انجنیرخلیل الله روًوفی

 

 

مردی ازتبارهندوکش وشمشاد

دیگردرمیان ما نیست

 

 

 چه دردآوروجانگدازاست وقتیکه میشنوی چراغ زنده گی یک انسان شریف وپاکبازویک جوانمرد پاکیزه نهاد هموطنت  که هرگزفراق ابدی اش را تصورنداشته ای، به خاموشی میرود ویکباره در پیش چشمانت بهارهستی ونگاره های مادی وآفرینشی اورا برای همیشه درکام مرگ ونیستی مشاهده میکنی. حالتیکه رگ رگ جانت رامیسوزاندوباورآن به بهای اشک سوزان وداغ لاله زاران سینهً ماتم گرفته گان آن تمام میشود. واژهً مرگ که هولناک ترین پدیدهً حیات است مسلماً تلخی هلاکتبارآنرا هرزنده جانی چشیدنی است که درین راستا بخاطردستیابی به تسلی روانی جز پناه بردن به درگاه پروردگاردیگرراه وچارهً وجودندارد. خبرمرگ یک دوست همدل ومهربان تکانهً سختی است که بلادرنگ ذهن واندیشهً انسان را بسوی معمای خلقت ومرگ ودرجمع کل به سوی فلسفهً زنده گی میکشاند که لاجرم محکوم به فناست. « اسرار ازل را  نه  تو دانی و نه من»

 فلسفهً که حضرت بیدل میفرماید:

یک قدم راه است بیدل ازتوتادامان خاک

برسرمژگان چواشک ایستاده ای بیدارباش

 

یعنی درعین زمانیکه ثبات میان مرگ وزنده گی فقط درفاصلهً یک گام به اعتبارگرفته میشوداما بازهم هشیاری وکاربرد دقیق بصیرت انسانی درهرگام ودرهرمرحله ئی اززنده گی، شرط اصلی این فلسفه را احتوا میکند تابدین وسیله واقعییت وشایسته گی ( زنده یاد ) بودن را پس ازخود درمحافل نسل های پسین همیشه جاری حفظ نموده باشیم.

ازین جانگدازترچه میتواندباشد که امروزخبرمرگ نابهنگام جنرال محمد صابرپیلوت اتشهً نظامی افغانستان درکشوراوکراین قلب وروان همهً دوستان ووابسته گان اورا شدیداً تکان دادوازهرگوشه ًجهان درودهای مغفرت توام بادریغ ودرد به روان پاکش نثارگردید.

زنده یاد محمدصابرامیردرزنده گی پرباراما کوتاهش ازنشیب وفرازبادیه های روزگاربانهایت سر افرازی عبورکرد ونام خودرا دردل تاریخ غمبارکشورودرخاطرهً یاران صدیق خود برای همیشه باقی گذاشت. اودوستان ورفیقان بی شماری داشت که هرکدام گرویدهً اخلاق عالی، محبت وازخود گذری، وشیوهً جوان مردی اوبودند زیرا دردوستی خودسخت پایداربود به صدای رفیق خود اگربه قیمت جانش هم تمام میشد بمانند شیرمردی رسیده گی میکرد. سره های مردانه صفت را میستود و دربرابرآنها ارج عظیم قایل بود بااشخاص متزلزل، ابن الوقت ومعامله گرهرگزسرآشنائی نداشت بناءً خبردرگذشت این شاهین بلندپروازکوها ودره های سرزمینش که عمری را به مثابه یک پیلوت قهرمان ازهمهً این تنگه های خطر بسلامت گذشته بود، آنگونه که مرگ را نمی شناخت همه را در سوگ نشاند. ولی هنوزمرگ صابربرای دوستانش باورنکردنیست که به یکباره گی شهید حوادث

روزگارگردد وجایش درحلقهً دوستان خالی بماند.

 

نکندخدای من صابر! که به زیرخاک خفته باشی

من واین سکوت وحشت، تو دگر سخن نگفته باشی

 

چهل وپنج سال پیش ازامروزآنگاهیکه خورشیدجهانتاب برستیغه ها ودره های دامنهً هندوکش نور وروشنائی میپاشید محمدصابرامیردریک فامیل سرشناس محل، منسوب به دهکدهً سنگانهً پنجشیر دیده به جهان گشودودرفضای جان پروراین دیاربه نشوونما آغازکرد. هنوزطفل کوچکی بودکه در کنارفامیل رهسپارکابل گردید وگام به مدرسه ومکتب نهاد . مراحل تدریس ابتدائی را با ذکاوت ذاتی که دروجودش متبلوربودبپایان رساند. ازهمان آوان کودکی شوق وعلاقه درسی اش نسبت به سایرهم کلاسانش خصوصیت دیگری داشت که منجربه شمولیت وی به لیسهً میخانیکی کابل شد. گذشته ازان زنده یادصابربمثابه یک نوجوان متحرک وباذوق درکناردرسهای عملی ونظری لیسه مذکور، به هنروموسیقی نیزعلاقه میگرفت وازفراگیری کورسهای زبان خارجی وهم مصروفیت درکلپ های سپورتی کابل، به رشدوتوانائی ذهن وروان خود جان بیشترمی بخشید.

