نویسنده : انجنیرخلیل روًوفی

        کاسل ـــ  جرمنی

 

دری فارسی ویا فارسـی دری

یک زبان واحدیست کـه ازیک

ریشه آب میخورد و

ازیک باغستان

سرمیکشد

 

یکی ازشا یسته سالاری های بلند انسانی درعرصهً ارج گذاری بمقام آدمیت ورسیدن بمعراج الهی دران نهفته است که انسان بتواند رسالت ذات الوجودی خودرا یکجا درآمیزهً خرد، با ارزشــــــــــــهای والای فرهنگ ومعنویت پیوند زده ودرهمه حال واحوال ازین باغستان پرطراوت وپربارکه جوهرجان آدمـــی را سرشارازغنای عشق ورستگاری میسازد، به ذهن وروان خود جلال وروشنائی بیشتربخشد.

ازآنجائیکه تمدن وفرهنگ مجموعهً اندوخته ها وساخته های مادی ومعنوی جامعهً بشری را احتوامیکند فلهذا خارج ازان رسالت حیات انسانی ، جنس کم ارزشی خواهدیودکه خارج ازعوالم معنا قراردارد.

داکترعلی شریعتی درمورد چنین ابرازنظرمینماید « فرهنگ صفت ذاتی جامعـه است. وقتی فرهنگ را ازانسان بافرهنگ وخودآگاه ودارای ثروت وغنای انسانی، میگیرند وفرهنگ زدائی اش میکنند وجودی خالی میشود درست بصورت یک مجسمهً مانکن های گچی درمی آید که تسلیم ورنگ پذیراست. هـــــر لباسی راکه بخواهند به ساده گی به تنش میکنند وپشت ویترینش میگذارند »

به همینگونه زبان نیزکه یکی ازارکان اصلی ولازمهً حیات است بیشترازهمه درعرصهً فرهنگ ارزش خودرا درجامعه بازتاب میدهد.  زبان است که تعامل فرهنگ وداد وستد الفاظ وواژه هارا دردیالوکهای مروجی ویا دراندیشه های بلند تصویری ، البته درهرزبان بحد توانائی ومحدوده های تصویرگرائی آن درقالبهای موزون وتکلم دلنشین وگاهی هم اعتراضی وقهرآمیز، درفریادهای دادخواهانهً مردم علیه بی عدالتیهای اجتماعی، انعکاس میدهد. زبان توًام با آغازپیدایش انسان بوجود آمده وتدریجاً مسیرتکامـــلی خودرا پیموده است. زبان اگرازیکسووسیلهً ارتباط وتفاهم دربین انسانها بوده ، ازجانب دیگربمثابه مادهً تفکرودانش وانتقال،نقش محوری را درحیات تمدنی یک جامعه بازی میکند. تاریخ وفرهنگ هیچ ملتی را نمیتوان ازتاریخ زبان آن ملت جداکرد. زبان مروج هرقوم وقبیله ونژادی ازادواربدوی ماقبل التاریخ تا امروزیکجا با سیرتکامل جامعه ، ازابتدائی ترین وسیلهً افهام وتفهیم اشاره ئی گرفته تا ظهــــورخط و کتابت وچاپ وسرانجام تاسطح ادبیات بلند آفرینشی همه وهمهً آن درتشکل فرهنگ یک جامعــــــــه اثر بخشی مستقیم دارد.

پیدایش زبان فارسی  دری ومراحل اوجگیری آن درخراسان بزرگ وافغانســـــــــــتان امــروزی که به هزاران سال پیش برمیگردد درقصه های اسطوره ای وشهنامه های رزمی ازان تذکــــربعمل آمده است اما پیگیری دقیق آن ازهزارهً قبل ازمیلاد دریکی ازقدیم ترین کتابهای جهان یعنی اوستا که بوسیــــــــلهً زردشت بزرگ بظهوررسید، به ریشه یابی آغازید وسرانجام با گذشت زمان درحوزه های تمـدنی فلات آریان دردوسوی هندوکش ، به زنده ترین وشیرین ترین زبان درمنطقه گسترش یافت که امروز بیش از یکصدو بیست ملیون انسان بدان سخن میگویند. هزارها نشریه وکتاب، صدها سایت انترنتــی وکانالهای تلویزیونی درسراسرجهان به زبان دری  فارسی نشر وپخش میگردد.

