در موردهفتم وهشتم ثور

                                                                                                              

                                                                                                                                                                                                                                           

 

 

جليل پرشور

 

 

بخش هشـتم

 

ششم جدی ابتکارات ودشواریها

دولت جديد با دشواری های جدی مواجه گرديد، از يکطرف فرياد های اعضای پرچمی حزب برای انتقام گيری از آن تعداد افرادی که در شکنجه وآزار آنها وقتل هزاران رفيق شان دست داشتند وهنوز در ادارات دولتی کار می کردندبلند گرديده بود واز طرف ديگرتوقعات وانتظارات شديد گروه ها ، اقوام وفاميل های قربانی دادهً مذهبی، سياسی ،متنفذ ين محلی ومردمان عادی، درهمين زمينه ازدولت بحدی بود که تعدادی انتظاربدارآويخته شدن بعضی ازچهره های مشهور  سازمان های استخباراتی رژيم را در ميدان های شهر ها می کشيدند وبا عرايض وتومارهای طويل شکايت نامه های خودرا تسليم مقامات حکومت جديد مینمودند ولی حاکميت جديد در شرايطی قرارداشت که حتا نتوانست خونهای ريخته شدهً اصيل ترين فرزندان خود بدست جلادان را بازخواست کند وتحقيق نمايد.

 

رهبری جديد که خود قلبی پرخون وپر از داغهای فراوان داشت،درجام زهری خشم خودرا بسرکشيد وازهمه اعضايش خواست که برای عدم سقوط دولت وتامين اتحاد با خلقی ها ،بنابر ضرورت جدی وحياتی ايکه وجود دارد، انتقام جويی را فراموش کنند وبا مصالحه وآشتی بين هم ، بمبارزه ومقاومت مشترک عليه دشمنان مشترک که ازحمايت بزرگ دول مداخله گرمنطقه وجهان برخوردار گرديده بودند بپردازند. آن هدايت های حزبی در مواردی با کراهيت وابراز غضب بالاخره عملی شد وتعدادی ازخلقيهای وابسته به افراد وشخصيتهای اعدام شده ومخالف حفيظ اله امین که دراوايل بمانند پرچمیها وسايرين ، خواهان انتقام بودند بنابرتوصيهً بخش رهبری خلقی بخاطرحفظ توازن نيرودرداخل حزب ودولت وگرفتن امتيازهای لازم  در پستها ومقامات،آرم شدند وازاقامهً دعوا برای آن صرف نظر کردند که اسداله سروری خود در راس خلقیها بصفت معاون شورای انقلابی ومعاون صدراعظم نصب وچندی قبل درمخالفت با امين به سفارت اتحاد شوروی در همراهی با يکی دونفر ديگر فرار نموده بود.

 

در آن روزهای دشوارتمام چشم های حزبیها وغير حزبیها به ببرک کارمل دوخته شده بود ، زيرا يکی ازدلايل مخالفت پرچمی ها با حکومت امين ، دفاع ازموضع ، شخصيت واستحقاق ببرک کارمل درسيستم ادارهً دولتی وحزبی بود وحال  که اوشخصيت اول سياسی ودولتی وطن گرديده بود،باومیديدند وتنها سخنان اوبود که طرف قبول واحترام همگان درآن  درآن روزگار قرار می گرفت. اينکه مخالفين ايشان ودشمنان حزب ما چه نوع تفسير وتحليل میکنند کارخودشان است ولی اينرا با صراحت می توانم بگويم که در دوره هايی که من بياد دارم هيچ شخصيت حزبی ، دولتی ، مذهبی وقومی ای در ميان هوادارانش ومردم وطنش باندازهً ببرک کارمل محبوب نبوده وطرف احترام قرار نگرفته است.

