فضل الر حیم رحیم

 

ساربان به زادگاهش برگشت

 

اما دریغ و دردکه اوبا سرودی بر لب به وطنش بر نگشت .ساربان  که از نخبگان  هنر موسیقی  و هنر مند نسلهاست اکنون که مقبره اش در زادگاهش است می تواند برا ی همیش زنده و جاویدان  جای در دل مردم  و تاریخ هنر موسیقی کشور ما داشته باشد.

هنر مندی صاحب صدای گیرا وروح نواز زنده یاد عبدالرحیم ساربان  در هفت حمل  1309  خورشیدی در دل کوچهء علیرضا خان کابل  در اغوش خانوادهء روشنفکر محمودی دیده به جهان  گشود. برای فرا گیری  الفبا راهش را به سوی مکتب  ابتدائیه  قاری عبدالله  باز نمود وبرای ادامهء تحصیلات  متوسطه شامل  لیسه میخانیکی کابل شد و تحصیلات را در همین لیسه  به پایان رسانید. به قول نزدیکان ، ساربان  از همان کودکی به هنر  اواز خوانی  علاقه و عشق  داشت  این علاقه و عشق  سوچه  دیگر به طنین دلنیشنی مبدل می شود و از محدودهء چار دیوار خانهء ساربان  به دل اطرافیان منزلش چنگ می زند درهمین جاست  که روزی یکی از پیشکسوتان تیاتر  کشور ما  ، وزیرمحمد نگهت ، ساربان را به تیاتر پوهنی ننداری  می برد و بدین گونه  ساربان  زیر نظر فر خ افندی  که از پایه گذاران  تیاتر  نوین افغانستان است  به کار های  هنریش اغاز می نماید . دیری نمی گذرد که ساربان  نامش بر سر زبان ها قرار می گیرد و در همین جاست که شهرت و محبوبیت پای ساربان را به رادیو افغانستان می کشاند و ساربان  روز تا روز  با قلب  اگنده  از عشق و محبت  به بدرقهء صادقانهء مردمش با اجرای  نقش های  گوناگون به همه پاکی  پاسخ میدهد . اما روزی  در میان  دو نمایشنامه شعری را از ملک الشعراء بهار را دکلمه مینماید:

 

من نگویم  که مرا از قفس  ازاد کنید

قفســـــم برده به باغی و دلم شاد کنید

جورو بیداد کنـــد عمر جوانان کوتاه

ای بزرگان  وطن بهر خدا داد کنـــید

 

دکلمهء همین شعر توسط ساربان  با مزاج مقامات ان زمان  نا سازگاری داشت و وزارت مطبو عات  ان روزگار دستور قطع تمام فعالیتهای هنری او را دادند.  بدین گونه  ساربان با همه توانائی ، دانائی ، عشق و علاقه ء  که به هنر ش داشت به حکم مقامات  دولتی  انوقت از همه ء ان باید دست برمیداشت. ساربان بر می گردد نزد پدر که پدر ش شغل برنج فروشی داشت و بدینگونه با پدر یکجا برنج فروشی می کند و بعد از ان به خدمت زیر بیرق می رود بدین ترتیب بین ساربان و ستیژ فاصلهء پنج ساله به میان می اید. اما او به همت و یاری  رشید جلیا یکی از چهره های بر جستهء تیاتر کشور  دو باره خود را روی ستیژ می یابد و چون  دلدادهء به ارزوء خود میرسد . صدایش علاقمندانی  بیشماری را به خود  جلب می نماید و ساربان  بدین گونه در شمارپیشکسوتان  موسیقی  اماتور جایش را می یابد. همزمان  هنر ساربان  به بیرون از مرز  کشور هنگامه بر پا می کند و با سفر های به کشور های اسیا میانه و شوروی سابق گیرای صدایش علاقمندانی  را گرفتار خود می سازد و تا امروز ه روز  از این  بزرگ مرد موسیقی  کشورما در انطرف سر حد با حرمت و احترام قدر دانی و یاد اوری می نمایند.  کست های ظبط شده اهنگهایش  شادی بخش خانواده ها و محافل است.

