پاسخ جناب پروفيسور شهرانی به محترم ميرزايی
تأمل رتبۀ افکار بیدا میکند بیدل غباری داشت گفتگو نفس در خویش دزدیدم
برادر ارجمند و دانشمند گرامی جناب آقای میرزائی
نوشته معترضۀ محترم شمارا مطالعه نمودم و از توجه شما متشکرمیباشم. با ارادت خاص بحضورشما عرض مینمایم که تفوق طلبی بردیگران در اسلام حرام مطلق وازنظر انسانیت نیز ناروا میباشد وهمۀ انسانها از آدم و حوا میباشند ومطالعات دربارۀ اشخاص و اقوام و طوایف بخاطر شناسایی ها شامل علوم مثبته و اجتماعیات گردیده است وهمچنان حال محصول گذشته و آینده محصول حال میباشد. از آنرو نمیتوان ازمعلومات گذشته صرفنظرکرد.
هرکس حق دارد از روی آنچه که درنظر دارد بخود ویا قوم و تاریخ مربوطه اش افتخار نموده در آن باره بنویسد تاحدیکه به حق دیگران تجاوز ننموده و از مبالغه در بارۀ آنچه مینویسد در حذرباشد.
محبت من درهمۀ اقوام شریف و نجیب افغانستان زیاداست. بنگرید خدمت این برادرتانرا در ساحۀ فرهنگ تاجیک ویا فارسی تاجیکی که بیشتر از همه کارهای بسیاری انجام داده ام که کمترکسی مثل من کارکرده است:
1- ازسال 1967 تا 1976 میلادی یک تحقیق دنباله داری را درخصوص یک ((فرهنگ تاجیکی)) کارکردم وتقریبا نیم آن فرهنگ در مجلۀ وزین ((ادب)) نشریۀ فاکولتۀ ادبیات وعلوم بشری بوهنتون کابل سلسلتا بچاب رسید. که بروفیسور عابد دانشمند تاجیکی وچندنفرفولکلورشناس دیگرآن مملکت برآن کارها وتحقیقات بخرچ داده اند. وباری هم درمجلۀ ((سخن)) در ایران ازآن بخاطرغنابخشیدن فرهنگ زبان وادبیات فارسی تقدیربعمل آمد. واین اولین فرهنگ تاجیکی فارسی درافغانستان میباشدکه این حقیر نگاشته و اکنون در بشاور زیرچاب است. واین خدمت طولانی بجز محبت داشتن بفرهنگ تاجیکی نمیتواند چیزی دیگری محسوب گردد.
2- ازسال 1973 میلادی تاچندسال بعدازآن کتابی را بنام ((فلک های کهسار)) یعنی دوبیتی های تاجیکی تخار و بدخشان گردآوری و تصنیف نمودم وآن درسالهای مذکور در مجلۀ ((آریانا)) نشریۀ انجمن تاریخ افغانستان نشرگردید و درآنوقت آقای عبدالحق واله آنرا به انگلیسی ترجمه نمود. ودرسال 1994 م دانشمندان و ادبای ایران آن کتاب را که تصحیح و تزئیدات آورده بودم بنام ((دوبیتی های تاجیکی)) بچاب رسانیدند. ومجموعۀ دوبیتی ها بالغ به بیش ازیک هزار دوبیتی بودکه تاکنون بزرگترین اثر در فرهنگ تاجیک بشمارمیرود و اکنون در مرکز موقوفات داکترمحمود افشار در تهران باز زیر چاب گرفته شده است.
3- برضرب المثلهای خالص تاجیکی بدخشان و تخار ازسالهای 1966 تاسال دوهزاروچند کارمیکردم ولی ساحۀ جمع آوری زیادشد. درسال 1354 هجری شمسی درکابل بمطبعۀ بیهقی کتاب مذکور بنام ((امثال وحکم)) بچاب رسید وتقریبا چهارهزاروچندصد ضرب المثل فارسی دری وفارسی تاجیکی درآن گنجانیده شده بود وسبس آن جمع آوری ادامه بیداکرد ودر حدود نه هزار ضرب المثل وکنایات رسید و یکبار درسال 2004 م درایران بچاب رسید ودرسال 2005 میلادی باتصحیحات لازم در بشاور بزیور طبع آراسته شدواین چاب پشاورچاب هفتم بشمارمیرفت. واین کتاب بزرگترین و اولین اثریست درساحۀ ضرب المثل های فارسی دری وتاجیکی افغانستان که نه درایران ونه در تاجیکستان به این تعداد کارشده است. البته در ایران کارهای خوبتر ازآن صورت یافته ولی تعداد جمع آوری من بیش ازهمه است که بزرگترین خدمت بفرهنگ فارسی بشمارمیرود.
