ن : ضیارحمان

سه ولایت ، دوسیاست و یک هدف

 

مردم وکشور ما از لحاظ تاریخی، در مقطع حساس و خطرناکی قرار گرفته اند.اگر مداخلات روز افزون پاکستان را با تربیه و ارسال ترورستان طالب و رونق تجارت? و قاچاق مواد مخدررا در حاشیه ای روند سیاسیی کشور بگذاریم و بگذریم. در می یابیم که مردم ما از یکسو با دولتی روبرو هستند که همچون حکومتهای گذشته باتوسل به قبیله گیرایی و با افکار فاشیستی وبه وسيله جريان خاص قومی کنترول واداره میگردد. از سوی دیگر، احزابی راداریم ، که مردم محل به عملکردهای مثبت آنها دل بسته و نقطهء امید شان ، برای ساختن آینده ای بهتر، بود . احزابیکه با همه فداکاریها، گذشت ها، تلفات دادنها و حماسه آفریدنها در شرایط دشوار جهاد و مقاومت ، اکنون در عرصه ای سیاسی کشور آن چنانکه توقع میرفت نتوانستند، درست بدرخشند. در این بین، مردمی را داریم ، که ضعف و ناتوانی های دولت و فساد اداری، مقرری های خانوادگی، منطقوی، قومی و گروهی ، در کنار فقر و بیکاری، باعث شده است که وضع بد اقتصادی شان بيداد بکشد و هرروز فاصله بين فقرا واغنياء درشت تر وجدی تر گردد ووطبقه خاصی از شريانهای اقتصادی که به واسطه کمکهای خارجی فعال نگهداشته شده اند، تغذيه گردند وفربه شوند.

اما بدبختانه اوضاع سیاسی و اجتماعی در ولایات فاریاب، جوزجان وسرپل بسیار بحرانی‌تر ازآن است که بتوان ساده و بی توجه از کنار آن گذشت. حالتی که هم اکنون بر این ولایات و این قوم می رود، آتش زیر خاکستر هم نیست، بلکه آتشی است که تندباد حوادث،خاکستر آن را به کنار زده و لهیب و شعله اش را نمایان تر ساخته است . این سخنی گزافه نیست. بل برآوردی است از وضعیت جاری، که روز به روز مردم نسبت به حکومت بی اعتماد شده و نسبت به آن امید خویش را از دست میدهند؛ زیرا مقامات فعلی نه تنها به فکر مردم نیستند، بلکه در پی تحکیم پایه های اقتدار خود و گروه و قوم خود میباشند، که این امرمنجر به فعال شدن مجدد قوت های نظامی غیر مسوول، غیررسمی و پنهان در کشورشده، باعث ناامنی و ایجاد تنش در جامعه گردیده است.

در چنین شرایط ، دولت نباید امیدوار باشد که زندگی مردم در کشور، در آرامش و آسایش سپری گردد و مردم، به مرور زمان به دولت علاقمندی و دلگرمی پیدا نمایند. کمرنگ شدن رابطه میان مردم و دولت ، یکی از دلایلی است که مخالفان دولت، روز به روز حملات شان را بیشتر کرده و از این طریق اظهار موجودیت بیشتر می کنند. درحالیکه اگر دولت بتواند اعتماد مردم را جلب کند و به رای و خواست آنها احترام بگذارد ، بدون شک احساس مسوولیت و دولت دوستی در میان مردم بالا میرود. در آن صورت هرگز نه طالبان و نه دیگر مخالفان دولت، قدرت انجام عملیه های تخریبی را نخواهند داشت.

مردمان ولایات فاریاب، جوزجان وسرپل طی سالهای سلطه‌ حکومت های قبيله گرا ، بیشترین فشار سیاسی و فرهنگی را متحمل شده‌ و از تمام شیوه‌ های موجود برای انکار خواست های آنان استفاده‌ گردیده‌ است. بخش بزرگی از سرزمین شان در عقب ماندگی اقتصادی نگه‌ داشته‌ شده‌ و حتی در شرایط فعلی وبه طور جفا کارانه از تمام پروژه های باز سازی به دور گذاشته شده اند. علیرغم جمعیت قابل ملاحظه‌ و حضور آنان در تمام عرصه‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور، هنوز از ابتدایی ترین امکانات زندگی چون آب ، برق ، سرک و... محروم اند. در حالیکه بر اساس گزارشات مرکز تحقيقات زمين شناسی آمريکا واظهارات مسئولان وزارت معادن و صنايع افغانستان علاوه بر حدود ۵۰۰ ميليارد متر مکعب گاز طبيعی و ۱.۵ ميليارد بشکه نفت که در ارزيابی جديد به آن اشاره شده، گاز مايعی به ميزان متوسط ۵۶۲ ميليون بشکه بايد در اين منطقه وجود داشته باشد. براساس همین برآوردهای جديد ، ذخاير انرژی افغانستان حدود ۱۸ برابر چيزی است که قبلا پيش بينی می شد. یعنی مقدار اين مواد به ۴۴۴ ميليارد متر مکعب گاز وبيش از يک و نيم ميليارد بشکه نفت می رسد ، که اکثرا در حوزه های همین ولایات افغانستان قرار دارد. امامردم محل از اوضاع بازسازی در این ولایات، ناراضی بوده و مدعی اند که بازسازی در این مناطق ، قسمی پیشرفته که سود شخصی مقامات دولتی را در پی داشته است.