 دليل برجستهً آن حرمت گذاری را می توان در مراسم تشييع شاندار جنازهً ايشان در ريگستانهای حيرتان ، جاييکه در آن محلات داغ تابستانی وخشک وسرد زمستانی وتوام با طوفانهای ريگ ، ببرک کارمل آخرين فصل زنده گی خودرا در بين مردم ومحبت کم نظيررفقا ودوستانش سپری کرد وبه اساس وصيت خودشان در قبرستان گمنام آن منطقه مدفون گرديد مشاهده کرد که هزاران تن از بهترين فرزندان ودوستان حزب ، بزرگان اقوام وشخصيتهای ملی ومذهبی، برای وداع با ايشان واشتراک در مراسم جنازه ًشان از سراسر وطن ، در بد ترين شرايط سياسی افغانستان گردهم آمده بودند واکنون که سالها ازفقدان ايشان میگذرد ،گروه ها وشخصيتهای متعدد حزبی دارای سابقهً پرچمی درعقب نام وافتخارات ايشان سنگر گرفته وهر کدام در وقت ضرورت خودرا ادامه دهندهً راه ببرک کارمل برای آن وانمود می کنند که اعتماد وباور تعداد بيشتر رفقای قبلی مارا کمايی وبدست آورند.

 

اعضای تيم کاری حزبی ودولتی جديد در تحت رهبری ببرک کارمل ، با عشق وتقوا کار می کردند  وزحمت شبانه روزی می کشيدند. دولت پروگرام های مختلفهً سياسی ،اقتصادی واجتماعی را برای بهبود شرايط زنده گی مادی ومعنوی زحمت کشان روی دست گرفت وعملی می کرد ولی مخالفتها نيز روزبروزشديد تر می شد وموجوديت قوای شوروی برای آن عده ازمخالفين ودشمنان آشتی ناپذير،بهترين بهانه بود وتحت نام جهاد عليه کفرخارجی (شورویها) وکفر داخلی(پرچمی ها وخلقي ها) برشدت عمليات خود افزودند وبا مورال ومعنويتی که ازاثرحمايت بيدريغ تسليحاتی  معنوی ، مالی ولوژستيکی خارجی نصيب شان شده بود، دولت را بمصاف فرا خواندند وحملات وسيعی را عليه مراکز امنييتی دولت ازجمله درسوم حوت 1358درچنداول وجادهً ميوند آغازوباعث قتل وکشتاربيرحمانهً افراد پوليس وغارت اسلحهً مراکزامنييتی گرديدند که با جواب بالمثـل مواجه شدند. واکنش دولت درآن روزتاهمين اکنون درجملهً کارنامه های سياه(!) آن حاکميت  بوسيلهً آنانی که ازکشته شدن افراد حزبی وپوليس وچور شدن اسلحه ومهمات جنگی دولت  به وسيلهً مجاهدين وچهره های مشکوک حمايت می کنند ،مورد نکوهش قرارمیگيرد، درحاليکه دولت برای دفاع از خود مجبور به واکنش گرديده بود. چطور ميتوانند بقتل رسانيدن افراد دولت را قانونی واسلامی بدانند ولی دفاع از نفس را خيانت وظلم وکفر جابزنند ، در حاليکه بايد بهمه حق زنده گی کردن و ادامهً حيات بايد قايل شد.

 

قيام وبلوای مشترک نيروهای ضد ترقی در سوم حوت تحت نام جنگ مقدس عليه شوروی ها وخطر کمونيزم، مانع برگزاری کنفرانس کشت کشت بهاری در موقع مقرر شد که قرار بود واليان همه ولايات ومسوولين حزبی در آن اشتراک می کردند وشنوندهً نظريات وطرحهای دولت برای ارتقای سطح حاصلات زراعتی  می بودند که بوسيلهًببرک کارمل ارايه می گرديد> آن کنفرانس بالاخره در جو ملتهب امييتی برگزار گرديد وهمه مسوولين حزبی ودولتی مرکز وولايات دساتير ورهنمودهای لازم را در اين زمينه وساير موارد دريافت کردند.

اردوی شوروی ماه های اول اقامت بدون تلفات خودرا پشت سر گذاشت وزمان قصابی آنها نيزآغاز گشت. ولی آنها که  هنوز درتحت تاثيربرخوردهای صميمانهً روزهای اول ورود به وطن ما ازطرف گروه های مختلفهً مردم ما درهمه جا قرار داشتند وبرای شان گفته شده بود که بکمک مردم افغانستان به آنجا میروند وخبرنبودند که بخشی ازآن جنگ خونين بين گروه ها واحزاب ومنافع مختلفهً داخلی وطن براه افتيده است وکل مشکلات ناشی از مداخلهً خارجيها نيست، تغيير ناگهانی وضع حيرت آور وگيچ کننده بود. آنها بساده گی نتوانستند که با شربيط جديد خودرا وفق دهند وازينرو در دام ها وکمينها علنی ،مخفی گير ماندند ،تلفات دادند ويا اسير گرديدند وعاجل به پاکستان انتقال داده شدند تا از طريق شبکه های حامی مجاهدين درتمام جهان بروی پردهً تلويزيونها ،برای آن نشان داده شوند تا عظمت وقدرت مجاهدين بنمايش گذاشته شود وحمايت جهانی نسبت به آنها از پهنا وگسترده گی بيشتر برخوردارگردد . بايد اعتراف کرد که آن پلانها ی  پر مصرف برای غرب وعرب وکشنده ونکبت باربرای مردم ووطنما ، کاملا ًمطابق به اهداف جيزگران عملی وتمويل کننده گان اصلی و اساسی جنگ وجهاد  به پيروزی رسيد وتحقق يافت.

