داکتر پامیر

غیر ستیزی وراسیزم :

 

غیر ستیزی وتنفر از"دیگران" در زبان اانگلسی (xenophobia) شکل  ا ز راسیزم وتبعیض بر بنیاد اتنیکی وفرهنگی است که در توهین وتحقیر وبی حرمتی نسبت به ارزشها, رسوم , عنعنات , زبان وبصورت کل فرهنگ نژاد وتبا ردیگر متبارز میگردد.

لغت ) xenophobia ) ریشه یونانی داردوترکیبی است از ( xenos ) و( phobos)

که اولی به معنی بیگانه, خا رجی ودومی به مفهوم ترس میباشد . دریونان قدیم کسانی راکه ازبیرون به  شهر( Polis) می امدند  به شمول مهمان, بیگانه میخواندند. در اتنو گرافی وسوسیو لوژی, غیر ستیزی  به مفوم دشمنی, تنفر,سوظن وبی اعتمادی نسبت به اتنیک ,قوم ,تبا روفرهنگ " دیگران" بکار رفته است. در سند نهائی(اعلامیه) کنفرانس جهانی درباره محو تمام اشکال تبعیض نژادی7 سپتا مبر2001  که به مبارزه برضد نژاد پرستی وتبعیض نژادی اختصا ص یافته بود ,غیر ستیزی بمثابه یکی از اشکال تبعیض( راسیزم) وسرچشمه منازعات وتنشها درجامعه بشری تشخیص گردیده است.

 روان شناسی اجتماعی دونوع  غیر ستیزی ویا بیگانه ستیزی را از هم تفکیک مینماید:

1- غیر ستیزی خود بخودی یا غریضی( instinctive) که از اولین مراحل تشکیل گروه ها وجامعه انسانی وجود داشته است. انسانهای دارای منا سبات خونی وخویشاوندی, طایفه وقبیله اشنا واز خود بودند ودیگران نا اشنا وبیگانه . غیرستیزی غریضی بر احساسات بنا یافته , هیچ خطری را متوجه جامعه نمی سازد وبارشد مناسبات اجتماعی ,مواصلات وبا زارضعیف وحتی از بین میرود.

2- غیر ستیزی ایدیو لوژیک -  مجموعه ازایده ها ,گرایشهای فکری وساختار های سیاسی مبتنی بر این باورکه برخی انسانها به نسبت تعلق شان به این ویا ان نژاد ,تبار وکلتور برتر ودیگران پست تر, شوم وعامل بد بختی اند. غیرستیزی – فاشیرم, تجاوز, حمله , تحمل ناپذیری وتند خویی سیاست وعملکرد نژاد باوران است. ناسیونال سوسیالیست های جرمنی تحت رهبری ادلف هیتلر با همین باور وخصلت جنگ دوم جهانی را به را ه انداختند  که درحدود 50 ملیون انسان فربانی گرفت. جنگی را که نژاد باوران وغیرستیزان بخاطرتصفیه نژادی" خون پاک اریائی " و برتری ملت جرمن اغازکردند در فرجام به شکست ننگین خود فاشیزم وشرمساری ملت المان انجامید. مردم  با  غرورجرمن که دارای افتخارات وغنی ترین فرهنگ  دنیا بود تا امروز کفاره انرا میپردازد ودر تقبیح ان با ید حد اقل یکبار در سال از مردم جهان عذر خواهی کند. امروز مثلیکه ان درسها به فرا موشی سپرده میشوند.  نژاد پرستا ن وغیرستیزان در انجا واینجا  سر بالا میکنند. اگر در اروپا  مهاجرین واقلیت های قومی وفرهنگی را هدف قرارمیدهند, در کشور ما  مذ بوحانه تلاش مینمایند تا  از طریق تحمیل  بحث های غیر ضروری با لای جامعه - دعوی اصل وکم اصل( اریائی وغیر اریائی) مردم بومی وغیر بومی , مدنی وقبیله,عرب وعجم با فرهنگ وبی فرهنگ ,قوم ستمگر وقوم تحت ستم  و...  نفرت ودوشمنی بین اقوام باهم برادر وبرابرافغانستان  را بر انگیزند.  تصادفی نیست که غیرستیزان  تحلیل و ارزیابی این ویا ان ریداد وفاکت سیاسی- تاریخی را بر  توهین وتحقیروسیا ساختن اقوام ومردم مظلوم افغانستان بنا می نهند. نژاد باوران به دشمن فرضی نیاز دارند وبنا برین در تاریخ سرگردان اند تا میر غضبی منتسب به این ویا ان تبار را پیدا کنند وباز بگویند "ببینید انها (دیگران) چی کارهای که نکردند ......" پس اینها دشمن ما اند و نباید بالای شان اعتماد نمود.

