ورود ششمین بار فرشتهء مرگ

 

مردم کابل برای ششمین بارعزأ میگیرند تا ورود فرشتهء مرگ را استقبال کنند!!!

نوشته: لطیف کریمی استالفی 

دردا و دريغا ! كه در طول تاريخ، شخصيت هايي ظهور نموده اند كه در لباس اسلام عليه دين اسلام و بخاطر رسيدن به مقام والايي از هيچ گونه تبهكاري و خونريزي دريغ نكرده اند و با تاسف و تالم فراوان جامعه اي كه در فقر فرهنگي و سياسي قرار دارد از همچو افراد و اشخاص، با همه ناروايهاي شان هنوز هم طرفداراني دارند.

گلبدين حكمتيار  در سال 1992 براي سرنگوني صبغت الله مجددي در حاليكه وزير خارجه دولت موقت اسلامي بود، موشك باران كابل را آغاز كرد و اين موشك باران را الي سال 1994 ادامه داد، او در سال 1993 سمت صدارت عظمي را به عهده داشت ، بخاطر تصاحب كردن چوكي رياست جمهوري و كنارزدن ربانی حتي يك قدم بطرف مقر صدارت نگذاشت.

در سال 1995 در چهار آسياب از طرف فرزندان نا خلف اش (طالبان) به شكست تكتيكي مواجه گرديد و منطقه را بخاطر پيروزي طالبان بدون مقاومت تخليه نمود.

در سال 1996 بار دوم بمقام صدارت انتصاب شد، چون ورود او به دولت به دليل درماندگي بود، نه از  اخلاص ، سر انجام در جنوري 1997 با نفوذ طالبان در شهر كابل فراري شد.  گلبدين آغاز جهاد را از تيزاب پاشي به چهره زيباي دختران كشور شروع و با غسل نمودن در خون ملت خاتمه بخشيد.

در جريان بيست سال گذشته گلبدين اين چهره مرموز، خود را به امر استخبارات پاكستان و دستور نصيرالله بابر و جنرال حميد گل در چهر ه جهادي ها تبارز داد، با گذشت زمان چهره و شخصيت قلابي اش به مردم آشكار شده رفت، او مرديست ظاهراً آرام و باطناً جنجال بر انگيز.

زهر دارد اندرونش همچو مار

ظاهرش هر چند بود نقش و نگار

او به هيچ چيز و هيچ كس رحم نكرد حتي به كودكان، زنان، پيرمردان،  چنانچه موشك باران شهر كابل از طرف وي اين ادعا را ثابت مي سازد. او در كسب منافع شخصي و بيگانه ها نسبت به منافع علياي كشور بيشتر بذل توجه دارد، و خواهان بي قيد وشرط جاه و جلال و سرير سلطنت بوده و است.  و مجنون وار تمام موانعي كه سد راهش مي شود ،    بيرحمانه چون داس، درو  می کند،  او وجداني خوابيده دارد و غرق در رويا هاي حكمروائي است.  مدارك و شواهد بيشماري از طرف وقايع نويسان روشن انديش به نشر سپرده شده، گوياي اين حقيقت است كه موصوف در قديم ها طرح فدريشن افغان – پاكستان را با نصيرالله بابر ريخته بود: گلبدين از بسكه شيفته رهبري دولت افغانستان بود، از دست و پا بوسيدنها، سرخم كردنها و بزانو در آمدنها در مقابل روساي سازمان استخبارات آي. اس. آي. پاكستان دريغ و شرم نكرد. و بجاي پسر خوانده ذوالفقار علي بوتو در آمد.

گلبدين ازخويشاوندان حفيظ الله امين ميرغضب ، در آغاز تاسيس ( حزب جوانان مسلمان) افغانستان با برهان الدين رباني و سايرين بر سر موضوع رهبري حزب كشمكش ها و جارو جنجال هايي داشت، چنانچه مي گويند: زمانيكه رباني خود را رهبر اعلان كرد او با خشم جلسه را ترك و به تمام اعضاي مجلس ناسزا گفت. او بود كه در بين (حزب جوانان اسلام) تفرقه انداخت ،عين کاریکه  حفيظ الله امين در بين حزب ديموکراتيک خلق دو پارچه گي ايجاد كرد، او هميشه پله ها را دقيقاً زير نظر داشت،. هر طرفي كه چربي پيدا مي كرد به آنطرف ميلان داشت .

گلبدين عامل اصلي سبوتاژ پروسه صلح ملل متحد و عامل درجه يك بربادي افغانستان عزيز است و با جنرال ضياءالحق براي تشكيل فدراسيون با پاكستان هم عقيده شده بود، كابل و كابليان تحمل يك لحظه ديدار او را ندارند.