بدینگونه زبان واحد فارسی دری درمحدودهً جغرافیای حادثه بارخود آبدیده شد ودرتلالـــوی ستاره های درخشان الفاظ ، ظرافت وموشگــافی های کلمات و واژه ها ، به مروارید کم همال ادبیات زمان مبــــدل

گردید.

چه شاهان وجهانگشـایان نامدارازعرب وعجم گرفته تا ترک وتازی که اگرازیکسوبه سرکوب این زبان شمشیرتبغیض میکشیدند اما ازجانبی نا گزیربودند دفترودیوان دربارسلطـــنتی را درحمایــــــــــــهً زبان دری  فارسی به شکل تمدنی آن بیارایند ،  ازدانش دبیران فخیم وکاردان آن به ادارهً امورمملکت رسیده گی کرده وبدین بهانه تاریخ زمان را به سود بهای معنوی خود قلم زنند. درعین زمان همین گردن کشان استبداد ،خلفای عیاش وامیرالمومنین های ستمگربوده اند که شبهای عاشقانهً حرمسراهارا درتصاویــــر جادوگرانه ولذت بخش زبان فارسی دری ودرپای می ومطرب به شبهای افسانوی تاریخ مبدل کرده اند.

هرچند توفانهای حوادث مدهش وویرانگر باربار کاخ سربلند این زبان پرباررا باهمهً غنامنـــــــــدی کم نظیرش بخاک برابرساخت ودرتاراج وحشیانهً مهاجمان آتش سوز، ازاستبداد فرهنگ ستیزی خلفــــــای بغداد شروع تا حملات سلطان علاوالدین جهانسوز، صاعقهً چنگیز،امیرتیمور کوره گان ، با بـــــری ها استعمارهندبرطانوی وامثال آن جفاهای بیکرانی را درحق فرهنگ وزبان مردمان آرین زمین وخراسان روا داشتند ، داشته های هزاران ساله اش را به آتش کشیدند وازگنجینهً  کتاب خانه های بیشمارش تــــله ها وکوهه های خاکستربجا گذاشتند ، مگربازهم این ققنوس زرین بال ازدل آتشفشانها دوباره سرکشـید و بازهم بگونه ئی تجدید حیات کرد که گسترهً آن کانونهای تمدنی منطقه را تا قلب هندوستان تحت الشعاع خودقرارداد. 

به شواهد تاریخ، پس ازهرشکست وفتور، مدتی نمی گذشت که علمای جید وشاعران شیرین کلام وبلنـد مرتبتی ، درهردوره ئی ازتاریخ دربلادهای دورونزدیک سربلند میکردند که با فرزانه گی وخرد مندی درفش کاویانی زبان وفرهنگ خودرا ازسقوط نجات داده ومشعل آنرا فروزان نگهداشته اند.

به قول پژوهشگروشاعر فرهیختهً افغانستان استاد واصف باختری « روزگاری این زبان درمقاطـــــــع گوناگون تاریخ ، زبان رسمی سرزمینهای بسیاروسیعی بوده که ازشط العرب شروع تمام ایران، سراسرافغانستان کنونی ، قفقازو ماورای آن ، آسیای میانه وترکستان چین وگاهی زبان رسمی سراســر قارهً هند ودردوره هائی هم زبان رسمی امپراطوری عثمانی بوده است »                                    

سلطان سکندرلودین درسال  1485 دردهلی به سلطنت رسید ، تصمیم گرفت برای ادارهً امورکشــــــور افرادی را به دربار راه دهد که با زبان وادب فارسی آشنائی داشته باشند. درحقیقت پــــایه واساس زبان دری فارسی درهندوستان درهمین عصرنهاده شد وتدریجاً به نشوونما وشگـــــــوفائی رسید. کامل ترین فرهنگ شعری فارسی بنام فرهنگ جهانگیری درزمان اکبرشاه بسال 1017 هجری نوشته واکــمال شد وبعداً هم فرهنگ رشیدی وسراج اللغات بودکه درتکامل این زبان دست به دست میگشت.

خانوادهً سلطنتی مغولان مهمترین خانواده ایست که ازسال 1526  تا  1857  درقلمرو هنـــــــــدوستان حکومت داشتند. درعهد حکمروائی همین خاندان مقتدر، هنرپرور وادب نواز، بــــویژه درعرصهً رشد فرهنگ و زبان فارسی بود که تا امروزخاطره های جاودانش بمثـــــــابه سرچشمهً افتخارات هندوستان درتاریخ آن کشور درخشش دارد.