 

حاکميت بعد ششم جدی ، آنچه را می توانست برای حد اقل رفاه وبی نيازی طبقات مظلوم جامعه انجام داد . توزيع مواد اوليهً طرف ضرورت مردم برای تمام پرسونل دولتی وبرای اولين باردر تاريخ وطن برای بخش مشغولين امورمساجد تکايا ، زيارتگاه ها وخانقاه ها وعرضهً ارزان قيمت اين مواد برای ساير مردمان کم درآمد جامعه، يکی از اولين ومهم ترين خدماتی بود  که دولت برای رفع گرسنگی ومحتاجی مردم ماودفاع از کرامت وشخصيت فقرا که در نتيجهً فقر وگرسنگی ودرازکردن دست برای دريافت کمک وقرضه بهر کس وناکس ، صدمه می بيند انجام داد وبقول خود مردم مستفيد شده از آن کمکها ، دولت آن وقت از طريق توزيع روغن بمقادير زياد باعث آن شد که ديگهايی که سالها روی روغن را نديده بود نه تنها چرب شود بلکه از روغن لبريز گردد.  راستی چقدر شرم آور بود واست که مردمی در اين عصر وزمان قادر به تهيهً روغن نباتی برای طبخ غذاهای معمولی در خانه های شان نبودند واکنون نيستند ولی حکام از خودراضی داد از غرورملی واسلاميت ناب محمدی می زدند ومی زنند وخود بی نيازازتمام امکانات عيش وعشرت اند ولی مردم در کاسهً گدايی ودر فقر وگرسنگی ونداشتن لقمهً نان خشک بسر می بردند ومی برند.

 

حاکميت بعد ششم جدی ،تحت رهبری ببرک کارمل ، رفقا وحزب قهرمانش، که سالها انعکاس دهندهً دردها ورنجهای بيکران خلقهای ستمديدهً افغانستان بودند ،مسالهً اشتغال ، تقليل بی سوادی ، تهيهً خانه های ارزان قيمت برای کارگران ومامورين ملکی ونظامی دولت ،ارتقای سطح مهارت های تخنيکی وعلمی جوانان، توجه به همه زبانها وفرهنگهای هموطنان ، جذب فرزندان زحمت کشان در وزارتهای قبلاً ممنوع برای فقرا ومليت های از نظر افتاده ، اعزام ده ها هزار ازفرزندان وجوانان همه ًاقوام ومليتها بخارج غرض تحصيل وکسب تخصص ، گسترده ساختن شبکه های صحی ودرمانی، کمک به کارگران ودهقانان وساير موارد ضروری وعام المنفعه را در اولويتهای کاری خودقرار داد.ولی با کمال تاسف که در عوض تعمير يکباب تعمير ويا اپارتمان ،دوسه تعمير وبنای باارزش تاريخی بوسيلهً مجاهدين انفجار داده میشد ويا تخريب می گرديد وبموازات دانشمند شدن جوانان ما در خارج وداخل وطن ، تعداد بيشتر شان در کمين ها ،اختطافها وترورها ويا در جبهات جنگ کشته می شدند واين يکی از اهداف رذيلانهً استخبارات پاکستان بود که بايد بزنده گی افراد تحصيل يافته وچيزفهم وطن ما پايان دهد که با کمال تاسف بوسيلهً خود افغانان کوتاه نظروبی احساس آن اهداف شوم تحقق پيدا می کرد.

