نگاه مختصر در مورد هویت ملی در افغانستان

قسمت سوم

سخی ارزگانی

( هلمند )     

3- فرهنگ :

   فرهنگ به  مثابهء یک بخش مهم  از معنویت و در ضمن  یکی از  مهم ترین  مقوله  و مبانی  « هویت ملی »  به حساب می آید . فرهنگ در بخش شناسایی و بازیابی هویت ملی در یک مملکت و یا یک جامعهء مورد نظر یکی از سازنده ترین نقش را بازی می کند . اگر بعد فرهنگی را از هویت ملی حذف نماییم ، در آن صورت خیلی ها دشوار خواهد بود که به معرفیت ، کاربرد ، خصوصیات و ارزش های هویت ملی وغیره دست رسی پیدا نماییم .

   پس در ارتباط  گزینش مطلب خویش باید گفت ، افغانستان کشوری است که دارای فرهنگ ویژهء خودش می باشد . یعنی جامعه ما از « خرده فرهنگ های اتنیکی » تشکیل یافته است که هر یکی از این خرده فرهنگ ها منوط  به اتنی های خاص و حتا محیط های به خصوص خود شان نیز می باشد. با درد و دریغ فراوان که این فرهنگ های خرده اتنیکی و سمتی کشور ما در وضع از هم متفرق ، گسسته ، ناپیوند ، ناهمسو ، در حال بیچارگی و « بی سرنوشتی » به سر می برند. این چنین فرهنگ ها به نام عناصر و مقوله های « خرده فرهنگی » جامعه یاد  می گردد  که  تشخیص هوشمندانه و نشانی نمودن عاقلانه هر یک از بافتار و جایگاه فرهنگ های اتنیکی جامعه در قسمت « ارزیابی و شناخت هویت ملی » بس مؤثر می باشد .

   هر کدام از اتنیک های افغانستان مانند ، تاجک ، پشتون ، هزاره ، ازبک ، ترکمن ، بیات ، قزلباش ، بلوچ ، ایماق ، پشه یی ، نورستانی و سایر اتنی ها و جمعیت های مسلمان و غیر مسلمان کشور ما که دارای فرهنگ اتنیکی مختص به خودش می باشد و هر یک از آنها از  بارزترین مبانی و اجزای « فرهنگ ملی افغانستان » به شمار می آید  که  متأسفانه  از این اجزاء « فرهنگ ملی »  بناء بر سیاست های استبدادی و « نظام کهنه پرست » و حکام تمامیت خواه تا کنون « فرهنگ ملی »  پرمایه و راستین خلق شده نتوانسته است .

   مثلا : منجمله « اتن » که یکی از ارزش های فرهنگی خاص اتنیکی پشتون ها در کشور ما می باشد  تا حال در میان تاجک ها ، هزاره ها ، ازبک ها ، ترکمن ها ، قزلباش ها ، بلوچ ها ، بیات ها و سایر اتنی های کشور ما مروج نبوده و به رسمیت شناخته نمی شود . هرچند که گاه و بیگاه از طریق شبکه های تلویزیونی ، جشن استقلال ، مراسم عروسی وغیره نمایش داده می شود و بنام « اتن ملی » هم تبلیغ می گردند ؛ ولی در واقعیت امر « اتن ملی »  به شمار نمی . زیرا ، تا هنوز در سطح  کل جامعه و در میان تمام اتنی های کشور جای پای مناسب و همه جانبه را نیافته است . اتن تنها در مناطق پکتیا ،  خوست ، پکتیکا و حوالی این ولایات و بین عدهء قبایل پشتون مروج می باشد . از سوی دیگر ، حتا اتن در قسمت های دیگری مناطق پشتون نشین مانند هلمند ، قندهار و همچنان میان پشتون های ولایات ارزگان ، شمال و غرب کشور ما معمول نیست . یعنی اتن که جزء از فرهنگ جامعهء پشتون ما به حساب می آید تا هنوز در میان تمام پشتون ها به صورت لازم معمول نیست ، چه جائیکه از نفوذ آن در میان  سایر اتنی های افغانستان  سخن گوییم .

    گرچه یک عدهء خاصی بناء بر سیاست عظمت طلبانه ، تفکر قبیلوی و تک تباری خویش « اتن » را بنام « اتن ملی » دیکته و با یکه تازی خودها بالای اکثریت جامعه تبلیغ نموده و می نمایند که هدف سیاسی غرض آلود و غیر ملی در عقب آن نهفته است . ولی باید پذیرفت که با این چنین سیاست ها و کنش ها « فرهنگ ملی » نه تنها ایجاد نمی گردد ، بله فاصله میان «خرده فرهنگی های اتنیکی »  جامعه افغانستان به نفع دشمنان سنتی- بومی و بین المللی ما نیز زیاد تر گردیده و « بحران هویت ملی »  را بیشتر گسترش داده است .

