بابک خرم                

   06.06.06                   

 

غده سرطانى شعله درتن نحيف فارو

 

 

ايجاد تشكلات و جريانات سياسى يه شکل رسمى در کشور عزيز ما بر ميگردد به دهه چهل خورشيدى . البته قبلآ محافل وحلقات وجود داشته که اکثرآ در اطراف شخصيت هاى ملى ، وطندوست و آزاديخواه جمع شده و با کار نامه هايشان سنگبناى مبارزات دادخواهانه را براى نسل بعدى به ميراث گذاشته اند . و حقا که نامشان به مثابه فرزندان راستين ميهن مايه افتخار و سر بلنديست . ׳

دهه چهل خور شيدى نقطه عطفيست در مبارزات سياسى کشور. اين دوران، دوران آبستن و به وجود امدن احزاب، گروه ها و حلقات سياسيست که بعد ها باعث دگرگونى هاى عظيم  بنيادى  در ساختار سياسى و اجتماعى جامعه  ما ميگردد. حزب دموکراتيک خلق افغانستان﴿پيرو شوروى ﴾حزب دموكراتيک نوين﴿پيرو چين﴾، افغان ملت ، احزاب و جمعيت هاى اسلامى و گروه هاى خورد و بزرگ اعم از تفکرات راست و چپ يکى پيهم ابراز مو جوديت ميکنند و همچنان روى عوامل مختلف يا دستخوش انشعابات ميگردند و يا بكلى از صحنه سياسى خارج ميشوند. ׳

از جمله فقط حزب دموکراتيک خلق افغانستان با وجود انشعاب به شاخه هاى خلق و پرچم قادر به گرفتن قدرت سياسى گرديده  و درست همين تغير در اهرم قدرت آغاز يک فاجعه است ، فاجعه که تأثيرات آن هنوز استخوان سوز است و ضرورت به توضيح ندارد.زيرا هر خواننده گرانقدر به شکلى از اشکال با پوست و گوشت خود شاهد اين حوادث حولناک بوده وبا تمام ابعاد آن احساس و لمس کرده است . ׳

تهاجم شوروى به منظور نگهداشتن حزب دموكراتيك خلق افغانستان به اريکه قدرت ، عامل ايتلاف احزاب و گروه هاى اسلامى بمنظور سرنگونى حزب حاکم زير نام جهاد فى سبيل اﷲ ميگردد. اما جنبش چپ بخاطر نداشتن پلاتفورم معين و اهداف ستراتيژك که در برنامه هايشان حد اقل به شکل نمايشى تذکر رفته است، نتنها در يک صف قرار نميگيرند بلكه آشکارا بر عليه همديگر صف آرايى ميکنند ، نگونبخت تر از همه که پيروان کمونيزم چينى ماؤتسه دونگ که بنام شعله يى ها مشهور اند ، مبارزه مسلحانه را در پهلوى دشمنان ايديولوژيکى خويش يعنى اخوان المسلمين بنام قيام ملى و آزاديبخش برعليه حاکميت حزب دموکراتيک خلق افغانستان براه مى اندازند . ׳

اينکه مبارزه مسلحانه شاخه هاى منشعب شعله جاويد تا چى حد براى خود ايشان صبغه مترقى ، روشنفکرانه ، ملى ، و آزاديخواهانه داشته است ، ميگذاريم به قضاوت خودايشان !  اينکه بر ضد سوسيال امپرياليزم شوروى و ريزيوينيزم مبارزه ميکردند ، هم قابل درک است . اما آخر کار به صفت يک جريان سياسى به نفع کى ميرزميدند ؟ کى را در عوض ح،د،خ،ا ترجيح ميدادند ؟ و امروز چرا و با کدام وجدان خود را در جنايات مجاهدين سهيم نميدانند ؟ ازين هم پارا فراتر گذاشته انتقال مسالمت آميز قدرت به مجاهدين را تسليمى زبونانه ح،د،خ،ا ميپندارند. واقعآ جاى تعجب است. ׳

