به آگاهي گزارشگر بي بي سي درمورد مولاناي بلخي

 

دكتور همت فاريابي

05 - 01 - 2008

از روزيكه هنگامه هشت صدمين سالگرد شاعر ، عارف ، صوفي ، نابغه و سخنسراي بزرگ عالم بشريت مولانا جلال الدين محمد بلخي برپا گرديده است ، ملل و كشور ها - مردم و دولت ها با تدوير مجالس ومحافل  هركس به زعم خود ، محبت ، اخلاص و ارادت خود را نسبت به او چراغ معرفت بيان ميدارد .

همه به او ميبالد و همه به او مينازد و همه ميكوشد كه اين عارف راه حقيقت ، شخصيت بي نظير انسانيت و شمع فروزان ظلمت به او تعلق داشته باشد و انصاف هم همين است كه تعلقيت مولاناي بزرگ بلخ مرز را نميشناسد ، او به همه بشريت و بشريت به او مربوط ومتعلق است .

مگر در ميان اين همه توده هاي سيل آساي بشريت و عاشقان دل باخته راه حقيقت كه او را ميجويند و به او اقتدآ ميكنند ، هستند عناصر سيه دل و كينه توز در چهره بعضي از دولت ها و افراد وابسته به آن كه تلاش كرده اند وتلاش ميكنند با تحريف هويت واقعي مولاناي بزرگ ، دست آويزي را براي دامن زدن برتري اتنيكي و نژادي جستجو نمايند ويا بعباره ديگر با تجعيل هويت ثابت حقيقي مولانا ، او را به يك بازي سياسي تبديل نموده و بمثابه يك حربه براي اثبات برتر بودن يك انسان به انسان ديگر سًو استفاده نمايند قسميكه هويت صد ها شاعر عالي مقام خراسان را با تعقيب همين هدف مخدوش نموده اند و به اينترتيب با برپا كردن قيل و قال ديماگوژانه ميخواهند جاده تحريف را هموار نموده و در بستر آن تخم نفاق برتري يك نژاد به نژاد ديگر را بكارند كه سابقه تاريخي نه چندان دور اينگونه برتري خواهي ها عبارت از جنگ جهاني دوم ميباشد كه زندگي ده ها مليون انسان را بلعيد و هيچكس فراموش نكرده و زخم هاي التيام نايافته آن تا هنوز در جزاير هيروسيما و ناگاساكي به چشم ميخورد .

مولانااز لحاظ عرفان و بينش جهاني متعلق بر همه بشريت است و هركس كه پيرو بينش اوست ، حق دارد كه بگويد مولانا از آن وي است مگر نه به قيمت تحريف و پوشانيدن هويت اصلي آن كه اين گناه كبير در مقابل آرمانهاي مقدس والاي انساني مولاناي بزرگ است كه اگر او را بي هويت بسازيم . زيراكه تحريف و تجعيل هويت يك شخص به مفهوم بي هويت سازي او است . اگر آنهائي كه مولانا را دوست دارند ، لازم است تا هويت اصلي او را بيان و از آن درمقابل جعليات دفاع كنند ، اين سزاوار مولانا است .

بتاريخ 18 دسامبر 2007 ميلادي گزارش خبري از گزارشگر بي بي سي بنام مهرداد فرهمند كه از قونيه گزارش داده است به نشر رسيد كه از قرار آن تورك هاي توركيه تصميم گرفته اند تا زادگاه مولانا را كه در بلخ است بازسازي نمايند .

درين گزارش چنين ميخوانيم :

(( ترکها زادگاه مولانا را بازسازي مي کنند

نخست وزير ترکيه در مراسم بزرگداشت هفتصد و سي و چهارمين سالمرگ مولانا جلال الدين بلخي، عارف و سخن سراي بزرگ پارسي گوي اعلام کرد که دولت ترکيه زادگاه مولانا را در افغانستان بازسازي خواهد کرد.

مولانا جلال الدين در سال 1207 ميلادي (604 هجري قمري) در خانواده اي که از جايگاه مذهبي و عرفاني عمده اي درشهر بلخ برخوردار بود به دنيا آمد اما در کودکي همراه با خانواده اش به شهر قونيه که در آن زمان پايتخت سلجوقيان بود مهاجرت کرد و تا پايان عمر در اين شهر زيست.

شهر بلخ در زمان تولد مولانا از مهمترين شهرهاي خراسان بود اما اکنون نشان چنداني از آباداني در آن باقي نمانده و در نزديکي شهر مزارشريف، مرکز ولايت بلخ در کشور افغانستان قرار دارد.

