جليل پرشور

 

 

خراسان تاریخ وافتخار ماست ولی افغانستان زادگاه ووطن فعلی ما

   تعصب در مورد هريکی از آنها بمنافع مشترک ما صدمه می زند وبما آبرو نمی بخشد ! 

      

ازمد تی به اينسو،تعدادی از نخبگان سياسی ، وخاصتاً فعالين گروه های ترقی خواه وطنپرست ، بانوشته های زيبا،طولانی، گويا مستند وبرخوردار از روحيه های حماسی گونه، پيرامون افغانستان، افغان ،خراسان وافغانستانی وهم چنان در مورد تاريخی بودن ،غنا وارزش زبانهای پشتو ودری(فارسی)،توجه خواننده گان سايت های انترنتی را بخود جلب کرده اند وباعث آن شده اند که جن ها وشياطين خفتهً ملی گرايی وتفوق طلبی های قومی را در وجود تعداد قابل ملاحظه ً از روشنفکران،در ديار بیوطنی ،زنده وفعال سازند تاهرکدام به شکلی ودر حد توان شان درمورد يکی از اين دوزبان ، قوم  وتبار ابراز نظر نمايند وبا سنگر گيری از بکار بردن انواع اتهامات عليه جانب مقابل  که هموطن وحتا هم حزبی ويا متحد سياسی اوست دريغ نکند وبا سند کشی وقباله نمايی ، زخم بنداژ پيچيدهً شدهً خونين را بارديگر باز نموده   وتازه ميسازند. که درفرجام هيچ کدام شان، برنده،قهرمان وپيروزازميدان، اين معرکه ًبی مفهوم، بيرون نخواهند شد ومردم مظلوم ومحتاج  وطن برای هيچکدام  شان ، نشان ها ومدال های افتخار توزيع نخواهد کرد.

 

اولاً از همه ً شما طلب پوزش دارم زيرا شايد نتوانم در حد مطلوب وطرف نياز طيف وسيعی از خواننده گان ومتهمين به اين موضوع با ارزش ،تاريخی ، مهم وجنجال آفرين برای بسياری ها،مطالب سودمند ومستند را برای آن تهیه کنم که شخصاًاعتقاد وباور به اين رقابت های منفی ندارم واز دير زمان به اين طرف، چسپيدن وجنگيدن را برای ثابت کردن اين اصل که ما خودرا افغان بناميم ويا افغانستانی ، از سرزمين تاريخی ،پهناور وپرافتخار خراسان هستيم ویا از وطن خراب شده، زخمی وخونين وفقرزده وطرف تهاجمات وسيع قرار گرفتهً افغانستان، فراراز اجرای مسووليت های عظيم تاريخی وانسانی ، گروه ها وشخصيت های با رسالت وطن دانسته ودرشرايط خاصتاًً فعلی طرح اين مسايل را نه تنها ضياع وقت می دانم بلکه آن را باز نمودن جبههً جديد ووسيعی برای تعميق اختلافات ومتلا شی شدن مابقی نسل روشنفکر وعدالت خواه وطن ارزيابی می کنم.

اگر عميق تر فکر کنيم و صرف به اساس آرامش اقتصادی وبی نيازیهای مادی وامنييتی خود وفاميلهای ما درمحيط اروپا وامريکاقضاوت  نکنيم وبرنجهای بيکران مردم ستمديده وماتم دار خود ، با احساس مسووليت اخلاقی ووطنپرستانه بيند يشيم ،راه حل مشکلات ونجات  آن مردم غرق در انواع بدبختیها ومحروميتها از اين همه درد ها ومصيبتها ودربدری ها، ومسيردادن وطن وهموطنان در شاهراه ترقی،تمدن  دموکراسی ،اتحاد وتامين عدالت ومحو هر نوع ستم ويکه تازی های سياسی ، قومی ، مذهبی،سمتی وزبانی اين نيست که ما تذکرهً تابعيت ويا کارت هويت افغانی ويا  افغانستانی داشته باشيم ،آريايی ويا خراسانی.! ما همه اولاد يک وطن واحد وتاريخی هستيم وهيچ کدام ما ارزش ، اهميت واستحقاق بيشتر وکمترازيک ديگر نداريم. برای ما از لحاظ معيارهای انسانی، اسلامی، قانونی،اخلاقی وبشری واعلاميهً   حقوق بشروساير اسناد ومدارکی که در اين زمينه در عرصهً گيتی نشر وبرسميت شناخته شده است اهميت دارد وخود نيزمیدانيم که خود انسان بحيث موجود با ارزش، متساوی الحقوق، اشرف مخلوقات وعامل تغيير ، تکامل ودگر گونی های عظيم تاريخ وجامعه،در مرکز توجه واهتمام  قرار دارد وشخصيت وبزرگی انسان به دين،مذهب،زبان ،قوم ،قبيله ،رنگ ،نژاد،ايدولوژی ،قواره ومقبولی،ثروت وقدرت مربوط نيست وهمهً انسانها مخلوق خداوند بوده وخدا فقط به اساس عدل وتقوا يک  انسان رابر ديگری ترجيح داده است . از همين جاست آنانی که بر قوميت ،زبان واصليت خود غلو می کنند وخودرا برتر از ساير انسانها میدانند وخودرا مستحق زمامداری وديگران را سزاوار فرمان برداری ونوکری خود می دانند به فاشيستها مشهورند که هيتلر آلمانی وگروهش ، موسيلينی ايتالوی، فرانکوی هسپانوی، هیروهيتوی جاپانی ، صهيونيست های اسرا ييلی وگروه های جديد نازی بارز ترين نمونه های آن اند که طرف تنفر اکثريت بشريت قرار دارند.

