آنقدر عمر می کردیم تااز هم عصران مولانای گرامی  وخانوادۀ مبارکش در بلخ وبعد در قونیه  می بودیم ومعجزآسا از آن زمان تا امروز زنده می بودیم تا بدون خیال ، احتمال وتصور، تمامی حقایق را در خصوص مولانای بزرگ وحال واحوال خانقا وسماع و هویت وهرآنچه درآن ولا می گذشت یکایک به عزیزان خود در گفتگو می نشستیم وبازگو میکردیم . در آخر اینکه :

آب اگر صدپاره گردد ، بازباهم آشناست. روی مبارک برادرم آقای هاشمی رابا دیگر دوستان مشترک درعالم خیال می بوسم ،امیداست به هرحال وبه هرصورت پیروز ،سلامت وسرافراز باشید. برادرت د. وفامعصومی

 

 


بالا
 
بازگشت