 

سربازان انترناسينوناليست شوروی، که وارد کشوری شرقی شده بودند ودر ترکيب شان نماينده گان  مليتها ومذاهب مختلفه شامل بودند ، کم کم از ذوقها وسليقه های گوناگون ومتضاد برخوردار گرديد ند وتعدادی از مسلمان بچه های آنها ،با مجاهدين تاجک، ازبيک وترکمن  وطن ما زبان حد اقل مشترک پيدا کردند وروح پدری واجدادی ضديت با روسها واوايل حکومت شوروی ، در وجود تعدادی از ايشان قوت يافت که چندان رغبتی بمقابله وجنگ از خودنشان نمی دادند زيرا برای آنها همزبانی از ارزش خاص برخوردار بود. اين گروه محدود آهسته آهسته دست به تجارت سلاح زده وبحدی در اين کار پيش رفتند که عدهً بيشتر به دادو ستد با مردمان عادی ومجاهدين مشغول گرديدند .عامل اصلی اين انکشاف غير مثبت ، محروميت های اقتصادی ونيازمندی های پولی سربازان بود که حين برگشت بوطن شان ،میخواستند تحايفی ازافغانستان خريداری نموده وبا خود بهمراه ببرند که متاسفانه درفروشگاه های جامعهً بشدت محافظه کارسوسياليستی آن روزشوروی که صدها مليارد دالر غرض کمکهای بلا عوض ويا قرضه های طويل المدت بی بهره به  مردمان جهان سومی ، تخصيص داده می شد، پيدا نمی شد. آن محروميت های فيشنی بعدا ً برای شوروی ها بسيار قيمت تمام شد ،ازينرو جواب رد دادن به خواسته های انسانها وبی پروايی نسبت به نيازمندیهای مختلفهً مردم عواقب خطر ناکی را در قبال خود دارد.

 

وضع روز بروز خراب تر می شد ، تلفات انسانی در هر دوطرف جنگ گراف صعودی خودرا می پيمود ، بهترين روشنفکران ، دانشمندان ، رجال وشخصيت های ملی ، قومی ،مذهبی، متخصصين ، محصلان ومتعلمان ، اهل کسبه وبازاريان،دريوران و راکبين وسايط نقليه ،مسافران ،علما وملا امامان مساجد متعاطف با دولت ، افسران ،سربازان و تبنگفروشان باثر انفجار ها ، آتش سوزی ها ، اختطافها ، کمينها وراکت پرانی های مجاهدين کشته میشدند وناپديد می گرديدند . اين درحالی بود که باثرجواب های بالمثل وقوتمند ترنيروهای مسلح ج.د.ا وقوای شوروی تلفات افراد ملکی ومخالفين مسلح بيشترازتلفات جانب دولت بود .در آنوقت به نداهای صلح طلبانه وآشتی جويانهً دولت گوش داده نمی شد  وپافشاری بر پيروزی جنگی ومحو فزيکی کفر داخلی(!)  وخارجی متحد آن صورت می گرفت ، همه جا بوی خون می داد واز صلح واخوت برادر ی خبری نبود چون طرفداران حکومت ويا دقيقتر گفته شود مجاهدين، حزبی ها را با وجودهموطن بودن  ومسلمان بودن، برادر نمی دانستند ودشمن وکفر خطاب می کردند ومیگفتند که اخوت وبرادری فقط شامل حال مسلمان ها می گردد ومسلمان بودن نيز بوسيلهً خودشان مشخص می گرديد. اما حوادث وجنگهای خونين تنظيمی جهادی ، چه در دوران جهاد وچه بعد تشکيل دولت اسلامی وجهادی ثابت کرد که اخوت اسلامی مورد نظر ايشان ، شامل برادران و يران دورهً جهاد شان نيز نمی گردد وهر گروه ،گروه ديگر را می تواند تکفير ، تخريب ونابود سازد وبرایکسب قدرت از انسانهای زنده در کانتينر ها شوربا وتنوری تهيه نمايند ويا بخاطر محبت وبرادری ميخ های دوازده انچه را بر فرق برادران جهادی شان برای ياد گاری جاويدانه بکوبند ويا مخالفين شان را زنده پوست کنند.