هنگامي که رجب طيب اردوغان، نخست وزير ترکيه اعلام کرد که دولتش زادگاه مولانا را بازسازي خواهد کرد، اين خبر با تشويق و کف زدن حاضران همراه شد.

در تالار سماع مرکز فرهنگي مولانا در قونيه که سخنراني نخست وزير ترکيه در آن ايراد شد، حدود سه هزار نفر، از جمله رئيس جمهور، رئيس مجلس، وزيرفرهنگ، رهبر حزب اصلي مخالف دولت (حزب جمهوري خلق) و همچنين شماري ديگر از مقامات محلي و کشوري حضور داشتند.

نخست وزير ترکيه در سخنان خود درباره مولانا به اينکه وي در افغانستان کنوني زاده شده اشاره کرد و گفت که مولانا از بلخ به بغداد و سپس قونيه کوچيده اما اشاره اي به ايران و جايگاه و اهميت مولانا در ايران و فرهنگ ايراني نکرد.

وي به صراحت از مولانا با عنوان عارفي "ترک" ياد کرد.

بخش مهمي از جمعيت ولايت بلخ افغانستان را هم اکنون ازبکها تشکيل مي دهند که زبانشان به شاخه شرقي زبانهاي ترکي تعلق دارد اما آثار مولانا که مهمترينشان مثنوي معنوي و ديوان کبير (ديوان شمس) است به زبان فارسي دري سروده شده و اثري از او به زبان ترکي که سنديت آن به اثبات رسيده باشد در دست نيست.

از آنجا که ترکيب جمعيتي سرزمينهاي آسياي ميانه و خاورميانه طي ده قرن اخير و به ويژه پس از حمله مغول، بشدت دستخوش تحول شده، اظهارنظر قاطع در مورد تبار مولانا و زبان مادري او دشوار است.

خبر بازسازي زادگاه مولانا به دست دولت ترکيه در مراسمي اعلام شد که به "شب عروس" شهرت دارد و در ترکيه نيز از اين شب با همان نام فارسي اش ياد مي شود .

اين نام از آنجا بر اين شب گذاشته شده که مولانا به پيروانش گفته بود که هنگامي که از دنيا برود همچون عروسي که به خانه بخت روان مي شود به وصال يار مي رسد.

در اين شب، مراسم ذکر و سماع به شيوه دراويش مولوي برگزار گرديد که اشعار مولانا به زبان فارسي در آن خوانده شد و سرحلقه دراويش به سنت مولويه، دعاي پايان ذکر و سماع را به زبان فارسي قرائت کرد.

دنيز بايکال، رهبر حزب جمهوري خلق ترکيه که سياستهاي دولت رجب طيب اردوغان را منافي ارزشهاي جمهوري ترکيه و اصل جدايي دين از سياست در قانون اساسي اين کشور مي داند در سخنراني خود در مراسم شب عروس گفت که تصوف و عرفان که مولانا نقش مهمي در اعتلاي آن ايفا کرده، تأييد کننده رويکرد عرفي و سکولار به دين است.

وي همچنين گفت که طرفدار اسلامي است که مولانا از آن برخاسته نه اسلامي که طالبان در افغانستان معرفي کرد

اين بود متن گزارش خبرناگار بي بي سي .

حالا الزامآ ضرور دانسته شد تا مكث هاي موجزي در بعضي از نقاط ذهني اين گزارش صورت گيرد .

- مولانا جلال الدين محمد بلخي در بلخ بامي تولد گرديده است و اين حقيقت مسلم است كه تمام جهان ميداند ، اگر او را ايراني بگوئيم، فارس بناميم ويا خراساني ولي به هر صورت او مولاناي بزرگ بلخي است و خواهد ماند .

- در گزارش فوق آمده است « سخن سراي بزرگ پارسي گوي » وبعدآ هم تآكيد بعمل آمده است كه «  اثري از او به زبان ترکي که سنديت آن به اثبات رسيده باشد در دست نيست. » . قبل از همه درين گزارش ، گزارشگر بي بي سي نه به صفت خبرنگار با مسئله برخورد كرده است بلكه او خود را به حيث وكيل دفاع اثبات فارس بودن مولانا قلمداد كرده است كه اينگونه روش آلوده از ذهني گرائي و ناشيانه با مسلك خبرنگاري در منافات قرار دارد .