4- کتاب ((گور اوغلی)) یا داستانهای حماسی ترکستان قدیم افغانستان ویا شمال کنونی و تورکستان جنوبی یا آسیای مرکزی راکه اعراب آنرا مأورالنهر نام گذاشتند بعداز سالهای 1970 میلادی جمع و تحقیق نمودم که بس بزرگ میباشد وآن بسان ادبیات وتلفظ خالص تاجیکی میباشد که به تلفظ فارسی ایرانی وفارسی دری افغانستان بسیار زیاد مشابهت ندارد و تو گویی که یک زبان جداگانه است. این کتاب درمجلۀ فولکلور درکابل سلسلتا بچاب رسیدوباری هم یکی ازآن مقاله ها در مجلۀ ((نقدوآرمان)) تحت سرپرستی داکتر برخاش احمدی در کلیفرنیا بچاپ رسید ودر کابل پروفیسور عبدالقیوم قویم ودر تاجیکستان بعضی دانشمندان برآن کارکرده اند. البته این یک یادگار بزرگ درغنای فرهنگ زبان فارسی میباشدکه بدبختانه ازمصروفیت های بیحد و اندازه تاکنون بشکل اثر مستقل آمادۀ چاپ نشده است.
همچنان متذکربایدشدکه دربارۀ سیدزمان الدین عدیم شغنانی که رهبراسماعیلیه شغنان بدخشان بودند کتاب مستقلی نوشته ام که نه درمذهب ونه درنسب بامن قرابت دارد.
به همین شکل کتاب ((یمگان یا مزار ناصرخسرو)) – کتاب ((مخفی بدخشانی)) دردانشگاه دهلی وسفارت افغانستان آنها بچاپ رسیدند و تعلیقات ((افکار شاعر)) هنوزبچاپ نرسیده و ده ها دانشمندفارسی گوی افغانستان بااین قلم درمطبوعات معرفی شده اند و ازآن جمله است کتاب ((مشاهیربدخشان)) که درحال نوشتن و تکمیل میباشم. و ده ها کاردیگر برغنای فرهنگ تاجیک ویا فارسی. نمیدانم بالاتر ازاین خدمت کی در افغانستان کرده است که من انجام داده ام؟
بایدعرض نمایم که در بالا گفته آمدکه همه اقوام برابر ومساوی وبرادر میباشند و تفوق دادن یک قوم برقوم دیگر حرام است. اما هرکس حق دارد از روی حقیقت در بارۀ خود و قومش بنویسد. چون من دشمن تعصب و تبعیض میباشم ازآن رو کارهای هم به تقویۀ فرهنگ پشتو انجام داده ام:
1- درسال 1354 هجری شمسی کتابی را بنام ((د بشتو امثال او حکم)) به تعداد سه هزار ضرب المثل پشتو بعداز ده سال جمع آوری در کابل بچاب رسانیدم. اگرچه یکی دونفر برادران پشتون قبلا درآن باره کارکرده بودند ولی اثرمن بزرگترین دربین آثار آنهابود. وبه انکشاف زبان پشتو مفید واقع گردید و پشتو تولنه ازآن استفاده های اعظمی نمود ویک پایۀ بزرگ غنای فرهنگ پشتو را تشکیل داد.
2- استاد عبدالحی حبیبی از بزرگان قوم کاکر قندهار که تعدادی اورا علامه میگویند ومن بخاطر عظمت دانش شان اورا بارها علامه گفته ام دربارۀ شرح احوال و آثارشان کتاب مستقل نوشتم که سلسلتا در مجلۀ ((بیمان)) بچاپ رسید وشاید بشکل کتاب بچاپ برسد. .من تنها تماس خودرا به علمیت آن دانشمند قایم نموده وبه قوم گرایی های کسی علاقه نشان نداده ام.