چنگيز پهلوان در كتاب افغانستان عصر مجاهدين و بر آمدن طالبان در باره گلبدين مي نويسد: (( با توجه به آنچه آمد دولت مجاهدين در كابل از همان آغاز چيزي بود نا مطلوب از نظر پشتونيستهاييكه مي بايست بهر وسيله اي ممكن سرنگون شود... درين ميان گلبدين حكمتيار سعي مي کرد همه رقيبان را از ميدان بيرون براند و بسان منجي پشتونان قد علم كند... بر هيچ كس پوشيده نيست  حكمتيار يكي از شخصيت هاي سياسي فاجعه آفرين در افغانستان شده است... سياست هاي حكمتيار بي ترديد بيشترين ضربه را بر دولت مجاهدين وارد ساخت.))

ژورناليست پاكستاني احمد رشيد مي نويسد كه: ((...اين الگو همواره زمينه ساز شكل گيري نوع خود كامگي بوده است كه يكي از نمونه هاي آن حكمتيار است.))

گلبدين بعد از اعدام ذوالفقار علي بوتو خود را به دامن ناپاك جنرال ضياء الحق پنجابي انداخت . بياد دارم روز هاييكه، آه و فرياد يتيمان افغانستان جنرال ضياء الحق را در خشم شعله هاي آتش در فضا سوزاند. مردم در كوچه و بازار شهر مي گفتند گلبدين يتيم شد.

حكمتيار پنج بار سوگند قرآن و ائتلاف كرد:

  بار اول{ با حفيظ الله امين ميرغضب} قاتل مردم بي گناه افغانستان، قرار افشاگري سيدمحمد گلاب زوي در اواخر سپتمبر 1997 ، نماينده امين، گلبدين را در پاكستان ملاقات و مقام صدارت را براي گلبدين پشنهاد نموده بود اما با ورود كارمل اين پلان شوم خنثي گرديد.

 بار دوم{ با شهنواز تني} اين چهره ی نمك نا شنانش كج بروت، كه اين بار هم به رشادت و پايمردي جوانان غيور كشور درهم شكسته شد و داغهاي بمباردمان بر فرق كابل شيرين و كابليان عزيز ناشي ازين ائتلاف نا ميمون، تا كنون بر چهره زيباي شهر داغيست هميشه يادگار!!!

احمد رشيد ژوناليست پاكستاني مي نويسد: (( سعودي ها در مارس 1990 يكصد ميليون دولار ديگر در اختيار حزب اسلامي حكمتيار قرار دادند تا تلاش جنرال شهنواز تني براي انجام كودتا از درون ارتش افغانستان عليه رييس جمهور نجيب الله را مورد حمايت قرار بدهد.))

گلبدين از طريق دستگاه راديويي و مخابروي از چهار آسياب گاه و بيگاه فرياد مي زد: كه مليشه هاي كمونيست جنرال دوستم ازبك، كابل را ترك كنند و به اين بهانه هزاران موشك به شهر كابل شليك كرد كه لوحه هاي مزار شهيدان كابلي در قبرستان هاي شهر موييد اين غمنامه است، با وجود آن بار سوم با همين {دوستم} و دوستمي ها بخاطر احراز قدرت ائتلاف و دست به كودتا زد اما ناكام شد.

چنگيز پهلوان درين باره چنين مي نويسد: ((اوت 1992 موشكباران كابل: حكمتيار كه رياست حزب اسلامي را كه به عهده داشت عبدالصبور فريد را كه تاجيك تبار بود به نخست وزيري گماشت تا وجهه ي تاجيكي حكومت را برجسته كند درين حال و درين دوران با آنكه فريد از حزب او نخست وزير حكومت مجاهدين بود شهر كابل را موشكباران كرد. حكمتيار نمي خواست جمعيت اسلامي به رهبري رباني با دوستم كه جنبش ملي اسلامي شمال را بر پا ساخته بود و با سياف كه پشتون بود و بيشتر در اتحاد با او بود به يك ائتلاف برسند گرچه در همين دوره وزراي پيشين خلقي مانند شهنواز تني و اسلم وطنجار هماهنگ با حكمتيار و در اتحاد با او عمل مي كردند،  ولي اتحاد مسعود و رباني را بهانه قرار مي داد و حكومت رباني را متهم به همكاري با كمونستان مي كرد به همين بهانه كابل را موشكباران مي كرد.))

بار چهارم  با{ مزاري رهبر حزب وحدت اسلامي} ائتلاف و در حاليكه چند روز قبل فتواء نا مسلمان بودنش را ميداد و او را بصفت يك شيعه ايراني پرست مي دانست، به رفاقت و برادري پرداخت، اما از شانس بد گلبدين اين رفيق چهارمي اش نيز توسط گروه طالبان در حاليكه مي خواست خود را در پناه گلبدين برساند دستگير و بديار نيستي فرستاده شد.

بار پنجم كاملاً شخصيت خود را هويدا ساخت درين بار مردم و حتي لشكريان و مجاهدين حزب اسلامي و ساير احزاب مجاهدين از وي متنفر گرديدند.