پیش کسوتان غیرستیزی مورد بحث ما که عمدتا مربوط به چپ دیروزاند  به همان شیوه افراطی, چنان پر عقده وکین توزانه به مسایل میپردازند که تز توماس هابس را که " انسان گرگ انسان است " در ذهن تداعی میسازد. هرکسی که در برابرافکار ونظریات انحرافی شان قرار گیرد, کم اصل و"غیر اریائی"وغیر بومی میخواند قطع نظر ازاینکه کم از کم 1400 سال ریشه در این کشور داشته باشد . توجه به این واقعیت  بسیار مهم است که غیرستیزان بجز از خود ازهیچ کسی  دیگرنمایندگی نمیکنند وحساب شان ا ز اقوام باهم برادر افغانستان وهمچنان ا زا حزاب , شخصیت ها وصاحب نظران ارجمند که با حسن نیت در چارچوب منافع ملی گفتمان سازنده درمورد نظام سیاسی ,برابری وتامین حقوق وازادی های مدنی مردم را پشنهاد مینمایند,جدا ست. این غیرستیزان چپ و بیرق های افتاده که از انقلاب کارگری وانتر ناسیو نالیزم سرخورده شدند "کژراهه" مینویسند واینبار مردم رابه انقلاب قومی فرامیخوانند تا راهی صدساله را در یک شب طی کنند.

نژاد باوران وغیرستیزان در باره ا ینکه مردم افغانستان به همچو ما جرا جوئی ها چه بها ی راخواهند پرداخت , کی برنده وکی بازنده خواهد بود چیزی نمی گویند. اینکه ان ویا این مستبد در تاریخ نماینده هچ قوم وهیچ تباری نبود و همه اقوام بدرجات مختلف قربانی جباران تا ریخ (خودی وغیرخودی) شده اند ویا اینکه همه تبار ها ومردم افغانستان در نهضت های ازادی خواهی وضد استبداد ودموکراسی سهم فعال داشتند. و یا اینکه امروز ما در شرایط دیگری زندگی میکنیم که مردم سالاری, حقوق وازادی های مدنی مردم حد اقل در قانون اسا سی تسجیل شده وبا مشکلات, کمبود ها وکجروی های فراوان به اجرا گذاشته میشوند,برای غیرستیزان مفهوم ندارد. انها اجندای خودرا پیش میبرند طوری که گفتیم انها برای ایجاد ترس از دیگران(   xenophobia) به دشمن فرضی نیاز دارند . واز پرنستپ هرچه بد تر بهتر پیروی میکنند.

واکنون سخنی چند پیرامون مسایل مورد بحث در این قرینه وقبل از همه دررابطه با دعوی  پیوند نژادی مردم افعانستان- اصل وکم اصل:

باید گفت که علم معا صر وجامعه بشری نظریه چارلز داروین مبنی بر مدارج پست وبلند نژادی در تکوین را رد میکند. حال اگرکسی اریائی باشد ویا یهود, عرب ویا عجم,سفید پوست, سرخ پست ویا سیاه پوست, بومی وغیر بومی , زره ئی هم کرامت انسانی اش خدشه دار نمی شود." ولقد کرمنا بنی ادم." وبه هیچ یک از قوانین ملی وبین المللی هیچگونه امتیازی را مستحق نمی گردد. بر عکس, ایدیولوژی , سیاست وپراتیک  راسیزم - تبعیض نژادی, اپارتائید وغیر ستیزی ازجانب هرکس وبه هر بهانه که باشد طبق همه قوانین دنیا جرم محسوب میشودوقابل تعقیب.