قبل ازخاندان مغل ازسال  1206  خانواده های سلطنتی مختلفی چون خاندان سلطنتی غلامان، خلجــیان تغلقیان ولودیان که فرمانروای دهلی بوده اند نیز اکثراً فارسی زبان بوده ودراثرتوجه آنها زبان وادبیات دری فارسی به نطفه بندی آغاز کرده بود. رویهمرفته درعهد شاهان وامرای مسلمان هندوستان همیشــه فارسی بحیث زبان رسمی دربارجلوه گری داشته است که حتا دولت استعماری انگلیس درهندوســــــتان مدتها با زبان دری فارسی بامردم آن سرزمین مراوده میکرده است. مگرانگـلیس درنقشه های غاصبانهً استعماری خود که میدانست زبان دری فارسی وفرهنگ آزادیبخش آن برضداستعمارآمادهً قیام است، در گام نخست انهدام زبان فارسی را درسرخط کاری خود قرار داد که سرانجــــام موفــق به این کار گردید زبان دری را درسرزمین هندوستان ملغا اعلان کرد وانگلیسی را جانشین آن ساخت.

کانونهای فرهنگی زبان فارسی دری درسرزمین هندوستان نویسنده گان وسرایشگران بی شماری راکه درآفرینش الهام بخشی شعروغزل، اعجاز تصاویروآرایش  کلام ، به سخـن حلاوت جاودانه بخشیده اند، ازخود به جا مانده است.  حضرت ابوالمعانی بیدل، اقبال لاهوری ، واقف ، امیرخسرو دهـلوی ، عرفی مرزاغالب ودیگران که افتخارات شان بیشتربه فارسی گوئی وایجادسبک اد بیات هندی درقلمــــروزبان فارسی بوده است که ازین بحربیکران گوهریاب شده ومروارید سخن را با شگفتی های عجیبی به رشتهً تصویرکشیده اند. آنهائیکه خودرا ازین فرهنگ بیگانه احساس نکرده وعاشقانه به آن دلبستگی داشته اند

اقبال لاهوری که درعمق معانی ادبیات فارسی شناوراست میگوید :

           تنم گلی زخیابان جنت کشــــــــــمیر      دل ازحریم حجاز و نوا زشیرازاست.

ومرزا غالب که زبان اصلی اش اردو است مگر سرایش دری فارسی را درنازک خیالیهای شعری خود همیشه ترجیح داده است :

          فارسی بین تاچه بینی نقشهای رنگ رنگ     بگذراز مجموعهً اردو که بیرنگ من است

حافظ شیرازدروصف سلطان غیاث الدین پادشاه بنگال که فرهنگ زبان دری فارســــی را دردربارخود

جاداده بود این غزل را برای وی هدیه مینماید :

                  ساقی حدیث سرو وگل و لاله میرود      این بحث باثلاثه و غساله مــــیرود

                  شکرشکن شوند همه طوطیان هنـــد      زین قند پارسی که به بنگاله میرود

                  حافظ زشوق مجلس سلطان غیاث دین     غافل مشو که کارتوازناله میـــرود

 

وبیدل این شاعراعجازآفرین قرن سیزده خورشیدی که ره بردن دربحر کلام واندیشهً ملکوتی اش کــــار هرمدرسه خوانی نیست علوی مرتبت تغزل پارسی دری را ازخاک تا افلاک بلند میبرد. بـــیدل با آنهمه نبوغ فکری ، شاعریًا س نیست بلکه شاعرهمت واوجهای بلند امید ورستگاری است :

                معنی بلند من فهـــم تند میخواهــــد        سیرفکرم آسان نیست کوهم وکتل دارم

 

بدینگونه فرهنگ پرباردری حدود هشت سدهً تاریخ درهندوستان عمرکرد ازاواخرقرن نزدهم به بعد که دستان استعمار، ثروتهای افسانوی مادی ومعنوی سرزمین پهــــــــناورهندوستان را به تاراج کشیده بود زبان فارسی دری را نیزپس ازین مدت طولانی ، بسوی زوال وخاموشی سوق داد.