شوروی ها برخلاف انتظاراتی که مدعوين شان داشتند ، قبل از شش جدی وبعد از آن مطابق پلان های خود عمل می کردند واين يکی از مشکلات جدی دولت بود. چون شکل وشيوهًموثر نبرد با گروه های سريعاً متحرک دشمن را خود نيروها ورزمنده گان وطن بهتر تر از شورویها می فهميدند وبسياری ها را عقيده براين بود که با نسخه های جنگ جبهوی وقديمی نمی توان به مصاف  افراد وگروهک های راکت بدوش ودايماً در حرکت رفت ومحل فير راکت های شان را مرمی باران کرد . ولی هر نيروی خارجی چه دعوت شده وچه (په خپل سر) آمده ، هميشه  توام با جاه طلبی ، خودخواهی وغرور بی جا  وبی پروايی عمل می کند ونيازمندی های حکومت وکشور محل فعاليت خودرابه هيچ وجه درک واحساس نمی تواند واز هر نوع خودسری کار می گيرد . ديروز شورویها اين کار را کردند وامروز امريکايی ها وناتويی ها دست به آن می يازند وگرنه هم ديروز وهم امروز شوروی ها وامريکايیِ ها می توانستند ومی توانند که تمام توجه شان را برای مسدود کردن سرحدات پاکستان ، اين منطقهً وسيع وطويل مرزی ما  که  دايماً پر آشوب، محل اصلی صدور هر بدی وزشتی وتجاوز وخرابکاری بوطن ما بوده واست، مبذول می داشتند ومانع رفت وآمد خرابکاران ديروزی وامروزی می شدند که نشدند که رمز آنرا کمتر می توان درک کرد.؟؟؟

 

جمهوری دموکراتيک افغانستان، زمينه های عملی  وسيعی را برای شکل گيری قانونی فعاليت بخش های مختلفهً حيات سياسی ، فرهنگی ، اقتصادی واجتماعی، مساعد ساخت وبرای هرچه بهتر شدن وقانونيت يافتن اين تلاشها ، قوانين  لوايح ، مقرره ها ومصوبات دولتی را تدوين ونافذ ساخت وبه اهل کار، فرهنگ ،هنر وعلوم امکان آن را ميسر ساخت تا سازمان های صنفی ومسلکی شان را بصورت دلخواه وکاملاً دموکراتيک ايجاد ومقامات رهبری خودرا انتخاب وبه فعاليت بپردازند .

ح.د.خ.ا ودولت ج.د .ا تلاش کردند  که مطابق به اهداف وعده داده شدهً قبلی وبرای سهم گيری تمام گروه ها ، طبقات واقشار اجتماعی جامعه در ادارهً دولت ونظام ازطريق جبههً ملی پدر وطن که شکلی از همان وعده ها وپروگرامهای قبلی حزب برای تشکيل جبههً ملی ودموکراتيک بود اقدامات خودرا تسريع کردند و بزرگترين شخصيت های ملی ومبارزوطن را که در جز مبارزان سرشناس ، وطن خواهان نامدار وبزرگان قومی ودينی بودند ، ازجمله عبد الهادی داوی، فرقه مشرفتح محمد خان ، عبد الرحيم هاتف ،مولانامحمد سالم علمی ، استاد سرآهنگ، محمود حبيبی،وکيل نظر

 تخاری، شيخ محمد ابراهيم محسنی ، سيد محمد علی شاه توکلی ، محمد اکبر شور ماچ ، داکتر سعيد افغانی ، دکتور جلال الدين صديقی ، سناتور شاه علی اکبر شهرستانی ، دکتور محمد یعقوب واعظی ، دکتور محمد لطيف جاغوری ، سناتور شاه نظر هلمندی ، محمد اشرف احمد زی کوچی ، محمد سرور نورستانی ، شيخ علی حسين نطاق ،مولوی محمد هاشم کامه وال ، حميد اله طرزی ،مولوی غلام سرور منظور، محمد ابراهيم گاو سوار، سرجنگ جاجی ،عوض علی غرجی ، سناتور غلام حضرت ابراهيمی ، محمد موسی آتش ، هلال الدين بدری ، نعيم شايان ، سيد طاهر اکبری احمد علی کهزاد ، سيد منصور نادری ، مولانا فضل الحق کنری ، وکيل سيد ظاهر شاه ، وکيل شجاع الدين شريفی ،محمد افضل مير گازر گاه ، حاجی غلام سرور پنجشيری ،عبد الجميل نورستانی ، خلقی بابا ، شيخ احمد علی فکور وصدها تن ديگر از بهترين فرزندان نامداروطن را  که نامهای شانرا برای جلوگيری از طولانی شدن اين يادداشت ذکر نکردم ، از طريق اشتراک فعال وداوطلبانهً شان در کنگرهً موسس جبههً ملی پدر وطن متحد ساخت تا نه تنها برای با موضع گيری های علنی وباشهامت شان از حاکميت آن زمان دفاع کنند بلکه زمينه را برای اشتراک فعال ساير گروه ها وافراد در دولت مساعد سازند .