امروز ما بخواهيم يا نخواهيم باساس شواهد ، اسناد وتحقيقات تاريخی ای که تا کنون مدار اعتبار دانسته می شوند واکثرا ًمنابع آن غربی ها اند تا شرقی ها، نياکان  زمانه های قديمی مارا آريايی می گفتند که در يک زمانی بعد از آن، سرزمين وسيع خراسان ،محل زنده گی ، کار

سيستم اداری وساحهً جغرافيای سياسی شان را تشکيل می داد وبه آن شهره بودند که هنوز هم هر کدام مابرای اثبات تاريخی بودن وقدامت داشتن قوم، زبان ، مليت وسابقهً تاريخی وفرهنگی خود ومليتهای خودمان ، از خراسان زمين ياد می کنيم ودر برابرملتهای ديگر جهان حتا  با فخر فروشی واز خود راضی بودن از آن تاريخ درخشان یاد آوری می نماييم.

در پهنهً گيتی ده ها امپراطوری مضمحل، پاشان ، تجزيه ونابود گرديده است وانشاًاله ما شاهد تجزيه وسقوط آخرين امپراطوری های ظالم وستم گر جهانی خواهيم  بود که در نتيجهً  آن ده ها کشور جديد از وجود ملت های بومی قورت شده بوسيله ً استعمار دول وملل  مترقی(!) اروپايِی شکل خواهد گرفت واين کشور های جديدا ًدوباره زنده شده حد اقل صاحب بيرق ونامی خواهند شد وبالاخره قامت راست خواهند کرد ودرصف ملتهای ياغی(!) ونزيويلا وبوليوی قرار خواهند گرفت و برای سعادت ورستگاری مردمان مقهور ومدفون شده در زيرلايه  های  استعمار ترقی آور وانسان ساز (!) ملل وحشی وعقب ماندهً(!)  سرزمين های شان با عشق وايمان ،دوشادوش مردمان شان مبارزه خواهند کرد. اين مردمان به هيچ صورت ديروز شان را فراموش نکرده اند ونمی کنندوبه افتخارات مشترک شان فخر می نمايند وخاطرات آنرا گرامی می دارند وبرای در امان ماندن از آسيب وگزند زمانه ،موزيم ها وخانه های ياد گاری ديروز شان را میسازند. ولی روشنفکران وچيز فهمان(!) وطن ما ،برخلاف حرکت ساير خلق ها ، آنچه را ازديروز پدران ونياکان،بعد تمام جوروظلم وخيانت های خارجی وداخلی برای شان بميراث مانده است،بيرحمانه تخريب میکنند وتوهين مینمايند ودرتوضِح قضايای مشخص تاريخی میخواهند برخورد ايدو لوژيک نمايند وپای سياستهای امروز را در حل مسايل ديروز بکشانند.

کی می تواند انکار کند که قرنهای متوالی ،سرزمين اجدادی مابه خراسان نامدار شهرهً جهان بود.کی میتواند انکار نمايد که افغانستان وطن عزيز امروزی ما ،بر خرابه های جنگی یک بخشی از خراسان شکل گرفت وقوام يافت وامروز برای ما نسبت بهر دورهً ديگر تاريخی وقطعات بزرگ جغرافيايی ديروز ارزشمندتر از آنجهت است که ما دردامان آن زاده شده ،رشد وپرورش يافته ايم وبه اين وطن غريب وفقير وچپاول شده وعقب نگهداشته شده وخون چکان ،عشق می ورزيم وبالاتر از جان خود اورا دوست داريم واگر هزار جان داشته باشيم وهزاران بار بميريم وباز زنده شويم ،قبل از هر انتخاب ديگر، اين وطن واين مردم را می خواهيم .

چطور می توان در برابر افغانستان ، عشق سوزان داشت وزنده گی وبقای خودرا دربقا وهستی آن جستجو کرد،ولی در برابر بستر زايش

محل نمووشکل گيری نسلی که بعدا ًبيرق وطنی بنام افغانستان را بلند کردند از تعصب بی جا کار گرفت وعليه تاريخ خود عصبانی شد وناسزا گفت . همه می دانيم که  تهداب وخشت بنای افغانستان ، سرزمين امروزی کليه مردمانی که درمحدودهً جغرافيايی قيچی شده وبريده شده بوسيله ًاستعمار انگليسی،تزار روسی وقاجار ايرانی، زنده گی دارند ، در خراسان ، دروطن وسرزمين تاريخی ما گذاشته شده است. همان طوريکه خداوند گِل ِپيکر بابای آدم را در سر انديب نيپال، ترکرد وقالب نمود وبعدا ً در جدهً عربستان به آن روح بخشيد وزنده گی داد ،خشت وگل افغانستان، از مواد خراسانی تهيه وتدارک گرديده است که هرگز نمی توان از آن انکار کرد.

