بخش اول

  نوشتهً : جليل پرشور

 

فروپاشی از کجا آغاز شد ؟

چندی قبل آدمی ، با اسم مستعار ( نثار افغان) نوشتهً انتقادی ای را عليه مقالهً من که در مورد ناگزيربودن رفقای ما ، برای تامين وحدت دوباره ، نوشته شده بود ، دريکی از سايت های انتر نتی که به ارگان نشراتی انتر نتی حزب وطن معروف گرديده است ، به نشر سپرده بود. درآن نوشته نه تنها بر ضد من،عقده گشايِی گرديده بود ، بلکه هرنوع فعاليت وابراز نظرپيرامون وحدت واتحاد دوبارهً رفقای حزبی ، اين ضرورت جدی زمان وخواست اکثريت قاطع رفقا برای تامين وحدت وضرورت صلح وآشتی رفيقانه را بباد ناسزا وحمله گرفته بود.

من در يکی از يادداشت های قبلی ام پيرامون تعرضات شخصی ايشان جواب گفته  ودر آن نوشته از سابقه وشخصيت واقعی تهمت گر پرده برداری نموده بودم که بار ديگر به تکرار آن ضرورت وجود ندارد.  زيرا مسايل متعدد وحقايق فراوانی وجود دارند که بايد بدون تعصب وبدبينی های شخصی وگروهی ، عوامل واسباب اساسی وحقيقی زوال وفروپاشی حزب وحاکميت رامورد بررسی قرار دهيم وبه اين نتيجه برسيم که کیها مرتکب اشتباهات کوچک وبزرگ شدند وبالاخره مصدر خيانت به آرمانها واهداف شريفانه وانسانی يک تفکر ، يک حاکميت مردمی، پروسهً رشد آگاهی مردم،جريانات وطنپرستانه وعدالت خواهانه ومترقی گرديدند وما از آن تجربه های تلخ وخونين ديروز ، بايد چه چيزهای را ياد بگيريم ودرعملکرد سياسی وتشکيلاتی خود از آنها استفاده کنيم.

قابل ياد آوری جدی میدانم که در اين نوشته که اساساً در جواب آقای نثار(؟)به انشای آن مبادرت ورزيده ام ، رفقا وهمرزمان عزيز وواقعاً وطن پرست حزبی قديمی ام در حزب وطن ، کادر ها ومبارزين واقعی آن که بمانند نور چشمان مان برای هرکدام ما محترم اند ،  به هيچ وجه طرف خطابم قرار ندارند وبه آنها درود می فرستم وبپاس خدمات بزرگ ملی وحزبی شان ادای احترام می کنم وايمان دارم که باوجود دسايس ونيرنگهای ابليسی چند آدمک موجود  در بين گروه های مختلفهً رفقای قبلی مااز جمله دذرقطار شما، که غرض تخريب پلهای ارتباطی وعدم شکل گيری وحدت مجدد رفقا واتحاد وطن پرستان   ديوانه وار تلاش می کنند  ، ماهم ديگرخودرا بارديگر پيدا خواهيم کرد ومشت واحد ونيروی واحد خواهيم شد. ولی از شما صميمانه می خواهم که بيشتر ازين به افراد خرابکار وهرجايی سياسی اجازه ندهيد که افتراق ودوری موجود را هر بيشتر دربين رفقا ،عميق بسازند واز اعتماد وآرزوهای نيک شما بمثابهً منبر تبليغاتی خود استفاده نمايند.اکنون آنها نزد همه افشا شده وجايی برای شان باقی نمانده است.   

پيرامون سقوط حاکميت وزوال حزب وطن ، دلايل فراوان وحقايق متعدد ی وجود دارد که تا حال به آنها تماس گرفته نشده است. تصميم بر آنست که ريشه های آن بدبختی وفاجعه را ازبدو تاسيس حزب وفعاليت های طولانی رهبران ،کادرها واعضای حزب از يکسو واز سوی ديگر، مجموع عوامل داخلی و  خارجی موثر واثر گذار را ، در بحث قسمت دوم اين نوشته ، مورد ارزيابی وتحليل قرار خواهم داد ، چون دستان زيادی در اين مورد ذيدخل بوده وطرف سوال قرار نگرفته اند وبرای گريز ، ديگران را هميشه ملامت می کنند.

اما قبل از آنکه به توضيح مطالب اشاره شدهً سياسی گونهً آقای نثار بپردازم ، ايشان را طرف خطاب قرار داده ودر ضمن سوال،  ذکر چند مسالهً مهم را ضروری می دانم وآنها عبارت اند از:

1- چرا وحدت طلبی ، آشتی وتفاهم، خاتمه دادن به تبليغات خصمانه بين رفقا رازير ضربه قرارداده ايد و رهبران وبزرگان ديروز حزب را بدون ارايه ً دلايل ومنطق کافی در مورد مسوووليت وخيانت شان، مورد ضربات کينه توزانه ، دشمنانه و دورازعادی ترين معيارهای اخلاق سياسی ورفاقت حزبی  قرار داده ايد. شما يکی دونفر مرموز ، باسابقهً سياه وتاريکی که داريد، از طريق نوشتن جعلنامه ها ، اتهام نامه ها وجعل تاريخ حزب وفداکاری های صدها هزار انسان با تقوا ومبارز ورهبران صادق وبا تقوای شان، بدتر از هر دشمن داخلی وخارجی عمل می کنيد ، درحاليکه شخصيت ، کارنامه های سياه ودودين تا را در دوران حاکميت همه میدانند واسمای مستعار مانع شناخت شما نمی شود.

2- چرا  آدم مهمی مثل شما ، جدی ترين مسايلی را که بزنده گی وفعاليت يک حزب ، يک حاکميت مردمی ، سرنوشت خونين صدها هزار مبارز ومليونها زحمت کش وطن متعلق بوده وماشا اله خودرا در رديف دانشمندان زمان  نيز می دانيد، با اسم مستعار نوشته ايد ، اسمی که فقط در شرايط اختناق  يا ترس وبزدلی از آن استفاده می کنند. آيا معتقد هستيد که در نوشته های مختلفهً تان  دروغ گفته ايد واز گفتهً تان می شرميد؟ آيا تحت تعقيب قرار داريد؟ ويا اينکه برای نوشتن اين يادداشت کرايه شده بوديد؟ لذا بشما لازم است که برای بکرسی نشستن کلام تان وبرای دفاع از آنچه واقعيت می دانيد وحق بجانب بودن خودتان، بارديگر اگر می نوشتيد با نام مبارک خودتان بنويسيد تا ديگران شمارا نيز بشناسند وقضاوت کنند که شما کی بوديد ، چکاره شديد وچه  می کنيد ؟ بکدام طبقه ، قشر ، سطح فکری ، سابقهً سياسی ، تحصيلی و اخلاقی  تعلق داشته وفعلاً به کيهامتعلق هستيد.

3- از آنجاييکه پاکستان ، دشمن هميشگی سعادت ،ترقی و اتحاد مردم ماست ،نشود نوشتهً شما درکوردينه با استخبارات جهنمی پاکستان ، برای ضربه زدن به پروسهً وحدت وهمبستگی حزبی ما که در اين اواخر ، نيازمندی به آن خيلی جدی گرديده وتلاشهای فراوانی نيز در زمينه صورت گرفته است ومی گيرد ، تهيه شده باشد وشما به نماينده گی از دشمنان قسم خوردهً حزب ما ،کمر بسته باشيد . چون همه می دانند که در فردای موجوديت حزب ما ، پاکستان وارد ميدان گرديد وبا مصرف مبالغ هنگفت ، سازمانهای طرفدار خودرا برای مقابله با ما ايجاد کرد وچندين فصل حاصل گرفت وهنوز يکی از طرف های نيرومند بازی در مورد قضايای افغانستان است واز غرب وشرق باج می گيرد وعمالش را در افغانستان علناً حمايت می کند وبرای تصاحب نمودن چوکی وقدرت بجای آنها ، با حکومت افغانستان وامريکايِيها چانه می زند.  نشود مقالهً شما ترجمهً کدام مقالهً  اردوويا پنجابی باشد.!!

4- اگرخسته کن نشود می پرسم که اگر فرکسيونبازی  ورفاقت بازی های شخصی باعث کوری سياسی وقضاوت ناسالم نمی گردد ،چطور حداقل برای يکباردوسه نفر محدودی را که جناب داکترصاحب شهيد را در دفاتر مفشن شان ، دردفترکميتهً مرکزی ، دفتررياست جمهوری ووزارت های  امنيت و دفاع ، درمحاصره گرفته بودند وهميشه با جعل ودروغ ،برای شان رفقا ،دوستان وافراد صادق بوطن را دشمن وخاين معرفی میکردند وخاينين حقيقی وعياشان چپاولگر را آدمان شريف وفدايی حزب ، دولت وشخص رهبر، راپور می دادند ،طرف سوال قرار نداده ايد ودر مورد شخصيت های مشکوک واعمال سياه شان حتا نزد خودتان سوال پيدا نمی گردد ، درحاليکه عاملين اصلی سقوط دولت همين افراد ومجموعهً کوچک ديگری بودند که برای  شما معرفی خواهند شد.

آقای ( نثار ) بعوض افشاندن وپراگنده کردن الفاظ وکلمات معمول  ومروج سياسی ، ادبی ، رفيقانه وطرف استفاده درمباحثات سياسی، اززشت ترين وغير سالم ترين کلمات واصطلاحات ، نه تنها در مورد اتهام زدن بمن، بلکه  بحزب ورهبر تان وآموزگار ورهبرمرحوم داکتر صاحب نجيب اله که شما با تمام اخلاص وصداقت (!) از ايشان بحيث مستحق ترين ودانشمند ترين رهبر ياد نموده ايد ، استفاده نموده وبا به کار بردن جملات زيبا ، برخورد معياری فرهنگی وتوام با عشق واحساس وطنپرستی که محصول تحصيلات عالی اکادميک ، وتربيهً سالم شخصی، خانواده گی وسياسی وارج گذاری تان  در مورد حقوق انسان وفرهنگ معاصربشری است(!) ، استفاده نموده وبا تمام احساس مسووليت وراحت وجدان(!) ،اشخاص وپروسه هایی را زير ضربه قرار داده ايد که از حاصل آن شايد تنها خود تان ودشمنان قسم خوردهً زحمت کشان وطن وحزب ماً مستفيد خواهيد شد وبس .

 شما ، با نوشتن اين مقالهً علمی ،تحقيقی وبسيار ادبی تان(!!)،شادروان ببرک کارمل را نشانه گرفته ايد ، شخصيتی را که شهيد داکتر صاحب نجيب اله  سالها تامين کنندهً امنيت ايشان بود و در عقبشان راه می رفت، در محافل ومظاهرات درعقب شان ايستاده میشد ، هورا می کشيد، ابرازاعتقاد واخلاص مینمود ودرتجليل بيست سالگی حزب در پوليتخنيک کابل ، در حاليکه ساير مسوولين ارشد آن روزحزب در پهلوی شان قرار داشتتد با چشمان اشکبار وصدای در گلو خفه شده ً ناشی ازاحساسات، عقيده واخلاص دست خودرا بربالای سرزنده ياد ببرک کارمل گذاشتتد و گفتتد:

                   موی سفيد را فلکش رايگان نداد                    اين رشته را به نقد جوانی خريده است

جناب نثار افغان!