درسال ۱۹۸۰  پس ازختم لیسهً میخانیکی بصفت یک دانشجوی ممتازکه ازنگاه استعداد درسی وسلامت جسمانی درردهً عالی قرارداشت دربخش نظامی به مسلک پیلوتی انتخاب وجهت تحصیل به شوروی اعزام گردید. زیرا دولت وقت بخاطردفاع ازپلانهای ستراتیژی خود به کدرهای تحصیل یافته نظامی بویژه دربخش هوائی، ضرورت مبرم احساس میکرد. مدت سه سال درشهر فرونزقرغزستان که مرکزسراسری تربیهً پیلوتان نظامی بود به فراگیری درسهای نظری و تمرینات طاقت فرسای پروازی ادامه داد. پس ازختم تحصیل به حیث یک هوابازمجرب وجوان    به کشورخود بازگشت وبخدمت درقطعات نیروهای هوائی گماشته شد. اوباآرمان پاک ووطن پرستانه، دردفاع ازحریم مقدس سرزمینش وظایف محاربوی پروازی را شجاعانه وبی هراس انجام میداد. دربرابردشمنان افغانستان وعمال شناخته شدهً آنها که ریشهً اصلی آن ازدرون آی.اس.آی پاکستان، آب میخورد بمثابه یک هوابازقهرمان، باتیم پروازی خودازفضای کشور پاسداری میکرد وعندالموقع درمحدوده های سرحدضربات مرگباربرتهانه های متجاوزین وارد می نمود. یکی ازقابلیت های پروازی اوکه کمترهوابازی میتوانست ازعهدهً آن بدرآید، پروازهای تکتیکی شبانه، عبورازگردنه های صعب العبوردرارتفاعات پست بود که اودرانجام همچووظایف خطیرهمیشه داوًطلبانه درخط مقدم جبهه قرارمیگرفت. دوبارهلیکوپترمحاربوی اودراثراصابت راکت سقوط کردامادرلحظاتیکه مرگ را درپیش چشمان خودمشاهده میکرد باتدبیرمهارت مسلکی مورال قوی وآهنین موفق گردید، خودومرتبات پروازی خودرا ازین آتش مرگ نجات دهد. باچنین کرکترپروازی کم نظیرکه مرگ دربرابراراده اش کوچک جلوه میکرد، دیگربصفت یک پیلوت ممتازوجسورقوای هوائی، نامش بلندآوازه گردید.

بدینگونه این هوابازدلیرچارسال تمام درشرایط سخت دشواروظیفه اجراکرد ودرانجام کارنامه های

 ماندگاروبساکه رسالت باردروجیبهً دفاع  مقدس حریم  کشور خود چهرهً درخشان گرفت.

 

 درسال ١٩۸۷  باردوم برای پنج سال جهت تحصیلات عالی دراکادمی هوائی کییف اوکراین به آن کشوراعزام شد. این بارپیلوت جوان که درکوران جنگها وپروازهای دشوارمحاربوی آبدیده شده بود، تحصیل اکادمیک را درمطابقت باتجارب واندوخته های قبلی درابعاد ستراتیژیک ستردفاعی کشورآغازکردوتاعمق مسایل پیچیدهً انجنیری وممارست های مسلکی دست یازید وسرانجام در  ١٩٩١ اکادمی کییف را با دپلوم سرخ ومدال مطلا بپایان رساند، عازم کشورگردید وبحیث قوماندان کندک مفرزهً امنیتی هلیکوپترها، تعین بست شد. بازهم باپروازهای دشواردست وپنجه نرم میکرد. اواگراز یکسودراجرای وظایف پروازی، برای سایرهمردیفان نمونهً مثال بود، ازسوی دیگربمثابه یک آموزندهً مجرب مسلکی برای نوآموزان صنف هواباز، وظیفهً یک کانون مطمین مسلکی را به عهده داشت ودرسوق وادارهً تیم پروازی کندک موفقیت های نوینی را در عمل پیاده ساخت.

بعد از هشت ماه وظیفه بنابر شایسته گی کاری که مستحق ترین افسر قوت های هوایی  بود به  خاطر تکمیل دوکتورای مسلک بار سوم به کییف اعزام شد. اما چون شیرازهً دولت افغانستان و نظم اردو دیگر از هم گسیخته بود، نتوانست با آن همه آرمانی که در سینه  داشت کار دکتورایخود را به انجام رساند.

سر انجام در سال ۱۹۹۲ بار مهاجرت به سوی کشور آلمان کشید. و به خاطر خودکفائی معیشیت زنده گی آنگونه که در خصلت او عجین بود به مصروفیت های کاری از جمله بازار فروش  و تبادلهً موتر اقدام  نمود. اما پس از گذشت چند سالی از این کار خسته شد و بنا بر اصرار دوستان به سوی کار دولتی رو آورد. در سال ۲۰۰۳ به حیث اتشهً نظامی اوکرایین در رتبهً جنرالی تقررحاصل کرد وباتلاش بی پایان درجهت شناسائی افغانستان درردهً کشورهای مستقل وسربلند به فعالیت های دپلوماتیک ادامه میداد وهرچه بیشترآرزوداشت تابا شناخت عمیقی که دردولت اوکراین داشت توجه آن کشوررا دربخش کمکهای اقتصادی وزیربنائی افغانستان فقرزده ونابه سامان، جلب نماید. هرجند دراجرای این پلانهای وطنپرستانه با مخالفت های انحصارگران غربی وامریکائی مواجه بود، با آنهم توانست مقداری ازین مساعدت ها را به نفع کشورخود انتقال بخشد. مگربادریغ ودرد درسفرآخرینی که بخاطرانجام کارهای رسمی، به کابل داشت دروطن خود، وطنی راکه بمانند شیرپاک مادردوست داشت، دریک سانحهً مغزی که علتش هنوزمعلوم نیست درسن چهل وپنج سالگی جان به جان آفرین تسلیم کرد.

   روانش شادوقرین رحمت الهی باد!                                           

 

۲۰۰۶             اگست

 


بالا
 
بازگشت