در موردهفتم وهشتم ثور

                                                                                                              

                                                                                                                                                                                                                                           

 

 

جليل پرشور

 

 

بخش دوم

 

- هفت ثور
 
الف:نگاهی به حوادث خونين قبل از آن

حرکت نظامی هفتم ثور 1357 با خون ريزی در داخل کاخ رياست جمهوری پيروز شد وبلا فاصله رهبرانی که در انتظار محاکمه ويا اعدام بدون محاکمهً خود بودند با عزت وآبرو، نتنها ازتوقيف آزاد شدند بلکه بيک چشم بهم زدن زمام اموردولت وقدرت را دردست خود گرفتند ومحکومان  به حاکما ن تبد يل گرديد ند.

اينکه هفت ثور را انقلاب بگوييم يا کودتا ، قيام بناميم ويا حرکت نظامی  ،حوادث بخوانيم ويا تغييرات، رستا خيزقيمت دهيم ویا شورش ،طغيان ويا سرکشی،نه مشکلی را حل می کند، نه، به ماهيت آن چيزی می افزايد ونه می تواند از ارزش واقعی آن چيزی را کم کند زيرا هفت ثورهمان بود که همه شاهد آن بوديم . دفاع ازبی اشتباه بودن وحمايت بيدريغ وقاطع ازحقانيت تمام اجراات و کارکردهای آن دوره بهمان اندازه دورازعدل وانصاف است که تخريب ، انکار، ودشمنی عمدی وآگاهانه وناديده گرفتن جوانب مفيدآن نيز غير عادلانه می باشد.

از آنجاييکه تعداد زيادی از هموطنان صاحب قلم ومخالف هفت ثور ،سالهاست که 7 ثور را کودتا می خوانندکه دور از واقعيت نيز نيست فقط يک سوال مطرح می گردد که اگر اهداف همان تغيير 7ثور از طريق یک انقلاب بزرگ اجتماعی وخونين تر از آن پيروز می گرديد، آيا ايشان حاضر می شدند که حقيقت آن انقلاب را بپذيرند ؟ وبآن اتهام نزنند مسلماً  که، نی  ، چرا ؟ برای اينکه مخالف در هر سيستم ونظامی وجود دارد وبرای توجيه مخالفت خود از تمام وسايل،اصطلاحات وواژه ها، استفاده می کند.

هر حرکت سياسی  ، نظامی وهر قيام بزرگ که مشارکت گروه های وسيع مردم را نيز شامل باشد، نمی تواند به تنهايی بيانگر حقانيت اهداف و قابل قبول بودن ويا مشروعيت خط فکری قيام کننده گان باشد.  مثلا ًقيام وسيع مردمان کابل وحومه را عليه شاه امان اله چرا حمايت نمی کنيم؟  وآن را انقلاب نمی خوانيم ،برای اينکه ارتجاعی بودو در پشت پرده، دست استعمار وروحانيت مزدور اجنبی ، جلو آن را در دست داشت وتا امروز وقرنهای طولانی آن حرکت ارتجاعی ومظلوميت امان اله خان ومشروعيت نهضت ودولتش در حافظهً مردم ما باقی می ماند.  درحالی که خود امان اله خان به اساس انتخابات وارادهً مردم ويا باثر قيامی مردمی بقدرت نرسيده بود بلکه باثر عمل کودتايی وبقتل رسانيدن پدرش قدرت را تحويل گرفته بود که نسبت طرحها واهداف سالم وآزادی خواهانه واستقلال طلبانه اش تا امروز  وفردا های دور مورد حمايت قرا ر می گيرد وکسی حتا نام نمی برد که امان اله خان عليه پدر کودتا کرد.