 اما بعد ! زبان تاجيكي ويا فارسي زبان شعر و ادب نه تنها مولاناي بزرگ بوده بلكه صد ها شاعر تورك زبان پارسي گوي در چهره نظامي گنجوي ها ، فضولي ها ، بيدل ها ، صائب تبريزي ها ، ظهير فاريابي ها ، بابر ها ، نوائي ها، اسدالله غالب ها ، اعتصامي ها ، نادم قيصاري ها ، حامد فاريابي ها ، سيد احمد بينافاريابي ها ، حسرت خالقي فاريابي ها ، متين اندخويي ها ، مولانا قربت ها ، كريم نزيهي ها ، عابرها ، قريشي ها ، ملوك تابع ها و صدهاي ديگر بوده است كه در اصليت هويت اتنيكي و زباني اكثريت قاطع از آنها آثار و نشاني تلاش هاي تحريف ، تجعيل و قلم خوردگي ديده ميشود .

درين ارتباط لازم ميدانم تذكر دهم  كه چندي قبل قسمتي از اشعار و بيوگرافي شاعر پيشقدم و معاصر زبان فارسي - عبدالموًمن حامد فاريابي از طريق سايت وزين آريائي به نشر رسيد .

اين شاعر پارسي گوي و توركي نسب بمانند صد ها شاعر معروف هم زبانش ، تمام عمر « در حدود بيش از پنجاه سال » شعر فارسي سروده وامابه ندرت شعر توركي اوزبيگي گفته است كه متآسفانه بسيار آثار آن يا تخريب ويا به يغما برده شده است ولي بازهم در حدود بيست هزار بيت فارسي و ده ها آثار ادبي ديگر از خود به ميراث گذاشته است .

ازقول فرهنگ سالار رحيم ابراهيم كه گزيده از اشعار حامد فاريابي را به نشر رسانيده است كه “صور قلم” نام دارد و عنقريب اين كتاب براي دوستداران شعر فارسي معرفي خواهد شد ، طولانيترين قصيده زبان فارسي ـ دري  كه داراي چهارصد و شصت و هشت بيت بوده و “رسالهء رسواگر” نام دارد كه اين اثر متعلق و مربوط اين شاعر تورك زبان وپارسي گوي است .

از قرار روايت بازماندگان اين شاعر ، در آستانه اشغال شمال افغانستان توسط طالبان ، دوستداران شعر و ادب حامد فاريابي از ايران به زادگاه او- شهر ميمنه تشريف برده و سعي كردند كه آثار قلمي او را به تهران منتقل سازند تا آفريده هاي علمي وفرهنگي او از گزند روزگار طالباني در امان باقي بماند ، باوجوديكه موًفق به آن نشدند ولي بازهم اقدامات فرهنگ دوستانه اين ايراني هاي محترم قابل قدر وستايش است كه آنها با عشق و علاقه به اشعار حامد فاريابي خواستند رسالتي را انجام دهند ، اما جان مطلب درينجاست ، وقتيكه اين پديده هاي انساني از چوكات فرهنگي و عشق ورزيدن بزبان فارسي وخدمت صادقانه به رشد و بالندگي اين زبان  خارج ميگردد و به لجن آلوده وانحصارگر شوونيزم سقوط ميكند ، آنجاست كه ازيكطرف زبان فارسي از مدار اصلي اش خارج و به دام تنگنظري متعصبين قرار ميگيرد و از جانب ديگر تحريف و تجعيل در حق هويت اتنيكي و زباني آفريدگان حماسه هاي ماندگار و جاويدان زبان فارسي آغاز ميگردد . 

معتقد بايد بود كه گنجينه هاي ادبي و آثار علمي وفرهنگي متقدمين و معاصرين بزبان فارسي بيانگر اين حقيقت ناب است كه  شعراي متعلق به اتنيك هاي مختلف ، بدون تعصب درين زبان آثار ماندگار جهاني آفريدند . بزبان فارسي نه تنها فارسي زبانان و تورك زبانان  بلكه عرب ها ، هندو ها ، كرد ها و پشتونها شعر سروده اند .سزاوار آنان نيست كه بخاطر شعر سرودن و خدمت به ادبيات زبان فارسي هويت اصلي آنها را تحريف كرده و جمله را نسلآ ايراني الاصل قلمداد كنند .