من نمی خواستم به مسايل غير سياسی نوشتهً شما تماس بگيرم ولی از آنجاييکه نوشتهً شما سياسی وحزبی نيست وسرتاپا تهمت واهانت به بزرگان ديروزه وامروزهً حزب ،شخص خودم وتعدادی از رفقای ديگريست که از آنها باشغل های غريبانهً شان نام برده ايد، خودرا ناگزيریافتم تا حق قانونی تان را ادا کنم وقرضدار تان باقی نمانم. خدارا شکر که ما عيوبی نداشتيم ونداريم که مثل شما جناب نويسنده تا اخير زنده گی در کوچه ونزد همبازی های دوران نوجوانی ومدرسه،شرمنده می بوديم وهنوز بما به آن چشمی نگاه می کردند که هر لحظهً آن ، ياد آور کمبود ما درزنده گی شخصی میبود.

باورکنيد برای آن در نوشتن اين يادداشت  تاخيرکردم که خودرا قناعت داده نمی توانستم تا چيزی بنام جواب مقالهً واقعاً مستدل ،علمی وبا احساس هم سويی ووحدت طلبی شما(!)بنويسم ولی از آنجاييکه اين مقاله را درسايتی که به ارگان رسمی نشراتی رفقای حزب وطن مسما شده است به نشر رسانيده ايد ومن چند باری از سوی افرادی ناشناس از همين آدرسی که شما سخن پراگنی می کنيد تيلفونی نيز  تهديد گرديدم  ومجبور شدم کسانی را درجريان قراردهم، خودرا ناگزير يافتم تا جملاتی چند ، نه در رد وتقبيح شما،بلکه برای پيدا کردن راه نجات از اين مشت ويخن شدنهای بی جا،فحش وناسزاگويی های غيرمفيد وجفاکارانه را مشترکاً با رفقای دارای احساس مسووليت ودلسوزی در زمينه جستجو نماييم. علاوه از آن وقتی نوشتهً دارای سطح بالای ادبی ،سياسی (!) ومستدل(؟!) شما را خواندم ، جرات نمی کردم که من بيچاره ً غريب زاده ،درجواب شما که ازيکطرف جايگاه بالاترازعطار وطبری درسبک نگارش وتلفيق قصه ها داريد واز طرف ديگر نه تنها جزطبقات واقشارپايينی جامعه نيستيد بلکه وابستگان به بدنهً زحمتکشان را توهين نموده وغريب ستيزی رامقدس ترازستم  ستيزیی ونبرد عليه بنياد گرايی ارج می گذاريد و بسان دشمنان عدالت، دهقانی را که قبلا ً ازدولت زمين گرفته ، فقير ووطن پرست ومبارزاست بجرم تهی دستی گردن می بُريد. !!! نمی فهميدم که به اساس فرهنگ سياسی - قبيلوی ، شما  وامثال  تان با وجود  ادعای عشق ورزيدن به حزب وطن، مصالحه ،آرمانهای انسانی و غيره  فقر وتنگ دستی را نيز جرم وجنايت می دانيد وطعنه می زنيد .

 ازينجاست که بايد ازبيشرمی خود درمورد پشت پا زدن به اصول مردم دوستی وعدالتخواهی مندرج برنامهً حزب وطن وماقبل آن حزب دموکراتيک  خلق افغانستان،خونهای ريخته شدهً ده ها هزار انسان متعهد ورسالتمند بخاطر تامين عدالت اجتماعی وپايان دادن به ظلم واستثماروتبعيض های ملی و طبقاتی، شرم کنيد وآن را بارديگر تبليغ نکنيد تانشود چند نفری را که هنوز فکر میکنند که شما ادامه دهندهً عدالت ،برابری وبرادری هستيد باثر افشای اهداف اصلی تان که همان امتياز طلبی  وتوهين به طبقات غريب وپايينی جامعه وهمسويی با ستمگران ، پولداران وکله خواران است ، ازدست بدهيد ولی بهر صورت خوب شد که مسير اصلی عقيدتی وبُعد فکری تان را استادانه توضيح وترسيم کرديد.!!!

شما يکی از آن افرادی هستيد که مبارزه  ورسالت بخاطر انسان زحمت کش را تفننی وتصادفی قبول کرده بوديد ، در غير آن شخصيت وطنپرست وترقی خواه ،هر طعنه را می تواند وارد کند ولی فقر وناتوانی اقتصادی مخالف خودرا که خود اونيز نه تنها از دشواری های زنده گی وفقر اقتصادی فاميلش انکار نکرده بلکه با سر افرازی به آن افتخار نيز میکند ، درمباحث سياسی ،در بين افراد حزبیکه برای خدمت گذاری بمردمان تهی دست وفقير کمر بسته بود، به حيث حربه مورد استفاده قرار نمیدهد. فرزندان زحمت کشان وآنانيکه دررنج وعذاب وکار ومحنت ،بزرگ شده اند وبه بسيار زحمت  لقمه نان خشکی را دريافت نموده وتمام دوران طفوليت ، نوجوانی وجوانی خود را باعزت وسربلندی ولی با فقر وتنگدستی ومحروميت گذشتانده اند هرگز از راه وآرمانهای حزبی وعدالت خواهانهً شان برنمی گردند، چون می دانند که نه تنها در حق خودآنها  وطبقهً شان خيانت شده است بلکه مفت خواران وفرزندان طفيلی شان بسان شما در ضمن ادامهً راه ستمگران ، از دادن طعنه واهانت نمودن در حق آنها وهمقطاران بيشمار شان ،دريغ نمی کنند ودر سابق بسا معامله گری های توام با شارلتانی ومردم فريبی را انجام داده اند .

من از سخنان بی معنی شخص شما تشويش ندارم ، ولی اگر اين ياوه سرايی ها واهانت های سرداری شما، که از منبر يک شهزادهً عربی ويا مهاراجهً قديمی هندی ،عليه گروه  ها وطبقات پايينی وکم سواد (  اکثريت قاطع خلقهای زحمت کش وطن) طعنه گونه مطرح شده است، ديدگاه ها وخط فکری ساير رفقا وهمرزمان ما را درحزب وطن که شما خود را متعلق به ايشان میدانيد باشد ،  جداًمايهً نگرانی وقابل  تشويش است، چون دراين صورت شما بايد بجز( داکتران ) دکتورها و ماسترهای که خدمت عسکری را سپری نکرده و درشوروی ديروزلميده بودند، وبدون داشتن ماموريت قبلی در مقامات مافوق رتبه حزبی ودولتی مقرر شدند وتعدادی از افراد پر مدعای ديگر را دور تان جمع نخواهيد کرد وسايرين را از حلقهً تشکيلاتی تان خارج خواهيد نمود. آيا کنگره ايرا که در صدد دعوت آن هستيد در همين خط فکری شما عمل خواهد کرد؟ آيا حزب وطن به عوام تعلق دارد يا  به خواص؟ .

اما در مورد اينکه : حال هر باسواد وبی سواد وکم تحصيل ، سياست میکند،میخواهم بگويم که سياست ملکيت پدری شما نيست ، مهرانحصاری شخصی و خانواده گی شما وموجوداتی مثل شما را در خود ندارد، حق طبيعی هر انسان است وزحمت کشان جهان وطبقات محروم جامعهً بشری بادادن تلفات وقربانی های بيشمار شان ، اين عقيدهً فاسد بورژوازی را باطل ساختند که گفته میشد ،سياست حق خاصان است.وشما از موقف همان قشراشراف مرتجع اروپای قديم ، حال حق سياست کردن را نيز از رقبای خود ساختهً تان سلب می کنيد.  در اين مورد جزابراز تاسف بحال تان وبدرک پايين وکوچه يی تان  چيز ديگری نمی شود نثار تان کرد. اگر اهداف مرامی حزب واز جمله حزب وطن ، ترکيب نيروها وصفوف ورهبری حزب وبيانيه های شهيد داکتر صاحب نجيب را مطالعه کرده واعتقاد می داشتید ، چنين صحبت نمی کردید. ما سالها برای بيداری مردم وبرای علاقمند شدن انسان عادی ولی شريف وتهيدست وطن به سياست ، مبارزه کرديم وحال بسيار ناوقت ، فرمان ملوکانهً شما در مورد ما و ساير افراد هم طبقهً ما مبنی برعدم صلاحيت به سياست کردن ، جديداً واصل گرديد .

جناب نثار افغان!

در مورد سقوط دولت وعوامل داخلی وخارجی آن بايد بشمول شما ، ساير بزرگان دين ودولت بصورت دقيق وصادقانه ابراز عقيده کنند وزوايای تاريک حوادث وانکشافات ديروز را نه فقط برای توهين واهانت همديگر ، بلکه برای کسب معلومات ، درک حقايق ، گرفتن درسهای لازم واستفادهً درست از تجارب واندوخته های فکری وعملی آن روزگار دشوارتنهايی دولت ومردم ما در منطقه وجهان ، تحليل وبازگو نموده وآن را در اختيار فعالين سياسی حزبی خودما وساير نيروهای وطنپرست  قرار دهند. ناگفته نماند که شما فقط از يک منفذ ضيق گروپی، قومی وجانبدارانه در مورد قضاوت می کنيدودر حاليکه عليه کلی گويِی انتقاد می کنيد ،سراسرنوشتهً تان پر از کلی گويی است چون شما ازموضع  گيری اعضای حزب در قبال سياستهای تشکيلاتی ،از مخالفت شان با پروگرام های جديد خاصتاً مصالحه با برادران آزرده خاطری که بعد سال ها بانی وطراح سياست مصالحهً ملی (محترم داکتر صاحب نجيب اله) را با کل نامردی شهيد ساختندچيزی نمی گوييد، از حوادث وجنجالهای پلينوم 18 تذکر نمی دهيد، از رد صلاحيت شدن افراد سفارشی کميتهً مرکزی برای شرکت در کنگره بوسيله ًسازمانهای حزبی انکار می کنيد واز شهامت ومردانگی رفقای ديروزتان درامر سرکوب کودتای تنی وشرکا ودفاع از جلال آباد اصلا ً صادقانه ياد نمی کنيد وفکر میکنيدکه آن جنگها را کدام رستم پهلوان با مشت ولگد وگرز خود به تنهايِی پيروز ساخته بود ، در حاليکه تعداد بيشماری ازبهترين سربازان وافسران وسپاهيان سرسپردهً حاکميت ، خودرا سپر ديوها وبلا های چند رنگ مهاجم ساخته بودند وبا خون وگوشت شان ، شعار (يا وطن ويا کفن ) را تحقق بخشيدند. شما يکبار اظهار نمی کنيد که کودتای پاکستانی- تنی وگلب الدين را کدام افسران وقطعات ناکام ساختند وباعث نجات وطن وشخص رييس جمهورگرديدند که به اساس پلان کودتا ، اولين کسی بود که درصورت پيروزی کودتا، بايد نابود می گرديد.