سقوط دولت امانی ويا عقب نشينی وخروج آرام(متاسفانه) امان اله خان ، درضمن اينکه بيانگر دلسوزی ،احساس ومردم دوستی وعدم تشنگی بقدرت اورا نشان می دهد ، اين هدف واصل زرين را بما می آموزاند که تغييرات سياسی واصلاحات عادلانهً اقتصادی حتا به نفع اکثريت جامعه ،باساس فرامين بالايی وحکومتی عملی شده نمی تواند. بايد هر تغيير با آماده گی ذهنی وارتقای سطح آگاهی مردم همراه باشد،قناعت مردم فراهم گردد ونقش خودشان در عملی شدن هر رفرم وپيشرفت برجسته باشد. در غير آن فريب خورده ها بارها ی ديگر نيز فريب خواهند خورد وعليه منافع خودشان دست به شورش خواهند زد طوری که در دورهً نهضت امانی وتحولات ثور شاهد آن بوديم که فرصت طلبان ومرتجعين مفتخوار برسم آيين پدری ،ترقی خواهی وعدالت پسندی را تکفير کردند  وبا استفاده از ساده دلی واعتقادات مردم ،دونظام وسيستم متفاوت فکری وطبقاتی را که هدف های بهم نزديک ترقی خواهی ومتمدنانه داشتند در دومرحلهً متفاوت زمانی ضربه زدند،بدنام کردند ومردم را عليه منافع خودآنها شوراندند ومتاسفانه که موفق نيز شدند.
ايکاش امير امان اله خان غازی مقاومت می کرد، ترک وطن نمی نمود وکمک مردم قندهار وشمال وطن را می پذيرفت ودر برابر فرزندان استعمار وتاريکی، قرار را بر فرار ترجيح میداد،مقاومت می کرد وبر دسيسه کاران علنی ومخفی ايکه بعداً برسر قدرت آمدند ، پيروز می گرديد وامروز وطن وسر زمين ما به اين همه عقب مانده گی، فقر وبی اتفاقی وانواع تجاوز مواجه نمی بود وبدون شک ، درصورت تداوم آن حاکميت غدهً سرطانی ای بنام پاکستان درپيکروطن ما ومنطقه نمی روييد وباعث خلق مشکلات فراوان بهمه نمی شد.

اما در مورد اينکه کودتا ويا انقلاب ثور، قابل حمايت وپشتيبانی بود واست ويا خير،اين بحث ديگريست که بايد در مورد آن با بصيرت کامل و دور از حب وبغض برخورد وتحليل شودواين مساله بررسی گردد که چرا نيروهای چپ ، انقلابی و تعدادی از زحمت کشان وطن بمشول کميت قابل ملاحظهً از روحانيون وملا های فقير نيز در مخالفت با هفت ثور قرار گرفتند، ترک مسجد وکتاب ومزرعه کردند وبا تفنگ مسلح شدند ودر برابر رژيمی که اهداف آن خدمت به فقرا وغربای مليونی وطن بود جنگيدند. 

برای ارزيابی اين موضوع بسيارمهم، بايد قبل ازهمه باين مسايل پاسخ داده شود تا خواننده گان عزيز به حقايقی موجود درتاريخ وطن که کمتردر تحليل های حقوقی وسياسی از آنها ياد می گردد آشنا شوند ودر روشنی آنها، انکشافات هفتم ثور را مورد ارزش يابی وقضاوت قراردهند.
توضيح اين مسايل از آن جهت ارزش دارند که در تبليغات وسايل جمعی متعدد خارجی وداخلی  از جنگ ومشکلات بيست وهشت سال اخير ویا استثنا ًسه دههً اخير ياد می گردد وبه هزاران مشکلات ، بی اتفاقی ها وخون ريزی ها،کودتاها، آمدن وسرنگون شدن حکومت ها، قتل وکشتار پادشاهان واميران بدست همديگر ، ابدا ًتماس گرفته نمی شود وچنين وانمود می گردد که دربين تمام دولتهای قبلی تنها اين حاکميت دموکراتيک خلق افغانستان بود که از طريق کودتا وپامال کردن اصول دموکراسی قدرت دولتی را اشغال کرد، يکه تازی نمود وديگران را در قدرت مشارکت نداد ومرتکب تمام خودسری ها وبدبختی ها گرديد.

برای توضيح بهتر تر اين مسايل وفقط برای آگاهی تعدادی از هموطنان عزيز وتذکربه آنهاييکه از همهً اين رويدادها واقفند ولی عمدا ً در مورد چيزی نمی گويند به عقب بر می گرديم وبعضی از حوادث را توضيح می کنيم.

1 -  در مورد قانونی وشرعی بودن حاکميت ثور 57:  ؟؟

حاکميت هفت ثورمانند تمام حاکميت های قبلی دروطن ما ، بصورت غير دموکراتيک وبدون دخيل بدون ارادهً بالفعل وسهمگيری مستقيم مردم ما ، از طريق قيامی  ناشی از مجبوريت حزب دموکراتيک خلق افغانستان وخاصتاًبوسيلهً اقدام خودسرانهً حفيظ اله امين مسوول يک بخش نظامی حزب ، قدرت را در دست گرفت وبه حزب حاکم مبدل گرديد.
غير دموکرتيک بودن تمام حرکت ها ، قيامها وکودتا های نظامی در تمامی دول جهان قيمت يکسان دارند. غصب قدرت ، سقوط حکومتهای انتخابی مردم در همه جاها از طريق دسيسه ،ايجاد فشار، محاصره های اقتصادی ونظامی، تبليغات خصمانه ودروغين، تقويهً بلوا ها وشورش های خيابانی ،مورد استفاده قرار دادن دين، مذهب، زبان وقوميت، اختطاف ها وترور های سياسی، زهر دادن رهبران ومسوولين حکومتها بوسيلهً تشنگان قدرت ودول خارجی ، به هيچ صورت قيمتی کمتر از کودتا ها ندارندچون همهً اين اقدامات، غير دموکراتيک اند وريشه در اراده وتصاميم مردم ندارند وقابل محکوميت اند وبه هيچ صورت نبايد طرف حمايت سازمانها وشخصيتهای که از قانونيت نظامها ی سياسی سخن می زنند قرار گيرند.