اگر تشويش بعضی از دوستان از استعمال کلمهً خراسان،تداعی شدن نام ايران وولايت خراسان آن کشوردرذهن خواننده گان باشد بايد با اطمينان گفته شودکه ما خود صاحبان وبازمانده گان اصيل واصلی خراسانی هستيم واين واژهً جغرافيايی در بر گيرندهً بخش های اساسی قلمرو فعلی وطن ماست که متاسفانه بنابرمعامله وخيانت های امرا وپادشاهان افغانستان،ايرانی ها از اين نام تاريخی نيز برای قوی تر شدن نام واصطلاح ايران استفاده  کردند ونام های آريانا وخراسان، هردو زينت بخش هويت جغرافيايی آن بخشی از خراسان شد که اکنون بنام ايران دراطلس جغرافيای جهان از  دير باز ثبت وشهرت دارد.

حال که ماهمه خودرا اولاد يک وطن می دانيم بايد از خود بپرسيم که اين وطن غيرازافغانستان ، کدام سرزمين ديگری است ويا همين ساحهً که باکشورهای ترکمنستان، ازبکستان، ايران،تاجکستان، چين وتوموری بنام پاکستان هم سرحد است. واگر اين قلمرومشخص شده وطن مشترک ماست چه مشکلی باقيست که بجان هم افتيده ايم وبعد معرفی شدن در ذهن وروان اکثريت انسانهای کرهً زمين وراجستر شدن در تمام اسناد  تاريخی ،جغرافيايی، پروتوکولها ومقاولات بين المللی بنام افغانستان ،بسيار بیجا ،بی وقت وناوقت، بی مورد وبی فايده در فکر ضربه زدن بنام وهويت فعلی وطن خود می گرديم ويا خدای ناخواسته ابراز نفرت می نماييم. اين عمل بنوبهً خود بهمان اندازه جفاکارانه است که ابراز خشم وکينه وتعصب کور کورانه در برابر نام نامی خراسان . زيرا نياکان ما از آسمان به سرزمينی بنام افغانستان ديسانت وپياده نشده اند ،بلکه با تاريخ خراسان وماقبل آن در جغرافيای افغانستان که خود بخشی از قلمرو وطن قبلی اجدادی ما بوده تهداب دولتی بنام افغانستان بوسيلهً جوانی بنام احمد خان وبزرگان قوم آن دوران گذاشته شد.

 واما در مورد اينکه ما افغان هستيم ويا افغانستانی؟ من اعتقاد دارم که ما هم افغانستانی هستيم وهم افغان.چطور؟ میتوان هم افغان بود وهم افغانستانی. طوريکه همه می دانيم که مردمان اکثريت کشورهای جهان با اضافه نمودن يايِی(ی)نسبتی در اخير نام کشور های شان به هندوستانی ،ايرانی،ازبکستانی ، تاجکستانی، ،امريکايی ، عراقی،آلمانی ، دنمارکی،پشتونستانی، جاپانی وغيره  ...ياد می گردند، ماهم با اضافه نمودن (ی) بعد نام زيبای افغانستان ، افغانستانی می شويم واين تسميه هيچ مشکلی را نبايد ايجاد کند،چون هدف ما شناختاندن خود ماست بساير مردمان جهان .ولی اکنون که اکثريت مردمان جهان همين افغانستانی هارا بنام افغانها می شناسندونزد آنها اقوام ومليت های خاص مطرح نيست چه ضرورتی در شرايط فعلی وجود دارد که ما برای تغييرهويت وطنی خود،زحمت بکشيم وسر از نو نيت کنيم که نام خودرا تغيير دهيم واز زير سيطرهً کلمهً افغان خودرانجات دهيم.

قابل يادآوری جدی می دانم که بعضی از نويسنده گان ومورخين کنونی که خودرا پشتون می دانند، بصورت تحريک آميز بارها نوشته اند که کلمهً افغان وپشتون باهم يکی می باشديعنی افغان وپشتون کدام فرقی ندارد وهردو يکيست. اگر اين تفسير واقعا ً درست ودقيق است وتا حال واکنش حد اقل بعضی ازفرهنگيان قلم بدست وحساس درمورد اين مسايل رابرنه انگيخته وانگشت انتقاد ايشان بسوی آن افراد راست گوی يامفتن ويا متعصب برسم مخالفت نشانه گرفته نشده است قابل سوال است. پس درين صورت افراد ومليتهای غير پشتون حق دارند که خودرا افغان نگويند زيرا آنها هزاره ها، تاجکها، ازبيکها،ترکمن ها، قزاقها،بلوچها،گجرها، نورستانی ها،هندوها، سکها، پشه يی ها،ايماق ها،عربها، شغنی ها، موگت ها،قزلباشها،جتها، جوگيهاوسايرين اند که اقوامی اند دارای پيشينهً وسابقهً تاريخی  که همهً شان غير پشتون اند.  چطور افرادی بخود حق می دهند ومی نويسند که پشتون وافغان  يکيست وفرقی ندارد ولی از ساير مليتهامی خواهند که خودرا افغان بگويند يعنی پشتون بنامند. اين افراد راستگوی ويا محرکين بايد از ساير مردمان وطن معذرت بخواهند وآنانی که صاحب صلاحيت ترند در زمينه مداخله کنند واز تعميق اختلافات جلو گيری نمايند. واگر همه به اين عقيده اند پس توقع شان بی جا، بی مورد واضافيست وديگران نيز حق دارند که بنامهای مليتهای خود مشهور باشند.