ائتلاف آخري وي  پرده از همه جنايات اش برداشت، با{ پكتين، وطنجار، رفيع} و غيره سره خلقيان ائتلاف كرد.  شهر كابل را به بهانه اينكه ما فاتحانه وارد كابل مي شويم از آغاز صبح صادق تا شام غريبان پيكر زخمي شهر و مردم را چنان با سكر و توپ هاي دور برد و موشك هاي خانه بر انداز به حكم جنرال حميد گل و نصيرالله بابر مي كوفت كه از شرح آن روز گاران، قلم عاجز است و خاطرات فرياد كودكان ، اين طرف و آن طرف پا برهنه دويدن هاي همشهريان فراموش ناشدني است، بياد دارم مادري كه طفل غرقه بخونش را به آغوش داشت بدون چادر و كفش، مجنون وار مي دويد و داكتر! داكتر! مي گفت، و فرو ريختن بام هاي منازل بر فرق تمام اعضاي فاميل هر گز از كتاب خاطرات مردم   محو ناشدني است، اين زخم بر دل هر هموطن ما داغيست جاودان و فراموش نا شدني!! سرانجام اين همه قتل و قتال ، جنگ و جدال، ويراني و بربادي كشور و آواره گي مردم، از دست رفتن دارو ندار ملت مظلوم ما صرفاً بدين منظور بود كه حكمتيار تحمل نمي توانست رقبايش بر كرسي چهار روزه سلطنت كه آنهم به جز مسووليت در برابر ملت كدام ارزش واقعي و معنوي نداشت تكيه زند.

اگر چنگيز خان شهري را به آتش مي كشيد و قتل عامي ميكرد، براي او ارزش نداشت، چون شهر بيگانه اي و مردم بيگانه اي را بخاك و خون مي كشيد، اما! گلبدين قدمي فراتر گذاشت، چنگيز خان را سرخ رو ساخت، كابل خود را به حمام خون مبدل ،شهر و مردم خود را تباه ساخت، و خدمتي براي اربابان پنجابي، سعودي، وهابي ها انجام داد،  در رابطه به خوش خدمتي هاي حكمتيار دگروال محمد يوسف رييس يكي از شعبات آي. اس. آي. در كتاب تلك خرس به صراحت مي نويسد كه: ...صرف دستگاه حكمتيار در پروان با ما در ارتباط مستقيم بود و بس.

گلبدين عامل ويراني شهر زيباي كابل، اين گهواره آرياناي كبير و تخريب كلي پارك هاي صنعتي شهر كابل ، چور و چپاول دستگاه هاي توليدي كار خانجات جنگلك، و قاتل 25000 نفر كابليان كه اكثريت شان بخاطر پيدا نمودن لقمه ناني در روي جاده هاي شهر به دست فروشي مشغول بودند، ميباشد، نمي دانيم كه در روز باز پرس خداوندي در مقابل عرايض مردم به پيشگاه رب العالمين چه جوابي خواهد داشت!! شايد در آنجا هم خاموش نمانده گناه را به گردن دوستم و مسعود به اندازد و يا مقصر (زرداد و سگش) را معرفي كند؟؟!!او

در آخرين دقايق نابودي خود با يك عالم سرافگندگي در مقابل چشمان حيرت زده كابلي ها ظاهر شد  و براي آزمودن بخت، به كرسي صدارت تكيه زد،  گفت: ما اشتباه كرده بوديم، ما را دشمنان به جنگ انداخته بودند!؟  بخوانيد و قضاوت كنيد! در حاليكه خود اعتراف مي كند ما را دشمنان به جنگ انداخته بودند واضح مي شود كه او داراي عقل سليم نبوده، زيرا به حكم دشمنان عمل مي نمود.

  حكمتيار با همه سعي و تلاش اش، بخاطر احراز كرسي رياست جمهوري چون بحق مردم ظلم نموده بود، در هيچ جا و هيچ مقطع زماني شانس با او ياري نكرد، سرانجام با تمام هوس ها، آرزو هاي برباد رفته اش با چشمان پر اشك و دل پر غم در برابر فرزندان ناخلف اش (طالبان) فرار را بر قرار ترجيح داد، و با همه دروغگويي ها، شايعه پردازي ها،  افسانه سرايي ها و ياوه گويي هايش، كه هيچگاه جاگزين حقيقت نه شد، با دل پر آرمان و اشكهاي حسرت زا ، كابل را به قصد ايران ترك و از سرير سلطنت به سرير غربت تكيه زد..

       ملت قهرمان ما بدانند که ! درین اواخر زد وبند های زیر زمینی ای مبنی بر هموار ساختن شرایط ورود حکمتیار در دولت گسترش یافته ، بیاد داشته باشید که ورود ششمین بار این پلنگ خو در دولت، درد آور ترین فاجعه ، و از هم پاشیده شدن دولت آقای کرزی را فراهم خواهد ساخت ، نباید سرمه آزموده شده را آزمود و نباید بر پلنگ تیز دندان ترحم کرد ، زیرا رحم بر ظالم ، ظلم بر مظلوم است

 

 


بالا
 
بازگشت