برای توضيح اين حقيقت به گذشته های دور آريانا زمين وخراسان زمين وافغانستان عزيز مان بر می گرديم ومی پرسم که کدام شاه وکدام حاکم بوسيله ًانتخابات آزاد ودموکراتيک ويا اجماع امت خراسانی، زردشتی ويا اسلامی در وطن امروزو سرزمينهای قديمی آبايی واجدادی ما ،حاکم  بر سر نوشت اجداد ویا نياکان ما شدند .

برای جلوگيری ازعدم طولانی شدن اين بحث فقط اشاره میگرددکه اکثريت قريب به اتفاق شاهان وحکام قبل ازتهاجمات اعراب به سرزمين خراسان بزور نيزه وشمشير خود آمدند وحکومت کردند وبه همان شيوه زوال يافتند وتازه نفسها جا ومقام شانرا اشغال کردند. که کفاره پردازان آن روزگار نيز مردمان عادی سرزمین ما بودند.

 از آنجاييکه سرنوشت اکثريت قريب باتفاق مردم ما با دين اسلام بستگی دارد، نمی توان اثرمندی خلافت ها وحکومت های عربی صدر اسلام وخاصتا ًدوره های اموی وعباسی رابرسرنوشت مردم وسر زمين خود ،ناديده بگيريم واندکی پيرامون آنها توضيحات ندهيم. لذا بشمارش گرفتن اين موارد تغييرقدرت وتعويض يک خلافت بخلافت ديگر وخليفهً به خليفه ً ديگربرای ما خالی ازمفيديت نيست. چون بسياری ازمحللين سياسی وتاريخ  نويسان در نکوهش وتخريب حرکت هفت ثور وساير اقدامات وطنيرستانه  نه تنها از واژه ً غير قانونی بودن در زمينه صحبت میکنند بلکه برغير شرعی بودن آن نيز تمسک می جويند . ازينرو لازم است با استناد بر مسايل شرعی، درمورد پامال شدن شريعت بدست خودآنانی که  اساس گذار ومفسر وگسترش دهندهً شريعت بعد حضرت محمد (ص) بودند ويا خودرا جا میزدند و جا ميزنند  فقط در بخش قدرت  روشنی انداخته شود.

بعد رحلت حضر پيغمبر،بين ياران ونزديکان ايشان ،خاصتا ً بين حضرات ،ابوبکرصديق ،عمر فاروق،علی ابن ابی طالب وعثمان زينورين که دوی اولی خسر ها ودوی دومی دامادان ايشان بودند ، درمورد جانشِنی وخلافت نه تنها اختلاف بلکه دشمنی پيدا شد ودر نتيجه پای بسياری از سران قبايل وبزرگان طوايف ،مجاهدين وانصار به آن نزاع کشانيده شد  وبا آنکه گويا از طريق انتخاب ابوبکر به جانشينی حضرت پیغمبر به آن نزاع وکشمکش قسما ًخاتمه بخشيده شد ولی تاريخ شاهد است که سه خليفهً بزرگ ونامدار اسلام به اثر تحريکات ورقابتهای ناسالم کسب وبه چنگ آوردن قدرت بيرحمانه شهيد شدند ودر مورد حضرت علی حتا فاميلش توان دفن اورا پيدا نکرد وگويند جنازهً اورا شبهنگام بر شتری بلند وبسته کردند وشتر را رها کردند وتا اکنون کسی نمی فهمد که سر نوشت جسد وتابوت آن مقام بزرگ اسلام چه شد وکجا رفت وآيا دفن شد يا نشد واز همين سبب است که کسانی نجف در عراق وکسانی مزارشريف در وطن ما را آرا مگاه ايشان می دانند.