از جانب ديگر يك خصلت نادرست ، ناشيانه و ناشايسته ايكه در وجود انسانهاي ذهنيگرآ مشهود و محسوس است ، اينست كه آنچه خود نميدانند ويا خبر ندارند ، او را به جملهّ “نيست” قلمداد مينمايند زبان مادري مولانا كه زبان توركي اوزبيكي بوده و به اين زبان نيز اشعار توركي و توركي - فارسي سروده است و اين اشعار بارها در مقالات نويسندگان ديگر بازتاب يافته است بنآ تكرار آنرا ضروري نميدانم . اگر محترم گزارشگر بي بي سي نميداند ويا خبر ندارد ازينكه مولاناي بزرگ اشعاري هم بزبان توركي دارد ، پس به اين مفهوم نيست كه مولانا به توركي شعر نگفته است . كسانيكه مولاناي بلخ را فاقد سواد زبان توركي ميدانند ، اين تهمت بستن ، كسر شآن و توهين به بزرگي آن ستاره عرفان است .

  اگر با اتكآ به منطق خداداد هم صحبت بكنيم به اين نتيجه ميرسيم كه شعراي تورك زبان بفارسي حماسه ها آفريدند ولي يك شاعر پارسي زبان هيچگاهي قادر نشده است كه بزبان توركي شعر بسرايد زيراكه زبان فارسي منحيث زبان دربار امپراتور هاي تورك هميشه مورد توجه خاص آنها بوده و به فرمان آنها اين زبان در قلمرو سلاطين تورك تبار زبان مشترك تفاهمي بين تمام اقوام داخل قلمرو آنها بوده است وبدينترتيب در رشد و بالندگي اين زبان خدمات بي حد و حصر از جانب حكمروايان تورك نژاد انجام يافته است كه شهنامه فردوسي و رسميت و قدامت زبان فارسي در نيم قاره هند مثال هاي زنده و بارز آن است كه نبايد ازين واقعيت ها بنابر تعصبات كور ، ناديده گذرآ شد .

      نقطه ديگريكه درين گزارش ذهنيگرايانه اشاره شده اينست كه گفته ميشود ، نخست وزير توركيه  اشاره اي به ايران و جايگاه و اهميت مولانا در ايران و فرهنگ ايراني نکرد.

مولاناي بلخي در بلخ متولد گرديد ، به قونيه بكمال رسيد ، در آنجا وفات كرد و درهمانجا دفن گرديد .

جايگاه مولانا در ايران و فرهنگ ايراني از آن ناشي ميگردد كه مولانا بزبان تاجيكي - فارسي سخن گفت و ايران يكي از سه كشور فارسي زبان است وجايگاه مولانا در هر مملكت بقدري خواهد بود كه هويت او را همانقدر احترام ميگذارند .

اگر ايران از روي اخلاص و محبت نسبت به بزرگي مولانا ، او را مولاناي ايراني ويا مولاناي فارس مينامد ، طوريكه چندي قبل چنين هياهو پيرامون نسبت دادن نسب مولانا در ايران برپا گرديد ، مسلم است كه ارائه خلوص نيت نسبت به مولانا حق تمام مردم و مليت ها ميباشد كه به اينگونه ارادتمندي خود را به آن عارف بزرگ عالَم عرفان وتصوف ابراز ميدارند ولي اگر اينگونه نسبت دادن ها به مفهوم دامن زدن به شوونيزم و برتر شمردن يك انسان به انسان ديگر باشد ، گناه بزرگيست كه نه تنها با اين عمل ارواح عارفان ناخشنود خواهد شد بلكه جعلكاري در قسمت هويت بزرگان توهين به آنها خواهد بود .

در گزارش همچنان اشاره گرديده است كه صدراعظم توركيه به صراحت از مولانا با عنوان عارفي "ترک" ياد کرد.

اگر صدراعظم توركيه ادعا ميكرد كه مولانا به توركيه زاده شده است ، در آنوقت لازم ميبود كه همه يكسان گفتار غيرواقعي او را مردود دانسته و محكوم ميكردند . صدراعظم توركيه ، توركي بودن مولانا را به آن پيمانه به صراحت گفته است كه حقيقت همانقدر صراحت دارد .