هموطن شعله يى من ! ׳

من مربوط نسل سوم ح،د،خ،ا ميشوم ، تو هر نامى را که بر من ميگذارى ؟ اختيار دارى . چون تو را خداوند شعله يى آفريده ، و مادرزاد  قاضى هستى ، تو بايد قضاوت کنى، کى خوب است و کى بد. کى خاين است و کى صادق ، و براى هر کژانديشى و کژ راهييت دليلى دارى و کسى است که مسوليت گناهان تو را بعهده بگيرد. ولى خداوند اين امتياز را به من نداده است. حتى مادرم بايد دانسته باشد که نوزادى را که در بطنش حمل ميکند ، يک پرچمى وطنفروش وقاتل است...! ׳

من در همين دهه چهل خورشيدى بدنيا آمدم ، از دهه دموکراسى تاجدار چيزى به خاطر ندارم . من مولود دوران بحرانات سياسى ، دوران بى باورى ها ، و حتى افول ايديولوژى ها هستم. ׳

ولى من آموختم که سياست چيست ، من آموختم چقدر ساده ، انسان با بد فهمى ها فريب ظواهر سياست و تيکه داران سيات را ميخورد.من آموختم چگونه معصومانه از احساسات پاک و وطنپرستانه انسانها در راه مغاير خواست هايش استفاده صورت ميگيرد. من آموختم که فرسنگ ها بين واژه ها و واقعيت زندگى فاصله است، من آموختم باهم زنده گى کردن را و تحمل دگرانديشى را. و بالاخره من آمو ختم مفهوم مبارزه را بنام انسان و انسانيت. ׳

 حال ميخواهم از تو بپرسم ، آيا وقت آن نرسيده که با افکار جزمى وداع بگويى ؟ گذشته ات را نقادانه به بررسى بنشينى و از خود سوال بکنى که اين همه نفرت ، دشمنى به خاطر چى ؟ چه چيزى را ميخواهى بدست آورى ؟ اين خلق انقلابى و مبارز تاچه وقت منتظر حرافى ها و لفاضى هاى تو باشند ؟ چه وقت مرد عمل خواهى شد ؟ چرا از خود نميپرسى کدام گروه و شخصيت به غير از خود تان برايتان قابل تأييد چى ، که قابل تحمل است ؟

به قسمتى از نوشته آقآى مهاجر در سايت گفتمان توجه کنيد. ׳

با اراده ی مستقل و بدون چاکری و وابستگی به بیگانه های مغرض درکنار ملت بپا خاسته شان علیه متجاوزین خارجی و نوکران داخلی آنها رزمیدند و قربانی ها دادند که حماسه های شان ثبت سینه ی تاریخ میهن خواهد ماند ، با سر فرازی تمام ، نخستین قافله ی مقاومت جانبازانه ی آزادیخواهی را تشکیل دادند و با افتخار کامل ، پیروان ( شعله جاوید) پس از پیروزی کودتای هفتم ثور وتجاوز نظامی روسها به کشورعزیزما افغانستان  مقاصد دشمنان رنگارنگ ملت عزیزما و جریانات وطنفروشانه جناح های ذیدخل هم فهمیده نخواهد شد و مرز میان دوست و دشمن اصلی ملت عزیز ما مغشوش خواهد ماند ،سوالی است بسیار اساسی و تا زمانیکه علل اصلی این حملات تبلیغاتی و کین ورزیهای سیاسی دانسته نه شود ، حال باید پرسید چرا ( شعله یی ها) مورد حملات دایمی قرار دارند درحالیکه در هیچ عمل وطنفروشانه ضد ملی سهم نداشته اند؟

آرى واقعآ اين سوال قابل تأمل است ، اگر شعله يى ها به قدرت ميرسيدند چى ميشد ؟ حملات دايمى از طرف کى ؟ چرا اين نخستين قافله سالاران مقاومت ، حماسه سازان تاريخ ميهن مورد بيلطفى و حقناشناسى قرار ميگيرند ؟

 آقاى مهاجر و رفقاى انقلابى شان چرا اين سوال را برعکس مطرح نميکنند ؟

واقعيت درينست که شعله يى ها تافته جدا بافته از جامعه ماست . شما آقايان حوادث و رويداد ها را از ديد خود مى بينيد ، حتا تاريخ کشور را به زعم خود تحليل ميکنيد، درين راه تا سرحدى پيش ميرويد که از خود و واقعيت هاى عينى بيگانه شده و خود نمي فهميد از کدام ملت و کدام کشور و کدام زمان صحبت ميکنيد. ׳