بعدشهادت خلفای راشدين ، نوبت به معاويه رسيد که او در جملهً صحابهً کبار شامل بود ولی دشمنی جدی اوباحضرت علی که در ضمن خليفه بودن ، پسر کا کا ، دوست نزديک ، داما د و يکی از کا تبان وحی پِيغمبر بودادامه يافت.اوکه قبلاً در جنگ های طولانی وپر تلفاتیکه بين علی وعايشهً صديقه رخ داده بود در جانب عايشه قرار داشت در هنگام خلافتش از دشمنی با خانوادهً علی دست بردارنشد وازهمين سبب بود که يزيد آن سمبول ظلم وقساوت ،  حسن پسر علی را با زهر کشت وحسين فرزند ديگرش را با تمام اهل وعيالش از دم تيغ تير کرد در حاليکه خودرا امت پدر کلان حسين می دانست وخليفه مسلمين، که پيغمبر آن مسلمين بازهم همان پدر کلان حسن وحسين وخسر وپسر کاکای علی  يعنی حضرت محمد بود ولی قبضه کنندهً مسند خلافت اسلامی که ديگران را بزورشمشيرمسلمان می ساخت باهمان شمشيرهای کافر کش،گلوی نواسه های حضرت  پيغمبر و فرزندان فاطمه دخترش را بريد وبا سر از تن جدا شدهً حسين چه بی حرمتی های که نکرد.آن يزيد کی بود؟ پسر معاويه، خليفهً مسلمين ، جا نشين خلافت نامدار اسلامی وشارع (!)شريعت محمدی.

دورهً خلافت امويان با ريختن خون صدها هزار کافر وبی دين ویا ديندارغيراسلامی بسر رسيد ونوبت به خلفای عباسی رسيد که هموطن نامی وشهير ما ابو مسلم خراسانی در بقدرت رسانيدن سلسلهً عباسيان نقش اساسی را ايفا کرد ولی نامردانه وبسيارجبونانه بوسيلهً خليفهً خاين عباسی باو خيانت شد ودر راه بازگشت از حج آن مرد دلاور وآزاده را به قتل رسانيد .
برادر کشی وپسر کاکا کشی بوسيله خلفا وقتل خليفه بدست خليفه ويا پادشاهان اسلامی بدست شاهان اسلامی متاسفانه تا همين  اکنون دوام دارد وهمهً ما در مطالعهً اوراق تاريخ مطالعه کرده ايم که در وطن سابقه وپهناور ديروزما ودرهمين وطن عزيز امروزی ما،چه قتل های فجيع وچه کشتارهای بی رحمانه ًکه از طرف اعراب مهاجم عليه مردم مسلمان ما، برای در يافت غلام وجزيه ويا بوسيله شاهان وحکام خود وطن ما برای کسب قدرت وشهرت صورت نگرفته است .
شمار نمودن اين موارد آدم کشی ها، پامال شدن قانون، شريعت ،مقام انسان، اعدام عدالت، ناديده گرفتن عادی ترين حقوق انسانی نه تنها افراد بلکه ملتها بوقت ونوشتهً طولانی ضرورت دارد ونبايد به تکرار مواردی پرداخته شود که در مورد ده ها کتاب مفيد داخلی وخارجی وجود دارد ولی من لازم میدانم که ازانکشافات وعمل کردهای در اين مورد، بعد مرگ احمد شاه درانی ياد آوری نمايم تا ببينيم که آیا اميران وپادشا هان دوصد سال اخير وطن ما چگونه بقدرت رسيدند وسلطنت کردند.تا بتوانيم در روشنی آن عملکردها، قانونی بودن وشرعی بودن نظام هاوتغيير حکومات را اندکی بصورت عادلانه ودور ازتعصب وچشم پوشی ازحقايق، مرور، مطالعه ومورد بررسی قراردهيم و درک کنيم که امراو تعداد  بی شمار پادشاهان ما با کدام اساليب ، استحقاق،قانون ، شريعت، انتخابات، لويه جرگه ها ويا مشارکت فکری مردم بروی صحنه آمده بودند که هفت ثور فاقد آن معيار های قانونمند است وغير مشروع می باشد.

احمد شاه درانی که امروز آن را احمد شاه بابا می گويند در سن بيست وپنج سالگی پادشاه افغانستان پهناور گرديد.
* احمد شاه درانی، اولين پادشاه افغانستان ، قبل ازمرگش ، شهزاده سليمان پسر کوچکش را جانشين وپادشاه بعد ازخود تعین کرده بود. ولی تيمور فرمان پدر ووصيتش را زير پا کرد، برادر را خلع قدرت وشاه وليخان وزير اعظم دانشمند  برادر راکشت.
* تيمورشاه عبدالخا لق خان سدوزايی را که از او حمايت نمی کرد کور ساخت.
* تيمورشاه،فيض اله خان، خليل خان وارسلا خان، بزرگان پشتونستان وخيبر را کشت.
* تيمور شاه در جنگ با برادران وحاميان برادرانش هرچه درتوان داشت بمصرف رسانيد وهر مخالفش را ولو طرفدار پدر ويا ساير اعضای خانواده اش نيز می بودند ، به قتل رسانيد وزندانی کرد.
* تيمورشاه بعد سرکوب مخالفين وآسوده شدن از مشکلات مناطق شمال کشور،قدرت دولتی را به فرزندانش همايون،محمود،عباس،شجاع،کهندل تقسيم کرد زيرا جز خانوادهً خودش کس ديگری حق حکومت کردن را نداشت.(!)