    همچنان « دنبوره » هزارگی در بین هموطنان عزیز پشتون ، نورستانی ، بلوچ ، پشه یی ، قزلباش و ... ما ، ترویج نیافته و ناشناخته است. و یقینا هم « صدای تار دنبورهء هزارگی »  برای دیگران خوش آیند و دلپذیر تمام نمی شود که  یکی از علل آن همانا « فقر فرهنگی »  جامعه ، سیاست های  « تبعیض طلبانه »  حکام و نهادهای عقب گذاشته شدهء اجتماعی نظام ارباب- رعیتی جامعه می باشد که دنبورهء هزارگی در میان سایر اتنی های محترم افغانستان جایگاه فرهنگی لازم خود را حاصل نکرده است . همچنان سایر خرده فرهنگ های ملی مربوط به اتنی های کشور ما نیز در میان همدیگر راه نیافته و معمول نگردیده اند .

    فلهذا ، در همین رابطه است که فرهنگ های خاص اتنیکی تمام مردمان کشور ما در بین همدیگر نفوذ سالم ، طبیعی و سازنده نکرده و در سطح ملی عمومیت نیافته اند . لذا ، تا زمانیکه « فرهنگ های خرده اتنیکی »  جامعه به صورت لازم ، طبیعی و مسالمت آمیز به  سویهء کل افغانستان و در تمام مناسبات اجتماعی ، مادی و معنوی جامعه رشد اساسی نکنند و از طرف کلیه اتنی های ساکن و تابع در کشور ما از دل و جان پذیرفته نشوند . و همچنان « فرهنگ همپذیری »  در بطن نظام جامعه ایجاد و نهادینه نگردد و سایر مبانی فرهنگ های خرده اتنیکی به صورت طبیعی ، تدریجی و مسالمت آمیز مسیر رشد خود را طی نکنند و مراحل گذار را به صورت همه جانبه پشت سر ننمایند ، « فرهنگ ملی » خلق شده نمی تواند .

   بناء بر بافت واپسگرای نظام اجتماعی ملوک الطوایفی جامعه و نبود سیاست های ملی و

دموکراتیک حاکمیت های تک قبیلوی و تک خاندانی کشور ما بوده که برای خرده فرهنگی های اتنیکی جامعه ما مجال بالندگی طبیعی و پویایی لازم و همبستگی به سوی ایجاد « فرهنگ ملی » طراز نوین داده نشده اند . یعنی مطلب از این سخن اینست که ما به مفهوم  واقعی  کلام در گذشته هم دارای « فرهنگ ملی » نبودیم و حال هم  نیستیم . برعکس ما ، صاحب « فرهنگ خرده اتنیکی » می باشیم که شوربختانه این فرهنگ های خرده اتنیکی در حالت « ناهمپذیری »  و « ناهمآهنگی » و حتا گاه گاهی در جهت تقابل و « تنازع شدید » عملا با همدیگر نیز قرار می گیرند که بازهم به نوبهء خویش « بحران دیرپای هویت ملی ناقص »  را فربه تر می نماید .

    انگیزهء این مسأله اینست که بد بختانه مردم ما فاقد حاکمیت های لازم انسانی ، ملی و دموکراتیک در قدرت سیاسی- اجتماعی جامعه بوده و می باشند که از کاروان ترقی و حکم سرعت زمان به عقب مانده اند . از سوی دیگر ، جوهر نظام فئودالی و فرهنگ تمدن ستیز قبیلوی در کلیه روابط  نظام جامعه ما حاکم بوده که مانع بزرگی را در جهت ایجاد و نهادینه سازی « فرهنگ ملی » ،  زایش فکری نوین ، دیگر اندیشی ها و مدنیت  به وجود آورده است .

    وقتی که خرده فرهنگ های اتنیکی میهن ما در کلیه مناسبات مادی ، مناسبات اجتماعی و مناسبات معنوی جامعه ناقص بوده و از رشد لازم ، منطقی و طبیعی خود برخوردار نبوده و حال هم نمی باشند ؛ چرا بازهم « خرده فرهنگ های اتنیکی » را با خیره سری ، جهالت قبیلوی ، مرام شوم فردی و سیاسی خویش بنام « فرهنگ ملی » یاد می نماییم  و بازهم « پاد زهر » را در حلقوم جامعهء فریشان حال ، ناهمآهنگ و بی سرنوشت خویش فرو می برییم ؟

   یکی ازعوامل دیگری که ما تا حال فاقد « هویت ملی » در افغانستان هستیم ، همانا نبود همآهنگی اساسی « فرهنگ ملی » اتنیکی جامعه می باشد . یعنی با جرئت گفته می توانم که ما صاحب « هویت ملی ناقص » می باشیم  که همانا « هویت خرده فرهنگ های اتنیکی » در تمام نظم جامعه با خصوصیات « فقردیرپای »  خود حاکم است که تا حال فرهنگ ملی راستین به وجود نیامده است . اگر بدون ایجاد و غنامندی « فرهنگ ملی » ، دیگر تمام عناصر هویت ملی مسیر رشد طبیعی و همه جانبهء خود را نیز طی نموده باشند ، بازهم « هویت ملی » ناقص می ماند . به قول مشهور : « با یک گل ، بهار نمی گردد . » پس در صورت « هویت ملی ناقص » است که به هیچ ترتیب « وحدت ملی حقیقی » ، پویایی زیربنای مادی ، اجتماعی و معنوی هم  به میان آمده نمی توانند .