شايد بخاطرداشته باشيد که راديو وتلويزيون دولتی، بارها وبارها از شهامت افرادی مثل دوستم وقطعاتش، بابه جان وقطعهً 05 ، جلال رزمنده ورياست پنج امنيت، گانيزيون کابل ، قوای هوايی ، قطعات ديگر قهرمان اردو وامنيت ، فعالين حزبی وسايرين ، در خنثی سازی وسرکوب کودتای ارتجاعی که اساس آن از مخالفتهای شخصی رييس جمهور با شهنواز تنی وبدنهً رفقای خلقی حزب ناشی شده بود ،  با آب وتاب داستان سرايی می کرد ، ترفيعات شان را اعلام مینمود وملاقات های شان را با شخص رييس جمهور  نشان وانعکاس ميداد ،آنها کیها بودند،چه کردند وکجا رفتند. همه می دانيم که جز جلال رزمنده که در يک دسيسهً داخلی بدست اوباشان ارتباطی نامردانه شهيد ساخته شد ، سايرين درجمع گروه عظيمی از افسران وافراد ملکی تا آخرين روزيکه رهبر تصاميم نهايی شانرا برای خروج از وطن گرفته بودند  ولی ما نمی دانستيم، در کنار ايشان قرار داشتند وبه دولت وحتا مصالحهً بی نتيجهً آن دوران وفادار باقی ماندند ولی کیها به آرمانها وانتظارات صفوف فداکار جفا کردند ودر فکر نجات شخصی وسر به (چَت ) کردن خود بر آمدند؟. در آن اشتباهات وسنجش های غير دقيق همهً ما مسوول هستيم واکنون مشترکاً کفاره می پردازيم.ولی برحسب فرمودهً ( اشتباه بزرگان نيز بزرگ است) رهبران وبزرگان دولت وحزب همه در آن اشتباه سهيم اند وهرکدام به اندازهً مقام وسهم مستقيم شان در حوادث وقدرت، کوتاهی ومخفی کاری نمودند وطرف سوال قرار دارند.

از آنجاييکه ، شما درمورد حمايت بيدريغ اعضای حزب ازمصوبات کنگرهً حزب وطن نام برده ايد ووانمود کرده ايد که رفقا متحدانه از تصاميم رهبری اطاعت می کردند، سوال می کنم که آيا به رهبر ورهبری نيز شايسته وجداًضروری نبود که با اعضای حزب ، با هزاران سرباز وسربکف حزبی وغير حزبی مدافع حاکميت ، در مورد پلان های مخفی ملل متحد ، تصميم نهايی رييس جمهور برای خروج از وطن ، آيندهً حزب وحاکميت ، سرنوشت مردم مظلوم وبخصوص آنانيکه زنده گی وبقای شان را با دوام وبقای حاکميت آن وقت گره زده بودند ، رودر رو وصريح صحبت می شد ، دولت جديد ويا انتقالی با تصميم مشترک تشکيل می گرديد وداکتر صاحب شهيد درطی مراسم شاندار وعظيم مشايعت مردمی وشور وغوغای پر از اشک وگريهً روز وداع ،  با ياران وهمنبردان بهترين دوره های زنده گی وتلاش شان بخاطر سعادت مردم ، بسوی هند حرکت وپرواز می کردند وامروز به حيث يکی از اميدها ی وطن زنده ومطرح می بودند ونقش شان را در شرايط جديد بخوبی ايفا می کردند.

شهيد داکتر صاحب نجيب اله ،رهبر حزبی ودولتی ما بودوهنوز به ايشان حرمت فراوان قايل هستيم . اما سياست مذهب نيست، که مقتدی ،امام راانتقاد نتواند،در سياست ودولت مداری،خاصتا ًدر شرايطی مثل وطن ما ، هرکه می تواند اشتباه کند وبخطا رود ولی تصحيح اشتباهات شکوه مندان است که متاسفانه تاحال ما به آن مرحلهً رشد فکری انتقاد از خود نرسيده ايم . ازآنجاييکه مااز بالا تا پايين بايد وصد فيصد بايد تابع اساسنامهً حزب می بوديم به اين سوال کی بايد پاسخ دهد که شهيد داکتر صاحب ، چرا استعفانامهً شان را به پلينوم کميتهً مرکزی تقديم نکردند وبه بينين سيوان تسليم نمودند؟ واوآن سند مزين به امضای ايشانرا به هيت سياسی حزب نشان دادچرا؟ در حاليکه داکترصاحب رهبرحزب وبرگزيده شده از جانب همين پلينوم کميتهً مرکزی درمقام رهبری حزب بودند نه از طرف جامعهً جهانی.! من تا حال خودرا قناعت داده نمی توانم که چرا؟....

من شخصا ًبا هيچ جفا کار وخاين به حزب وحاکميت همراه نبودم و نيستم وپيوسته در اين موارد نه تنها سوال میکنم بلکه نقاط نظر خودرا نيزبيان می دارم ولی بايد علل سقوط حاکميت را با عقل ومنطق وتحليل اوضاع واحوال سياسی داخلی ، اطراف وطن وساحهً بين المللی ، چگونگی وضعيت داخل نيروهای مدافع حاکميت ، توانايِيهای اقتصادی ، امکانات رفع نيازمندی های مبرم مردم ، خيانت گرباچف وتيم اجير شدهً اوبرای امپرياليزم ، ناکامی ما درقناعت دادن مردم مبنی برغيرواقعی بودن وغرض آلود بودن ادعای مخالفين ، پاکستان وعربستان وغرب در مورد حقيقت حزب وحاکميت بنابرسطح پايين درک مردم وتبليغات فريبندهً دينی دستان مداخله گر عرب وعجم عمامه بسر، سياست کادری ناسالم که شما نيزازآن نام برديد ، تعميق اختلافات درونی خاصتاً بعد حوادث سالهای اول انقلاب ، سقوط امين ، پلينوم هجده هم ، بيکار ، تنزيل دادنمقام ورتب حزبی ودولتی رفقای رهبری ، کودتای تنی وزندانی شدن يک بخش اساسی رهبری خلقیهای حزب ، تضعيف اردو ، تشديد جنگ ومداخلات ، تهی شدن سيلوها از گندم ، قلت مواد عذايی، عدم توان پرداخت معاشات وکوپون کارمندان وکارگران ، تشديد بی امنييتی در شهرها وشاهراه ها ، بی روحيه شدن يک بخش قوای مسلح ، نا اميدی ومايوسيت اعضای حزب باثر ادامهً سياست های اخراج وبر طرفی از حزب وکاردولتی بنام مخالفان پلينوم 18 ،خلقی وسازايی ، تاجک وهزاره وازبک، تصفيه ويا بی صلاحيت شدن اکثريت قاطع اعضای کميتهً مرکزی وبيوروی سياسی ، راه دادن باند امين به بيوروی سياسی وارتقای قدوس غوربندی در سطح دفتر سياسی بدون اخذ نظر ساير اعضای آن وحتا بدون مشوره با ساير اعضای رهبری گروه حفيظ اله امين ،اعتماد بيش از حد به چند خانواده وافراد محدود که به دلقکان دربار شهرت يافته بودند وسايرپرابلمها، ار

زيابی وسنجش کرد و تنها به  متهم ساختن افراد مخالف بسنده ننمود.

اين موضوع نيز قابل دقت وسوال است که آنهاييکه بعد پناهنده شدن داکتر صاحب نجيب اله به مقرنماينده گی سازمان ملل متحد درکابل ، به چهارآسياب وجبل سراج  ، غرض مذاکره با سرکرده گان تنظيمهای جنگی شتافتند وبيانيه های از طريق راديو وتلويزيون سردادند ومردم را در جريان انکشافات قرار دادند ، اولتر از همه بايد ده ها هزار حزبی قهرمان ، اعضای فداکار سازمانهای جوانان ، کارگران ، زنان ،سربازان وافسران قهرمان اردو ،داخله وامنييت،نيروهال مدافع سرحدی وگروه های دفاع خودی در قراومحلات توليد وسکونت رادر جريان می گذاشتند ودرتکميل کمبود ورفع نقيصه ايکه اولاًبوسيلهً راس هرم در زمينه سرزده بود  ، تلاش می کردند تادر مسير يافتن پروسهً بعدی وانکشافات مثبت ومنفی بعدی ، همه متحدانه عمل می کرديم وتصميم می گرفتيم. در آن صورت اگر برد با ما نمی بود ولوشکست را نيز متحمل می شديم ، بی اتفاقیهای فعلی وتهمت زنی های بيجا ودر مواردی بجا به اين شکل وجود نمی داشتند.

شما ازيکی دونفر،به صفت عاملين سقوط حاکميت نام برده ايد ، ببرداشت من بايد اين مسايل وضريبها را به آن اضافه می کرديد چون دراينصورت تصوير بزرگ  تری ازآن شرايط واوضاع درذهن شما وسايرينی که علاقمند تعقيب وتحقيق وصدورحکم درزمينه اند ، ترسيم می گرديد وبرای همهً ما مفيد تمام می  شد چون به اين قناعت میرسيديم که آن انکشافات نه براساس قضاوتهای از قبل اعلام شده ، مورد بررسی قرارگرفته اند ونه ما همديگررا بی جهت متهم به خيانت می کنيم.

قبل از ارايه آن موارد می خواهم به شما اعلام نمايم که من در مورد برداشتهای خودم صحبت می کنم، اتهاماتی را که عليه هر يکی از رهبران موجود حزب وارد می کنيد ، آنها خود اگر لازم دانستند ، معلومات خواهند داد، چون عواملی را که من به آنها اشاره می کنم يک بخشی از نارساييها وعوامل شکست حساب می گردد نه کل آن. از طرفی چون مدتهاست که فقط در مورد خيانتها ودست داشتن افراد وحلقات معينی در امر سقوط حاکميت صحبت گرديده واتهامات فراوان وارد گرديده است ومن ضرورت نمی بينم که به تکرار آنها بپردازم .ازين رو می خواهم توجه رفقای دلسوز نسبت سرنوشت غم انگيز حزب وحاکميت را در مورد پاره ً از مشکلات ونا رساييهايی نيز جلب بکنم که بنابر دلايل موجه وغير موجه به آنها تا حال اشاره نگرديده است.

آن عوامل شامل اين مشکلات وحقايق نيزمی گردد:

همه می دانيم که پلينوم هجده هم کميتهً مرکزی حزب( درمورد قانونی بودن ونبودن آن فعلا ً صحبت نمی کنم) طوريکه شما نيز بصراحت نوشته ايد   به اساس پافشاری شورویها برای تغيير رهبری حزب داير شد.سوال در اينجاست که با شناختی که ازعلاقمندی اعضای حزب نسبت برفيق ببرک کارمل وجود داشت وآن دوستی وحمايت باعث گرديد که رفقا تمام جور وستمهای دورهً حفيظ اله امين را بادادن تلفات پشت سربگذارند،لازم بود که جناب داکتر صاحب ويا هرکدام از رهبران ديگر حزب،  تغيير در مقام رهبری حزب ودولت را ، بدون دلايل موجه عملی نمی دانستند ودرمنصهً تطبيق قرار نمی دادند. اين حقيقت دارد که محترم کارمل صاحب ، بعد آمدن  قشون شوروی به افغانستان  وسقوط امين ،وارد وطن شدند ودر مقام رهبری حزب ودولت ،مطابق معيارهای حزبی آنوقت انتخاب وقرار گرفتند ، آيا ساير رهبران حزب درمخالفت با شورویها ومستحق تر نسبت برفيق کارمل برای رسيدن در مقام رهبری  بودند؟. ابدا ً چنين نبود .