* بعد تيمور شاه، پسرش زمان شاه بکمک سردار پاينده محمد خان محمد زايی، بعلت يوسف زايی بودن مادر زمان شاه ،بر تخت کابل جلوس کرد وبرادران خودرا در بالا حصار کابل بزندان افگند واين اولين مشورهً مشاوران محمد زايی اوبود که می خواستند اورا ضعيف سازند وخود بهره برداری نمايند.
* همايون برادر زمان شاه از قندهار برای تسخير کابل حرکت کردولی در قلات شکست خورد وبه بلوچستان گريخت.
* همايون اين باربوسيلهً سندی هاحمايت شد وبا زمان شاه وارد جنگ گرديد وقندهار را گرفت ولی بزودی قندهار دوباره بدست زمانشاه سقوط کرد وهمايون گرفتار شد وشازمان برادرش را کور ساخت.
* شهزاده محمود برادر ديگر شاه زمان جنگ را عليه او آغاز کرد ولی سرکوب شد وبه شفاعت مادر محمود اورا رها کرد.
* محمود بارديگر به اساس تفاهم با استعمار انگليس وپادشاه قاجار ودر نزديکی وتفاهم با سردارفتح خان  مرد قوی، دانشمند ومخالف شاه زمان برای تضعيف زمان شاه که با ناپليون امپراطور فرانسه توافق مشارکت در جلو گيری از بسط وتوسعهً نفوذ انگليسهارا نموده بود ،عليه شاه زمان جنگ را آغاز کرد تا مانع رسيدن قوای شاه زمان به دهلی شود. آن جنگ خونين که در بين غزنی ومقر رخ داد وتلفات عظيمی را در برداشت به شکست شاه زمان انجاميد وخودش گرفتار شد و شاه محمود هردو چشمش را کشيد ووزير او ،رحمت اله سدوزايی راکشت. وبه اين تر تيب یکی از مخا لفين سر سخت انگليسها از قدرت بر انداخته شد وسردار فتح محمد خان  وزير تام الاختيار شاه محمود مقررشد واين آغاز انتقال قدرت از سدوزايیها به محمد زايی ها بود که با تدبير ومهارت سردار فتح محمد خان  از طريق حاکم ساختن برادانش درپست های مهم اداری ولايات ،  صورت گرفت وتحقق يافت.
* درين وقت پاينده محمد خان با تعدادی از مربوطينش بدست شاه زمان کشته شدند.
* شجاع الملک برادر سکهً شاه زمان به دادخواهی برادر عليه شاه محمود که جز عياشی کار ديگری نداشت لشکر کشيد ولی ناکام شد.
* شاه محمود که با حملات قاجارها،ازبيکهای شمال واقوام پشاور مواجه شده بود سرانجام با حملهً مجدد شجاع مواجه شد واز قدرت خلع گرديد وشجاع بر تخت کابل حاکم شد.
* پسر شاه محمود،شهزاده کامران که با وزير فتح خان در قندهار بودند به مقابلهً شهزاده قيصر پسر شاه زمان مواجه شدند ودر نتيجه قندهار را ازدست دادند وکامران بسوی فراه فرار کرد ولی قيصر وزير فتح خان را بکابل نزد شاه شجاع فرستاد.
* شهزاده قيصر عليه شاه شجاع لشکر کشيد ولی موفق نشد.
*  شاه محمود بارديگر بر شاه شجاع لشکر کشيد وپيروز شد وشاه شجاع بدربار انگليسها پناه برد وشاه محمود تمام قدرت دولتی را به وزير فتح خان تسليم کرد.
* فتح خان که وطن را بين برادران خود(20 تن بودند) تقسيم نموده بود ،برادرش سردار عظيم خان رامسوول کشمير ساخت وفامیلهای آنها مدتهای طولانی در آنجا زنده گی کردند  که بعداً از همين دودمان کشميری کسانی آمدند وسلطنت امان اله خان را سقوط دادند.
* وزير فتح خان برای دفع تجاوز قاجار که به هرات حمله کرده بود بمقابله پرداخت ولی حاجی فيروز برادر شاه محمود را با فاميلش به کابل فرستاد وقوای قاجار را شکست داد.
* سردار دوست محمد خان که بعداً پادشاه شد ،تمام زيورات ، جواهر وکمر بند قيمتی دانه نشان خانهً فيروزالدين حاکم هرات وبرادر شاه محمود را دزدی کرد وبه کشمير فرار نمود واین عمل زشت دوست محمد باعث يکی از عوامل اساسی آغاز دشمنی بين محمد زاييها وسدوزاييها گرديدو مرگ فجيع بسياری را در قبال داشت.
* شاه محمود پسرش شهزاده کامران را به هرات فرستاد واو وزير فتح خان را بجرم اعمال دزدی دوست محمدخان که برادر فتح خان بود کور ساخت که آن عمل، خشم خانوادهً سدوزايی را اندکی فرو نشاند.
*  تمام برادران وزير فتح خان که اکثريت مناطق پهناور آن وقت وطن را اداره می کردند به خشم آمدند وباعث شورشها وفتنه ها گرديدند ودر همان حال دوست محمد خان از کشمير به کابل آمد وتخت سلطنت را قبضه کردوشاه محمود بسوی غزنی فرار نمود.
* شهزاده کامران از هرات بداد پدر رسيد وبا لشکری بيشتر از دوازده هزار عسکر در مقابل قشون سردار عظيم خان برادر دوست محمد خان که از کشمير برای حمايت برادر آمده بود، در عرض راه کابل – غزنی سخت جنگید ولی شکست خورد . اما قبل از رفتن بسوی هرات سردار فتح محمد خان نا بينا را در سيد آباد وردک کشتند وجسد اورا قطعه قطعه کردند .
* در هرات بين شاه محمود وشهزاده فيروز الدين برادرش جنگ شدولی شهزاده کامران بر پدر وکاکا پيروز گشت وهردو را با کل حرمت (!) از دم تيغ تير کرد وخود بر هرات حاکم شد.
*سردار دوست محمد خان که اموال دزدی شدهً خانهً حاجی فيروزالدين برادر شاه محمود را نزد فاميلش به کشمير رسانده بود ، بدون جواهر بسرقت برده بکابل رسيد و در مسجد عيد گاه پادشاهی خود را اعلام وبلا فاصله خطبه بنامش خوانده شد. .