 

حزب ما می خواست که دولت آن وقت دولت وحدت ملی باشد وجبههً ملی پدر وطن رهبر سياسی ودولتی گردد ولی باکمال تاسف که بد خواهان وکينه توزان مجال تحقق آن اهداف بزرگ وانسانی را از ما گرفتند وتعدادی از شخصيت های بزرگ ملی از جمله فرقه مشر فتح محمد خان ، يگانه جنرال معروف قوم هزاره ، بدست متعصبين وتنگ نظرا ن همان قوم  با کل بی رحمی وبی مسووليتی دربرابر خدمات آن بزرگ مرد به وطن وقوم خودش کشته شد. جبههً ملی پدر وطن که آرزوهای زيادی به عمل کردها ودست آوردهای سياسی واجتماعی آن وجود داشت ، آهسته آهسته به يک سازمان بی نقش وصرفا ًاداری مبدل گرديد که چند نفری فقط در آن مشغول کار بودند وبس . واين يکی از جمله بی توجهی های رهبران حزبی ودولتی ما بود که نتوانستند از آن استفادهً مطلوب نمايند.

اگر قضاوت سالم صورت گيرد ،تنها مشارکت همين افراد وشخصيتهای نام برده شده دراين نوشته کافيست که در مورد مردمی بودن دولت وطرف حمايت قرار داشتن آن بوسيلهً گروه ها ،اقوام وبزرگان نقاط مختلفه ً وطن سخن زده شود وادعا گردد که درهيچ جلسه وگرد هم آيی بعد از سال 1371 ، حتا در جلسات اهل حل وعقد وجلسات پرکميت ديگری که در دورهً طالبان وماقبل ومابعد آن داير گرديده بود ، چنان شخصيتهای مهم ملی وقومی اشتراک نداشتند. لذا تبليغات ميان تهی مخالفين مبنی بر عدم حمايت مردم از حاکميت وقت ، خود بی اساس وغرض آلود بوده وفاقد اعتبار است.

 

حملات مخالفين مسلح ومداخلات علنی غرب وپاکستان روز بروز شديد تر می شد وسالهای 1361 -1363 اوج جنگ  قتل وکشتار ، حريق وسايط ترانسپورتی ، آتش زدن مکاتب وکتب درسی، راکت باران شهر کابل ، قتل وغارت اموال دولتی وشخصی مردم ، انفجار پل ها وپلچک ها ، اختطاف وترور حزبی ها وغير حزبی های دريشی پوش وسرلچ ومکتبی وزنان بی حجاب (!) بود . در آن سالها جنگهای خونينی رخ داد ، صدها عراده از موتر های بزرگ باربری  صدها عراده وسايط حربی وطيارات ترانسپورتی ، مسافربری وحربی بوسيلهً ماين های ايتالوی ، راکت های چينايی وسيستم های پيش رفتهً هوايِی قابل حمل  بوسيلهً افراد پياده منفجر وسقوط داده شد وما بسياری از رفقايِ را از دست داديم که بی جوره بودند وهرگز مانند شان پيدا نمی شود. آنها افراد بی توقع ، فروتن وفرزندان حقيقی وطن وحزب ما بودند که در اوج جوانی ، به فرمان حزب شان در جبهات مختلفه بدون حداقل خبرهً جنگی اعزام شدند وبر نگشتند وتعدادی قبل از مراسم عروسی ، در حاليکه لباس های مخصوص را نيز آماده کرده بودند ، بروی زنده گی به روی نامزادها ، همسران ، رفقا وهمرزمان وخانواده های نجيب شان چشمان شان را بستند وجاويدانه شدند.

