فضل الر حیم رحیم

سو گ و ما تم در غم مرگ نوازشگری از دیا رطرب

در پـریشـان فضای دیار غربت، دردی بر سـر درد های دیگـر اضا فـه شــد ایـن درد خـبـر قـتـل نوارشـگـری اسـت که با عا لمی از امـیـد بـرای نوازش روح خسـتهء غـربت زده وطندارش می شــتا بد و یک سـبد از قـشـنگ تـریـن گل ها ی نغـمه سـاز و آواز را با قلب پـر از صفا و صمیمیت و وجود سـرشار از محبت با نفـس گرم خینا گری به هم میهـن اش که در دوری از آغـوش پـر عطوفـت مادر وطن رنج می کـشـد و دیگر خبـر و سـاز و نوای نا آشـنايی دیار بیگانه را بر سـر دل خویش ریخـته می یابد چه صادقانه و جوانمـردانه تحفـه يی از سـبـز تـریـن آهـنگ هایش را بصورت زنده اهـداء می کند. نصرت پارسـا در حسـن دیـدار وطنـدارش دریا فـته بود که طنیـن صدایـش از خاصیت روح نوازی بـرخوردار اسـت که می تـواند حد اقـل لحظه يی چـنـد دلی ناشــادی را شـادی بخـشــد در همیـن جاســت که پارسـا، در آخـریـن کـنسـرت اش در کانادا هـر آنچه از بهـتـریـن ها دارد چو ن گنجینهء پـر بها از روی سـتـیـژ با تمام مهارت و صداقـت برای آنانیکه بخاطر شـنیدن آوازش گرد هم جمع شـده انـد قـسـمت می کند و از هـیچ ارایه ئی که بتـواند خـیال و خاطر خـسـته وطندارش را مجال سـر حال بودن دهـد دریغ نمیکند فضا و هـوای تالار را مسـت از شـا دی، سـاز و آواز می کند و آنگاه این همه را به قلب تک تک اشـتـرا ک کننده گان چه حکاکانه و زیرکا نه رهـنمون می سـازد. اما دریغ ودرد و افـسـوس یک عـده ئی که احسـاسـات بـر تعـقـل شـان غـلـبه می کند چو ن گـژدما ن موزئی که زهـر کینه و حقارت در نهان از خود رفـتـه شـان تاپ تحمل شــاد دیـد ن وطندارش را ندارند لـب ریـز می شـود و قـصد نیـش زدن به جان شـادی آفـریـن محفـل نصر ت پارسا آواز خوان و نغـمه سـرای خوش ذوق می کنند تا اینکه بالاخره در اوج شـادی و خوشی که دمی حد اقـل عده ئی از هموطنا ن ما خود را از همه جنجالهای روزگار فارغ یا فـتـه بودند و با یـاد رفـتـه جوش و خروش، خوشی گرم گرفـتـه بودند که بصورت غـیر مترقـبه خـبـر قـتـل پارســا باز سـایه دلگـیـر درد و رنج را بجای لحظه های شـادی بـردل ها مسـتولی می ســازد و تا دقا یـق می گـذرد خـبـر مرگ نصرت پارسـا از حیطه شـهـر به گـوشـه و کنا رجهان به کلبه های غـربت پـراگندهء افغانها بخـش می شــود و بـدیـن صورت میليونها انسـان که در دا خل و خا رج ازافغانسـتان دلـبسـتهء هــنـر و آواز نصر ت پارســا هـسـتند سـوگوار و ماتم زده می شــونــد.

روانش شا د با د

يک سال  از مرگ عاشق دلباخته موسیقی  نصرت پارسا  می گزرد    نصرت پارسا که از سن شش سالگی به موسیقی  رواورد بود  وروزگاری در محافل شخصی که استاد سر اهنگ در منزل شان داشت  درسهای  مبادی موسیقی  کلاسیک  را از  او فرا گرفته  بعد ها به کشور هند مهاجر شده  و در انجا اساسات موسیقی را نزد  استادان زبردست هند اموخت  وبعدها به کشور المان پناهنده شد و در رشته  برق تحصیلاتش  را تمام نمود  اما همزمان   با جد یت  کارش را در عرصه موسیقی ادامه میداد برای شاد ساختن  دل رنجور وطندارش کنسرت ها بر پا نمود شادی افرید   و به محافل شادی هموطنانش رنگی دیگری  بخشید سال پار  در کانادا  کنسرتی را که به مناسبت روز مادر بر پا کرده بود  حین ختم کنسرت و در باز گشت  به هوتل اما  دریغ و درد که  مورد حمله ئ  یکتعداد  از بد مستان  بی معاشرت قرار گرفته  از اثر ضربه ئ که به قسمت سرش وارد گردیده بود فردای ان  در شفاخانه  جان به حق سپرد او که 35 سال داشت برای  اینده موسیقی  کشور چراغی بود  پرنور  و درختی بود پر بار  اینک  یکسال  از نبودش  می گذرد اما اهنگهایش  انقدر  دل پذیر اند که  انسان باور نمی کند  که  او مرده باشد  در واقیعت امر  نصرت  پارسا  با تجد د گری و  اجرای اهنگ های   که  از    ته دل    خوانده    همیشه   زنده  است  و  جاویدان    . 

 


بالا
 
بازگشت