آمد به شهر ما
آمد به شهر ما
آمد به شهر ما
مور وملخ نما
با یال های چرکین
بد بوی و بد نما
امد به شهر ما
* * *
چادر زاجنبی
در شانه های شان
در دست ها تفنگ
با قلب همچو سنگ
امد به شهر ما
* * *
آمد کند دوزخ و محشر بنا به شهر
ناسور زخم دل
چشم غرقه غرق خون
با گام های شــــــــــــــوم
آمد به شهر ما
* * *
ای هموطن چه شد؟
ما تم فرا رسید
این نوکران گوش به فرما ن دشمنان
هریک لگام شان بدست های اجنبیان
بر جان و مال هستی مردم خیره شد
بر هست و بود و ملت افغان چیره شد
آمد به شهر ما
* * *
آمد به شهر ما
طغیان غول شب
طاعون قرن بیست
آمد به شهر ما
* * *
پیچید آواز مهیبی به شهر ها
پیچیده در زمین و زمان و کرانه ها
آتش جهید بلند بلند در زمانه ها
از خانه ها از باغ ها از راغ ها
آمد به شهر ما
* * *
فامیل ها به راکت و هاوان بسته شد
اطفال پیرو جوان
به خون شان بشسته شد
فریاد ها زما تم سوز و گداز و درد
پیچیده در گلو
فریاد های کودک و ما در گره شده
فریاد التماس یتیمان گره شده
فریاد های پیر و جوانان گره شده
فریاد ها گره شده محکم در گلو
فریاد ها گره شد و چشم ه ها بشد باز
یعنی که جان به رحمت یزدان سپرد و رفت
* * *
گفتند که فتح شد
گفتند که فتح شد
واه فتح بینظیر
کا شا نه های متروک و مظلوم فتح شد
آن کلبه ها ی بیوه و بی نان فتح شـــــد
آن کلبه ها ی گلبن ایتام فتح شـــــــــــد
چوب و دریچه هاش سر انجام فتح شد
هر انچه بود هستی افغان فتح شـــــــد
گفتند که فتح شد
گفتند که فتح شد.
کا بل
1994
شعر از : « س ک نوری »