رفيق کارمل، از بدو تاسيس حزب معاون منشی عمومی کميتهً مرکزی حزب وبعد انشعاب سال 1346 ،بحيث منشی عمومی بخش پرچمی هاانتخاب وتا وقتی که بزور شوروی ها وهمکاری ياران سابقه اش ازمقامات حزبی ودولتی دور ساخته نشده بودند ، رهبر بلا منازع حزب بودند وهنوز از محبوبيت جدی برخوردارند.کی می تواند شهامت وفداکاریهای ايشان را دردوران استبداددر پارلمان ، مظاهرات ومارشها وواکنشهای سياسی درمقابل سلطنت فراموش کند واز لحاظ تقوا وپاکيزه گی نفس با ايشان رقابت نمايد. ايشان در فقر وتنگدستی ومحروميت جان دادند وبرای اولادها وخانواده ًشان ازمال ومتاع دنيا هيچ چيزی نگذاشتند ويگانه اپارنمان شخصی شان را نيز قبلا ًبه دولت بخشيده بودند ،در حاليکه ديگران چنين نبودند ونيستند.

ازينجاست که شکايت رفقا بلند گرديد ومخالفت با پلينوم 18 را آغاز کردند با اينکه می دانستند که تيم شوروی فروش گرباچف در راس آن خيانت بمردم ما  قراردارد چون آتش نفاق را دربين حزب ووطن ماروشن کرده بودند . علاوتا ًنسخهً ارتجاعی گرباچف محدود به افغانستان نيزنبود وشامل تمام کشور های  سوسياليستی ،کشورهای دارای جهت گيری سوسياليستی ورژيمهای انقلابی ودوست شوروی می گرديد ولی ساير رهبران حزب ما ازجمله جناب داکتر صاحب که معلومات  دقيق از نظريات وعلاقمندی های اعضای حزب وزحمت کشان وطن نسبت برفيق کارمل داشتند ، خود بايد وسيلهً تحقق پلانهای خصمانهً تيم امريکايی  دولت شوروی نمی شدند وبزور نيروهای دوست رفقا را دشمن خود نمی ساختند.

 در آن پلينوم ،اکثريت قاطع هيت رهبری حزب ( بيوروی سياسی وکميتهً مرکزی) از تعين داکتر صاحب بعوض کارمل صاحب در مقام رهبری حزب جانبداری وحمايت نمودند وبا وجود مشکلات وجنجالهاييکه رخ داد پروسه انکشاف کرد وداکتر صاحب در مقام رهبری دولت نيزقرار گرفتند وکارمل صاحب باثر پيشنهاد جانب افغانی به شوروی تبعيد شدند ولی سر انجام حاميان وانتخاب کننده گان داکتر صاحب در مقامات رهبری چه شدند ، کجا رفتند وچه کردند ويا درحق شان چه شد؟  آياآن تغييرات وتبدلات عمدی بوجود آمد؟  تصادفی شکل گرفت ويا پلان دقيقی درزمينه وجود داشت وعملی گرديد، درغير آن دريک وطن عقب مانده ، دريک حزب بحران زده ومنشعب شده که باجنگ خونين داخلی وتجاوز وسيع خارجی نيز مواجه بود، تغيير وتبديل وسبکدوشی اکثريت قاطع هيت رهبری وکادرهای کليدی حزب ودولت ، بايد در تشديد بحران اثرمندی جدی می گذاشت وفاجعه آفرين ميگرديد. ازين رو بخش کوچکی از تغييراتی را که در پايين به آنها اشاره می کنم  کشيده گی ها وبحران اعتماد را دربين اعضای ارشد رهبری حزب وحاکميت صد مرتبه بيشتر، عميق ترو تشديد ساخت.

چرا جناب شخص داکتر صاحب ، با تيمی که باعث بقدرت رسيدن ايشان شده بود کنار آمده نتوانستند ، باتيمی که اگردستهای ايشان بعلامت تاييد به نفع داکتر صاحب بلند نمی شد هيچ کسی قادر نمی گرديد که آن همه تغييرات جذری را در رهبری حزب ودولت بوجود آورد، آن گروه رهبری وساير کادر ها چنين سر نوشتی را پيدا کردند.

1- محترم سلطان علی کشتمند ، از پست صدارت سبکدوش شد، بيکار  ومورد تعقيب قرار گرفت وسر انجام دهنش از طرف افراد مجهول به گلوله بسته شد تا آرام کند. وبجای ايشان ، داکتر صاحب حسن شرق مولف کتاب کرباس پوشان برهنه پاکه بعداً به مخالف دولت مبدل گشت ومرحوم فضل الحق خالقيار را که شخص شريف بود ولی در تذکره حمل می گرديد ، به صفت صدر اعظم مقرر نمودند وبزور برای شان از پارلمان رای اعتماد گرفتند . درمورد شادروان خالقيار حداقل چرا صبر نکردند که ايشان سلامتی جسمی خودرا باز می يافتند؟  آيا حتمی بودن تقرر شان در آن پست مهم ودر آن حالت بدصحی ومشکلات فزيکی، باسرپوش گذاشتن به قتل مرموز جلال رزمنده درهرات ارتباط داشت؟

2- محترم نوراحمد نور ، را باوجود حمايت بيدريغ وهمه جانبه ً شان از تغييرات به نفع رهبر شدن داکتر صاحب وبا وجود نيرو وتوان عملی کارهای تشکيلاتی وحزبی ، چرا از وطن بيرون ساخته وسفير پوليند مقرر نمودند.؟

3- محترمه داکتر اناهيتا راتب زادرا که در جنبش بيداری وتشکل زنان ودر امر افشاگری ظلمها وستمگری های دستگاه سلطنت ، حماسه های جاويدان آفريده بودند ودر شورای وقت موردضرب وشتم وحشيانهً عمال سلطنت قرار گرفته بودند ، چرا  از پستهای حزبی ودولتی برکنار ساخته وبرای خورد جلوه دادن نقش شان در مبارزهً اجتماعی ، خاصتا ً در بين زنان ، فيروزه را که  زن شريف وطن پرست ولی کاملا ً بی سواد بود فرمان تقرر دادند که می تواند بيانگر گوشهً کوچکی از برخورد سالم نسبت به مسايل کادری باشد.

4- محترم محمود بريالی را از مقامات حزبی اخراج وبا تنی چنداز سابقه داران حزبی مخالف پلينوم 18 به زندان فرستادند.

5- محترم زيری را از دارالانشا وبيوروی سياسی اخراج نموده وبزندان فرستادند.

6- محترم عبد الظهور رزمجو راکه نسبت بهر کسی در پيروزی داکتر صاحب ودر مخالفت با هواخواهان ومدافعين شادروان کارمل صاحب نقش ادا کرده بود از پستهای حزبی اش اخراج  وتنزيل مقام دادند.

7- محترم دستگير پنجشيری  وتعدادی ازحلقهً رهبری حزب ودولت را بنام اشتراک در کودتا دستگير نموده وبزندان فرستادند.

8- محترم سرور منگل ومحترم مجيد سربلند را که از کادرهای مهم ، سابقه دار وخوش نام  حزب بودند وهستند  در وظايف خارجی تعين نمودند .

 9- محترم محمد رفيع را که تجارب زياد نظامی پيدا کرده وقبلا ً وزير دفاع بودند بوظيفهً رياست مبارزه عليه موا مخدر در رياست جمهوری تعين نمودند.

10- محترمان نظر محمد ونياز محمد مهمند را که نه سابقهً لازم حزبی داشتند ونه توان رهبری حزبی ،بصفت اعضای دارالانشای حزب مقرر کردند.

11- محترم سيد محمد گلاب زوی راکه  يکی از نيرومندترين رهبران بخش خلقی حزب  بود درمسکو سفير ساختند.

12- محترم فريد احمد مزدک را برای جواب دادن نسل قديمی حزب معاون حزب وطن مقرر نمودند.

13- محترم ولی را ازرياست تشکيلات مرکزی حزب  بيرون ساختند.

14- برای تطبيق شايسته سالاری ونصب کادر های تحصيل يافته ومسلکی ( شما اجراات قبلی راانتقاد کرده بوديد ) محترم حاجی رازمحمد پکطين را وزير داخله ، محترم محفوظ متخصص امور سياسی(!) را رييس امور سياسی امنيت وتيمی ازهمان داکترانی را که شما درموردشان اشاره کرديد ودر بخش مسلکی مورد ادعا،متاسفانه نامهای دواهارا درست نمی فهميدند، دروظايف سر طبابت، رهبری ارگانهای امنييتی ، قبايلی ، وامورات خاص مقررساختند ودر همين راستا صدها تن ديگر را که نه سابقهً سياسی داشتند ونه در جامعه نام نيک وشهرت خوب در وظايف کليدی مقرر نمودندوبايد اظهار کرد که متاسفانه برای ايشان صلاحيتهای بزرگ ونامحدود مالی واداری يی دادند که بعدها برای حاکميت فاجعه آفريدند ،زيرا اين گروه ناز دانه های دولت انقلابی خودرا نسبت بهر مقام بالای حزبی ودولتی ،صاحب اقتدار وصلاحيت می دانستند وافراد عادی شان در برابر کميتهً مرکزی حزب نيز جوابده نبودند چه رسد به حرمت گذاشتن وجوابده بودن به منشيان کميته های ولايتی وپايين تر از آن.

با تغيير نام حزب ، تغيير برنامه واساسنامه، عدم استعمال واژهً انقلاب به کلمات حادثه ، تغيير،وقيام ثوروتغييرنام مخالفين خون ريزبه برادران آزرده خاطر و مصاحبه های علنی بعضی وزرا وافراد بلند پايهً دولتی بر ضد حزب ،ذهنيت عجيبی برای تعدادی از رفقا پيدا شده بود . در آن وقت حزب وسازمان های آن درولايات جز وظايف جلب واحضار، جلب وجذب افراد جديد به حزب ، براه انداختن مظاهرات وجلسات تاييدی مصوبات مرکزی حزب ودولت ازساير وظايف اساسی قبلی ومهم شان سلب صلاحيت شده بودند وواليان ، قوماندانان پوليس وادارات امنيت در ضمن اينکه نه تنها به اوامر مقامات حزبی محلی توجه نمی کردند بلکه مشوره های آنها را نيزگوش نداده وهرکدام شان بصورت مستقل عمل نموده وراساً با مرکزتماس داشتند واين نحوه ً کاربيکی ازعوامل اساسی دلسردی اعضای حزب نسبت به انکشافات آن وقت مبدل گرديده بود زيرا رفقا احساس می کردند که شايد در آيندهً نه چندان دور به آنها ضرورت وجود نداشته باشد ، لذا تعدادی در پی پيدا کردن شغل وکاری شدند تا اگر سبکدوش ويا بيکار شوند ،مدرکی برای اعاشه واباتهً اعضای فاميل خود داشته باشند. بايد گفته شود که تعدادی از رفقا فکر می کردندکه اين نوع اجراآت که غرض به کناره سوق دادن آنهاعملی می گردد، شايد يکی از ضرورتهای سياست مصالحهً ملی باشد تا اعتماد مخالفين را به اين وسيله کمايی نمايند.

