محبوبه نیکیار

 

         حوادث

کی دلم کشتند و بردند به خلوتگه مرگ

دل زخم خورده وبیمار مرا

آخر این لخته خون دوجگر گوشه من

که طی سال حوادث شده اند یخ بسته

کی فراموش کند

دل بیمار من

که طی سال حوادث شده بیمار غمی

غم یک نه غم دو

آن دو فرزند گرانمایه من

آن دومرد که بلند شد

ز کف شهوت

شبی

آن دو قلو هایم

آن دویک سیب دو نیم

حیف باشد به خدا حیف که رفت

ز کفم رفت به خدا

آن شب لذت ها رفت

آن دوبودند

از لذت شب های دراز

آن دو بودند قوت عشق من واو

اشک ریزم به خدا اشک

که تنم می لرزد

آن دو را یک  یکی از من بردند

شب بارانی و توفانی وبیمناکی بود

شب تاریک و شبی نفرت بار

که درم کوبیدند

به تنم لرزه در آمد چو بید

که

کی باشد اکنون

آخر این کیست

که اکنون به در این دل ویران شده ام می کوبد

لحظه تکیه زدم بر دیوار

قلبم من خفت دگر

باز کی آمده است

بهر چه آمده است

عرق داغ تنم داغان کرد

دل صد پاره من پیر شده بود

خنجر درد مرا کشته بود

 نام تاریخ دلم بود لب فقر

دست لرزان به قفلی

که از سالهای پیش زنگزده

کهنه وبیمار حوادث بود بردم

تا گشایم در فقر ودر غمهای حقیقت ها را

در را باز نمودم

برفتم به اعماق پریشانی قرنهای قرن

در صفوف که در آنجا در ودیوار همه

تشنه خون من وتو

من او

همه ما بودند

ساکت وبی نفس ونا راحت

با دوچشمان حوادث زده ام بار دگر

به تکرار حوادث دیدم

 

جشن استقلال

 

استقلال در آزاديست
مي بينم كه ابر ها
هنوز چادر هاي عزاداري به سر دارند
و اشك ميبارند
وزش ظلمت
ابر هاي سياه را
روي نور آسمان مي آورد
و آنرا با پاره ابرهاي سياه تاراج ميكند
هنوز آفتاب
پشت پنجره هاي تاريك را روشن نساخته است
و سياهي ها اذيتش ميكند
گلها نمي رويند
باغها حاصل نميدهند
و
چوچه مرغها تخم گذاري ندارند
زيرا وطنم ، خاكم بوي بيگانه دارد
سرخ پوستان را
دليرين مردان تاريخ از وطن راندند
و سفيدان را نيز چون ماده گاو ها
از وطن خواهند راند
من كلمه براي استقلال ندارم
چون سرنوشتم گنگ ، گمشده و نامعلوم است
به كي نگاه كنم
و به قلب كي اعتماد نمايم
در كوچه هاي من
بازار هاي من
سرك هاي من
هنوز بوي تنفر بيگانه محسوس است
شعله هاي آزادي رو به خاموشي است
وطنم در حال بي پدري به سر ميبرد
آفتاب آزادي را كشتند
طفلكان يتيم استند
بگذاريد جوانه ها بزرگ شوند
تا انقلاب ديگري به پا شود
و سفيدان را مثل سرخ پوستان
از وطنم
از كوه هاي هندوكش وپاميرم برانند
چون خاكم بيگانه پرست نيست
آن وقت است كه من
جشن استقلال را برگزار خواهم كرد

 

اسد سال 1383 خورشيدي
جولاي سال 2004 م -تورنتو

 


بالا
 
بازگشت