در سال 1368 خورشیدی  ساربان دچار مریضی فلج می شود و دیگر نمی تواند بنا بر مریضی  که عاید حالش  گردیده  به فعالیت  هنریش  ادامه دهد. اما اهنگهای  ساربان  در سر خط لست فرمایش دهندگان رادیو کابل  و رادیو افغانستان  وقت قرار داشت و در تلویزیون  دولتی افغانستان  نیز بصورت منظم  اهنگهایش  نشر می شد. ساربان  در سالهای  اخیر  قبل از مهاجرت  به پاکستان  در یک اپارتمان پنچ اتاقه در مکرویان سوم  زندگی داشت و معاش ماهوار را بدون  اینکه  طبق  قرار داد رادیو افغانستان  با ید هر ماه یک اهنگ میخواند نظر به حکم صدارت  با کوپون  دریافت میداشت. اما بعد از سال 1992 عسیوی  که در گیری های  گروهی (جنگ قدرت) سبب  خرابی و ویرانی  کابل گردید و بیشمار شهر یان کابل  مجبور به ترک کاشیانه ء خود شدند ساربان هم  پا به پای  کاروان   از غربت زدگان  راهی تموزگاهی بنا م پشاورشد. ساربان  با تن رنجور و ناتوانش شاهد  ان همه بی حرمتی  به انسان و طنش و زادگاهش بود  همان  بود که زیر لب  زمزمه می کرد :

این درد بی حیا مرا رها نمی کند

ساربان بتاریخ هفت حمل  1373 در شهر پشاور جان به حق سپرد.

 

****************************

اقتباس از صبح بخير افغانستان

عزیمت ازخاکی غریب به دیاری آشنا

 

ساربان پس ازهفده سال غربت دوباره به آغوش وطن پیوست. پیکرزنده یاد عبدالرحیم ساربان پس ازاینکه دوازده سال واندی در بسترخاکی غریب خوابیده بود به خاک آشنای کشورش پیوست وگرد آرامش را برتخته تابوتش لمس کرد.

زنده یاد ساربان که ازمعدود چهره های تکرارنشدنی افغانستان به شمارمی رود درهفتم حمل 1308 هجری شمسی متولد شد وپس از اتمام تحصیلات ابتدایی ومتوسطه درسال 1331 آرام آرام به هنر روی آورد ودردورشته تئاتروموسیقی به فعالیت آغازکرد تا اینکه موسیقی را با زبان دل واحساسش هماهنگ تریافت ودراین عرصه با جدیت به تلاش پرداخت.

از ویژه گی های منحصربه فرد ساربان صدای روح نوازاو بود که شاید به این زودی ها درعرصه موسیقی کشورما تکرارنشدنی باشد. صدایی که نوعی جنون ملکوتی را نیزباخود آمیخته داشت و نوستالوژی دردناکش اندوهی سکرآفرین را به ارمغان آورد.

تعداد موترها ازانگشتان دست زیاد تربود شاید پانزده، بیست ویا بیشتر که آرام آرام ازمسیرپل چرخی وارد شهرمی شدند ودرآنها مشایعت کننده گانی با چهره هایی اندوهگین که خوشحالی شان را نیزپنهان کرده نمی توانستند به چشم می خوردند.

خلاصه این قطار پس ازگذرازچند خیابان اصلی شهردرمسجد عید گاه توقف کرد وتابوت ساربان را از یکی ازموترها پایین کردند که پس ازسالها درفضای کشورش به سرمی برد.

مشایعت کنندگان گردا گرد تابوت حلقه ای ایجاد کردند وسپس تعدادی ازدوستان ویاران ساربان به آرامی درمورد اوحرف های شان را زدند.استاد قسیم اخگرساربان را چنین توصیف کرد؛

" شاید این حق را داشته باشم به نماینده گی ازهمه فرهنگیان کشور، هنرمندان ورسیدن ساربان قدم گذاشتنش را به خاک پاک میهن ازصمیم قلب خوش آمد می گویم واما دراین هوای گرم من شما را زیاد زحمت نمی دهم به درخواست عزیزان دو وسه کلمه بیشترصحبت نمی کنم خوب دراین حادثه که پس ازدوازده سال جمعی ازعزیزان، هنردوستان، وطن خواهان کمرهمت بسته اند تا جنازه یکی ازفرزندان این کشوررا ازدیارغربت به کشوربرگردانند هم حامل پیام زیادی است به وِیژه به آنها هایی که با فقر، شرف، عزت وسربلندی واستواری زیستند ودهن به هیچ مرداری آلوده نکردند وقامت استوارشان برپیشگاهی هیچ فرعونی خم نشدهرچند دردیارغربت بودند."