   مادامیکه « فرهنگ ملی » به عنوان یکی از اصل های سازنده جامعه وجود نداشته باشد و فرهنگ های خرده اتنیکی در وضع نا بسامان ، تجرید از همدیگر و بازهم در حالت نفی با یکدیگر قرار داشته باشند ؛ مسلما که پایه های « تفکر ملی » هم عرض اندام کرده نمی تواند . پس در صورت نبود « فرهنگ ملی » و « تفکر ملی » بوده که نه تنها ظلمتگران بومی- سنتی ، بلکه  برخی از بیگانگان آزمند نیز از « ضعف فرهنگی »  جامعه ما به سود چپاولگرانهء خودها استفاده برده و جامعه ما را از کاروان « حرکت های پیشروندهء زمان » باز داشته و به این وسیله تمام نهادهای اجتماعی ، مادی و معنوی جامعه را به عمق فقر مستمر دفن نموده است که بد بختانه این سیاست ها و کنش های ضد ملی در کشور ما بازهم با انواع مختلف ادامه دارند .

   شور بختانه این امر در سراسر « تاریخ اسارتبار » جهان سوم ، کشورهای محصول استعمار و منجمله در افغانستان « فقر زده »  نیز به صورت ویژهء  حاکم است که بایست بر مبنای شناخت اساسی جامعه ، جهان و مبارزات مسالمت آمیز علمی ، مادی ، اجتماعی ، معنوی ، روانی ، فرهنگی ، سیاسی و ... با اراده دل انگیزانه و آرمان های والای جامعه در مسیر حل تدریجی و خردمندانه قرار گیرد .

   آیا بدون داشتن « فرهنگ ملی »  و سایر مبانی تشکیل دهندهء « هویت ملی » چه گونه ممکن است که « هویت ملی » سازنده و عاقلانه در بطن نظام جامعه جهت ایجاد جامعهء مدنی و نظام دموکراسی در افغانستان به صورت طبیعی و تکاملی خلق گردد ؟

   بازهم بدون « هویت ملی حقیقی »  چطور شده می تواند که « وحدت ملی » مبتنی بر خواست ها ، نیازمندی ها و آرامان های دموکراتیک تمام اتنی های ساکن و تابع در جامعه ایجاد گردد؟

 

4- دین :

   « دین » نه تنها یکی از مهم ترین عناصر معنویت و فرهنگی جامعه بوده ، بلکه یکی از سازنده ترین مبانی « همبستگی ملی »  و  « هویت ملی » کتمان ناپذیر به حساب می آید . یعنی ملت ها ، جمعیت ها ، اتنی ها ، نژادها وغیره با فرهنگ های مختلف خویش در زیر « سایه دین » گرد هم جمع گردیده و به یک « مرجع خاص » ایمان می آورند . مثلا : در تحت چتر ادیان  بودیستی ، موسوی ، عیسوی ، محمدی و ... ملت ها ، نژادها ، اتنی ها ، اقوام  و قبایل مختلف متحد گردیده و در سطح سرزمین های گوناگون بوده که باعث « همبستگی دینی »  وغیره می شوند . مثلا  جمع  از مردمان هند ، جاپان ، کریا ، چین و ... در آسیا در محور « دین بودیزم »  باهم متحد شده اند . دین موسوی در اسرائیل و بعضی ممالک امریکایی ، اروپایی وغیره یک بخش از جمعیت ها ، نژادهای گوناگون را به دور خود جمع نموده است .  در کشورهای مختلف اروپایی ، امریکایی ، استرالیا و ... دین عیسوی اکثریت از ملت ها را به دور خود متحد ساخته است . دین ناب محمدی در کشورهای آسیایی ، افریقایی ، اروپایی ، امریکایی و استرالیا بیش از یک و نیم میلیارد نژادها ، اتنی ها و جمعیت های مختلف را به نام  « پیرو قرآن عظیم الشان »  به خود جذب نموده است . پس با اشارهء فوق گفته می توانیم که دین باعث « تجمع » ،  « همسویی و همبستگی » ، « وحدت » انسان ها ، ملت ها ، اتنی های مختلف ، کشورهای گوناگون وغیره نیز گردیده  که تا کنون هیچ چیزی دیگری مانند « دین » موجب همبستگی و وحدت جوامع بشری نشده است . از همین جهت است که « دین » یکی از مهم ترین و بارزترین « هویت انسانی » در تاریخ جوامع بشری به حساب می آید که از آغاز تا کنون با انسان ها همراه می باشد .

 

در این راستا دو مسأله را نباید فراموش نمود :

   - اول اینکه اگر پیروان یک دین از آگاهی لازمی دینی برخوردار نباشد ، به همان اندازه ماهیئت « همبستگی دینی » نیز ضعیف و شکننده بوده و مورد سوء استفاده دشمنان قرار می گیرد . یعنی با شناخت ناچیز دینی یک جامعه است که مقبولیت و همبستگی دینی ناتوان نیز عرض وجود می کند . وقتی که دین تنها به « نام » در یک جامعه وجود داشت نه تنها دشمنان بومی ، بلکه ظلمتگرن  و تطاولگران بیرون مرزی نیز از ضعف دینی مردم استفاده های سیاسی ، فردی ، چپاولگرانه وغیره می دارند . از همینجاست که دین نه تنها در حطهء انحصار خودکامگان ، دلالان مذهبی و حاکمیت های دیکتاتور جامعه قرار گرفته ، بلکه دین را به عنوان « تریاک »  برای انسان و جامعه نیز تبدیل می نمایند .