درين ارتباط من بخود اجازه نميدهم بگويم كه دقيقتر و موًثق تر از دانشمند بزرگوار ميرمحمدهاشم هاشمي از نيويارك معلوماتي در باره هويت اصلي مولانا ارائه ميكنم . فلهذا با استفاده از فرموده هاي ايشان درين باب بار ديگر روشني مياندازم :   

مير محمد هاشم هاشمي در مقاله خود ، منشور سايت وزين آريائي مينويسد - (( زادگاه من بلخ بامي به عبار? ديگرمن همشهري موليناجلال الدين بلخي هستم . قريب هشت دهه ميشود که با شعرا ودانشمندان شهيرکشورم که محققان نامداري بوده اند هم صحبت بوده ام وازکتابخانه هاي کمياب شان فيض هابرده ام وهمه متفق القول براين بوده اند که مولاناي بزرگ ترکي تباراست که از وصلت مبارک مادر ( تورک خوارزمي) و پدر( تورک ترکستاني) در ام البلاد بلخ( مرکزترکستان درآنزمان) بدنيا آمده است . و اخيراَ محقق ودانشمند بزرگوار، محترم خواجه بشيراحمد انصاري( قريب دوسال پيش ) دريکي ازنوشته هاي تحقيقي شان دربار? مولاناي بلخ، در سايت وزين ( ريايي ) تورک تبار بودن مولانا جلال الدين بلخي را تأييد وبه نشرسپرده اند .)) .

آقاي هاشمي در جاي ديگر مقاله خود مينويسد (( مولاناي بزرگ از قوم قانقولي بمانند قانغرات از خواهر زاده گان سلطان علاءالدين ميباشد . در آنوقت ها بلخ بامي جزء امپراتوري وي بشمار مي آمد وسلطان العلماء پدر جلال الدين بلخي با خواهر سلطان علاءالدين ازدواج کرد ومحصول ازدواج شان جلال الدين بود و او مبني بر روايات زياد، به سن شش سالگي بهمراهي فاميلش از بلخ به قونيه هجرت کرد ......

مولانا از قوم محمود بزرگ يا شهنشاه بزرگ افغانستان وحتي شرق ميباشد و او از قوم قرلوق است وبه قرار قاطب? مؤرخين جهان، تورکي زبان است . )) .

گزارشگر بي بي سي در جاي ديگري از گزارش خود آورده است « از آنجا که ترکيب جمعيتي سرزمينهاي آسياي ميانه و خاورميانه طي ده قرن اخير و به ويژه پس از حمله مغول، بشدت دستخوش تحول شده اظهارنظر قاطع در مورد تبار مولانا و زبان مادري او دشوار است »

تا جاييكه ديده ميشود بسياري از جعلكاران تاريخ و كسانيكه ازين جعلكاران تقليد ميكنند ، حمله مغول را در منطقه بهانه قرار داده و زمينه يي براي تحريفات خود فراهم ميسازند . متمسك شدن به حمله مغول در هر تحريف كاري تاريخي ، ميتوديست آشنا كه بعداز بوجود آمدن دولت پهلوي در ايران بخاطر منقلب ساختن تاريخ و هويت ها بكار گرفته ميشود .

در همين زمينه است كه از طرف پيروان راه برتري خواهي پهلوي ها در ايران ، ادعا ميگردد كه « در اثر حمله چنگيز خان در ايران ، زبان مردم آذربايجان جنوبي توركي شد » اما مدعي هاي اين مزخرفات توضيح نميدهند كه چرا زبان ديگر ملت ها كه تحت تآثير مغولها قرار گرفته بودند ، توركي نشد !!! ء

 اين يك بحث جدا از موضوع است .به هرحال فراموش نبايد كرد كه براي تثبيت واقعيت هاي تاريخي ، بغير از تاريخ هاي ساختگي و جعلي دربارين ( ظاهرشاه و رضا شاه ) و آيدلوگ هاي پيرو خط ايشان ، كتب معتبر تاريخي ديگري وجود دارد كه بيانگر اصلي واقعيت هاي تاريخي ميباشد و در خدمت تاريخ نويسان با وجدان و حقيقي قرار دارد .

آقاي گزارشگر بي بي سي غيرمسئولانه وحتي كستاخانه در گزارش خود گفته است كه « اظهارنظر قاطع در مورد تبار مولانا و زبان مادري او دشوار است »

بلي ! به شخص كم معلومات مانند فرهمند خبرنگار بي بي سي قضاوت كردن درباره اصل هويت مولانا دشوار است و اما آنهاييكه از كونيت مولانا آگاهي كامل دارند ، براي ابراز حقايق به هيچ مشكلي برنميخورند .براي اين گزارشگر بايد گفته شود كه شما احتمالآ يك فرد ايراني درحاليكه ناشيانه هويت مولانا را تحريف شده مينگاريد ودر گزارش خود او را مجهول النسب ، مجهول التبار و مجهول السان قلمداد ميكنيد ، درعين حال اعتراضگونه مينويسيد كه صدراعظم توركيه اشاره اي به ايران و جايگاه و اهميت مولانا در ايران و فرهنگ ايراني نکرد .