* امير دوست محمد خان که اولين پادشاه خاندان محمد زايی بود، پادشا ه عياشی بود که چهارده زن وصد ها کنيزخوشرويی داشت که آنها نيز در خدمت جناب اعليحضرت شان قرار داشتند .
* دوست محمد خان را که امير کبير(!) نیز می گفتند 53 اولاد داشت که سی تن شان مصدر خانه جنگی ها وقتل وکشتار بسياری شدند.
* دوست محمد خان برای بقا درسلطنت وجنگ با رنجيت سنگ از قوای انگليسی ، ايرانی وتزار روسی کمک خواست.
* دوست محمد خان بصورت منظم از نيروهای انگليسی ماهانه معاش دريافت می کرد.
* دوست محمد خان با برادرش سلطان محمد خان جنگ کرد ولی شکست خورد.
* با اطلاع وهمکاری دوست محمد خان وبوسيلهً استعمار فرنگی، وزير اکبرخاندشمن استعمارو پسر دوست محمد به قتل رسانيده شد.

* بعد مرگ دوست محمد خان ، شيرعلی خان خودسرانه در هرات در حاليکه سيد جمال ا لدين دانشمند شهير وطن  در پهلوی او قرار داشت اعلان امارت کرد.
* شير علی خان با اينکه توافق خود در مورد تطبيق اصول مدنيت جديد طرح شده از سوی سيد جمال الدين را قبول کرده بود، مانع خروج ايشان از وطن شده نتوانست.
* برادران شيرعلی خان مثل محمد اعظم خان در مخالفت با برادر، طرف حمايت انگليس قرار گرفتند.
* افضل خان برادر ديگر شير علی خان در پشاوربود جنگ ديگری را عليه شير علی خان آغاز کرد.ولی در درهً باجگهً اندراب شکست خوردومحبوس شد وپسرش عبد الرحمن خان نامی به سوی بخارا فرار کرد.
* محمد امين خان برادر ديگر شيرعلیخان،که حکمران قندهار بود جنگی را عليه شير علی خان آغاز کرد ولی در قلات شکست خورد وباپسرش محمد علی هردو کشته شدند.
* سال بعدیعنی 1866 ، عبد الرحمن خان ،ازبخارا بر گشت وبا کمک محمد اعظم خان به کابل حمله کرد وآن را اشغال نمود.
* امير افضل خان برادر کلان شير علی خان بر تخت جلوس فرمود(!) وبه هدف ديرينهً خود رسيد.
* يکسال بعد از مرگ افضل خان، برادرش سردار اعظم خان بر آن تخت خونين تکيه کردوعبدالرحمن خان درشمال حکومت ميکرد.
* شيرعلی خان که در آن وقت در قندهار وهرات حکومت می کرد به کابل حمله کرد وکابل را گرفت.
* سردار اعظم خان وسردار عبد الرحمن خان، هردو به ايران گريختند.
اعظم خان در ايران مرد .
*عبدالرحمن خان،بوسيلهً جنرال کوفمن حکمران روسی ترکستان، بگرمی استقبال گرديده واو را در سمر قند وتاشکند اقامتگاه وامکانات داد.
* شير علی خان کار های بارارزشی  انجام داد، چاپخانه، نشر اولين جريده ،تاسيس مکاتب، فابريکهً حربی، اساس گذاری اردوی عصری ومخالفت قسمی با انگليس ها ، بيانگر فرق او با اسلاف واخلاف نا بکارش می باشد.
* شير علی خان ، پسر کودکش ،عبداله را وليعهد خود تعين کرد که اين کار باعث فرار ی شدن پسربزرگش يعقوب خان گرديدودست به شورش زد.
* در سال 1877روسها خيوه را اشغال کردند.
* شير علی خان در مزار مرد.
* يعقوب خان پسر یاغی شير علی خان که بسان اسلافش عليه پدر شمشير کشيده بود بر مسند پدر تکيه زد.
* سردار محمد یعقوب خان،معاهدهً ننگين گندمک را با انگليسها امضا نمود.
* اميرزاده، اعلیحضرت وسردار محمد یعقوب خان، با اعضای فاميلش به سوی در بار استعماری انگليس در هند رفت وجنگ شديدی بين مردمان آزادی خواه وطن ما وقوای اشغالگر انگليس آغاز گرديد.