نام وطن وهویت ملی ، زبان و سمبولها بدون تردید مسایل مطرح درباب وبحث ملت- دولت میباشند مگر اینکه به این ویا ان شکل حل خودرا بیابند. من نمیخواهم سابقه تاریخی نامگذاری  وطنی را که در ان زندگی میکنیم به برسی بگیرم صرف به این دلیل که  چیزی را  ثابت وحل نمیکند.  هرکس تا ریخ وحقیقت خود رادارد بخصوص که اگاهانه بخواهد انرا تحریف ومطابق ذوق خود به اصطلاح گلچین سازد. هیچ کس منکرواقعیت اریانا , خراسان در اعماق تاریخ وافغانستان معاصربا حدود وثغورمتفاوت نیست. درین هم اختلاف وجود ندارد که ما یگانه وارث اریا نا وخراسان نیستیم  ودیگر اینکه هیچ کدام سند  کتبی ورسمی در دست نیست تا ثابت شود که مردم دریک همه پرسی ,شورای دولت-شهر  ویاگردهمائی عشایر  اریائی ویا کدام ذعیم ملی نامهای اریا نا و بعد ا خراسان را برای وطن خود انتخا ب کرده باشند که افغانستان را غیر مشروع وغیر طبیعی بدانیم. با انکه گفته میشود نام افغانستان توسط سران مردم موسس کشور ودولت نو در لویه جرگه شیر سرخ گذ اشته شده است, ما از زبان این ویا ان سیاح وجهانگرد ومورخ خا رجی واستنتاج منطق صوری قبول کردیم  که نام وطن اریائی ها باید اریا نا میبود , اسمان همشه ابی ونورافتاب نام خراسان را توجیه میکند و تشکیل دولت جدید در بخشی از منا طق خراسان توسط افغانها باید ا فغانستان نامیده میشد. به هر حال ازجمله سه نام صرف افغانستان بعد ازکسب استقلال کامل کشور توسط دولت مشروع غازی امان الله که ملی بودن ومترقی بودن ان مورد تردید هچ کس نیست درقانون ملی تسجیل شد  که تا به امروز مورد اعتراض هیچ گروه قومی قرارنگرفته است. بتازگی همین سه سال   قبل  لویه جرکه افغانستان ,یکبار دیگر دروجود قانون اساسی جدید بر نام" افغا نستان "  وهویت ملی " افغان" مهر تایئد گذاشت وبا وجود تمام اختلا فات وکشمکش ها درخیمه لویه جرگه, در مورد نام کشور وهویت ملی مردم افغانستان بین " مردم گراها" وریاستی ها " اتفاق صد درصد نظر  موجود بود . قانون ساسی افغانستان که با وجود برخی کاستی ها وسازش ها  دارای ارزشهای با لنسبه دموکراتیک ومترقی میباشد و مورد تائید سازمان ملل قرار گرفته است , اکنون نافذ ونظام دولتی بر بنیاد ان فعالیت مینماید. تغیر قانون اساسی توسط مردم وبه طریق که درمتن قانون پشبینی شده ممکن است وبس. نا رضایتی این ویا ان شخص از مفاد قانون توجیه برای عدم رعایت ان شده نمیتواند.

 در باره نام افغانستان وهویت ملی مردم ما در جامعه مدنی همچنان یک نوع قرار داد اجتماعی وجود دارد. در برنامه های قریب به 80 حزب سیاسی بشمول نهضت میهنی که اکنون به شاخه رسمی ان یکجا شده است در بخش اهداف واصول مرامی بصراحت تمام نام افغانستان وهویت ملی درج گردیده است.  اینرا باید همچنان درنظر داشته باشیم که نسل ما در افغانستان زاده شده وافغان خطاب شده ایم. حال اگر کسی بگوید که نمیخواهد افغان باشد ودر افغانستان زندگی کند به این مفهوم که نام وطن وهویت ما تغیر شود, حق  دارد نطر خودرا بیان کند  ولی نباید فراموش کرد که کسانی هم هستند که میخواهند در افغانستان باشند وا فغان بمانند واین ملت است طوری که در قانون تشریح وصراحت دارد. به هر حال بنطرمن مهم نیست که ما در کجا زندگی میکنیم (اریانا , خراسان و افغانستان) بلکه سوا ل اساسی و مهم اینست که چگونه زندگی میکنیم.