يک نگاه سرسرى به سايت رسمى شعله جاويد کفايت ميکند که خوانندهﺀ با اندوخته اندک، متوجه شعارها وادعا هاى بلند

بالاى انقلابى،آتشين و سرخ آنها گردد. با خوانش مطالب انقلابيون شعله يى ما، احساس خارق ا لعاده دست ميدهد، گويى زمان در سالهاى سلطنت ظاهرشاه و سردار داود از حرکت باز مانده است. اين همه دگرگونى ها و تحولات در جهان کو چکترين تأثيرى به اين انقلابى هاى چهار آتشه وارد نکرده است . هنوز از آرمان ها ى سرخ انقلابى داد سخن است  شعله يى انقلابى ! ׳

ما از چاه آمديم ، تو ميگى دهل خاليست . بيا که من انقلاب سرخ ، سبز ، شير چايى، چتکه دار، خالخالى، رادار و ساده را برايت توضيح کنم ، اگر مقبول خاطر جنابان قرار گرفت ، گل هاى را که ما به آب داديم شما دسته کرده  و به پيشگاه  خلق زحمتکش افغانستان تحفه نماييد. ׳

حتمآ دوستان از جريان شعله پيدا ميشود که بگويد اينهمه به من چى ارتباط دارد ؟

مشکل اصلى و جان مطب هم در همينجاست ، جريان شعله از نبود برنامه مشخص و خط فکرى معين رنج ميبرد. دو شعله يى را به مشکل ميتوان پهلوى هم نشاند . و اگر موفق شدى با گذشت چند لحظه همديگر را متهم به خيانت کرده و به سر هم ميکوبند . زيرا اگر لست مکمل گروه ها و گروپ هاى حتا ده نفرى و پانزده نفرى  را سر هم بندى کنيد . طومارى از آن درست ميشود که دليل اينهمه تنوع را فقط يک شعله يى ميتواند توضيح کند و بس. ׳

ما از نقش جريان دموکراتيک نوين و موجوديت افرا د وطندوست وآزاديخواه در صفوف آن نميتوانيم چشمپوشى کنيم ، و اينهم به دو دليل : ׳

اولآ  جريان دموکراتيک نوين بخشى از مبارزات روشنگرانه جريان چپ در افغانستان بوده که نقش سازنده در امر بلند بردن سطح آگاهى نسل نوين کشور داشته ، با وجود کمبوديها و انحرافات سياسى قابل قدر و ياددهانيست . ׳

دوم  اعضاﺀ ح، د،خ،ا با در نظرداشت تحولات ، انکشافات در سطح ملى و بين المللى و تجربه هاى دوران حاکميت به آن حدى پختگى لازم سياسى رسيده اند که ديوار هاى مصنوعى ايديولوژيکى را شکسته با جرأت و متانت در پهلوى حق و حقيقت قرار گيرند. از حق بگويند و لو که اين افتخار از مخالفين ديروزيش باشد. ׳

يکى از اعضاى سر سپرده  و فرموده خود ايشان سراپا سپاهى ح ، د ، خ، ا  نو يسنده ايست  بنام  ا. پولاد که درين اواخر نوشته را بيرون داده است بنام  عيار مردى بنام مجيد کلکانى . که توجه تان را به قسمتى از آن جلب ميکنم. ׳

" به دل گفتم کدامین شیوه دشوار است در عالم ---- نفس در خون تپید و گفت پاس آشنائی ها"

.به این اساس مختصری از زمان زندان عبدالمجید کلکانی را به عبارات تاریخ نویسی نه بلکه منحیث یک مقاله خدمت خوانندگان عرضه میدارم امید عطش آگاه شدن شان ازان دوره نا میمون فرو بنشیند و متیقن شوند که در یک جامعه هر کس همه چیز را تنها سیا و سپید نمی بینند و تاریخ اولاد وکار نامه هایش را فراموش نمیکند ولو خوب باشد یا بد

.مردم داری و عیار بودن انسان عزیز هموطن شان ،این قصه و افسانه ها هم یکنوع حکایتی بود ار شجاعت .زیرا مردم ما به آن حدی از درک نرسیده بودند که برای احترام گذاشتن به انسان دلخواه سر زمین خود علمی ارج بگزارند .آری باید چنین هم میبود .افسانه و غیر ممکنات همراه بود ، مردی را به زندان برده بودند که برایم تنها نامش آشنا بود آنهم چه نامی که با هزاران خیال ..."