* در وضع بحرانی آن روز انگليسها در فکر پيدا کردن کسی شدند تا بتواند وضع را آرام سازد.
* انگليسها ،مناسب ترين کس ،عبدالرحمن خان را از قبل تشخيص داده بودند ،لذا باو که در تاشکند زنده گی می کرد مراجعه نموده واز او درخواست کردند که برای تسليم شدن تخت وتاج شاهی به افغانستان بيايد.
* عبدالرحمن که بی صبرانه در انتظار چنين روزی لحظه شماری می کرد داخل افغانستان شد ودر مرکز پروان با سِِرليپل گريفن، نمايندهً سياسی انگليس داخل مذاکره گرديدوبعد امضای توافقات معين وضروری برای استعمار، بسوی کابل روانه شد وبمجرد رسيدن بکابل اعلان امارت کردوانگليسها با گذاشتن شروطی پادشاهی اورا برسميت شناختند.
* عبدالرحمن خان بعد کابل ، بسوی قندهار رفت وقندهار را که در آنجاسردار ايوب خان پسر شير علی خان حکومت داشت وباثر تقاضای او انگليسهابوسيله اردوی ده هزار نفری شان،اورا از قندهار اخراج نموده بودند تصرف کرد وتمام مخالفين خودرا از دم تيغ گذشتاند.
* عبد الرحمن خان سردار ،اميرو جلاد نامدار،پسرش سردار نصراله خان را به لندن بدربار انگليس فرستاد.
* عبدالرحمن خان جلاد، دراواخر ما سپتامبر 1893 معاهدهً ننگین ديورند رابا (سِر هنری مار تـيمر ديورند)سکرتر امور خارجهً حکومت هند بريتانوی امضا کرد  ولکهً سياه وننگينی بنام او ثبت تاريخ گرديد.

اميرحبيب اله خان بعد پدرش بقدرت رسيد،او پادشاهی بود بسيار عياش وبا چهل زن نکاحی وصدها کنيز مقبول آرام می خورد، می نوشيد وزنده گی می کرد وهيچ توجهی بزنده گی مردم ویا رعيت شاهانه نداشت .
حبيب اله پسرش عنايت اله را برای در يافت پول وتقديم مراتب خدمت گذاری بدربار ويسرای هند فرستاد.
حبيب اله خان که اورا امير شهيد می خوانند، بعد هجده سال پادشاهی وخوش گذرانی بدست شجاع الدولهً غوربندی وبه موافقت وپلان پسرش امان اله خان در لغمان به قتل رسيد.
* نصراله خان بجای حبيب اله خان پادشاه شد ولی ديری نگذشت که امان اله قدرت را از اوگرفت.

* با اعلان پادشاهی امان اله خان وضع کاملاً تغيير کرد.
* جنگ سوم افغان وانگليس به پيروزی افغانستان به پايان رسيد.
* انگليسها مجبور شدند که استقلال وطن مارا برسميت بشناسند.
* تغييرات بزرگی درهمه امور بوجود آمد
* امان اله خان از قدرت، باثر دسايس انگليسهای خارجی وداخلی  سقوط داده شد.
*حبيب اله کلکانی امير افغنستان شد در حاليکه هيچ شايستگی ولياقت آن را نداشت.
* نادر خان با دسيسه قدرت را گرفت ومخالفين خودش وياران امير امان اله خان را از تيغ گذشتاند .
*  نادر خان کشته شد.
* پسرنوجوانش شاه شد.
* هاشم از انواع شکنجه ها وظلمها استفاده کردومنورين وترقی خواهان را به توپ وگلوله بست.
* سر انجام داوود خان با کودتا سلطنت را سقوط داد وخود زمام امور را بحيث اولين رييس جمهور بدست گرفت .
* داوود خان نيز نظامی را سقوط دادکه نه خودش ونه گذشته گانش بالاثر اردهً مردم ويا انتخابات بوجود نيامده بود  ومولود توافق مخفی استعمار فرنگی با عده ای از سپه سالاران کشمير نشين خاين به امان اله خان ودشمن با افکارش بود.
، داوود خان باثر کوتای نظامی که انقلاب ثور نام گرفت سرنگون و با اعضای فاميلش به قتل رسيد.