بنا ًمن به اين عقيده هستم که به جای ابراز خشم وتعصب ، آنهاييکه قلم های شان برای نوشتن حقايق ومعلومات رسانی مفيد وحياتی برای مردم ونسل جوان تشنهً معرفت وطن مصروف است. تلاش کنند که در قلم های شان بجای رنگ از خون مردم استفاده نکنند ويا با خون  مردم ننويسند. زيرا بذر تخم نفاق وتبعيض وزدن تهمت واهانت به مليتها واقوام ، به تاريخ وسوابق درخشان ملتها وسرزمينها،خاصتاً بتاريخ و سوابق مشترک مردمان خوب خودما، عواقب خيلی بد ووخيمی را در قبال خود دارد.

ازين گذشته  درنام گذاری ، هر کسی اختيار خود را دارد .اگر فردی با اين نام ويا آن نام مسما می گردد ودل خوش می کند وخودرا با آن تسميه شاد وآزاد احساس می کند ويا غرور ووجاهت انسانی وملی اش در آن متبلور می گردد نقصش بما چه می رسد که دندان روی دندان بساييم وخودرا مريض نماييم. ما که به آزادی انسانها وبه آزادی بيان وانديشه وحق انتخاب مردم اعتقاد داريم چرا می خواهيم هر کس مثل ما فکر کند واگر مثل ما نينديشيد ، اورا خاين وبی وطن ومستوجب عذاب دنيا وعقبا بدانيم ودر مسلخ نفرت وتعصب وانتقام اورا بکشيم وبمانند هاروت وماروت تاابد حلق آويزش کنيم.

از ديد من دوراه حل وجود دارد که دروطنما، هرفرد وهرمليت، مذهب، وزبانی بحقوق حقه اش میتواند برسد. اول اينکه يکديگررا داوطلبانه وصادقانه بحيث فرزندان يک سرزمين تاريخی وبا مشترکات متعدد خوب وبد ،همديگرراصادقانه وازروی اخلاص وحتا ناگزيری ومجبوريت بپذيريم و قبول کنيم ودر فضای برادری وهمسويی برای حال وآيندهً اين وطن ويران شده وفقير زحمت بکشيم وادای دين نماييم  وبه تبليغات منفی، مضر وهلاکتبار فعلی قومی ، زبانی وسمتی عليه همديگر خاتمه دهيم و يا اقلا ً  يکديگر راتحمل کنيم ودر فضای آتش بس زنده گی نه بلکه شب وروز خودرا سپری نماييم. ودوم آنکه: از يک وطن ده وطن بسازيم وبا ايجاد جمهوريتها، امارتها، دولتها وخلافت های معاصر  هر مليت وقومی برای خود هويت جداگانه وفرهنگ وزبان جداگانه را انتخاب کند وروشن فکران طماع وخودپسند وتماميت خواه هر قوم صاحب جای ومقامی گردند تا آرامش پيدا کنند.

بسيار مشکل است هم باهم باشيم وهم دشمن هم. هم از تاريخ وافتخارات مشترک دم بزنيم وهم يکديگر را رسوا وبدنام وبی افتخار بسازيم وتحقير کنيم. کسانی که برای ادامهً حيات يک کشور، برای اتحاد مردمان يک سرزمين کار واحساس مسووليت می کنند تا اين حد بی رحم وقصاب بچه گی نمی کنند که با تبراستخوان شکن ، ريشه های عميق تاريخی وافتخارات عظيم فرهنگی وقربانی های مشترک چندين مليت وقوم وطن مارا که افغان يا افغانستانی گفته می شوند ،قطع کنند ووانمود بسازند که آنها از حق وحقيقت حمايت می نمايند.(!)

دوستان وهموطنان عزيز !  شما قضاوت کنيد،آيا مردمی که به لقمه نانی محتاجند، از عادی ترين امکانات ابتدايی زنده گی محرومند،ساليان سال  در عقب مانده گی ومحروميت قهرا ً وجبرا ًنگهداشته شده اند،برای فريب وتحميق آنان از کليه وسايل وحيل شيطانی استفاده گرديده ، بجان هم انداخته شده وتا حال در بد ترين شرايط ، بسر می برند وجان کنی می کنند. چقدر از گريه وشيون دوستان ما بخاطر اطلاق نام افغان ويا افغانستانی ،خراسان  ويا افغانستان بوجد خواهند آمد واز فاصله های دور برسم تاييد لنگی های خودرا بهوا بلند خواهند انداخت وبزحمات ما برای حفظ اين نام ويا جاگزين ساختن آن با نام ديگری، آفرين وشاد باش خواهند گفت.!