گویند دردربار غزنویان ابوالعباس اسفرائینی وزیر، چون خودش دسترسی والائی بزبان فارســی داشت  با یک جرئت بیسابقه کتابت دربار را که تا آنوقت عربی بود به فارسی تعویض کرد ، این چـــــــرخش هرچند خلافت بغداد را مضطرب گردانید اما به شکوه  دربار آل غـــــزنه شهرت تاریخی را به ارمغان آورد. زمانی که اسفرائینی کشته شد وزارت به خواجه حسن میمـــــندی تعلق گرفت. میمندی که شهامت ادامهً اینکار را نداشت زبان دربار را دوباره به عـــربی ترویج داد. امـــا بعد ازوی که نوبت وزارت به حسنک وزیرمیرسد مجدداً فارسی را زبان رسمی دربارمیسازد. نخستین جســـــــارت تاریــــــــــخی را دربرابرفرهنــــگ زده گی عربی، رویگرزادهً خراسانی یعقوب لیث انجام داد. یعنی زمانیکه مخالفت بـا زبان عربی، ازطرف سیاستمداران مستبد عرب مخالفت شدید بااسلام تلقی میشد. یعقوب لیث ، فارســـی رادردربار خود جاگزین زبان عربی ساخت. درتاریخ سیستان آمده است ، هنگامیـــکه دروصف یعقوب لیث صفاری قصایدی بزبان عربی ســـــــروده بودند به طبعش موافق نمی افتد ، میگوید « چیزیـکه من اندرنیابم چراباید گفت »  وهمان است که شاعران دل میگیرند وبعدازین به سرودن اشعار دری فارسـی رو می آورند. ازجمله حنظلهً بادغیسی است که میسراید :

                           مهتری گربه کـــــام شیردراست      شوخطرکن زکام شیربجوی

دردربار احمدشاه ابـدالی ســــــــــال     1747  هرچند خودش پشتون تبـــاربود ولی فرهنگ زبان دری جایگاه خاصی پیدا کرد وآنرا زبان رسمی دربار ساخت. اوخودش به زبان دری نیزشــعر میســــــــرود یکی ازخدمات برجستهً اودرعرصهً زبان دری فارسی آنست که درجملهً غنایم نفیسه ، دیوان خطــــــــی میرزا عبدالقــــــادر بیدل را ازهندوستان به افغانستان انتقال داد که پیش ازان مردم این مرزوبوم با بیدل وشعربید ل آشنائی نداشتند.

زمانیکه فتوحات احمد شاه ابدالی درنیم قارهً هند ازپهنهً پیروزیها میگذشت مهــــرپادشاهی اش بــــه این عبارت مزین بود :

              حکم شد ازخالق بیچون به احمد پادشاه     سکه زن برسیم و زرازپشت ماهی تا به ماه

درینجا قدرت زبان فارسی وظرافت هنری شاعردربار را می بینیم که بایک بیت سخت دلکــــــــش وپر محتوا ، جهانی را دررکاب احمد شاه ابدالی فرا میخواند.

بدینگونه امواج پهناوراین زبان درمد وجـذربی پایان خود هزاران سال دربرابرستم استعماروویرانگران تمدن، استوارایستاده گی کرد وراه خودرا به درون دربارهای افسانوی جهانگشایان باسربلــندی بازنمود ودرطول قرنها عاشقانه دردلهای ملت فرهنگ دوست گاندی فقید جا گرفت. استاد باختری دراین مــورد چنین اظهارنظـــــــــــــــرمیکند :  « همانگونه که زبان عربی درهمه کشورهای عرب نشـین، فلسطین، مصرو کشورهای شمال افریقا ، زبان عربی است یا انگلیسی درهمه جهان زبان واحد انگلیســـــی است ونام بومی بخود نگرفته ، زبان فارسی دری همان یک زبان است که درروزگارخلافت منظورم خلافت بطور خاص خلفای راشد ین است نه خلافت اموی وعباسی ، درین دوره ها ازبقایــــای زبان پهــــــلوی ساســــــــانی واشکانی وبقایائی ازفرس باستان یا زبان اوستائی دراثرامتزاج آنها بوجود آمده است »

زبان دری فارسی امروزبمثابه یک زبان وفرهنگ شهکارورسالت آفرین درجهان شناخته میشود وبرای خلقهای تاجکستان، افغانستان وایران، قسمتهائی ازآسیای میانه وبقایای سلاطین مغل درهند، مایهً افتخار ودرخورغنیمت معنوی بحساب می آید. زبان دری فارسی بمثابه روح زندهً این ملتها سرنوشت شــان را دریک حوزهً مشترک فرهنگی باهم گره زده است. پاســـــداری ازین کاخ بلــــــند که فردوسی بزرگ با معماری گوهرنظم ونیروی تفکرواندیشه آنرا به پاایستاد کرد، آنگونه که ازگزند بادوباران آسیب پذیــــر نیست امروزبه همدلی وآفرینشگری بیشتراهل خبره وپژوهشگران، شاعران وقلم بدستان این سه کشـور همزبان نیاز مبرم دارد تاازتبادل تجارب واندیشه های سودمند یکدیگر هنوز هم درگسترش وهمســـوئی این فرهنگ گشن بار،  گامهای بلند واستواری برداشته شود.