    زمانیکه یک جامعه به « نام خالی دین »  نه با « محتوای دینی » تجمع کرده باشد ، در این صورت دکانداران دینی ، جامعه را تحمیق نموده و « همبستگی دینی »  به میان نیامده و همچنان نان مفت خوران و اشرافیت مذهبی دربار همواره به روغن می باشد و جامعه را از نوزایی فکری ، ترقی ، عدالت ، برابری ، پویایی و مدنیت باز می دارند . مثال آنرا در تاریخ عیسویت در جهان و به خصوص در کشورهای اروپایی به صورت شفاف مشاهده کرده می توانییم که جنایات آن هیچ مرز و اندازهء را نمی شناخت و در تاریخ بشریت بیشترین خونریزی را بجا گذاشت .

   - دوم به هر پیمانهء که پیروان یک دین از شناخت و ارزش های لازم دینی خویش بهرمند باشند ، با همان معیار از « همبستگی دینی » هم در جامعه مستفید گردیده و از همین رهگذر نیز است که با بعد همبستگی دینی یکی از پیش زمینه های « همبستگی ملی » و بالاخیره تدریجا یکی از عناصر « وحدت ملی »  نیز حاصل می گردد . و همچنا انسان قربانی « دین » نمی گردد ، بلکه « دین »  در خدمت پیشرفت ، ترقی حیات مادی ، معنوی و اجتماعی « انسان » و « جوامع بشری » قرار می گیرد . افزون بر این ، به هر معیار که یک جامعه دین را آگاهانه پذیرفته باشد و از انسان و جهان شناخت اساسی مبنی بر منطق تکامل و قانونمندی زمان حاصل کرده باشد و دین را از دولت « جدا » نماید ؛ به همان اندازه مقاصد شوم دشمنان بومی و خارجی یک جامعه دفن گورستان شده و جامعه با آسانی مورد تحمیق ، تطاول و استفاده ظلمتگران و دشمنان گوناگون ملی و بین المللی قرار گرفته نمی تواند. در این صورت است که ما بیشترین سعی و تلاش را باید به خرج دهیم تا « دین » را از دست برد معامله گران دینی ، نژاد پرستان و مستبدین کهنه و نو نجات بدهیم و از دین برای رفاه جامعه ، آبادانی کشور ، برابری انسان ها ، بهبود زندگانی آبرومند اجتماعی ، مادی و معنوی جامعه استفاده نماییم .

   افغانستان یک جامعه اسلامی می باشد . یعنی تقریبا اکثریت قاطع آنرا مسلمانان تشکیل می دهند و یک اقلیت غیر مسلمانان مثل هندوها ، سیک ها ، موسوی ها ، عیسوی ها وغیره نیز جزء جامعه افغانستان می باشند که دارای سرزمین مشترک ، سرنوشت مشترک ، خواست های مشترک و آینده مشترک با تمام مردمان مسلمان کشور خویش می باشند و نقش و حقوق آنان در نظام جامعه کتمان نباید کتمان گردد .

یک نمونه زندهء از « همبستگی دینی » را در مورد افغانستان مورد توجه قرار می دهم :

   زمانیکه دولت دست نشاندهء نورمحمد تره کی و حفیظ الله امین با امضای معاهدهء رسمی و تبانی ضد ملی خویش با اتحاد جماهیر شوروی و همچنان این دولت مداران مستبد ، علم نبرد ایدولوژیکی ، نظامی ، سیاسی و ... خود را جهت تداوم حاکمیت تک حزبی ، استبداد فاشیستی و چاکر منشی شان را نسبت به  شوروی در ضدیت به « دین » ، « استقلال » ، « تمامیت ارضی » و « مصالح ملی » مردمان افغانستان با شکنجه ها ، زندانی ها ، ترورها ، کشتارهای دسته جمعی مخالفین سیاسی و حتا با قتل های وسیعی از توده های غیر سیاسی جامعه ما آغاز نمودند ، تا اینکه حساسیت های « دینی- مذهبی و ملی »  وغیره جامعه افغانستان را بر انگیختند .

    مضاف بر آن ، در این زمینه در تحت حاکمیت کمونیستی تره کی- امین هزاران هزاران روحانی ،  سرمایه داران ملی ، دانشمندان ملی ، شخصیت های ملی ، سران قبایلی ، نخبگان اجتماعی ، اسلامی ، شعله یی ، سازایی ، افغان ملتی ، پرچمی ، اتنیکی ، دموکراتان ، افراد عامه و ... جامعه ما خلاف اصول اسلامی ، انسانی و موازین بین المللی به قتل رسانیده شدند . مطابق گزارشات منابع داخلی و بین المللی در یک مورد  بیش از دوازده هزار ( 12000 ) نفر از مردم هزاره در چند اول کابل توسط دولت کمونیستی اجیر مقتول گردید . همچنان در واقعه 24 حوت شهر هرات هزاران انسان از سوی دولت دست نشاندهء تره کی- امین به دستور مستقیم حفیظ الله امین به قتل رسید که از دیده ای تاریخ و جهان بشریت پوشیده نیست .