جايگاه هرشخصيت بزرگ در هردولت بقدر احترام و عزت او مملكت به نسبت همان شخصيت است و ازين زاويه ميتوان نگاه كرد كه اهميت مولانا در ايران و ديگر كشور ها از چه قرار است !!!

البته درينجا نبايد مغالطه صورت بگيرد كه مولانا را ازخود شمردن ، خود را مريد مولانا دانستن ، عشق ورزيدن به مولانا ، پيرو راه مولانا بودن - جدا از آنست كه با تحريف هويت اصلي مولانا او را جعلآ به قومي ارتباط دادن ، يا او را مجهول النسب تلقي كردن ، تهمت بستن به مولانا كه “ او بغيراز زبان فارسي ديگر زبان را بلد نبود” گفتن ها، كتاب هاي جعلي را در حق او نگاشتن و هياهوي بلند آوازه را براي سًواستفاده سياسي براه انداختن ، به شان و شوكت و عظمت مولانا نقصان وارد آورده شود . اينها همه پديده هائي است كه منجر به كسر شآن مولانا گرديده و روح اين مرد بزرگ  را ناشاد و ناراض خوهد گردانيد .

الزامآ ياددهاني كرد كه اصل نسب مولاناي بزرگ مجهول نيست بلكه او يك شخصيت معلوم النسب است كه آنرا فوقآ تذكار داديم و ضرورت به تكرار آن نيست ، بايد كه گزارشگر بي بي سي در آينده با وجدان خود يكبار حسابدهي كرده و چنين ابرازنظر هاي غيرمسئولانه وجعلي را منتشر رسانه هاي خود نسازيد . 

در جاي ديگر اين گزارش چنين ميخوانيم : « ....."شب عروس" شهرت دارد و در ترکيه نيز از اين شب با همان نام فارسي اش ياد مي شود .

شما ببينيد كه در دنياي ديگر با عارف بزرگ وآثار او چقدر محترمانه وبا احتياط برخورد مينمايند كه حتي نام “شب عروس “ را كه از روايات چنين معمول است ، كسي جرآت نكرده است كه ترجمه او را به توركي « گيلن كيچه سي » ياد نمايد بخاطر آنكه كسر شآن مولانا نگردد .

درحاليكه استفاده جويان سياسي از نام اين شخصيت بزرگ جهاني براي دامن زدن به برتري يك انسان از انسان ديگر سوً استفاده نموده گاه اشعار او را تحريف مينمايند ، گاه هويت او را تقليب ميكنند ، گاه نسب او را مجهول ميخوانند و گاهي هم مولانا را اُمي بزبان توركي دانسته و از تسلط آن به زبان مادري اش انكار ميكنند كه اينگونه برخورد ، سزاوار مولانا نيست ، او براي بشريت خدمت نموده است .

به ارتباط اينكه آقاي دنيز بايکال، رهبر حزب جمهوري خلق ترکيه درمورد سكولاريسم فرموده است که « تصوف و عرفان که مولانا نقش مهمي در اعتلاي آن ايفا کرده، تأييد کننده رويکرد عرفي و سکولار به دين است .» و گزارشگر هم اين نكته را مهم دريافته و در جمع ديگر مطالب درج گزارش خود نموده است .

بايد گفت كه مسئله سكولاريسم يك بحث بسيار وسيع سياسي وفلسفي است كه مخالفين آن ، او را جامعه بدون دين قلمداد ميكند و طرفداران دولت سكولار معتقد هستند كه جداي سياست از دين باعث مصئونيت دين از سًو استفاده سياسي ميگردد .

مولاناي بلخ ميفرمايد :

ما زقرآن مغز را برداشتيم *** پوست را بر ديگران بگذاشتيم

در آخر اين نوشته از تمام دوستداران و عاشقان مولانا صميمانه تمنا ميكنم كه همه در راه مصئونيت هويت اصلي مولاناي بزرگ بلخ از تحريفات ، جعليات و تقلبات بكوشند و نگذارند كه مولانا بخاطر سوً استفاده سياسي مجهول النسب قلمداد شود .

 

و من الله التوفيق

dr.faryabi@live.nl

drfaryabi.blogspot.com      

 


بالا
 
بازگشت