افغانستان وهویت ملی مردم ان بار بار از چالش ها واز مون زمان گذشته است . در سالهای (1992-2001)  درکشورحکومت مرکزی موجود نبود. جنبش ملی- اسلامی افغانستان بر بخش قابل ملاحظه کشور( شما ل ) تسلط کامل داشت, نظم واداره نسبتا  خوبی را ایجاد کرده بود. منا طق معین را حزب وحدت اسلامی کنترول واداره مینمودوجمیعت اسلامی هم بر چند ولایت بنام دولت افغانستان حکومت میکرد . درجنوب حا لت نظامی- سیاسی بدتر ازان بود. کنترول یک ولایت در دست چندین گروپ مسلح قرار داشت. درچنین وضع وبا وجود تحریکات ودسایس حلقات وافراد معین داخلی وخارجی, نام افغانستان وهویت ملی مردم ان خدشه دار نشد. به این ارتباط  نقش جنرال د وستم  بطوری خاص قابل قدر است. قطع نظر از اشتباهات سیاسی در یک مقطع معین  ,او وساختار سیاسی اش به حیث یک فاکتورنیرومند حفظ افغانستان بحیث کشور واحد وسمبول وحدت ملی عمل میکرد. ویا مرحوم عبدالعلی مزاری که تشکیل شورای هماهنگی ودرواقع ائتلاف با حکمتیار را بخاطر نشان دادن حسن نیت به پشتون ها توجیه میکرد. او میگفت من حکمتیار را خوب میشناسم اما با این کار (تشکیل شورای هما هنگی) خواستم به پشتون ها نشان بدهم که من دشمن انها نیستم . انچه را که برای مردم خود مطالبه میکنم برای انها هم میخواهم وان عبارت از حقوق انسانی ,برابری وبرادری است نه چیزی بیشتر. من هچگاه از زبان اقای برهان الدین ربانی نشنیده ام که جمیعت اسلامی بخاطر منافع قومی وسمتی میجنگد . ایا نام وهویت ملی مردم ما در زمان حکومت اقای ربانی بغیر ازین بود که امروز درقانون اساسی  افغانستان تسجیل است؟   

طبیعی است که در نظام مردم سالار ودموکراتیک میتواند نظریات مخالف وجود داشته باشد هیچ چیز بشمول بحث روی واقعیت های تاریخی, نام وهویت وغیره " تابو" بوده نمیتواند اما مشکل در اینجا ست که طرح های غیرستیزان صرف در حد طرح ویا نظر نبوده که قابل احترام است بلکه ضمیمه یک طوماردشنام, سوظن, خصومت وانزجار, تحقیر وتوهین از یک سر وچند زبان ,اگاهانه وعمدی به ادرس یک قوم  مشخص, تاریخ, زبان,کلتوروارزشهای ان است . درست همین چیز نتنها طبق قانون درافغانستان بلکه  دردنیای ازاد همچنان تابو وضد بشریت دانسته شده وقابل تقبیح میباشد. فکر نمیشود کسانیکه ادعا رهبری وتجا رب فرا وان سیاسی  دارند انقدر ساده لوح  باشند که حساسیت ها  وعکس العمل ها در برابر همچو تحریکات بخصوص در شرایطی که هنوزهم تفنگ بر منطق سایه انداخته است, ندانند 

 اگر صداقت وحسن نیت در میان باشد ,بگذاریم تا قبل ازهمه مردم سالاری ودمکراسی تعمیم ونهادینه شود فرهنگ سیاسی رشد کند واعتماد نسبی در جامعه بوجود اید در ان صورت است که هرگونه طرح بدون ریسک ویا  کمترین ریسک رویاروئی قومی از مجاری قانونی میتواند به بحث گذاشته شود. قانون اساسی راه تغیر وتعدیل را مسدود نکرده است. مردم که یگانه مرجع حاکمیت است نه یکبارمیتواند در مورد سرنوشت خود تصمیم بگیرد.   راه دیگر کودتا قومی است که یکبار انرا ازمودیم . وطن ومردم بهای گران پرداختند بار دیگر نباید همچو  مشوره ها را بدهند . معلوم است که نژاد باوران وغیرستیزان عجله دارند ونمی خواهند مردم به ان مدارج ا زرشد سیاسی ,درک متقابل واستقلال رای برسند که هیچ مستبدی بر انها حاکم نکند وهیچ توطئه گر ومنا فقی انها را فریب ندهد.

                                                 

11 /5 /2006

 


بالا
 
بازگشت