ضعيف ساختن نقش حزب در رهبری دولت، در آن زمان حساس وخطرناک جنگی، که تمام بار جنگ داخلی وتعرض خارجی را رفقای حزبی بدوش داشتند وبا گوشت وخون خود از حاکميت دفاع می کردند بخصوص بعد راه يافتن تعدادی از وزرا ومديران ارشد دولتی غير حزبی ،که ناگزيریهای دولت را بخوبی درک کرده وباصطلاح وطنی انگشت افگار مارا محکم گرفته بودند ،برای آن خطرناک ومضر واقع شدکه هيچ مرجع با صلاحيت تری نيز توظيف نگرديد که عمل کرد اين افراد را زير کنترول ومراقبت قراردهد . اکثريت اين تازه واردها ، که دولت هدف انسانی ومعقول ملی را درمورد شان مدنظرداشت ،ولی آنهابرای آزادی عمل وچور وغارت ،منشی های سازمانهای اوليه راازکار واداره اخراج ويا با کسب اجازه از جهات معين که هر گز نظريات آنها را رد نمی کردند ، با تقواترين حزبیها را به خدمت دوره های دوم وسوم احتياط اعزام کردند وفضا یی از ترس ورعب برحزبی ها  در دولتی مستولی گرديد که رهبران خود شان حاکم آن بودند.

چطور امکان داشت در دولتی که فقط حزب حاکم،حزب وطن بود ،موجی از حزبی ستيزی در داخل ادرات دولتی برعليه سازمانهای حزب حاکم شود وقانونيت پيدا کند، در حاليکه سرنوشت وآيندهً دولت ورهبران آن اساساً بوسيلهً دفاع وحمايت صادقانهً اعضای آن امکان پذير بود وبعدا ًساير نيروها . آن اجراآت شتابزده وناسنجيده مشکلات جدی را برای آن بوجود آورد که تعدادی ازمورد الطاف قرار گرفتگان ، باوجود نداشتن پايگاه اجتماعی، علنا ً حزب ،دولت ومتحدين داخلی وخارجی آن را تخريب می کردند ومی خواستند در درون دولت وبا امکانات دولتی وازطريق تخريب حزب ودولت ،برای خود در بين مخالفين مسلح و مقامات تجاوز کار شرقی وغربی ، جای پای پيدا کنندودر معا ملات وسازشهای آينده ،جای پای داشته باشند. ما در آن دوران تختهً خيز نوچندک های سياسی ای شديم که بمثابهً مارهای درون آستين مارا هر روز نيش می زدند.

15- بهترين حزبی ها را از وظايف حزبی ودولتی اخراج نموده وبرای عدم برگشت به دورترين نقاط سرحدی وجنگ زده سرباز ساختند وتعدادی از آن افراد بی بديل وغير وارد به فنون جنگی هرگز بخانه های شان بر نگشتند واين در حالی بود که نورچشمی های بسياری نه تنها درخدمت سربازی قرار نگرفتند بلکه ده ها سرباز وافسر ، غرض تامين امنييت شان بايد در هر جا وبیجا آنهارا همراهی می کردند.

16- صدها کادر دلسوز بحال حزب وحاکميت را بيکار ومورد تعقيب پوليسی قرار دادند وباعث دلسردی وايجاد فاصله دربين رفقا گرديدند. آيا مشغول شدن تعدادی از کادرهای سابقه ً حزبی ودولتی، در کهنه فروشيها ، ترکاری فروشیها وحتا مزدورکاری ها ، برای پيدا کردن لقمه نانی میتواند فراموش شود؟ در حاليکه گناهی جز انتقاد بالای پروسه های کاری ونحوهً برخورد با موافقين ومخالفين گناه ديگری نداشتند. نمی شد بخاطر حرمت به سالها فداکاری وايثار شان در راه مردم وحزب وتحقق اهداف رهبران ،تحمل می شدند وعمدا ً از دامان دولت که خيلی دراز وپهن ساخته شده بود وهزاران مخالف را درتحت حمايه ًبيدريغ خود قرار داده بود، دور ساخته نمی شدند.

17- شخصيت دانشمند ونظامی طرف حرمت افسران وسربازان ،شادروان جنرال گل آقا را ازکار برکنار نموده کوچکترين کمک از امکانات متوفر پولی ايکه در اختيار عادی ترين افراد طرف حمايت مقامات بالا قرار داشتند، به ايشان صورت نگرفت ونامبرده در اوج تنگدستی ومحتاجی در بستر مريضی وبجرم نداشتن پول تداوی درهند  جان دادند ولی باوشان کسی توجه نکرد.

18- محترم عبد الوکيل را که مناسبات خيلی دشمنانه با شادروان رفيق کارمل داشت ودر سفير شدنش به ويتنام ، شخص داکتر صاحب شهيد نقش اساسی را ايفا کرد ، صرف برای آن که گويا او می توانست در تضعيف موقف اجتماعی وسياسی رفيق کارمل وخانواده اش ، نسبت داشتن قرابت ونزديکی فاميلی اثر گذار باشد به صفت وزير خارجهً با صلاحيت عام وتام مقرر نموده ودست مرحوم شاه محمد دوست ، ديپلمات سابقه دار وبا تجربه را از وزارت خارجه که ما سخت به اثر گذاری آن  انسان مهذهب ومتواضع کارکشته، در ساحهً روابط بين المللی ضرورت داشتيم ، کوتاه ساختند.

19- آيا لازم بود که با برخوردهای احساساتی ، متعصبانه ، قومگرايانهً محترم داکتر صاحب مانوکی منگل وتيم خود مختار شان که جز به شخص رييس جمهور به کسان ديگری بشمول شهيد زنده ياد وبا افتخار رفيق يعقوبی گزارش ده نبودند موافقت ويا چشم پوشی صورت می گرفت وبه شکايات واعتراضات معقول رفقا ومسوولين گوش داده نمی شد وبخاطر اعتماد بی حد به آنها خاصتا ً در حل بحران شمال  درعملی ساختن طرحها ونظريات غير مسوولانهً سياسی و طفلانه ً اداری وانتقام جويانهً قومی شان اقدام نمیشد و اين شعر حافظ در زون شمال تحقق عملی پيدا نمیکرد.

 اگر آن ترکان شيرازی اجرا کنند اوامرمارا    بگل رويی شان بخشيم بلخ وجوزجانان را  !!

 هر گزبايد اجازه نمی دادند  که به نيابت از مقام رهبری حزب ودولت ، افرادی وضع را تا آنجا انکشاف منفی ميدادند که عمليه ً يا همه چيز ويا هيچ چيزبه تحقق می رسيد ويک زون بخاطر برخوردهای طفلانهً افرادی که در آن مناطق هيچ شناخت وتاثيری نداشتند سقوط میکرد واز کنترول خارج ميگرديد ودشمن دولت می شد. ما شمال را دراين بازی باختيم ومسوول آن همين يکی دونفرمذاکره کننده ازجانب دولت بودند که اعتماد بيش ازحد به  گفتار وکردارآنها شد واختيار نامحدود در آن مورد وموارد متعدد ديگر از مدتها قبل دريافت کرده بودند. !

20- رياست ادارهً هفت ، از پول بيت المال ، به اساس هدايت مقام رهبری ،احزاب گوناگون باصطاح چپی ومذهبی ايرا ايجاد کرد که وظيفهً شان ناسزا گفتن به دولت وتخريب حزب وطن بود . قصد اين بود که دموکراتيک بودن وتعددی بودن دولت را به آن وسيله به نمايش بگذارند ،در حاليکه مضار آن پروژه ده ها مرتبه بيشتر از مفاد آن بود.

21- تعدادی چاپلوس ومعامله گرديگری  را جزهيت کابينه ساختند ودر پستهای بلند حزبی و دولتی جابجا نمودند که تا کنون جز فحش وناسزا به آدرس حزب ، دولت ورهبران آن ، چيز ديگری نمی گويندو با کمال تاسف بعد سقوط حاکميت تعدادی با گروه های مخالف ديروز همنوايیِ کردند. کی آنهارا پيشنهاد وتضمين کرده بود ؟ وکيها داهيانه تشخيص داده بودند که آن افراد بدرد تحکيم ثبات وامنيت وطن وپيروزی مصالحه خواهد خورد؟ مصالحه بايد با افرادی می شد وپستهای کليدی دولتی، به کسانی داده می شد که در جامعه جای پای ميداشتند. ما بايد شخصيت های کليدی ومصالحه جوی مخالفين را طرف مذاکره قرار می داديم وبرای شان امتياز قايل می شديم ، نه افرادی راکه خارج از محيط خانواده های شان ذره ای نفوذ نداشتند.

دريکی از صحبتهای شهيد داکتر صاحب ، بعد ناکامی کودتای تنی گفته شد که ( من موش را شير ساختم، اورا بارها بخانه ام دعوت کردم وخانمم برايش منتو وآشک پخته کرد ولی اوپاس هيچ چيز را نفهميد) اشارهً ايشان به شهنواز تنی وزير دفاع شان بود .اگر بحرمت بزرگم نسبت بداکتر صاحب شهيد صدمه نرسد می گويم که : در حاليکه صدها شير در پهلوی تان قرار داشت شما چرا موش را شير ساختيد وانرژی ضايع کرديد، در حاليکه اين تغيير اصلاًامکان پذير نبود واز طرفی آيا آن تغيير بزور لابراتواری خود جفا در حق شيران طبيعی نبود؟ از طرفی می خواهم بعرض برسانم که آنهاييکه در حق رهبر خودشان مرتکب خيانت وقتل شوند ، چطور می توانند برای رقيبان وحريفان خود مصدر خدمت گذاری گردند؟، از کسانی که خون رفيق فيض محمدوزير سرحدات را که يکی از بهترين مردان باشرف وطن وحزبما بود ، با دسيسه ريختاندند ،چه انتظاری می توان داشت.

22- عدم کنترول از حيف وميل دارايِی عامه ، مصار ف ده ها مليونی بعضی از روسا ومسوولين امنييت وساير قوه ها  وادارات ،جوابده نبودن شان به  شعبات مالی واداری،عياشی و خوشگذرانی شان از حساب پولهای اوپراتيفی وگذشت بی جا وضد قانونی در برابر آنهااز طرف رهبری ،کار را بجايِی کشانيد که تعدادی پخپل سر شدند وهر چه خواستند انجام دادند. به نمونهً مثال وقتی بيشتر از صد کارمند امنيت دولتی ننگرهار باثر اشتباه ويا (؟) داکتر ضمير، بوسيلهً حاجی زمان گرفتار وقصابی گرديدند ، مقام رهبری بجای محاکمه داکتر ضمير که در روزهای قبل از سقوط دولت به خواجه ضميرالدين تغيير نام داده بود، اورا طرف تقدير نيز قرار داده وبپاس قربان کردن صد نفر حزبی اورا به عضويت کميتهً مرکزی حزب نيز ارتقا دادند اين شمهً از قانونيت وعدالت بود در حاليکه صدها حزبی وکارمند امنيت تحت نام پامال کردن قانون وضربه واردکردن بروی فلان مجرم درزندان بسرمی بردند. پرسيده میشود که داکتر ضمير(!)و امثال وی اگر جزمنتقدين سياسی آن وقت می بودند  آيااز آن مصوونيتی برخوردار میگرديدند که نصيب ايشان شده بود؟ هرگز نی! اين در حاليست که چند نفر معلوم الحال از همان معاش ماهوار، صاحب آرگاه وبارگاه ملوکانه گرديده اند.