    و همچنان به خصوص که حفیظ الله امین در اثر کودتای دومی خویش نه تنها بیش از پنج هزار از پرچمی های حزبی و ایدولوژیکی خویش را به قتل رساند ، بلکه نورمحمد تره کی را که « رهبر توانا » ، « نابغه شرق » و ... خطاب می نمود ، اورا نیز خلاف موازین جامعه جهانی از بین برد ؛ و همچنان به تعقیب آن تعداد بی شماری شعله یی ها ، پرچمی ها و همچنان از طرفداران تره کی و سایر نیروهای چپ ، راست و میانه رو  را یا کشت ، یا زندانی کرد و یا به خارج تبعید نمود .

   خلاصه با چنین سیاست ها و عملکردهای ضد اسلامی ، ضد انسانی ، ضد ملی و ضد اعلامیه جهانی حقوق بشر دولت کمونیستی وقت بود که احساسات « دینی » ، « ملی » ، « اتنیکی » و ... تمام مردمان افغانستان علیه کمونیست ها و عملکردهای مزدور منشانهء شان نسبت به اتحاد جماهیر شوروی تحریک گردیدند و مردم ما با شعار « الله اکبر » در برابر دولت دست نشانده و خودکامهء تره کی- امین عرض اندام نمودند . یعنی مردم ما با ایجاد « همبستگی دینی– ملی » خود علیه نظامیان شوروی و دولت اجیر کمونیستی شان دست به « مقاومت ملی » با صبغهء « دینی »  بردند که از همین نقطه اهمیت « دینی- ملی » نیز درک می گردد .

    تا جائیکه شواهد به دست می دهند حتا غیر مسلمانان افغانستان نیز در زیر همین شعار « الله اکبر » به خاطر « سرنوشت مشترک ملی » ، « کشور مشترک » ، « آرمان مشترک ملی » ، « منافع مشترک ملی » ، کسب « استقلال ملی »  و « نوامیس مشترک ملی » و ... کشور شان گرد هم آمدند و علیه قوای نظامی شوروی و دولت دست نشاندهء آن اقدام به مبارزات ملی ، نظامی ، فرهنگی و سیاسی نمودند . اینجاست که انگیزهء « مثبت دینی » عملا در امر مقاومت ملی جهت کسب استقلال سیاسی ، تمامیت ارضی ، نوامیس ملی و ترقی جامعه به مشاهده رسید که قابل کتمان نمی باشد .

   پس در این صورت اگر مردم از آگاهی لازم دینی بهره مند نباشند ، مستبدین بومی- سنتی و برخی از اجانب مغرض از این ضعف به نفع خود و به ضرر جامعه و کشور مورد نظر استفاده می نمایند . یعنی دین مورد بهره جویی شخصی ، سیاسی ، گروهی ، نژادی و ... دشمنان قرار گرفته و همچنان مردم از نگاه دینی ، سیاسی ، اجتماعی وغیره نیز تحمیق می گردند.

   چنانچه در افغانستان ، عده یی از مردمان ما که از دین به صورت بنیادی آگاه نبودند و نیستند در خدمت کشورهای بیگانه قرار گرفتند . و از همین لحاظ است که تا کنون دشمنان ما توسط اجیران خود از دین ناب محمدی استفادهای ضد اسلامی ، ضد انسانی و ضد ملی  را به  ضرر جامعه افغانستان برده اند . و یا یک عده از « دین » هم آگاهی دارد ، اما از دین تا حال بهره جویی شخصی ، سیاسی ، قبیلوی وغیره به نفع خود و اجانب می نماید . و منجمله تروریستان طالبی ، حزب اسلامی و القاعده عملا علیه دولت اسلامی افغانستان ، قوای ائتلافی بین المللی ، امدادگران خارجی ، نیروهای سازمان ملل متحد و مردم کشور ما به صورت تروریستی ، مسلحانه و خونین با حمایت خارجیان از خاک پاکستان در ارزگان ، هلمند ، قندهار ، زابل ، غزنی ، خوست ، نورستان ، پکتیا و سایر ولایات کشور می جنگند و تقریبا در جریان ماه جوزا ( ماه جون 2006 ) بیشتر از شش صد نفر از هموطنان ما را به شهادت رسانیده اند .

   اگر یک جامعه از فهم و درک شایسته و لازم دینی خود مستفید باشند و دین را به نفع انسان به گار گیرد ، در این صورت دیگر جامعه نه تنها از لحاظ دینی و سیاسی تحمیق نشده ، بلکه از عنصر دین جهت « همبستگی دینی » خویش  به طور شایسته ، بایسته ، منطقی استفاده می نماید و همچنان دین دیگر مورد سوء بهره برداری سیاسی ، فردی ، قبیلوی ، خاندانی ، طبقاتی ، نژادی و غیره دشمنان بومی و خارجی قرار نمی گیرد . و منبعد نیز « دین » در خدمت انسان قرار می گیرد تا « انسان » با ناب ترین پیشرفت ، غنای معنوی ، پارسایی ، تقوا و نظایر آن به عنوان « نماینده خدا » در روی کرهء ارضی عرض اندام خواهد نمود .