فاریاب

از بدو تاسیس این دولت، بعداز نظام طالبان این ولایت میزبان دو والی بوده است.والی اولی- سرسپردهء سردار مملکت را به پاس خدمت به در بار! طوری راندند که با پای شکسته تا " فراه" فرار کرد. ولی والی صاحب فعلی چنان در تاریکی آن ولایت لمیده و به خواب فرو رفته است ،که گویی کفارهء خستگی های دوران جنگ را ایشان از اهالی مظلوم آن ولایت میگیرند. نه در سراغ روشنایی اند ونه در فکر آبادی و آرامی. راهزنی در بین شاهراه های فاریاب و جوزجان به حدی اوج گرفته ، که نه مال مردم در امان است و نه جان شان. از عملکرد جناب والی چنین بر می آید ، که والی منتخب  دزدان باشند ،نه انتصاب سردار چپن پوش !

جوزجان

این ولایت دارای منابع نفت و گاز طبيعی فراوان در کشوربوده، از دوازده چشمه بزرگ تیل که قبلا" مورد بهره برداری بود، ده چشمه از کار افتاده وفقط دو چشمه هم اکنون فعال میباشد ،آن هم در انحصار مالکین خصوصی که از راه های غیرقانونی و به واسطه ارتباطات شخصی به آن ها تسلط پیدا کرده اند، قرار دارد . دولت برای فعال سازی دوباره آن چشمه ها و باسازی آن ولایت، هیچگونه علاقمندی تا کنون نشان نداده ، بر عکس دو سال قبل حاکمیت آن ولایت رابدون توجه به نخبگان محلی ، به بشیر بغلانی سپرد. شخصی که مردم زادگاهش (ولایت بغلان) برعلیه او به پاخواسته و از زادگاهش پراندند. ازچنین شخص چگونه میتوان توقع خدمت برای آرامش، آسایش و یا بهبود و بالا بردن سطح زندگی مردم را داشت؟ ویا وضعیت امنیتی راچگونه میتوان در آن ولایت انتظار داشت، که نماینده منتخب مردم آن ولایت در ولسی جرگه ( آقای فیض الله ذکی ) مورد لت و کوب قرار گیرد؟ در چنین شرایط ، بسیار بعید است که عامه مردم از مزایا و خدماتی که از دولت انتظار میرود، مستفید شوند.