23- چطور می توانستيم در سايهً فير روزانه ده ها راکت اسکات ولونا وپرواز صدها بال طيارهً جنگی عليه دشمنان خون ريز ، با ايشان نام از مصالحه می زديم وقناعت شان را فراهم ميکرديم که ما باهم آشتی می کنيم. آيا کسی باور می کرد؟ ازينرو ما بايد حد ود مصالحه وگروه ها و سازمانهای را که امکان مصالحه ونزديکی با ايشان وجود داشت تعين می کرديم. همه شاهد آن بوديم که در دوران سياست مصالحه ً ملی ،دشمن بحملات غارتگرانه وخونريزانهً خود، شدت بيشتر بخشيد ودولت نيز ناگزير بود از خود دفاع کند . سقوط ده ها بال طياره وهلی کوپتر در خوست وساير مناطق،حاکميت را مجبور ساخت ،تا باحملات قوتمند راکتی واکنش نشان دهد،زيرا تشديد جنگ خود بمعنی ردمصالحه ازجانب دشمن بود. آيا بخاطر نداريم که در واپسين روزهای حاکميت ، بعد فير هر راکت اسکات که منظرهً خاصی در فضای کابل بوجود می آورد، هزاران نفر از باشنده گان کابل برای تماشای آن مناظر عجيب وحتا زيبا که بعد چند لحظه فاجعهً عظيمی در محل فرود می آفريد، از خانه های شان بيرون می شدند. آيا می شد در کلام از مصالحه صحبت می کرديم ولی در عمل با افراد طرف مصالحه با زبان راکت قرابت وآشتی برقرار می کرديم. 

24- آيا روابط رفقا : سليمان  لايق ، نجم الدين کاويانی ، جنرال عبد القادر، سيد اکرام پيگير،محمد انورفرزام ، شير آقا سرشک ، محمد ياسين صادقی شهيد عبدا لحق علومی،شادروان امتيازحسن ،جنرال محمد نبی عظيمی ، جنرال  محمد آصف دلاور،عبدالقادر بهيار، جنرال محمد افضل لودين، جنرال عبد الفتاح ، جنرال  نورالحق علومی ،قاسم آسمايِی، جنرال عبد الرووف بيگی ،جنرال عبد العزيز حساس وصد ها تن ديگرازجنرالان واعضای بلند پايه ً حزبی خلقی ، سازايی وپرچمی  ، با راس حاکميت از اعتماد متقابل برخوردار بود  و تا آخرکار دوستانه ورفيقانه باقی ماند؟صدها نمونه از اين موارد را می توان شمار کرد که درپای اين همه حقايق بايد صادقانه اعتراف کنيم که ما به بحران عظيمی مواجه بوديم ووحدت صادقانه بين رهبران موجود نبود واين اساس دشواریهای آنوقت وفاجعهً بزرگ بعدی شد.ازاين جاست که فرياد ترک گفتن فرکسيون بازی را بايد سر دهيم زيرا وابستگی فرکسيونی انسان ها را کورمی کند وعدالت را از ايشان می گيرد ،چون هيچ انسان عيوب افراد دعا گوی، مخلصين شخصی وافراد گروه خودرا نمی بيند ويا نمی خواهد ببيند ، تنها در نمايش وعمل کرد سالم ،قضاوتهای روشن وعادلانه لشکريان عظيم انسانیيست که خوب وخراب قابل تشخيص اند نه در تاريکی خانه های کوچک گروهی شخصی قومی- زبانی.

25- متاسفانه همه بياد داريم که دراولين ضربه عليه رفقايی که ابرازنگرانی وتشويش شان را درمورد عواقب وخيم تغييرا ت تشکيلاتی درسطح رهبری حزب پنهان نمی کردند، بيشتراز ده رفيق بشمول شاد روان رفيق مجيد زاده آن سابقه دارترين وخوب ترين رفيق ما وساير کادرهای ارشد آن وقت ،از شعبات کميتهً مرکزی با کل اهانت وتهديد اخراج گرديدند . اين نوع تصفيه ها بعدا ًشامل تمام ادارات حزبی ودولتی گرديد وبحران کادری بزرگی را بوجود آورد که ادارهً جديد رهبری برای پر کردن آن خلای کادری ، افراد مبتدی بکار وسياست ونا وارد به مسايل حزبی وغير قابل اعتماد از لحاظ رازداری رابجای کادرهای اخراجی وتصفيه شده مقرر نمود که عواقب مفيد وحاصل دهی طرف انتظار را نداشتند.

در اين مورد، صدها فاکت وحقيقت ديگر وجود دارد که باعث تضعيف روحيهً وحدت ورزمنده گی حزب گرديد واگر بيان اين مطلب که به عقيدهً من شعار تاريخی ( يا وطن ويا کفن ) داکتر صاحب، بستر خوبی برای ارتقای سطح مورال ومعنويت رفقا وقوای مسلح در دفاع از جلال آباد، بوجود آورد تعبير سوً نشود ، می خواهم با کسب اجازهً رفقا اضافه کنم که بکنار گذاشتن آن شعار وانتخاب راه ديگری برای عبور ازکنار حوادث وسرنوشت رفقا مردم ونظام وتوافق غيراعلام شده در مورد، با طرفهای جهانی ، دست وپاچگی های بیمورد بعدی وتوظيف اشخاص غرض پيشبرد جريان مذاکرات در چهار آسياب وجبل سراج ، بدون مراجعه به صفوف فداکار وهميشه سربکف حزب وحاکميت، يکی از نقاط ضعف وتخطی از موازين رهبری دسته جمعی ، دموکراسی وحرمت گذاشتن به آرا ونظريات رفقا در سرنوشت حزب ، دولت ، خودشان وصدها هزار فاميل وابسته بحاکميت بود که بوسيلهً بزرگان ما صورت گرفت وعملی شد.

آيا نمی شد بقول ايرانی ها کوتاه می آ مدند، از لج بازی، تهديد وشانتاژ کار نمی گرفتند واز کليه امکانات ووسايل استفاده صورت می گرفت وخواسته های عادی شورشی های شمال را می پذيرفتند وحتا اختيار شمال را برای شان عجالتاً می دادند واين کار برای دولت آزموده شده نيز نبود ، زيرا قبلا ً خوست وباميان  وبعضی مناطق ديگررا تخليه وبه مخالفين ودشمنان آشتی ناپذير سپرده بودند وحال به رفقا ودوستان تا ديروز در زير قومانده وفرمان شان می سپردند واز فاجعه ، دسيسه وخيانت جهات معلوم ومجهول ، جلوگيری می کردند وبعد خنثی شدن توطـًه ، با خون سردی از کليه توان، وسايل  وامکانات نرم وگرم استفاده نموده کنترول دولت را در منطقه اعاده میکردند چون شخص جنرال دوستم ده روزقبل از حوادث شمال، درکابل بود وبا شخص داکتر صاحب نجيب چند بار ملاقات نموده بود  وبه ايشان در مورد تبديلی رسول (بی خدا )سابق قوماندان محبس پل چرخی و تاج محمد رييس امنيت بلخ ، پيشنهاداتی داشت که مورد قبول قرار نگرفته بود. اگر به آن پيشنهاد  دوستم که خود ايشان  اورا قهرمان دومرتبه يی ساخته وعضويت کميتهً مرکزی حزب را نيز برای نامبرده لطف کرده بودند ، عمل می شداز يکطرف نظر يک عضو رهبری حزب در مورد کادرهای عادی تر حزب عملی می شد واز سوی ديگر آن فاجعه شکل نمی گرفت . آيا موقف وارزش قوماندان يک قطعهً قومی ويک رييس امنييت ولايتی ،نسبت به يک عضو کميتهً مرکزی حزب حاکم که در ضمن قوماندان يک فرقهً بزرگ اضافه تشکيل نيز بود، مهمتر وباارزش تر بود ؟.

شما ،از تنبان کشالان ويال کشالان نام می بريد ولی نمی گوييد که همين نيروها ، برای دفاع از وطن وتطبيق اوامرسرقوماندان اعلای قوای مسلح کشور متحمل چه تلفاتی در قندهار ، لوگر ، غزنی ، سالنگ ،پکتيا ، پغمان وساير مناطق کشور گرديدند وبا خون خود حاکميت را دفاع کردند واز دوام قدرت رهبران مشترک ما،حمايت نمودند. شما چرا اين را نيز برملا نمی سازيد که چه کسانی در دادن رتب عالی نظامی  ، لقب قهرمانی های چند گانه ، ارسال تحايف طلايی چند کيلويی بخانواده های قابل تشويق(!)، حواله نمودن کانتينرهای بانکنوتهای خارج از بودجه ودارايی رسمی بانک مرکزی ، به سران گروه های مليشه وآنهاييکه شما اکنون آنهارا موی کشال می گوييد ، نقش داشتند.؟ درحاليکه بايد شبکه های عريض وطويل استخبارات پرمصرف  وبا صلاحيت عام وتام وکاملاً در تحت کنترول مقام رهبری حزب ودولت ، روابط مخفی ونا جايز آنان را دريافت وافشا می کرد واز بروز فاجعه جلوگيری می نمود. آيا همهً آن تغييرات  وموضع گيريها در ظرف يکماه شکل گرفت ونتيجه داد ؟ وباعث بدبختی های عظيم مشترک ما گرديد؟ ويا اينکه ريشه درايام گذشته داشت که جهات معلوم در زمينه احساس مسووليت نکردند.

شما يکبار به اساس نوشتهً خودتان وهمراهان تان قضاوت کنيد، در نوشته های تا ن پيوسته می نويسيد که جنرالان وقوماندانان ارشد ، به داکتر صاحب شهيد ، به مصالحه وپروگرام ملل متحد خيانت کردند ولی از ابرازاين گفته که بخش اعظم نظاميان ورفقای ملکی حزب از شادروان رفيق کارمل حمايت می کردند، بخشم می آييد، دراينصورت از شما می پرسم که: اگراردو تحت قوماندهً سرقوماندان اعلای قوای مسلح شکل گرفت ، قرارداشت واز نظريات ايشان حمايت می کرد ورفقای ملکی حزب از مصالحهً ملی ، از اهداف دولت کاملا ً دفاع می نمودند ودر انتخابات کنگره  آزادانه وبصورت دموکراتيک نماينده گان شان را انتخاب نموده واز طرحها وهدايات مقام رهبری حزب وطن اطاعت می نمودند وهمه قبول کرده بودند که سياست جديد حزب در کليه عرصه ها ، مطابق نيازمندی جامعه وخواست مردم ومخالفين است ،پس  چرا پروگرام ملل متحد که جز بازی سياسی وفريبکاری مشتی از دزدان بين المللی،درراس (بينين سيوان) نبود،به ناکامی مواجه شد ؟ درحاليکه بقول شما، اردو،پوليس وامنيت ومردم  با رهبروحاکميت بودند. دراينصورت مخالفين سياست مصالحهً ملی، که اقليتی بيش نبودند ، بايد تجريد ومنزوی می شدند وبه سزای اعمال شان می رسيدند ، چطور چند نفر محدود ومنزوی توانستند اين همه کارهای ناشد را انجام دهند؟. فکر می کنم دقيق حرف نمی زنيد وهنوز بعد سپری شدن سالهای طولانی راپورغلط می دهيد.