در وطن ما ضرب المثلی است که می گويند: فلانی از شکم سير گپ می زند. عجب مثل دقيق وبجايی که می توان آن را درمورد همين دوستان بکار برد.در وطنی که هنوز انواع تجاوز جريان دارد وهر روز خون ده ها سرباز ومردم ملکی وطن ما بخاطر اهداف بيگانگان ريختانده می شود،تفرقه های قومی، زبانی، مذهبی ،سمتی،سياسی وتنظيمی نه تنها بقوت خود باقيست بلکه زبانه نيز می کشند.مليونها هموطن ما هنوز در بدترين حالت توهين وتحقير ، گرفتار وحبس وزندان وشکنجه درپاکستان وايران وساير ممالک در حالت مهاجرت بسر می برند، برای برگشت کننده گان حتا خيمه وکمپل تهيه نشده است وزمستان سرد وطن را در زاغه های بين ميدانها وچمنها سپری کرده اند،از مليارد ها دالر کمکهای جهانی ، فيصدی ناچيزی برای بازسازی وسير کردن شکم های گرسنهً مردم استفاده نگرديده وغارتگران بيت المال برحجم پول ،ضخامت شکم وضعيف شدن وخورد شدن وجدانهای غربال مانند شان، از آن استفاده می کنند. پس در چنين شرايط واوضاع نا بسامان وطن، آيا جنگ برسر افغان وافغانستانی ويا خراسان وافغانستان جفا در حق مردمی که از هرکدام ما انتظارات فراوان خدمت گذاری وهمدردی نسبت به سر نوشت وتغيير مثبت زنده گی خود دارند ، نيست؟.اين مقابله های سپورتی سياسی بما ومردم ما چه ار مغانی نصيب خواهد کرد؟.

آنهاييکه با ديد بدون تعصب وواقع نگری حوادث وانکشافات وطن وجهان را مورد مطالعه قرار داده اند بخوبی می دانند که زبان،مذهب وقوميت ،هيچ وقتی ودر هيچ کشوری باعث اتحاد ووحدت دراز مدت مردمان يک سرزمين نشده ونخواهد شد. جنگهای خونين تنظيمهای جهادی در افغانستان، جنگها وخون ريزیهای بی شمار برادران مسلمان ما در پاکستان، عراق، سومالی، لبنان، الجزاير، سودان،اندونيزيا ،بنگله ديش،عربستان سعودی،مصر، اردن ، ترکيه،ايران وآسيای مرکزی وده ها کشور ديگر مبين اين امر است که با شعار وصرف نام نميتوان برای مردم اتحاد فرمايشی ويا تحميلی نصيب ساخت ، مردم در هر جامعه خواسته های طبيعی، قانونمند، وضروری ای دارند که نميتوان  آن نيازمندی ها، درد ها وتوقعات رابازبان مشترک، پوشيدن لباس ها ی يکرنگ وعنعنات گوياملی حل کرد. مردم زبان ودين مشترک را بعد حل دسترخوان مشترک ارزش میدهند واهميت می گذارند وما بی جهت به نماينده گی مليونها فقير وگرسنهً پشتون، تاجک، هزاره ،ازبيک وترکمن وسايرين در برابر هم شمشير کشيده ايم ومی خواهيم گرسنگان ومحتاجان را آرام نمانيم واز جنگی خلاص نشده در نبردی بمراتب خونين تر وپر تلفات تر ديگری آنها را داخل سازيم.

 حقايق تلخ تاريخی چند سال گذشته وبقدرت رسيدن قسمی اکثريت گروه های قومی ومذهبی در ساحات تحت نفوذ وکنترول شان نشاندهندهً اين واقعيت است که هيچ کدام آن، نوبه دوران رسيده ها، از مليون ها دالری که به قيمت خون ده ها هزارنفر  از اقارب،هم زبان ها هم وطنان وهم مذهبی های خود کمايی کردند، مبلغ نا چيزی را درراه زنده ماندن مردم فريب خورده واغواشدهً خودشان(!) مصرف نکردند .در اينصورت  آيالازم است که به سخنان تجارتی ودروغين آنها دردفاع از زبان وآموزش به لسان مادری،تقدس مذهبی تراوش يافته از ضمير بيمار اين افراد اعتماد کرد ودر رکاب ايشان شمشير زد وخودرا زخمی ساخت تا برای آنها آسيبی نرسد؟.!!

پس لازم است اين تعداد از هموطنان ما بخود آيند، از خوردشدن ومحدود شدن های مزيدشخصيت وسجايای فرهنگی ايکه سالها به آن مفتخر بودند جلو گيری کنند واجازه ندهند در گرمای روزهای تابستانی ايکه در پيش رو داريم ،شخصيت وکارنامه های طولانی مبارزات ترقی خواهانه وجهان شمول شان ،بمانند یخ ذوب شود ودر زمين طوری جذب گردد که اثر ونشانی از آن يخ آب شده باقی نماند وبدون آبياری نمودن حداقل يک نهال ،بخشکد.

لذا حرمت گذاشتن بزبان، قوم،اجداد وافتخارات فرهنگی هر يکی از مليتهای خوب وطن ما ،حق طبيعی وانسانی آنهاست. ولی اين حق را با حق تلفی حقوق مسلم سايرين نبايد مرتبط ساخت وبرای حمايت از آنچه که آنهارا از خود می دانيم ديگران را توهين و تحقير ساخت واز حقوق شان محروم نمود . اين طرز برخورد در ضمن عدم اخلاقی وعدم انسانی بودن ، واکنش های شديدی را در قبال خود بصورت طبيعی بايد داشته باشد.