با توضيح مختصر اقدامات کودتايی، پدر کشی، فرزند کشی، برادر کشی، نافرمانی از فرمان پدر ، کور کردن برادر ، کور ساختن وزرای اعظم،وطن فروشی وخيانت،پناه بردن به اجانب وکفار، رسيدن بقدرت از طريق انگليس وروس وايرانی، تجاوز به همسايگان وچور وغارت هندوستانی ها واصفهانی ها که پيامد های ناگواری را برای مردم ما درقبال خود داشت بايد به اين نتيجه برسيم که اين تنها کودتای ثور نبود که با خون آلوده شد واز قانونيت برخوردار نبود. بلکه تمام شاهان وامرای وطن در طی اعمال کودتايی وبعد خون ريزی بر اريکه ًقدرت نشسته بودند وحکم می راندند . ازينرو استعمال وبکار بردن واژهً کودتای غير قانونی هفت ثور از ارزش واهميت حقوقی برخوردار نيست. برای اين که اصلا ًکو د تا را نمی توان به قانونی وغير قانونی تقسيم بندی کرد ،تمام کودتا ها غير قانونی اند.
اينکه بعضی از مخالفين ما ازروی بغض، از غير قانونی بودن کودتای ثور نام می برند ، توجه نکرده اند که با اين کارشان وانمود می سازند که کودتا های قانونی نيز می تواند وجود داشته باشد  که شايد هدف شان، کودتای داوود خان ، عليه ظاهر خان ،کودتا عليه امان اله خان بوسيلهً انگليس وروحانيت مرتجع وابسته به آن  وده ها کودتای سدوزايی ها ومحمد زايیها باشد که هزاران بار خونين تر از کودتای ثور بودندکه هرگز در آن موارد چيزی نمی گويند.

 جای تعجب اين جاست که چطور از ميان اينقدر پادشاه وشهزاده واميرقاتل وچشم کش ، پدر کش وبرادر کش، عياش ونوکر استعمار ،تنها امان اله خان را که نسبت به سايرين از فهم وتقوا وروحيهً وطن پرستی واستقلال خواهی برخورداربود تکفير کردند واز وطن کشيدند واقدامات انسانی، دلسوزانه وعشق اورا به ترقی وطن ورفاه وخوشبختی مردمش الحادی وکفر آميز(!) خواندند.
 در مورد تحول ويا انقلاب ثور نيز عين برخورد را دارند ويک بارهم فکر نکرده اند که کودتا چيان هفت ثور عليه دولت محصول کودتا قيام کردند که خود آن دولت قبلی وحکومات قبلی آن همه به اساس اراده ًمردم واز طريق دموکراسی بوجود نيامده بود ند وبازور بالای گرده های مردم حکومت می کردند. ازينرو بکار بردن واژهً غير قانونی وغير شرعی وکودتای غير قانونی در مورد هفت ثور بسيار پر اهميت به نظر نمی رسد ومشکلی را حل نمی کند.

تعجب آورتر اينکه، آنهاييکه خود وولينعمتان شان، بوسيلهً دستان متعدد اسلامی ومسيحی مداخله گر دروطن ما بقدرت رسيدند، وبدون دعوت مردم، انتخابات وحتا بدون يک جرگهً قومی مردم زحمتکش وشريف وطن در سطح يک قريه،حاکم بر سرنوشت آنها شدند، غصب قدرت بوسيلهً خودشان را قانونی وشرعی می دانند ولی حمايت مليونی مردمان زحمت کش وتشنهً عدالت وطن را که در طول عمر شريف شان روی عد ل وانصاف را نديده بودند وهميشه رعيت ونوکر پنداشته می شدند نه انسان متساوی الحقوق جامعه، از اقدامات وتلاشهای دلسوزانه وانسانی توام  بافدا کاری وايثارح.د.خ.ا وحاکميت ثور را ،غيردموکراتيک ،غير قانونی وغير اسلامی قيمت می دهند. به اينها می گويند( کور خود، بينای مردم!!!)

ب  :  رويدادهای بعد هفت ثور وواقعات دردناک وخاطرات فراموش نشدنی آن

 

 


بالا
 
بازگشت