اکثريت قاطع افرادی که در سبک شما ومثل ديد شما ، حوادث ديروز را به تحليل می گيرند، می گويند که حزب دموکرتيک خلق افغانستان به تاريخ پيوسته است، اکثريت رهبران خيانت کردند  و....ولی يکبار فکر نمی کنيد که نابودی حزب ما، نه با اشپلاق وفرمان دولت اسلامی وجهادی تحقق يافت ونه با تفسير وتعبيرما وشما امکان پذير است، چون حزب وطن را نيز دولت جهادی غير قانونی ومنحل اعلام نموده است ولی شما همچنان نفس می کشيد وفعاليت می کنيد. از طرف ديگر مشکل ما حزبی ها نام نيست ، چون دموکراتيک خلق ووطن هردو احزاب ما ورهبرانشان ، رهبران ما بوده اند، مشکل پيدا کردن شيوهً تقارب ونزديکی ماست که شما هر نوع نزديکی را به توپ می بنديد وپافشاری می کنيد که حق باشماست، شما شريف ووطن پرست وحق بجانب ومظلوم و... بوديد وهستيد وساير رفقای ديروز تان که متاسفانه روی عوامل مختلفه از شما دور مانده اند ويا شما از آنها دور هستيد به قول شما ، خاين ، کم سواد ، معامله گر و... اند . آيا اين شيوهً تبليغ وعمل شما به عمل کرد مسوولانه ً افراد چيز فهم ومعتقد به اصول وطن پرستی وترقی خواهی مطابقت دارد ومشکلی از مشکلات مارا حل می کند  وبحال وطن وسرنوشت مشترک مان مفيد تمام می گردد.؟

می خواهم اين موضوع را نيز بشما ياد آوری نمايم که حزب وطن ادامهً حزب دموکراتيک خلق افغانستان است نه حزب جداگانه ، زيرا از يکطرف تشکيلات سابقهً حزب قديمی مان را به اسم حزب وطن نام گذاری کردند واز طرفی کنگرهً حزب وطن را بنام کنگرهً دوم حزب نام گذاری نمودند در حاليکه اگر حزب وطن حزب جديد وجدا گانه می بود ،کنگرهً حزب وطن را بنام کنگرهً موسس ويا تاسيسی مسما می ساختند. کنکرهً حزب وطن در هنگام تدوير هيچ چيز جديد وابتکاری تشکيلاتی نداشت جز چند بيانيهً به سبک وادبيات سياسی جديد،ارتقا وتنزل بعضی مقامات ،تغيير نام بعضی از دواير رهبری حزب،  در حالی که همهً آن تغييرات نيز در چوکات وتواناييهای فزيکی تشکيلاتی سابقهً حزب دموکراتيک خلق افغانستان تحقق يافت وپياده شد. پس می بينيم که حزب وطن ، حزبی جديد نبود وادامهً حزب قديمی ومشترک مان بود که خلقیها ، پرچمیها ، سازايیها ، گروه کار ، سفزاييها ، سپکجاييها وبعضی از سازمانهاييکه بعداً شکل گرفته بودند ،اعضا ، رهبران وکادرهای آن را تشکيل می دادند .

شمابا تمام جرات وصراحت ازمن می پرسيد : که (از من می خواهی که با خاينين وحدت کنم؟) اولا ً بسيار غير مسوولانه وغير رفيقانه صحبت می کنيد وهمه رفقای تان را بناحق متهم به خيانت می کنيد . اگرهمه رفقاييکه باشما نيستند ،همه خاين اند وخاين قيمت خاص ومعين خودرا از لحاظ حقوقی وقضايی دارد ، در اين صورت شما خود بجرم همنوايی وحرکت در رکاب خاينين در طول سالها ، مجرم هستيد وبايد مورد جوابدهی باشيد. ازين گذشته  توجه شما را به عمق اين اتهام تان جلب می کنم ومی پرسم که برای شما سزاواروشايسته است که با چنين بی پروايی همرزمان تاريخی تان را متهم به صفتی می سازيد که فقط شايستهً بد ترين دشمنان مردم وانسانيت است. از طرفیکی به شخص شما وافراد هم قماش تان پيشنهاد مذاکره واتحاد نموده است اميد وارم هرگز توان آن پيدا نشود که افرادی مثل خودت باز در بين مردمان رووف ووطنپرستان صادق  حزب وجامعه، امکان بازگشت پيدا کنيد وباز برای ما فاجعه بيافرينيد، مارفقای عزيز وخدمتگذاران با تقوای خودرا مخاطب قرار داده بوديم ،نه شمارا. 

من شخصا ً حرمت گذاشتن به داکتر صاحب را ، بوسيلهً هر کسی که صورت بگيرد بديدهً قدر می بينم زيرا ايشان رهبر ما بودند وخدمات قابل قدری را در وطن انجام دادند ولی نمی شود حرمت به ايشان به قيمت بی حرمتی به رهبرانی صورت گيرد که داکتر صاحب شهيد وهزاران همچومن ، محصول تلاشها ومبارزات سياسی وتشکيلاتی آنهاست. اين جفاست که شما درحق راه وعقيده ای می کنيد که خودرا يگان بار به آن مرتبط می دانيد. ما از تخريب وتوهين همديگر چيزی کمايِی نمی کنيم . بايد نسبت بهمديگر مهربان ، با حرمت وصميمی باشيم تا طرف ديگر ما نيز برخورد مشابه داشته باشد واين يگانه راهيست که زخمهای ديرينه را که دشمنان قسم خوردهً داکتر صاحب شهيد وکارمل صاحب مرحوم وساير رهبران زنده وجان دادهً ما، درجسم وروان هر کدام ما بوجود آورده اند نه خود ما ، مداوا کنيم .

وقتی شما از دوستی واحترام نسبت به شهيد داکتر صاحب ياد می کنيد، درضمن ضرورت تقدير ازشما می پرسم که آيا بسيار آبرومندانه نخواهد بود که بجای شادروان رفيق ببرک کارمل ، رهبران پرچمی وغير پرچمی ، رفقا وکادرهاييکه پرچم حزب قديمی شمارا هنوزحمل میکنند وبا تمام عشق وايمان برای نزديکی واتحاد باشماتلاش می کنند، قاتلان داکتر صاحب را ،قاتلان برادر شان وقاتلان بی رحم هزاران رفيق ودوست وقصابان صدها هزار مردم بيگناه وطن  تان را افشاو تخريب کنيد ومزمت نماييد.آيا بسيار بجا ورفع کنندهً مسووليت اخلاقی تان نخواهد بود که بجای تخريب من وافرادی مثل من که هر رفيق خود از جمله رفقای شريف ووطن پرست حزب وطن را  مثل جان خود دوست داريم ، شما طالبا ن و پاکستان ، اين قاتلان بیرحم وجانی را تخريب کنيد که با تمام بی شرمی وخيانت رهبر مشترک مان را در مقابل هزاران انسان تماشاچی  وبا کمال تاسف بی تفاوت نسبت بزنده گی رهبری که يک عمربرای سعادت وخوشبختی آنها رزميده بود، دار زدند وبه حيات ايشان پايان دادند ولی آن مردم شريف ومظلوم که اکنون هر کدام ما از حمايت بيدريغ شان از خود ياد آوری می کنيم، نتوانستند کوچکترين واکنشی از خود دربرابر آن ظلم ووحشت نشان دهند.

آيا بسيار بجا ومنطقی نخواهد بود که از دورفيق هم بند وهم زنجير داکتر صاحب شهيدوبرادر جوان شان ، بپرسيد که با کدام امکان ، توان ، واسطه  ارتباطات ، افراد وشبکه ها توانستند که از زير ساطور جلادان معلوم پاکستانی ونيمه مجهول افغانی نجات پيدا کنند وبا صحت وسلامت به هند وبعدا ًبه مناطق امن اروپايی برسند. اگر در همان زندان وپناه گاه يکی از مخالفين شما با جناب داکتر صاحب در اسارت می بود وبه همان شيوه وترتيبی که دونفر از هم زنجير های وابسته به گروه شما ،از آنجا خارج می شد وجور وتيار به اروپا می رسيد وبعدا ً داکتر صاحب اعدام می شد ند طوريکه متاسفانه حلق آويز شدند، شمارا بخدا چه می گفتيد؟ وچه اتهامات وفحش وناسزا را نثار اومی کرديد ومی گفتيد که ببينيد خاين ووطن فروش وابسته به پاکستان وکجا وکجا ... را آزاد کردند ولی فرزند اصيل مردم ورهبر واقعی حزب را شهيد ساختند . ولی حال که هم شهدا را بخود متعلق می دانيد وهم سر به چت کننده گان وقادرشده گان به فرار مردانه(!) را ، خاموش هستيد ودم نمی زنيد. اما آنچه بمن وما تعلق دارد ،ما خوش هستيم که دونفر از دوستان ورفقای سابقهً ما زنده باقی ماندند وبه زير دار قاتلان کشانيده نشدند ،بااينکه يکی از ايشان بسيار دروغ می گويد واتهام می بندد ولاف می زند وداستان اصلی فرار (نجات با کمک) را تا حال بکسی قصه نکرده است، ولی شما بايد بی انصاف نباشيد وتهمت نزنيد.

بايد متوجه باشيم که پاکستان ، اين لانهً تاريک انديشان  وماشين توليد متحجران ، وتروريستان ، در پشت سر تعميق اختلافات پرچمی با پرچمی ، پشتون با تاجک وهزاره وديگران، پرچمی با خلقی وترقی خواه چپی با مذهبی راستگرا قرار دارد. بايد بخود آييم ونيروهای باقی ماندهً حزب وطن را باهم متحد سازيم ودر صد کاهش اختلافات موجود برآييم نه در پی تعميق آن ،دعوای ميراث وانحصارطلبی، حقانيت ها، حق بجانب بودنها، مشکلی را درهيچ گروپ حل نمی کند . بايد با کار مشترک مداخلات پاکستان ودست ساير شبکه های تخريبی رااز امورداخلی وطن ما واز موثر واقع شدن در امور حزبی وتشکيلاتی خودما نيز قطع نموده وفريب دلسوزی های عمال پاکستان را که شايد بزبانهای دری وپشتوی شيرين نيز صحبت کنند نخوريم در غير آن به بدبختی های جديد وجديد تر مواجه خواهيم شد.