 موضوع بسيار با اهميت از نظر من اينست که در ضمن ابرز تاًسف وتاً لم می خواهم بعرض برسانم که تا حال کمتر ويا هيچ نخوانده ام که فلان دانشمند وشخصيت سياسی ، مذهبی وملی کشور ما،برای زبانهای ساير هموطنان شان دل واپسی وتشويش نشان داده باشند . چرا وقتی ما از اسلاميت، عدالت وانسانيت صحبت می کنيم در فکر زبانها ولهجه های شيرين هزاره گی، ازبِکی، ترکمنی،بلوچی، پشه يی،نورستانی، اردو شغنی، قزاقی،گجراتی وده ها لهجهً خوب وشيرين ديگر که همهً شان جزافتخارات مشترک وطنی ما میباشند نيستيم وفقط جنگ وجنجال ما بر سر پشتو ودری است  وگويی ديگر قومی ومردمی وزبانی در وطن ما يا موجود نيستند ويا حق ندارند که از زبانشان ياد کنند ويا زبانهای شان رااز ترس بريده نشدن توسط کارد های قصابان فرهنگ ها وهويتهای ملی سايرين، که برسم ظلم واستبداد هميشگی اقليت خوانده می شوند ،از دهان نمی توانند بيرون کنند . اينجا نقش اثرمندانهً روشنفکران ،تحول طلبان،عدالتخواهان دموکرات بايد برجسته شود.اينجاست که بايد تاثير جدی کلام ونوشته های تحقيقی نويسنده گان ومورخين با القاب های طويل وفلک گونه برای تامين عدالت، نقش مفيد واثرمند خودرا ايفا نمايد نه آنکه نوشته ها وتحليلهای تنگ نظرانه وقشلاقی شان را که ازساحهً سايهً یکدرخت ويا محدودهً يک غژدی وخيمه ولاچغ وچپری وسيعتر نيست بمانند تيل بالای آتش مشتعل اضافه نمايند وباعث دوام آتش سوزی های ناشی از جنگهای قومی وقبيلوی گردند تاهر تر وخشکی را بسوزد وباز اين شعرا وادبا ونويسنده گان  با احساس(!) سوژه های جديد برای قصيده ومرثيه وترسيم حماسی جنگها وخون ريزی ها بدست آرند وبر ضخامت اوراق کتابهای فروشی خود بيفزايند.

مردمان وطن ما به نان یا دودي ،صلح، آرامش ، عدالت، کار، سواد، دوا، مسکن، مصوونيت وامنيت فزيکی واقتصادی،برابری حقوقی وقضايی،حقوق مشروع شهروندی یکسان،بهره مندی از آزادی ودموکراسی واقعی،توجه يکسان وبدون تبيعض حکومت برای همه افراد وگروه های جامعه ضرورت دارند. مردم ما از انواع نابرابری ها، تبعيضها ، امتياز طلبیها، بلند پروازی های قومی وزبانی وفرهنگی بستوه آمده اند و میدانند که با سرنوشت شان بنام دين ،مذهب ، زبان، قوم وسياست بازی شده وتجارت گرديده است وحاصل اين معاملات پر حاصل به جيب کسانی افتيده ومی افتد که هيچ احساس دلسوزی بنام مقدسات دينی ومذهبی مردم ندارند وآنقدر ماهر شده اند که بجای دريا از دشت های سوزان نيز ماهی می گيرند.

لذا باید برای رفع نيازمندی های عاجل ومبرم مردم خود تلاش مشترک نماييم وبر درد ورنج اين مردمان خوب خود آگاهانه ويا غيرعمدی نيفزاييم .ما بايد يار مردم باشيم نه خاری در دست وپاهای شان، مونس وهمدل وهمدرد شان باشيم نه درد آفرين ونه زارعين کشت غم، اندوه ومصيبت های جديد برای شان.

اخيراًبه تمام آنانی که بی جهت در مورد آيندهً زبانهای پشتوودری تشويش می کنند با کل اخلاص می خواهم بعرض برسانم که خودشان به تحليل ها وتحقيقات زبان شناسانهً شان باور واعتماد ندارند وگرنه چطور زبانهای را که هرکدام با اساس اسناد وشواهد ارايه شده بوسيله ً خودآنها ريشه در اعماق تاريخ وفرهنگ قديمی داردمواجه به خطر می بينند ودارند با گريه وناسزاگويی در تحکيم آن می کوشند. اگر زبان پشتو با متونی که از دوره های  گذشته ً تاريخی برای قدامت آن نقل شده است مورد ارزيابی قرار گيرد وحداقل دورهً حکمرانی سه برادربه نامهای غرغشت، بيتني وسربن را بحيث اولين حکمرانان پشتون به حيث سر سلسلهً تمام اقوام پشتون  در نظر داشته باشيم و کتب متعدد زبان پشتو را از تذکرهً سليمان ماکو،تا مناجاتهای شيخ بيتنی ، تذکرة الابرار درويزه،پته خزانه ،اشعار خوشحال خان ختک،حميد ماشو خيل ،قادر ختک،کاظم شيدا ،عبد الرووف بينوا، گل پاچا الفت  وصدها کتب شعری وقصه وتاريخ بعد از آن را مدنظر بگيريم چه جا يی برای تشويش وجود دارد که بعضی از هموطنان پشتو زبان ما در زمينه ابراز نگرانی دارند. بخصوص که اکنون هزاران نويسنده، شاعر ،محقق وپشتو نويس نامدار در ساحهً اين زبان مشغول آفرينش های شعری وادبی بوده وهر روز بر غنای آن می افزايند.