این فالبین های کور " قرعه را بنام من بیچاره زدند." نمیدانم این قرعه به کدام نام از کلای شیاطین بر آمد؟ من را آدم ساده و خوش باوری می انگاشتند؟ یا اینکه اطراف من از مربیون پرقدرت و حامی من خالی بود؟ یا راست میگفتند که من خوبترین مستنطق هستم؟ بهر صورت این من بودم که وظیفه دار پرسش از هموطنی شوم که در گناه بی گنا هیش هیچ یک از آن مدعیان سندی قابل قبول تا زمانیکه من بودم ارائه ندادند ." چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند" بهترین کس برای آن جمعیت بیگانه و تشنه به خون مخالف خود کسی بود تا اورا هر چه زود تر به زیر چوبه دار ببرد

اين نبشته از زبان يک سپاهى سر سپرده  ولى مستنطق چه چيزى را در ذهن تداعى ميکند ؟ چه چيزى آقاى پولاد را وادار به اين اعتراف دردآور و خفتناک ميسازد ؟ چى انتظارى آقاى پولاد از اين برادران شعله يى ما که سالهاى سال آبيل وار قابيل وار به خون هم تشنه هستيم، دارد ؟ چوکى و مقام ؟ از کى ؟ از آقاى دادفر سپنتا ؟ که امکان ندارد ، زيرا وزير صاحب خارجه مربوط فازا و خط بينى کشيده از گذشته شعله يى خود ! و شهيد مجيد کلکانى مربوط ساما ميباشد. ׳

ياآقاى پولاد به نظر﴿ فارو( مستحق محکمه جنايات جنگى لاهه و دن هاگ است ؟ زيرا اعتراف بيپرده تر ازين در دست نيست . ا

به نظر اين کمينه ،آقاى پولاد ﴿ من هيچنوع شناخت شخصى ، خويشاوندى و ...باايشان ندارم ﴾ به حکم وجدان حقايق را بازگو ميکند، تا درسى باشد براى نسل فردا ، درسى باشد براى تو و براى من،  و پاسخى باشد براى آنهاييکه هنوز از جامعه شگوفان ، انقلاب برگشت ناپذير ، خلقهاى ستمديده و ....داد ميزنند و بالاخره پيشکارى باشد براى توکه آينده در پيشروست . ׳

شعله يى هاى مبارز ! ׳

اگر شما بيشتر وقت گرانبهاى تان را صرف کشمکش هاى تنظيمى بين خود نکنيد ، و ديگر بيشتر ازين خود را در لحاف اتحاديه هاى محصلى ، فرهنگى ، مهاجرين و حقوق بشر پنهان ننموده  و نپيچانيد ، صفوف تان را منسجم ساخته و مردانه در کارزار مبارزات دادخواهانه و انقلابى تان گام نهيد ، مطمين باشيد که ملت صبور افغانستان هنوز توان تحمل يک انقلاب ديگر از نوع شمارا دارد. ما به تجربه که داريم يکبار ديگر جهت اطمينان خاطر تان مکررآ تکرار ميکنيم که ملت افغانستان حال فرق بين اسپرين باير و امپرياليزم را بهتر نموده، شرايط عينى و ذهنى جامعه کلآ براى شما آماده است . ملت پانزده، بيست مليونى افغانستان حاضر است در برابر صد دو صد نفر شعله يى زانو زده و شما را حاکم سرنوشت خود اعلان نمايد. فقط يک تذکر کوتاه ! اگر چه جاى گله هم نيست ، در انقلاب ما  شما کمک نکرديد، ولى ما ناجوانى نميکنيم ، براى هژده مليون افغان ، زندانهاى خيلى بزرگ ضرورت داريد ، پلچرخى کفايت نميکند زيرا  يکتعداد را هم از اروپا و امريکا بردنى هستيد . ׳

 

                          چه خوش است گر محک  تجربه آيد به ميان       تا سيه روى شود هر که در ا و غش باشد 

 

Mit freundlichen Grüßen

 

Fa. Pamiry
Pfeuferstraße 37
D-81373 München
Tel. 0049/89 55 999 631
Fax 0049/89 55 999 632
Mobil 0049/177 85 66 547

E-Mail  pamiry@gmx.de

 

 


بالا
 
بازگشت