   مضاف برآن اگر جامعه ما بر اساس آگاهی علمی ، فرهنگی ، اجتماعی ، مادی ، سیاسی وغیره از دین شان آگاهی سازنده و شناخت سالم پیدا نماید ؛ خواه بخواهیم و یا خواه نخواهیم ، « نهادهای دینی » از «نهادهای دولتی » در ارتباط  سرنوشت مردم ، منافع جامعه ، مصالح شایسته کشور و ترقی نظام  جامعه جدا گردیده و اعتبار دین نیز « حفظ  و تکامل » می یابد . اینجاست که با جدایی لازم دین از دولت بوده که پیش زمینه های بنیادی تکامل مادی ، اجتماعی و معنوی جامعه مساعد شده و جامعه از نعمات عدالت اجتماعی ، نوزایی فکری ، برابری ، جامعه رشد یانبدهء مدنی ، عقلانیت روز ، شکوهمندی وغیره بهره مند گردیده و بالاخیره مبانی شکوهمندی و ارزش های تکاملی « نظام دموکراسی » ، « هویت ملی » و « وحدت ملی »  در جامعه مساعد می شوند .

   پس « دین » یکی از عناصر قدرتمند و با ارزش « هویت ملی » در جامعه به شمار آمده که باید در این زمینه نیز توجه جدی و شعوری را مبذول داشت ؛ و از « دین » هم به خاطر همسویی لازم دینی- مذهبی ، ایجاد و غنامندی هویت ملی ، وحدت ملی ، نهادینه سازی پیشرفت های اجتماعی ، مادی و معنوی جامعه و میهن مشترک خویش استفاده علمی ، عقلانی ، انسانی ، اسلامی- ملی وغیره نمود. اگر « دین » را در جامعه نفی نماییم ، در حقیقت « پلورالیزم » را که یکی از مهم ترین عنصر « نظام دموکراسی » است ، در زمین دفن نموده ایم و همچنان « بحران هویت ملی » را بازهم از این جهت نیز فربه تر می نماییم .

 

5- مذهب :

گرچه مذهب مختلف شد هیچکس بیگانه نیست    باغبان را در چمن هر گل به رنگ دیگریست

   بافت مردم افغانستان دارای یک تنوع دینی- مذهبی نیز است که متشکل از مسلمانان و غیر مسلمانان بوده و تقریبا صد در صد از جمعیت را مسلمانان تشکیل می دهند . در میان مسلمانان کشور ما ، شاید تقریبا شصد و پنج الی هفتاد فیصد را پیروان حنفی مذهب و ممکن در حدود بیست و پنج الی سی در صد را شیعیان تشکیل دهند . هرچند آمار صحی از نفوس ، فیصدی پیروان ادیان ، مذاهب و سایر مسایل مبرم  جامعه به صورت دقیق از سوی دولت های انحصاری و غیر دموکراتیک ارائه نگردیده اند ؛ ولی با آنهم فی صدی از جمعیت هندوها ، سیک ها ، موسوی ها ، عیسوی ها وغیره نیز در نفوس افغانستان هم شامل می باشند که نباید در تمام ابعاد نظام جامعه  ، حقوق و اهمیت آنان را نادیده گرفت .

   مذهب هم یکی از اساس ترین مبانی « هویت ملی » در جامعه می باشد که از مذهب هم بهره جویی مثبت و هم منفی صورت گرفته می تواند . اما متأسفانه در کشور ما اغلبا از مذهب استفاده شخصی ، قبیلوی ، سیاسی ، طبقاتی ، خاندانی ، ایدولوژیکی و ... به ضرر دین ، جامعه و ضد مصالح ملی کشور ما صورت گرفته که به این وجه هم متأسفانه به اجزای متشکلهء « بحران هویت ملی » کشور کمک نموده است و « فاصله ها » را میان هموطنان و اتباع  محکوم و تحت ستم افغانستان افزوده است .

   مثلا : زمانیکه منجمله دولت مداران افغانستان در گذشته از میان مذاهب کشور تنها « مذهب حنفی » را در قوانین اساسی افغانستان رسمی ساختند ، در اینجا یک هدف خاص سیاسیه ظالمانه وجود داشت . یعنی در ظاهر امر زمامداران وقت ، گویا « حقوق مذهبی » پیروان اهل سنت و جماعت را با به رسمیت دادن مذهب حنفی از مجاری قوانین اساسی کشور مشروعیت بخشیدند . اما در واقعیت امر در پوشش به رسمیت شناختن مذهب حنفی ، « جفای بزرگی » به پیروان اهل سنت و جماعت صورت گرفت که مقصد ویژهء سیاسی حکام قلدر ، محور طلب و خودکامه در مسأله ذیدخل بود .

   اصلا مقصد از این نبوده که با مشروعیت مذهب حنفی ، پیروان عزیز اهل سنت و جماعت ما از دین و مذهب ، جامعه و کشورشان آگاهی لازم و سازنده را بدست آورند و « همبستگی دینی- مذهبی » میان اتباع و شهروندان کشور ما ایجاد گردد ؛ بلکه اربابان مستبد و حکام سیاسی وقت خیلی زیرکانه و گاه به صورت زیر زمینی ، پیروان مذاهب شیعه و غیر مسلمانان را به « دشمنی » علیه پیروان اهل سنت و جماعت کشور جلب و تشویق نمودند .