سرپل

ولایت" سرپل" در عرصه ء جغرافیایی افغانستان سرزمینی است که ، نه از آبادی و آرامی آن خبریست و نه هم از بربادی و بدامنی آن. درست مثل گفته ء"عاصی" یعنی یا کوچ کرده اند آوارگانش یا این ولایت نالان ندارد.
علیرغم مبارزات و قربانی های بیدریغ مردمان این ولایات چه در دوران جهاد و مقاومت و چه در شکست حکومت بربری طالبی ، سهیم بودن این مردم در اقتصاد و قدرت سیاسی کشور به ویژه‌ در این
سال های اخیر خیلی ناچیز بوده، حق این ولایات به هیچ وجه مورد توجه جدی حکومت  قرار نگرفته‌ است. بدون شک نبود تشکیلات خوب ملی در دوران احزاب و دردورا‌ن پس از شکست طالبان (2001)، یکی از فاکتورهای اصلی بی اعتناماندن دولت به‌این خواست ها بوده‌ است . در مقابل، بعضی ولایات کشور،که‌ سهم چندانی در اقتصاد و قدرت نداشته‌ اند، یا باتعلقات قومی به خواست های شان نایل آمدند، یا با توجه‌ به‌ حضور نمایندگان در قالب احزاب سیاسی، که فعالیت و مبارزه‌ سیاسی و حق طلبی خود را پس از شکست طالبان هیچ گاه‌ فراموش نکرد ه اند.
گرچه بعد از شکست طالبان تا به‌ امروز، خواست های عادلانه و دمکراتیک برای رسیدن به‌ حقوق ملی مردمان شمال از سوی جنبش ملی کاملا‌ کنارنهاده‌ نشده‌، دربسیاری موارد این خواست ها را مطالبه‌ کرده‌است. اما فقدان یک برنامه ء فراگیر ملی،که پاسخگوی شرایط جاری در کشور باشد، موجبات کم رنگی مبارزات سیاسی را در شمال فراهم کرده ‌وباعث ایجاد درز های بزرگ بین متحدین دوران مقاومت ملی گردیده است.
جنبش ملی اسلامی افغانستان در طی مبارزات جهاد و مقاومت خویش، تاریخی پر از خون و شهادت ، آوارگی و سرشار از فراز و نشیب ها را پشت سر گذاشته‌ و برای عملی شدن موافقتنامه "بن" دوشا دوش سایراحزاب مبارزه کرده است،‌ سرانجام بعد از استعفای رهبر آن ، رهبری این حزب و تشکیلات آن به‌ دست شخصیت های مسئولی نه افتاده‌ است که‌ واقعیات پیرامون خود را شناخته،‌ سیاست جاری کشور را ارزیابی نموده ، مبارزه‌ ملی و حق طلبانه‌ خود را ادامه دهند.
این دقیقا همان زمانيست كه مردم ما دچار بحرانهاي سياسي ـ اجتماعي شده ، موضوع رهبري بيش از هر زماني اهميت پيدا كرده است. اما رهبری فعلی بر عکس به جای تدویر کنگره و یا برگزاری انتخابات برای تعیین رهبر و خط مش جنبش ، به جنگ سایه‌ها رفته و در حوادث اخیر فاریاب قومندان های جنبش ملی و حزب آزادی به رهبری جنرال عبدالملک، جنگ منطقوی و ذات البینی را وارد معادلاتی کرده‌ اند ، که‌ در شرایط کنونی مورد تائید افکار عمومی نیست. در شرایطی که‌ مردم رو در روی با طالبان قرار دارند، قبیله گرایان حاکم از چنین اشتباه ‌محاسبه‌ای بالاترین بهره ‌برداری را به عمل خواهند آورد، آنها نیک‌ میدانند اگر نیرو های طرفدار جنبش و حزب آزادی در کنار یکدیگر قرار گیرند، دولت نخواهد توانست خواسته های خود را برای مردم تحمیل کند. جنگ قومندانان بزرگترین اشتباه‌ جنبش ملی و حزب آزادی بوده‌ است. آنها باید نگران حکومت قبیله گرایان باشند که‌ از آب گل آلود ماهی نگیرند. آنها نباید این اشتباه بزرگ را مرتکب شوند که، رشته ء کار را به‌ دست کسانی دهند، که‌ به‌ جای منطق تابع احساس باشند. تقاضای زمان دیگر کاهش خشونتها و تحمل یکدگراست. چون هر جا که آزادی و دموکراسی بیشتر حاکم و سطح زندگی مردم بالامیرود ، به همان اندازه تنش و خشونت کاهش یافته سطح فرهنگ سیاسی بالا میرود. نشانه بالا رفتن فرهنگ سیاسی آن است که طرفین در صدد گفتگو، تحمل، تفاهم و احترام به نظر یکدیگرباشند و داوطلبانه اقدامی که ممکن است باعث سوء تفاهم دیگری و یا قطع ارتباط شود، نمیکنند. کوشش دارند رابطه با طرف مقابل را حفظ کنند . در عین حال دیدگاه و نظرخود را با صراحت ولی دوستانه با همدیگر در میان می گذارند. اگر حل مشکلات این گروه ها از راه های درست صورت پذیرد ، میتواند به بهبود سازماندهی و اداره امور یاری رساند و به بهتر شدن زندگی اهالی منطقه کمک کند و هم باعث استحکام و اعتلای دموکراسی و عدالت اجتماعی در جامعه گردد .از جانب دیگر اگر جنبش و حزب آزادی ماهیت سیاست فعلی حاکمان قبیله گرای کشور را نشناسند و درعرصه‌ مبارزه‌ با دولت قبیله گرایان به‌ جای همراهی با همتباران خویش، وارد عرصه‌ جنگ های بی ثمر و بی معنی با یکدیگر شوند، بدون شک نه تنها انتظار اظهارات " مقبل" وزیر داخله را داشت، بلکه به عملی شدن چنین خواسته ها نیز منتظر بود. چون هدف اصلی سیاست های دوگانه دولت از بین بردن تمام نیرو های ملی در کشور میباشد.

مبارزان واقعی جنبش و حزب آزادی اگر میدان را برای خیال پردازیهای دور از واقع بعضی از اشخاص شناخته شده خالی کنند، دچار اشتباهی بزرگی شده اند‌. سرشت سیاسی و رویدادهای اجتماعی افغانستان گویای این واقعیت است که اعاده حقوق مساوی و حفظ استقلال فرهنگی تنها در سایه‌ مبارزه‌ مشترک همه ء ملیت های تحت ستم افغانستان میسر است؛ نه به تقسیم مناطق برای کسانیکه در گذشته، مردم از فرمانروایی شان به تنگ آمده از طالبان استقبال کردند! حکمروایی افراد و ابسته به گروه های زورمند و مسلح را باید برچید، تا اشخاص و افرادی که پست ها و مسوولیت های بالای اجرایی دولتی را عهده دار می شوند، باید خود را پایبند مسوولیت ها و مرام های ملی و ملزم به پاسداری از منافع علیای کشوربدانند و به آرمان های مردم متعهد باشند ، نه زمينه ساز به وجود آمدن اردوهاي متخاصم قومي .

 


بالا
 
بازگشت