 اما با وجود اندک مشکلاتی که بين لهجه های پشتو درداخل قلمرو افغانستان وجود دارد واين مشکل تشابه وهمرنگی پشتوی وطن ما با پشتوی نوشتاری وگويشی پشتونها در پشتونستان وهندوستان بنا بر سيطرهً زبانهای انگليسی واردو در آنجا هابيشتر می شود. ولی بهر صورت قواعد اساسی زبانی صدمه نيافته وبه پيش می رود.  غنا پيدا می کند ونسلهای نو با آگاهی وفهم لازم زبانی رشد وپرورش می يابند.لذا می بينيم که فرقی بين پشتوی افغانستان وپشتوی پشتونستان وهندوستان موجود نيست ونبايد بزور بين شان جدايی خلق کنيم.

در مورد زبان دری همچنان این مشکل حل بوده  وهزاران کتا ب ومتون قديمی وبا ارزش دری ، تاجيکی ،فارسی و پهلوی ،اشعار وقصايد وشاهنامه های فنا ناپذير از روده کی سمرقندی تا رابعهً بلخی،از مولانا جلال الدين محمد بلخی،شهيد بلخی، دقيقی بلخی،فردوسی طوسی، حافظ وسعدی شيرازی، شمس تبريزی،عطار وجامی، بيدل وفاريابی،عبد اله انصاری و سنايی غزنوی تا ده ها هزار محقق ،دانشمند ، شاعر ونويسندهً دری زبان، در افغانستان، تاجکستان ،ايران ،شبه قارهً هند، قفقاز وشرق ميانه وغيره بيانگر اين حقيقت است که اين زبان باريشه های عميقش در دل تاريخ وفرهنگ جهانی برای خود جا باز نموده وکس به آن آسيب رسانيده نمی تواند. پس  نبايد تشويش زبانی را نمود که امروز حتا در ساحهً کاربرد کمپييوتری ،بيکی از پر تعداد ترين سايت ها وصفحات انتر نتی مبدل گشته است وريشه ًآن از سرحد احتمالی خشک شدن ،سالهاست که عبور نموده وهر روز برطراوت وشگوفايی آن افزوده می شود.

بنابران برای پشتونها ودری زبانان وطن ما اخلاقاً لازم است که به جنگ بيهوده ، بی مفهوم وفاجعه آفرين شان خاتمه دهند وبسيار صادقانه برای شکل گيری ورونق يافتن زبان وادب ساير برادران هموطن ماتلاش صورت گيرد که در بدترين مراحل فراموش نمودن زبانهای خود قرار دارند در حاليکه زبانها ولهجه های آنها، بمثابهً گنج وگوهر قيمتی انديشه ، فرهنگ وتاريخ وطن ماست وما مکلفيت اخلاقی وملی در حفظ ونگهداشت دقيق  وشگوفايی آنها داريم نه اينکه زبانهای پشتو ودری را بالای شان بزور برچه تحميل کنيم وآموزش دهيم ويا در تذکره های تابعيت، منکر قوم ،زبان ومذهب شان شويم.

 از آنجاييکه بی حرمتی بيک زبان ، بی احترامی نسبت به يک مليت است وهيچ مليتی بدون زنده ماندن زبان وفرهنگش زنده مانده نمی تواند . پس بما لازم است که برای دوام حيات ساير هم ميهنان خود به زبان، فرهنگ وتاريخ آنها ، نه تنها حرمت گذاشته شود بلکه برای شان در کليه شوون زنده گی حقوق مساوی قايل گردد. واين وقتی برآورده می شود که نخبگان سياسی وفرهنگی عليه خودخواهی های ملی، قومی، زبانی ومذهبی قرار گيرندودانش خودرا برای اتحاد مردم ونه برای تعميق اختلافات مورد استفاده قرار دهند.

 

اما در مورد وابستگان حزب دموکراتيک خلق افغانستان واحزاب وگروه های که از وجود آن شکل گرفته است می خواهم بصراحت بگويم که جز يک تعداد محدود رفقای ما در ديروز وامروز که با ديد قومی وزبانی مسايل وپرابلمهای وطن را مورد قضاوت قرار می دادند وبا قساوت در مورد عمل می کردند ومی کنند، اکثريت رفقای ما با طرح مسايل قومی وزبانی بحيث اساسی ترين راه حل مشکلات مردم ما، مخالف اند واعتقاد دارند که بدون حل پرابلمهای اساسی اقتصادی واجتماعی جامعه ، مسایل فرهنگی وروبنايی را ولو از اهميت بزرگ هم برخوردار باشند حل کرده نمی توانيم.