هرچند آفتاب سوزانی بود اما حاضرین با اشتیاق به شنیدن ایستاده بودند تا اینکه یکی ازیاران بسیارصمیمی ساربان یعنی زلمی غوث با چهره ای که گویا تمام اندوه دنیا را درخود دارد اینگونه درد دل کرد "ساربان یک عمردرراه هنرجان فشانی ها کرد اما به پای کسی خم نشد دروازه کسی را نکوبیدوهنرخودرا لیلام نکرد ومثل ما خدمت کارها دارد. خوشا به حالش که امروزنظربه گفته خودش که می خواست روزی دروطن خود بمیرد به من می گفت: مرگ خو حق است مگرمی خواهم دروطن خود بمیرم. می گفتم: ساربان صاحب ما وشما کجا آدم های گریزهستیم که بگریزیم درهمین خاک خواهد بودیم وهمین جا خواهد بمیرم. اما ازبد حادثه همه سرگردان شدند وخوش بختانه که امروزبه پای مردی هموطن های ما مخصوصا آقای روشن که این ابتکاررا به دست داشتند ساربان را به آرزویش رساند وماهم به آرزوی خود رسیدیم تا ساربان دوباره به وطن خود بیاید. ساربان زندگی بسیارفقیرانه یی داشت درکوچه رضا خان زندگی می کردباراول که من خواستم این بزرگ مرد رابیبنم به من باورنداشت مادرش طرف من یک رقم می دید این کی است شاید مثل دین محمد برادرش این را ببرند وبکشند تااینکه باورهای ما به هم گره خوردویک قسمت ازعمروزندگی ما به هم گره خورد وساربان دوباره آمد روی استیژ درخشید وخوب درخشید."

بالاخره دوباره موترها حرکت کردند اما این بار به سمت آرامگاه ابدی حنجره طلایی موسیقی افغانستان. درست است او را به همسایگی سرآهنگ واحمد ظاهر دویاردیگراوبردند ودرشهدای صالحین درزیربارانی ازقطرات اشک دوستدارانش به آرامشی ابدی سپردند.

ژیلا ساربان دختر کوچک مرحوم عبدالرحیم ساربان درحالی که قطرات اشک شیارهایی را برروی گرد وخاک نشسته برصورتش ایجاد کرده بود چنین گفت:"بخاطریک همان جای که پدرم دفن بود میدان هوای ساخته می شدوما خواستیم که جسد پدرم را به کشور خود انتقال دهیم."

 

*****************

روز دوشنبه 12 دسامبر 2006  عیسوی  در سایت کابل پرس و سایت اریائی خبر انتقال  و به خاک سپاری  این بزرگ مرد موسیقی  کشوررا از پاکستان  به زادگاهش کابل  توجه ام را خود جلب نمود اما متن خبر  که از شبکه خبر رسانی (ایرنا) در سایت کابل پرس و اریائی  نقل شده کاملا با شیوهء  خبر نگاری  مغایرت داشته و بیشتر به هرزه گوئی شباهت دارد تا یک خبر این است متن خبر نشر شده از شبکه (ایرنا) در سایت های کابل پرس و اریائی

 

ساربان ، خواننده مشهور كلاسيك کشوردرکابل به خاك سپرده شد

ايرنا : شهر كابل روز يكشنبه شاهد خاكسپاري ساربان يكي‌از بزرگترين خوانندگان كلاسيك افغانستان بود.

ديروز مردم كابل در مركز شهر تجمع كرده تا جسد يكي از بزرگترين خوانندگان كشورشان كه سال‌ها قبل در غربت، در شهر پشاور پاكستان جهان فاني را وداع گفته بود، دوباره به خاك بسپارند.

ساربان همانند اغلب هنرمندان كلاسيك جهان در فقر و تنگدستي زندگي كرد و در دوران حكومت طرفدار اتحاد شوروي سابق در افغانستان ، به جرم فعاليت سياسي كه هرگز انجام نداد، زنداني شد.