مگرازآنجائیکه دیده میشود جوشش این پیوندهای فرهنگی دریک زبان واحــد، نا راحتی های بعضی از حلقات معین رابسوی خود متوجه ساخته وزمزمه هائی درمورد دوگانه گی ویا جداسازی زبان فارســـی دری ازهمدیگرازاینسووآنسو به گوش میرسد. آنها مدعی اند که گویا زبان تاجکی متعـــلق به تاجکستان دری مربوط افغانستان وفارسی هم مال ایران است این سه زبان ازهم متفاوت بوده هرکدام ریشـــــــه و تاریخچهً مختص بخودش را داراست. ازین گونه نظریه پردازیها که اصلاً پایهً علمی وتحقیقی نداشــــته عمدتاً یا ازتنگ نظریهای ترسب ذهنی منشاً میگیرد ویاهـــم تـلــــویحاً سیاست تنـــش بازیهـــــــــــــــای روزرا باخوددارد که درهـر صورت نمی تواند درحوزه های زبان شناسی قابل مکث و تائید باشد.

بناءً بادرنظرداشت دلایل واستشاره های تاریخی ئی که دربالا ازان تذکاررفت ازیکسو، پژوهشـــــــهای همه جانبه محققان زبان شناس جهان ازسوی دیگرثابت میسازد که  دری فارسی یک زبان واحــــد است ودرطول هزاره های تاریخی باهم ریشهً مشترک داشته اند اگرتغیراتی درلهجه ها وجــوددارد که مسلماً درخصلت هرزبانی نهفته است، معنای جدائی زبانهارا بازگوئی نمیکند.  وبازهم میبینــیم که شاعــــران بزرگ سده های پیشین این زبان واحد درسرایش تغزل وچکامه ها اگردرجائی فارسی سخن گفته اند در جای دیگری غزلهای دلنشین خودرا به واژه گان دری آراسته اند که هیچ نوع مرزی را دران حـــــــایل ندیده اند.  به گونهً مثال نظامی گنجوی شاعرتوانای قرن ششم که ازاهل گنجهً ایران است میفرماید:

                       نظامی که نظم دری کار اوست       دری نظم کردن سزاوار اوست

حافظ شیرازی اگردرجائی ازقند پارسی سخن میراند وحلهً گرانبهای آنرا تا به بنگالهً هندوستان پرآوازه میسازد اما درغزل نا ب دیگری برواژه های زیبای دری اتکا دارد :

                  زشعردلکش حافظ کسی شود آگه       که لطف طبع وسخن گفتن دری داند

وناصرخسروقبادیان بلخی که پارسی را ازدری جدا نمیداند، شوریده وعاشقانه چنین میفرماید :

                   من آنم که درپای خوکان نریزم         مراین قیـــمتی در لفظ دری را

دراخیرباید گفت این آقایانی که دست به تجزیه یک زبان ویک فرهنگ واحد درازمیکنند وبا کج اندیشی ها مسئله جداسازی راپیشکش مینمایند به یقین باید گفت که درین تلاش بی پایه نه تنها آرمان گرائی خود را برملا میسازند بلکه برایشان جای تشویش است که ازادامهً این اقامهً دعوا، سطح دانش وآگاهی دست داشتهً خودرا نیزدرجامعهً فرهنگی وادبی حوزه های زبان شناسی زیرسوال قراردهند.

                                  « بگذارید این وطن دوباره وطن شود »

                                      بگذارید هرزبانی عاشقانه وپربار

                                         به شگوفائی خود دست یازد

زیرنویسها :

              1 ــ   استاد واصف باختری :   مجله آریانای برون مرزی سال هشتم ، شمارهً بهاری

              2 ــ   داکتر علی شریعتــــی :  اثر جهان بینی وایدیالوژی

              3 ــ   فخـــــــــــــــــرعالـــم :  دانشگاه دهلی جریدهً میزان 2002 

    

 

 

                                                                                                  

                                                        
بالا
 
بازگشت