 

حزب ما افتخار آن را داشت وهنوزبا تغييرات اندکی که در زمينه متاًسفانه بوجود آمده است ،بخود می بالد که آگاه ترين، با وقف ترين وبی تعصب ترين فرزندان تمام مليتها ، اقوام ،مذاهب ،مناطق ، طبقات وگروه های اجتماعی را دور خود جمع نموده بود ورهبری ايرا تشکيل نموده بود که هر عضو آن خودرا فرزند حقيقی تمام مردمان زحمت کش وطن می دانستند وحتا شرم می کرديم که بگوييم ما پشتون هستيم يا هزاره ، تاجک هستيم ياترکمن ، ازبيک ويا بلوچ ويا سايرين...

 

کی گفت که نمک گنده نمی شود؟

امراض کشنده، مهلک  وخطرناکی را که امروز تعدادی از روشنفکران وخاصتاً رفقای ما به آن مواجه شده اند وهر کدام شان مليت ، قبيله وزبان خودرا بالاتر از کتب مقدس  به قيمت بی ارزشی ساير زبانها واقوام  ، مورد تقديس قرار می دهند وبا کمال تاًسف در قيمت گذاشتن سر باند ها وگروه های غارت گر، آدم خوار وانسان سوز، اجيرشدهً پاکستان ،عربستان و فرنگستان نيز غارت گران زبانها ومليتهای ديگر را تخريب می کنند ولی قاتلان وغارت گران هم زبان وهم مليت خودرا ازقيد قلم ووذکر زبان انداخته اند وبشکل جنون آميژ پيکر خونين جامعه ً ما را خونين تر می سازند چه سان قيمت گذاری کرد وارزش داد؟ جز آنکه بگوييم که از بد چانسی وکم طالعی، نمک نيز در وطن برباد شدهً ما گنده شده است وتاثيرات انتی سپتيک خودرا از دست داده است .!نکنيد ،بلحاظ شرف وعزت تان ،اين وطن را بيشتر از اين با تنگ نظری، خود بينی، خودخواهی وجعل حقايق خراب نکنيد وبه تمام اهل وطن بنام انسانيت وهم وطنی وداشتن سر نوشت مشترک حرمت واحترام يکسان قايل شويد ودر منجلاب ناسيوناليزم بنياد گرا وافراطی عدالت کش خود ومردم تان را غرق نکنيد.

از آنجاييکه ما عليه هرنوع بلند پروازیهای قومی، زبانی ومذهبی قرار داشته ، انسان وطن در محراق توجه ما قرار دارد. لذا بهمهً هموطنان عزيز خود قيمت وارزش يکسان قايل هستيم ، از اصطلاحات اقليت واکثريت، خانواده های مشهور وبزرگ وفقير ومستمند ، درمورد معرفی مردم خود بهره نمی جوييم. انسانها به اساس علم ودانش ،تقوا ، خدمت گذاری بمردم وجامعه ووطن دوستی وفداکاری در راه همنوع وجامعهً بشری ارزش پيدا می کنند نه به اساس شهزاده گی وثروت ومتعلق بودن به خانواده های نامدار ويا خون ريز ومستبد.

 

لذا موقف رزمنده گان واقعی راه خوشبختی مردم افغانستان وهمه تحول طلبان صادق وشريف وطن ما اين است که هيچ زبانی ولهجهً، هيچ قوم وتباری، هيچ اقليت واکثريتی ،هيچ پاچا زاده وگرسنه زادهً نزد ما قيمت خاص واستثنايی ندارند  ما همه ً شان را هموطنان خود می دانيم وبه آنها به اساس معيار ها ونورم های معقول وقبول شدهً انسانی حرمت قايل هستيم ودر سنگر هيچ متعصب وتنگ نظری عليه ديگران موضع نمی گيريم.ما هر نوع تعصب، بلند پروازی، اهانت به ساير زبانها واقوام وفرهنگها را جداً محکوم می کنيم.وهميشه خدمتگذار زحمت کشان وطن خود هستيم که اکثريت قريب به اتفاق تمام مليتها، اقوام، مذاهب ،زبانها ومناطق آن لشکر عظيم را تشکيل می دهند

 

پيروز باد عدالت اجتماعی  که برابری واقعی انسانها در کليه امور در سرلوحهً کاری آنست .                                                           

 

نيست ونابود باد هر نوع تعصب ، تفرقه جويی ، بلند پروازی وتماميت خواهی.

 

مابه خراسان باستان ، به افغانستان معاصر ، به تمام مليتها ،زبانها،فرهنگها وبه فرد فرد هموطنان شريف و زحمتکش خود يکسان افتخار می کنيم وبا دشمنان ايشان که به زبانهای مختلفه تعلق دارند  واز قوميت های گوناگون آمده انديکسان دشمن ومخالف هستيم.

 

ما جزيِی از پيکر عظيم بشريت اين کرهً خاکی هستيم که با فرهنگ ها وتقاليد گوناگون وبا سيستمها وافکار ومذاهب مختلفه زنده گی می کنند وبا بيشتر از شش هزار زبان ولهجه صحبت می نمايند. زنده باد همهً انسانها وشگوفان باد همهً فرهنگها وزبانهای شان!

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت