محمد اسحاق فایز

 

در یاد چراغ شبستان غزل هرات

 

در سومین سال خاموشی چراغ حیات  خواهر نازنین_ نادیا انجمن، چراغ شبستان غزل هرات  سربلند، یادی از او کردم.  چه باید کرد رسم ما افغان ها شده است که قدر نامداران را پس از مرگشان بدانیم و برنام  زنده گان، رنگ بدی بچگانیم تا نیک نام از دنیا نروند.

من نادیا انجمن را فقط یک بار دیدم . درست سال 1383بود و در شبینه های هرات در شامی در محفل خوانش شعر ، او غزلی خواند و ما لذت بردیم.  فقط درهمان یک شام خاطره انگیز همانگونه که غزلش بر دلم چنگ زد، محبت خواهرانه اش نیز بردلم ماند. کناری با دوستانی دیگر رفتیم و آشنا شدیم و بعد هم به دور میز ی چای نوشیدیم و تبادل نظر کردیم.

او در دانشگاه هرات درس می خواند.  این همان اولین و آخرین دیدار های مان بود تا مرگ گلویش را گرفت و بردش زیر خاک و نامش و یادهایش با دوستان و عزیزانش ماند و شاید تا سا لهای سال بماند و بعد که ما و همه به او پیوستیم ،  درلای کتابها و دفاتر و یادنامه ها او خواهد بود و مانه.

او بانوی خوش نام و کم حرفی بود ولی استعدادی در حال شکفتن داشت. او همان شب خامه یک غزل را خواند و من با همان غزل اورا شاعر یافتم و حسرتش را خوردم- حسرت شاعرییش را.

پس از آن شب دیگر تا دم مرگش بیادش نیفتادم و این دریغی تلخ است و بعد مرگش نیز افسوس و دریغی دیگر در من زنده شدند که حالیا نیز با من اند.

این روز ها "گل دودی" اش را بار بار خواندم و یادم آمد که غزلی از اورا بیادش زمستان سال پاراستقبال کرده بودم با اشاراتی از آن شب اول اشنایی با آن شاعره نامراد و نا کام.

حالا آن استقبالیه را اینجا می آورم تا یادآن خواهر عزیز بر باد رفته را کرده باشم .  من نمی دانم فرزند او در چه حالست، ولی آرزو دارم که  خداوند به رحمت و بزرگی خویش هم اورا بزرگ کند و صالح و صاحب علم  و کمال و جمال و سعادت بگرداند و هم نادیا را قرین رحمت خویش (آمین یا رب العالمین) 

 

در بیشه های خاطره ات دو د می شوم

ای دوست، یا د باش،  که  نابود میشوم

من آیه  ها ی چشم ترا دیر خوانده ام

گر حالیا ترنم غم،  زود میشوم

شام هرات و بزم غزل بود"انجمن"!

گفتی:" شب از تبار مه آلود میشوم

بندید دیده ها که زمردم رمیده ام

اینجا میان شعر و سخن رود میشوم

سرپنجه ام فغان مرا  می زند رقم

با ماه و شب به وسوسه افزود می شوم"

آری خدایرا چه قدر راست گفته ای :

کاندر کویر خاک نمک سود می شوم....*

 

من نیز شوره زار عبوسم، نظر کنید

ورنه نشان ساحل موعود می شوم

 

ای دشت خون طلب، بگداز  از هجوم یأس

کاینجا غبار نامة مردود میشوم

او رفت،   تار خاطره اش من گره زدم

تا زنده گیست  همره آن پود میشوم

ای تلخ تر شکسته به پهنای آسمان!

چشمک زن ستارة پدرود میشوم.

 

اسحاق فایز

22 عقرب 1386

کابل

 

*...... تعبیری از نادیا انجمن

 


بالا
 
بازگشت