ساربان مدت‌ها در زندان بود و بعد از اينكه سايه جنگ هر روز گسترده و گسترده‌تر مي‌شد و جنگ‌هاي داخلي در كابل آغاز شد، اين شهر را ترك كرد.

خواننده‌پرآوازه افغان سال‌ها در غربت كوچه‌پس كوچه‌هاي شهرپشاور زندگي را با فقر و فلاكت سپري كرد و در آخرين روزهاي زندگي كه نه دست در جيب دولت داشت و نه در بساط خويش چيزي از قبل اندوخته بود بسيار درويشانه زندگي كرد.

استاد پير موسيقي افغانستان به علت جفاهايي كه در حق او شده بود در سال‌هاي آخر عمرش از ناحيه دست و پا فلج شد و حتي ديگر صداي استاد به اندازه‌اي نارسا و ضعيف شده بود كه ديگر قادر نبود تارهاي صوتي حنجره اين خواننده بزرگ موسيقي افغان را به ارتعاش در آورد.

ساربان در سال ۱۳۷۳ خورشيدي سال‌هايي كه افغانستان در جهان به فراموشي كامل سپرده شده بود همانند تمام شهروندان مهاجر افغان در غربت در شهر پشاور زندگي مي‌كرد.

اندك اندك، رمق زندگي از او ربوده شد و استاد همانند بسياري از مهاجرين افغان دريك قبرستان غيررسمي در منطقه "پايكه" پشاور دفن شد ، منطقه‌اي كه اكنون دولت پاكستان درصدد است تا آن را به يك فرودگاه تبديل كند.

ديروز شهروندان كابل در مسجد عيدگاه اين شهر جسد مردي را كه سال‌ها در خاك غربت آرميده بود دوباره برشانه‌ها گذاشته و در قبرستان شهداي صالحين شهر كابل به خاك سپردند.

ساربان يكي از معدود خواننده‌هاي افغان بود كه غزل‌هاي عرفاني و فلسفي مي‌خواند و همواره با ني ناله مي‌كرد و مي‌خواند "يا مولا دلم تنگ آمده است".

ساربان ۷۰ سال قبل در كوچه خرابات كابل كه خواستگاه موسيقي اصيل افغاني است در يك خانواده هنرمند به دنيا آمد و از كودكي با موسيقي آشنايي پيدا كرد. مدت فعاليت هنري وي بيش از نيم قرن ذكر شده است.

بیاید این خبر را  با در نظر داشت اساسات فن خبر نگاری  تحلیل و تجزیه می نمایم

_مرحوم  عبدالرحیم ساربان  هنر مند کلاسیک خوان نبوده بلکه  اوازخوان اماتور  بود.

_ساربان  هیچ گاهی  در زمان  حکومت  تحت حمایت شوروی  زندانی نشده بود بر عکس  ساربان  هنر مند محبوب  مردم افغانستان  در مصونیت کامل زندگی می نمود

_ساربان  در 7 حمل 1309 خورشیدی  در کوچهء علیر ضا خان  کابل  در یک  خانوادهء  روشنفکر  دیده به جهان گشوده  در حالیکه  در خبر امده است  ساربان  در یک فامیل هنر مند در کوچهء خرابات  بدنیا امده است.

با  ذکر این همه مغایرتی  که در متن  خبر و جود دارد اگر قرار باشد  که شبکه  خبر رسانی (ایرنا) با چنین اخبار کاذب و دور از واقعیت  تلاش کند  جای را برای خود در بین  علاقمندان  خبر  در افغانستان  ویا خارج  از ان  داشته باشد  نتیجه معکوس  خواهد بود زیرا تهیه و ارایه خبر دقت لازم  خبر نگار  را می طلبد انچه امروز  بنام ژورنالیزم  نوین و شیوهء  خبر رسانی  مدرن مطرح است  نخست از همه  صحت و سقم  خبر است  و ارایه  خبر عاری  از همه  جانبداری  های سیاسی و مذهبی و غیره. و اگر  این خبر  به حیث و سیلهء  بد نام سازی  برا ی دولت  تحت حمایت شوروی  تهیه و نشر شده باشد جز تاثیر گذاری  منفی  بر هویت  شبکهء خبر چیزی نمی تواند داشته باشد .

فضل الر حیم رحیم

 

 


بالا
 
بازگشت