من اعتقاد وباور جدی دارم که بجای تخريب حزب ديروز، رهبران ديروز ،کادرها واقدامات ديروز ومتحدين داخلی وخارجی ديروز، به اين مسوولانه بينديشيم که برای امروز چی کنيم ؟با کیها وعليه کيها  متحد شويم ومبارزه کنيم ، چی را میخواهيم وچی بحال ما ووطن ما مفيد است . باور وجود دارد که هرکدام ما می توانيم عليه همديگر صدها تهمت وافتر را ببنديم وبالاتر از دشمنان واقعی همديگر خودرا تخريب کنيم ولی در آخر کار باز پشيمان خواهيم شد وبسر وکلهً خود خواهيم کوفت ومفادی را نيز صاحب نخواهيم شد.

بياييد با حرمت گذاشتن به ديروز ومجموع رهبران وکادرهای شهيد وبه ابديت بسته ًمشترک مان، متحدانه عمل نماييم ، چون ديروز با وجود داشتن دولت ، حزب وطن ، اردو وسيستم امنييتی قوتمند وسازمانهای وسيع اجتماعی ، شکست خورديم ،ناکام شديم ، دربدر وخاک برسر گرديديم ويک ملت و يک وطن با تمام انسانهای شريف وصبور آن بد بخت ودر آواره گی ومحروميت جدی قرار گرفتند ويکی ازعوامل اساسی آن شکست در پهلوی ساير علل داخلی وخارجی، بی اتفاقیها وفرکسيون بازی های ما بود که به اطراف رهبران متعدد وفرکسيونهای گوناگون، حلقه زده بوديم وهر کدام شعار زنده باد خودم وخودما را سر داديم وبدست خودما ، خود ومردم خودرا بمشکلات جدی مواجه کرديم.

حال که ديگرمتاسفانه رهبران اصلی واساسی حزب در ميان ما وجود ندارن ، بما لازم است تا بجای بلند نمودن بيرقهای فرکسيونی وگروهی وتقسيم شدن بنام رهبران فقيد وجديد وبنام دموکراتيک خلق ووطن ودر زير شعارهای کارمليست ونجيبيست وتره کيست ويا در تحت نام خلقيست وپرچميست پشتونيست وتا جکيست وسايرين، پرچم وحدت ، بيرق اتحاد و درفش تشريک مساعی وهمسويی را اولا ً بين خود ما وبعدا ً باساير نيروهای شريف وترقی خواه وطن ، در مبارزه عليه دشمنان فعال وخرابکار فعال ،برای اهداف شريفانهً ديروز ووظايف وطنپرستانهً امروز، بلند کنيم وبخود کشی ، خود ستيزی وديگران پروری خاتمه دهيم وپلانهای شوم پاکستان ومتحدين آنرا که بروی اختلافات ما سرمايه گذاری کرده اند خنثی سازيم. اگر سخن بی جا وبی مورد نگفته باشم ، وطن را اکنون نه شادروان محمودی، نه شادروان غبار، نه شادروان ببرک کارمل ،نه شهيد   نجيب اله ،نه شهيد نورمحمد تره کی نه شهيد استاد مير اکبر خيبر،نه شهيد محمد طاهر بدخشی ، نه شادروان شهر اله شهپر، نه شهيد بحرالدين باحث، نه شهيدداکتر زرغون، نه شهيد عبدال اله ونه هيچ کدام از رفتگان ما وديگران نجات داده نتوانسته ونمی توانند. ما در ضمن شاد خواستن ارواح بزرگ آنها وهمه شهيدان  ورفتگان  راه آزادی وعدالت از مشروطه خواهان تا امروز وفردا ها ، بصراحت می گوييم که :فقط فرزندان ورهروان صادق ايشان وادامه دهنده گان راه ورسم ترقی خواهانه ووطن پرستانهً آنها که ما وشما وسايرين هستيم ، می توانيم وبايد بتوانيم که با وحدت واتحاد صادقانه ، در تحقق اهداف نيک انسانی آنها واهداف وطنپرستانه وعدالت خواهانهً خود ما ومردم ما درشرايط فعلی مثمر ثمر واقع شويم.

برای تحقق اين هدف انسانی ، بجای وحدت ورفاقت صادقانه ، ما چرا همديگر خودرا و رهبران مشترک خودرا تخريب می کنيم ،بهم تهمت می بنديم وبمانند دشمنان قسم خورده ، بابی رحمی، باکل بی احساسی وبی مسووليتی ، بزرگان زنده ومردهً خودرا توهين می نماييم ، آيا فکر کرده ايم که حاصل اين دندان سايی هاييکه زمانی بشکل فکری وگاهی بطريق زبانی وقومی وسمتی که همه مظهرعقب مانده گی وتعصب است، تا حال چه مفادی وارمغانی نصيب ما شده است ، آيا ما را درانظار مردم حق بجانب معرفی کرده است ويا خواهد کرد.؟

 آيا شرم وننگ بزرگتر از اين پيدا می شود که ما به صفت مدعيان فهم ،درک ،دانش ،سياست فهمی ، وطن پرستی ، متحد سازندهً مردم ، تغييرات مهم انقلابی ، خدمت گاران مردم زحمت کش ، پيروان مصالحه وآشتی و........ نمی توانيم بردشمنیها، خودخواهی ها ، فرکسيون بازی ها واقدامات تجزيه طلبانه وحزب سازانهً بی جا وبی مورد خود پيروز شويم وهمديگر را صادقانه در آغوش بگيريم وبا اشکهای شادی وسرور وحدت طلبی ، حتا اگر در ديروز مرتکب گناه، اشتباهات وخطاهایی درمورد همديگر شده باشيم که شده ايم،آشتی کنيم وبا بدی ها وخاطرات بد ديروزبطور ابدی خدا حافظی نماييم ومتفقاً برای امروز وزنده ماندن آرمانها وعقايد ما که آنها نيز بمانند خود ما متحول گرديده اند ،اقدام مشترک نماييم وبصورت کاملا ً دموکراتيک ، آزاد وشفاف ، آيندهً سياسی وتشکيلاتی خودرا بدست خودما، تعين کنيم ومصروف وظايف اصلی ورسالت مندانهً خود شويم.

 اگر اين اهداف نيک  را تحقق بخشيده نتوانيم ودر فکر شکست دادن ياس ،مايوسِيت وبی اعتمادی بر نياييم ودر حالت افتراق ودشمنی فعلی باقی بمانيم ، بايد اولاًپر ادعا نباشيم وخودما، خودرا ديگر فريب ندهيم ووقت خودرا ضايع نکنيم ،زيرا چيزی از ما ساخته نخواهد شد واگر توانستيم با استفاده ازعقل واحساس مسووليت باهم دوباره دوست ورفيق شويم وتخريب وسبوتاژ عليه همديگررا بصورت نهايی قطع کنيم ، يقين داشته باشيد که در کوتا ترين مدت همه اموردرمسيرسازنده وموثريت جدی خود حرکت خواهد کرد ودوباره بمعنی واقعی کلمه زنده میشويم ، جان میگيريم، رشد می کنيم واز اعتماد های جديد سياسی ومردمی وحتا جهانی برخوردارمیگرديم درغير آن در سطح گروهک ها باقی خواهيم ماند ودل خودرا به موارد ناچيز سياسی  وتشکيلاتی خوش خواهيم کرد که شايستهً ادعا وشخصيت هيچ کدام ما نخواهد بود وروح رهبران ورفقای قربانی شده وبابديت پيوسته مانيز سرگردان ونا آرام باقی خواهد ماند که اين حالت به هيچ وجهه نمی تواند قابل قبول ما باشد.!

بايد بدانيم که بنيادگراهای خون ريز ديروز وامروز داخلی وخارجی وقدرتهای غارت گر ويکه تاز جهانی  باما دشمنند وسر آشتی وسازش ندارند آنها با تفکرمصالحه وسازش با ما آشتی ناپذيرند، بياييدبخاطر رفاقتها ودوستی های طولانی اگر نمی توانيم عجالتاًمتحد شويم ، حد اقل فحش وتهمت را عليه همديگر خاتمه دهيم. من شخصا ً بار ديگر با کل صراحت اعلام می کنم که حرمت واحترامم نسبت برهبران ديروز از جمله شهيد داکتر صاحب بخاطر ناسزاها وتهمتهای شما وکسان ديگری مثل شما،برای آن کم نمی شود که من به اين درک رسيده ام که تخريب رفقا ورهبران ما ، خاصتاً بوسيلهً خودما خواست  دشمنان داخلی وخارجی حزب وحاکميت ديروزماست.

لذا برای زنده ماندن آن کارنامه ها واقدامات نيک ومشترک وطنپرستانه، بايد دشمن را نشانه گرفت نه رفيق وهمرزم وهمفکر را. روی همين اخلاصم بود که چندی قبل پيشنهاد گراميداشت رهبران بخاک خفتهً حزب را بمناسبت دهمين و28 مين سالگرد وفات شان  نمودم وانتظار آن را داشتم که جوابی رفيقانه در زمينه دريافت کنم تا تدابيری مشترک وشايستهً مقام بزرگ آنها ، اتخاذ نماييم که چشمم به نوشتهً مقبول وکاملاًدلسوزانه (!) شما بحال وطن ،مردم ، رفقا وشخص خودم که روشن کنندهً اهداف نيک رفيقانهً تان (!) در مورد هزاران همرزم تان می باشد، در سايت (؟)خورد وراست بگويم نسبت کلمات تان بسيار مايوس شدم وگناهم را نيز ندانستم واز آنجاييکه شمارا نمی شناختم بسيار فکر کردم که شما کی هستيد تا تقريبی درموردتان معلومات بدست آوردم، ولی از شما اين انتظار رانداشتم که بازهم شما بخطا می رويد.!!

میخواهم اين موضوع را نيز صريحاً بيان کنم که هيچ انسان عادل وهيچ حزبی صادق ، منکر ضعفها ، نا تواناييها، اشتباهات وبی پرواييهای سهوی وعمدی در دوران رهبری شادروان رفيق ببرک کارمل وساير رهبران ومسوولين، شده نمی تواند. هر انسان ، هر رهبر وهر مادون وهر دورهً حاکميت ودولتمداری ،بنابر دلايل واسباب شخصی ،سياسی وعوامل  داخلی وخارجی ، دچار مشکلات می گردد ومرتکب اشباهات جبران پذير وحتا جبران ناپذير می شود. ازينرو نمی توان هر دوست ومحبوب خودرا صد فيصد بی گناه وشريف وصادق وبی عيب دانست وهر مخالف وحتا دشمن خودرا ولو اگراز امتيازات خوب ، تقوا وصداقت نيزبرخوردار باشد صد فيصد کنهگار ،مجرم وخاين دانست . بی انصافی وبی عدالتی به اين نوع برخوردها گفته می شود.

بار ديگر، چه شما وچه تعداد محدودی از رفقا در گروه ها ، احزاب وگروهک های ديروز وامروز حزب وطن ويا دموکراتيک خلق افغانستان ، می خواهيد نمی خواهيد، خوش می شويد يا خفه ،متحد می گرديد يانی، ببانگ رسا اعلام می کنم: که ما جز وحدت با رفقا واتحاد با ساير نيروهای ترقی خواه ووطن پرست راه ديگری برای تحقق اهداف عالی انسانی ما، برای سعادتمندی مردم وترقی وطن مشترک مان نداريم.!

 

                                                                                بادرود فراوان بهمه رفقای عزيز / جليل پرشور  / 01/08/ 2006

 

 

 


بالا
 
بازگشت