 

دشمنی امريکايی ها با نظام شوروی سبب گرديد که در رويارويی دوابر قدرت، شيادی وابليس منشی مداخله گران وخرابکاران پاکستانی وساير تند روان مذهبی منطقه  وجهان ، مردم ما ، رفقای ما ودشمنان ما که همه اهل يک وطن بوديم وهستيم متحمل تلفات عظيم بشری گرديم وتا اکنون دردهاو رنجش های خونين آن دوران در ذهن وروان هردوطرف جنگ بقوت تمام باقی مانده ومعلوم نيست که آيا زمينه وشرايط آن مساعد خواهد شد که سازش ، صلح وآشتی با آن بخش دارای احساس حداقل وطنی مخالفين بعمل آيد يا خير ؟ چون دشمنان اتحاد وتفاهم مردم ما هرگز طرفداراين امر خير نيستند.

 

بهر صورت در نتيجهً اقدامات جنگی مخالفين که سازمانها وگروه های مختلفهً فکری وعقيدتی اسلامی وسيکولار را در ترکيب خود داشت ، باطرف دولت درنتيجهً جنگ وکارهای وسيع تبليغاتی ، گذشتها و درک حقانيت دولت بوسيلهً تعداد زيادی از مخالفين ، خاصتاًدهقانان وتهيدستان که سنگر حقيقی خودرا اشتباهی گرفته ودر صف پاکستانی ها وستمگران عليه حاکميت خود شان می جنگيدند درجريان سال 1363 گروه های مخالف مسلح توانايی های بزرگ جنگی خودرا از دست دادند ومجبورشدند که درطی آن سال وسال بعدی صدها گروه جهادی ومسلح با جانب دولت وادارات اطلاعاتی  وامنييتی آن ، پروتوکول های همکاری ، ترک مخاصمت امضا نموده ودر تر کيب قوای مليشايی دولت شامل ومعاشات وامتيازات شان را تا اخير ماه حمل 1371 از ادارات مربوطه اخذ نموده بودند . اين بخش داستان های جالب وخواندنی ای دارد که بموقع از طرف افراد خبير وآگاه آن حتماً معلومات داده خواهد شد.

 

خلاصه اينکه تا اواخر سال1364 تعداد گروپ های مسلح شامل جنگ به حد اقل رسيده بود وآن انکشاف مثبت به نفع وطن وآرامش مردم باعث خشم مداخله گران منطقوی وجهانی شده بود. اما باکمال تاسف تعدادی از مسوولين ادارات امنييتی که با تقوا وبی نفسی خدا حافظی نموده بودند باثر سازش با قوماندانان تسليمی ، تعداد افراد تسليم شده را چند بار بيشتر از رقم اصلی گزارش می دادند تا از يکطرف از درآمد پولی آن ، درهمکاری با قوماندان مجاهد تسليمی به قدر کافی استفاده نمايند واز طرفی در تحليل های اوپراتيفی برای پلان گذاری های عملياتی وسياسی خودشان ويا شخصيت های مورد حرمت شان استفاده ً نا جايز نمايند.

اين زدوبند های نا جايز در وجود افراد  محدود و معينی در امنيت دولتی ووزارتخانه های داخله ودفاع وجوداشت ودر يک مورد دولتی های استفاده جو وغارت گر با دشمنان جانی شان که همان قوماندانان جهادی وافراد مسلح گروپ آنها بود متحد بودند وبرادرانه عمل میکردند وازاخوت وبرادری برخوردار بودند وآن دزدی وفريبکاری بود وضلع سومی آن مثلث خيانت را بعضی از افراد نظامی شوروی تشکيل میدادند. اينها بهترين وسايل جنگی ، مواد لوژيستيکی ، سامان آلات طبی ومواد تعميراتی را به قيمت های ناچيز ازطریق دوبدنهً ديگر مافيايِی می فروختند.اکنون وظايف آن

ضلع سوم ( بعضی از شوروی ها) را نظاميان امريکايی با کل صداقت واخلاص انجام می دهند ، طوريکه گفته می شود بازار کارخانوی پشاور از مواد لوژيستيکی ، اسلحه ومهمات جنگی ، سيستمهای پيشرفتهً کمپييوتر ووسايل با اهميت ديگر نظامی امريکايِِی انباشته است. در حاليکه همهً آن مواد ووسايل بنام افغانستان از امريکا وساير مراکز امريکايِی به بندر کراچی تخليه می گردد که بايد داخل افغانستان شود ولی نظاميان امريکايیِ آنها را با دوستان پاکستانی شان در بازار کارخانو آب می کنند .

 

 

 


بالا
 
بازگشت