   وقتی که شهروندان و هموطنان غیر حنفی ما ، هر بار شاهد به رسمیت شناختن مذهب حنفی در قوانین اساسی دولت های شاهی محمد نادرخان ، محمد ظاهر خان ، جمهوری محمد داؤد خان و برهان الدین ربانی ( دولت اسلامی مجاهدین ) شدند ؛ آنان تصور نمودند که اهل سنت و جماعت از « آزادی و حقوق مذهبی » وغیره بهره مند گردیدند و دیگران از آن محروم ماندند . آنها بناء بر این برداشت « ناقص » خود ، علیه  پیروان  بیگناه اهل سنت و جماعت ما ، بی سبب عقده مند شدند و به آنان به چشم « دشمن » نگاه می کردند که متأسفانه اکنون این مسأله نیز چندان تفاوت  کیفی نکرده است .

   در حالیکه دولت های انحصارگر ، جابر وغیر مردمی وقت به خاطر تحقق اهداف ضد ملی و ضد دموکراتیک خویش با رسمیت دادن مذهب حنفی ، اصلا برای پیروان اهل سنت و جماعت ما قصدا  « دشمن » خریدند  تا عصبیت مذهبی را هم فی مابین حنفیان از یکسو و شیعیان وغیر مسلمانان کشور از سوی دیگر عملا مساعد نمودند . به قول مشهور : اصل « تفرقه بیانداز و حکومت کن »  را در جامعه از طریق شعله ور نمودن عصبیت های مذهبی هم تطبیق کردند و « بحران هویت ملی »  را تشدید نمودند .

   اگر دولت های گذشته افغانستان واقعا بر اصل « آزادی و حقوق » جامعه ما آگاهانه و صادقانه ایمان می داشتند ، در آن صورت می بایست که آزادی ، حقوق دینی ، مذهبی وغیره کلیه جوامع کشور را از طریق قوانین اساسی  مدنی و دموکراتیک در افغانستان به رسمیت می شناختند و جهت تطبیق آن عملا در جامعه مبارزه می نمودند . از آن جائیکه دولتمردان مستبد قبیلوی کشور ما فاقد ماهئیت ملی و دموکراتیک بودند ، چه از مجاری قوانین اساسی و یا ابزارهای دیگری ، زمینه های تشدید عصبیت های مذهبی را هم فی مابین تمام مردمان  تحت ستم و اسیر کشور ما اعم از حنفی و غیر حنفی مساعد می نمودند تا مردم را به صورت مستمر از « هبستگی مذهبی » لازم و طبیعی در جهت ایجاد پایه های « هویت ملی »  و « وحدت ملی » دور نگهداشتند .

   دولتمردان قبیلوی انحصارگر و بیدادگر بر مبنای ماهیئت تمدن ستیزی خویش همواره تضادی های مذهبی را نیز میان اتباع غیر سیاسی و درماندهء کشور ما آگاهانه آماده نمودند ، تا اینکه حاکمیت های ننگین و ضد ملی شان در افغانستان ادامه پیدا کردند . از همینجا گفته می توانیم  که مردم ما هیچگاه به صورت شعوری و طبیعی از « همبستگی مذهبی » اساسی و منطقی برخوردار نبوده اند . یعنی مردم از « حقوق مشروع مذهبی »  خویش نیز همیشه بی بهره بودند و مرجع دینی و سیاسی شان دلالان مذهبی و دولتمداران خودکامه و ضد ملی بودند که مردمان کشور ما هیچگاه صاحب « همبستگی مذهبی » خویش نگردیدند که یک جزء از « بحران هویت ملی »  به این مسأله نیز ارتباط می گیرد .

   آیا منجمله با نبود ایجاد اساسی « همبستگی مذهبی » میان تک تک افراد جامعه و شهروندان افغانستان در نظام جامعه ، « هویت ملی » ناقص نمی باشد ؟

 

6- زبان :

   زبان یک عنصر مفاهمه ، تبادل افکار ، شناخت ، پیشرفت و ... و همچنان جزء مهم از فرهنگ می باشد. این زبان است که به وسیلهء آن واقعیت ها منعکس گردیده ، شناسایی ها به میان آمده ، روابط میان فرهنگ های مختلف جامعه و جهان خلق شده ، زبان مشترک تولد یافته و ... بنیادهای فرهنگی ، مادی ، اجتماعی وغیره ایجاد و غنی می گردند .

   کشور ما که دارای اتنی های موزائیکی بوده و متشکل از تنوع زبانی نیز می باشد . زبان های دری ، پشتو ، ازبکی ، ترکمنی ، بلوچی ، نورستانی ، پشه یی ، هندی وغیره نیز جزء  از « فرهنگ »  و همچنان یکی از نشانگر عناصر مهم « هویت ملی »  نیز به شمار می آید .

   با یقین کامل گویندگان زبان دری ، پشتو ، ازبکی و ... به ردیف هم دیگر یکی از واقعیت های کتمان ناپذیر عینی جامعه افغانستان را می سازند که به نام زبان های اتنیکی خاص و ملی کشور ما یاد می گردند . اما فراموش نباید کرد که این زبان ها از مراحل  ابتدایی ، طبیعی ، فقر و تکامل ضروری خودها به سوی ایجاد و نهادیه سازی « فرهنگ ملی » گام نگذاشته اند .