اینجانب بجزاز یک مقاله که بزبان زیبا وغنی تورکی ویک کتاب بزبان رنگین پشتو و دوکتاب بزبان انگلیسی نوشته ام ، همه آثار دیگرم بزبان آهنگین فارسی میباشدکه به غنای فرهنگ فارسی می افزاید وساده تر اینکه عمر خودرا در خدمت بفرهنگ فارسی تقریبا به پایان رسانیده ام.
امیداست برادرعزیز ودانشمندم جناب آقای میرزائی از نوشته های من در ساحۀ تاریخ رنج نبرده باشند و اشتباه آنرا نکرده باشندکه من به قومی یا به اقوام توهین کرده ام، هرگزنی. تنها من چیزهای ناگفتنی را گفته ام ومقالۀ ((تأثیرات ناگوار انحرافات تاریخی ....)) رابه افتخار کتاب مشروطیت دانشمند عالیمقام وبرجستۀ افغانستان بروفیسور سیدسعدالدین هاشمی نوشتم که آنها درقوم ودر نسب بمن قرابت ندارند وازجملۀ اشراف زادگان و روحانیون سادات کرام میباشند و جناب شان برای ده سال استادم بودند و اعتراضات مرا در جملۀ سوال وجواب های شاگردی و استادی شمرده اند.
و اما در قسمت مردم تورک تبار چنین عرض است:
ازملک تبت ومرکز چین ازطریق یاقوتستان تا مسکو و ازآنجا ازطریق کریمیا(قرم) و بلغاریا و استانبول غربی باسرحدات شرقی عراق وآذربایجان تا بادغیس و بامیربه ختن و کاشغر و ارومچی دست کم سیصد ملیون تورک وجود دارند که از آنها بزرگترین شعرای فارسی گوی و بزرگترین شهنشاهان شرق بشمول ایران، افغانستان و تورکستان، از کوشانیها و یفتلی ها گرفته، غزنویان و تیموریان وسلجوقیان تا صفویان و افشاریان و قاجاریان ومنغیت های بخارا جمله اتراک بوده اند و بخارا را به اثر خدمات دینی مکۀ ثانی ساخته و زبان شیرین فارسی را حیات تازه بخشیده اند و از اینکه از دوصدسال باینطرف در افغانستان منحیث ملت مظلوم قرار گرفته اند باید اجازه داشته باشند که حقایق تاریخ شانرا بازگو نمایند و هیچ گفتۀ شان درقسمت تاریخ تورک افسانوی و خیالی و ساختگی نمیباشد، بلکه واقعیت ها بوده وهمه بروی اسناد شرقی و غربی و مستشرقین میباشد واگر این مردم خودرا به دیگران معرفی میدارند درصورتیکه حق کسی را تلف و بایمال نسازند، چرا حق نداشته باشند که بنویسند و بگویند؟ تاریخ تورک بدون تاریخ تاجیک و هزاره و بشتون نمیتواند مکمل باشد. همچنانکه از آنها بدون تورک نامکمل خواهدبود.
برادر دانشور جناب میرزائی، عرض حال اینست که اصلا من منحیث نقاش شهرت داشتم ودر تعلیم و تربیه و مسلک هنر تخصص دارم و در حدود ده کتاب و مقالات بسیار زیاد در بارۀ هنر نوشته وبه چاب رسانیده ام، علاوتا هنرهای زیبارا بفاکولته ارتقا داده و مقام اکادمیک را در ساحۀ هنربه قطار دیگرشقوق علمی قرار دادم که هنرو خدمات هنری به هیچ قومی از اقوام افغانستان تعلق نمیگیرد و فقط و فقط به فرهنگ عموم اقوام افغانستان تعلق دارد و نه به قوم گرایی خاص. امیدوارم این شرح و بیان را در بارۀ خودم، فضل فروشی، خودستایی و خودنمایی تصور ننمایید ومن از روی مجبوریت باید بجواب می برداختم ورنه بمصداق بیت حضرت بیدل که در آغاز این نوشته آورده بودم عمل میکردم. باعرض حرمت.
نیم شب بیستم فبروری 2007، اندیانا- امریکا