عزيزالله ظريف
دنمارک
مادر
مادر گوهر نايآبی است که آنچه در وصف پاکش گفته شود زبان احساس خستگی نمی کند و آنچه پيرامون بزرگی و نجات شان به تحرير درآورده شود قلم هرگز احساس کمرنگی نکرده و قلب هائيکه از عشق مادر موج ميزند لحظه به لحظه امواج آن بالا گرفته و ميخواهد صفحات به کتاب مبدل شود.
آغوش پرعطوفت مادر و شيرپاک آن انسان ، حيات ، جامعه ، تربيه ، اخلاق ، ذکاوت و علم و معرفت ترقی و تعالی و دوستی و محبت را به بار آورده و نقش آفرين آن ميباشد . يعنی مادر است که جهان و داشته های ان است.
اگر خرد ، عظمت و بصيرت مادر نبود پس هيچ چيز در جهان نبود.
مادر!
اين تويی که جان پيرينت را در تربيه و پرورش فرزند خوار و ذليل می سازی ، اين تويی که شب های دراز را در پهلوی فرزند نشسته و يا خفه ميگذرانی ، اين تويی که محبت را از آن ما می سازی ، اين تويی که در شادی ما شادمان می شوی و با خود می بالی ، اين تويی که در اندوه ما می سوزی و می سازی و بالاخره اين تويی که به آرمان زندگی هميشگی و سعادتمندی ما جان ميدهی.
ايکاش مادر با همه عظمتش هميشه ميبود تا جهان و زندگی هميشه ميبود.
حيف است که من اين در و گوهر گرانبها را ديگر درحيات ندارم و اين آفتاب پردرخشش من در حاليکه اندوه شهادت سه پسر ديگرش هر لحظه بردلش چنگ زده و قلبش را پاره پاره ميکرد و بخاطر خوشی من لبخند تظاهری هميشه بر لبانش بود. در آخرين لحظات حيات که با چشمان اشک الود بطرف من می نگريست ، با من وداع و برای ابد غروب نمود.
درود بر روان پاک مادرم و همه مادران
ياد همه مادران خفته برگور گرامی و فردوس برين مقام شان باد!
مادرم
مـــــادرم ای مــــــادرم ای مــــــادرم مادرم بــــودی بمــــــن تاج سـرم
من که بودم کــــــــودک آغــــوش تو تاسحــــــر گاه خفته بودی در برم
هرچه زحمت دادمــــــــت در زندگی خنده بر لب دسـت کشيدی برسرم
شيره جانت مـــــــرا پرورده کــــــرد وان تو بودی عزت و شان و فرم
خـــــــاک پايت سرمه برچشم ميکشم زينتی دادی بســــــــــــاطی ابترم
حــــرمتـــــــم بـــــادا به شير پاک تو گرندانم پس چه باشد کـــــــــيفرم
رنج و محنـــــت را کشـــــيدی سالها برمن و بر ديــــــگر و بر ديگرم
قامتت بشـــــکست به فرزند و غمش کاش نديدی پيکر سه بيـــــــــادرم
آفرين بر قـــــــــــوت و قلب تو بود با تبســـــــــم می نشستی در برم
می فرستم من "ظريف" صدها درود مستـــــجاب بر روح پاک مادرم