   در افغانستان از آنجائیکه جوهر حاکمیت ها و ساختار جامعه ما در امتداد زمان غیر ملی و ضد دموکراتیک بودند ؛ منجمله در مورد « حل اساسی زبان ها » هم کوچکترین اقدام مثبت صورت نگرفتند . برعکس زمامداران تمامیتخواه و خودکامه از خرده زبان های ملی کشور هم به مثابه ترویج و تشدید اختلافات « زبانی » ، « فرهنگی » و « اتنیکی » وغیره نیز استفاده های سیاسی ، شخصی ، قبیلوی ، خاندانی و ضد ملی را بردند که در این رابط هم باعث ایجاد و فربه شدن  « بحران هویت » در افغانستان نیز گردیدند .

   وقتی که حکام مستبد وقت گاه و بیگاه توجه خاص سیاسی را نسبت به زبان پشتو داشتند ، به این معنا نبود که « حق زبانی » ، طبیعی و لازم پشتون ها را عطا نمودند ، بلکه در اصل « حق کاذب » را به  اتنی پشتون  جامعه  ما به نام حق زبانی دادند که نه  تنها « حق زبانی »  جامعه پشتون ما به صورت دموکراتیک و عادلانه داده نشده ، بلکه چنین سیاست ها و کنش های زمامداران وقت به مثابهء « مرجع خصومت زبانی » فی مابین جامعه پشتون و سایرین نیز عرض اندام نموده که بالاخیره نتیجهء آن باعث « عصبیت های اتنیکی »  میان تمام مردم افغانستان گردیده است .

   اگر باورهای ملی و دموکراتیک در نهاد دولتمردان وقت وجود می داشتند ، اصلا بدون تفکیک و با زیربنای خرد ، خواست ها ، نیازمندی ها و آرمان های والای تمام اتنی های جامعه ما به حل اساسی زبان های « خرده ملی » تمام اتنی ها و مردمان افغانستان می پرداختند تا اینکه تدریجا و عملا « فرهنگ ملی » با تمام عناصر متشکله و متممهء آن در جامعه ایجاد و نهادینه می گردید .

   همه خوب می دانند که منجمله بدون « حل مسأله زبان » ، « فرهنگی ملی » به تنهایی با سایر مبانی آن خلق شده نمی تواند . و همچنان بدون داشتن فرهنگ ملی ، « هویت ملی » مغایر قانونمندی منطق ، اراده ها ، نقش دل انگیزانه تک تک اتنی ها و مردمان کشور ما و ضرورت زمان به میان آمده نمی تواند ؛ مسلما که بدون هویت ملی ، « وحدت ملی »  هم عرض اندام کرده نمی تواند . و همچنان بدون وحدت ملی ، ضمانت اجرایی ، نهادینه سازی و تداوم  « نظام خردمندانهء مردم سالاری »  یک خواب و خیال بیش نخواهد بود .

   تا وقتیکه مسأله زبان های مختلف « خرده اتنی های » کشور ما مطابق به مقتضای زمان و بر مبنای خواسته ها ، نیازها و آرمان های تمامی اتنی های ساکن و تابع کلیه مردمان افغانستان به طور عقلانی و علمی و مطابق مقتضای زمان در جامعه به صورت عملی حل نگردد ، « فرهنگ راستین ملی » در مسیر نطفه سازی طبیعی و تکامل عینی قرار نگرفته و با نبود فرهنگ راستین ملی بوده  که  تکوین « هویت ملی » نیز ناقص می ماند .

   پس باید منجمله در پی تحقیق ، کشف عالمانه و شناخت بنیادی انگیزه های باشیم که موانع اصلی را نه تنها در راه  « حل مسأله زبان »  خلق نموده ، بلکه در پی سراغ عوامل سایر مسائل اساسی لاینحل جامعه در افغانستان گردیم که « بحران آفرین » می باشد . روی این منظور است که مسأله « بافت حاکمیت »  ، « نظام جامعه » ، نقش اتنی های در حاکمیت ها ، توزیع ثرؤت ملی کشور در جامعه ، معیار وابستگی به خارج وغیره مطرح گردیده که تمام نهادهای مادی ، اجتماعی و معنوی جامعه عقب نگهداشته می باشند ؛ و در رأس قدرت های سیاسی افغانستان به صورت یکه تاز و استبدادی برادران سطلنتی و به شمول نمایندگان قبایلی ، استثمارگران محلی ، اقشار مختلف طبقاتی ، سایر بیدادگران سنتی- بومی و تحصیل یافته گان نژاد پرست- ایدولوژیک با حمایت بیگانگان قرار داشتند و از همین رهگذر نیز است که « بحران هویت ملی » را ایجاد و آنرا گسترش دادند و متأسفانه که این میراث « فاجعه آفرین » را  بازهم در شرایط کنونی نیز در افغانستان می دهند .

ختم قسمت سوم

23 جوزا / 1385

مطابق ( 13/6/2006 ) افغانستان

شماره تیلفون موبایل من در افغانستان :

0798284875

  


بالا
 
بازگشت