داکتر عارف پژمان
ديو سپيد
رسید مژده که دیو سپید در خشم است
پرنده ها دگر از سرفه اش نمی ترسند
سر پیاله سلامت، طلسم غم بشکست!
****
چه سال ها که گروگان گرفت
توفان را
صدای چلچله ها را ، صدای باران را
کنون که بهمن مرگش سرود می خواند
سر پیاله سلامت ، طلسم غم بشکست !
****
چه کس زبان قفس را درین
سپیده گشود،
قفس تقیه بلد نیست ، بی شکیب گریست :
ازان شکنجه پاییز وچکمه های سیاه
به جویباران گفت.
****
بگو که مقدم نوروز را
بیاراید
فرشته ای که نگهبان حکم زروان است،
بگو حصار فرو افکند ز مزرعه ها
به روی سفره ؛ دو سالی است ، نان گندم نیست !
****
ازان شبی که طلسم امامتش ، بشکست ،
پلشتی از در ودیوار دیو می ریزد ،
چه کس به ترمه چرکین نماز خواهد برد؟
حقیقت تلخی است .