عرس مولا نا، در هالند

 

دستگیر نایل

              

 

 با شنیدن خبر هایی از رادیو ها وتلویزیون های جهانی، دایر بر اینکه سال دوهزار وهفتم را یو نسکو،« سازمان فرهنگی ملل متحد» ، سال مولا نا جلا ل الدین محمد بلخی نام میگذارد، وکشور هایی هم حاضر شده اند جوایز ادبی بنام مولا نا بگذارند. یونسکو، سال 1973 را هم، سال مولا نا اعلام کرده بود که در چند کشور از جمله ترکیه وایران از آن تجلیل بعمل آمد. ورساله ها وکتابهای زیادی نوشته وچاپ گردید.درسال دوهزارم،نیز یونسکو، بزرگترین چهره های سیاسی وادبی جهان طی هزارهء دوم را نشر کرد که مولا نا، درصدر آن فهرست بود.واکنون سال دوهزارو هفتم است که یونسکو این تصمیم را گرفته است.

    با این بهانه، برآن شدیم تا اگر درحدود چند خانوادهء فرهنگی هم باشد، مجلسی دایر کنیم وبزم طرب بیاراییم وشعر های ازمولا نا بخوانیم ودربارهء افکار، عرفان وعشق آن سرخیل عاشقان وقافله سالار عارفان،چند وچونی بگوییم.که با دریغ در کشور وبویژه در میان فرهنگیان واهل فرهنک وادب مهاجر ما، تجلیل از فرهیختگان سخن وادب، به یک فرهنگ عمومی تبدیل نشده است.وپس از درگذشت هشتصد سال از حیات مولا نا، تازه در بلخ بوسیلهء دولت کنونی ، خانهء مولا نا را ایجاد کرده اند.وآنهم با الهام از اینکه در امریکا، خانهء مولا نا ایجاد شده است.پیشنهاد گرد همایی چنین مختصری، مورد تایید عده ای از فرهنگیان افغان مقیم هالند قرار گرفت ودوستان ما تمنا کردند که این نیت پاک و عاشقانه را گسترده تر سازیم واز چند خانواده وشرکت چند نفر بگذریم ومجموعه های زیادی را گرد هم بیاوریم تا نسل جوان وخانواده های به غربت نشسته واز ریشه وبیشه های خود بریده شده هم که بزرگداشت از فرهیختگان خود را فراموش کرده اند، در این گرد هم آیی حضور بهم بر سانند واز اندیشه ها وعرفان مولا نا ، فیض ها ببرند.

   البه این خواست شریفانه پهنهء فراختر یافت ودوستان دور تر ازمرزها نیز به این خواست لبیک گفتند ودست ارادت و یاری را دراز کردند.هارون یوسفی ، ژور نالیست وخبر نگار بخش فارسی بی بی سی از لندن آمدند وعده ای از دوستان هنرمند ایرانی ( تک نوازان دوتار وسنتور) وبیدل شناسان ومولوی شناسان بیشتر حاضر شدند که دراین گرد همایی فرهنگی حضور یابند آواز خوانان جوان ،آماده شدند که بی مزد ومعاش آواز بخوانند نماینده گان نسل جوان با شور وشوق آمدند که شعرهای خود واز مولا نا را دکلمه کنند وبه این بزم عارفانه وعاشقانه، زیبایی ولذت ببخشند.

    چنانکه میدانیم، جلال الدین محمد بلخی، یکی از ستاره گان درخشان عرفان ، دانش سخن وفرهنگ بشری، بل یکی از شگفتی های تبار انسانی است.که درششم ربیع الاول سال 604 قمری در شهر بلخ زاده شده وپدرش بهاء والدین ولد که از علماء وفرزنگان عصر بود بنا بر تیره گی اوضاع با پدرش بین سالهای 616 و618 پس از زیارت حج به آسیای صغیر( ترکیه قونیه ) مسافرت کرد ودر همانجا تا پایان عمر بماند.مولا نا، بد.ون شک یکی از پیامبران شعر وسخن اندیشه وعرفان در جهان است که از هشتصد سال بدینسو، مورد توجه وعلاقهء فلاسفه وسخنوران وعارفان جهان قرار گرفته است.از آنجا که در باره اش گفته اند:

_ من چه گویم وصف آن عالی جناب

   نیست  پیغمبر، ولی  دارد  کتاب

وحتی مثنوی مولا نا را قرآن زبان فارسی دانسته اند:

_ « مثنوی معنوی مولوی         هست قرآن، در زبان پهلوی »

     کتاب مثنوی مولا نا، بی شبهه یک کتاب الهامی است وپاره هایی درآن هست که رایحهء آشکار وحی وکشف از آن بمشاهده می رسد.مولا نا، بزرگترین نظریه پرداز عشق است واژه گانی چون:آتش عشق، جوشش عشق، عشق خوش سودا، دوای نخوت وناموس طبیب جمله علتها ، تشبیهاتی نیستند، بلکه برای بیان آن درکی از عشق بکار گرفته شده که کوشیده خود را با آن، و از طریق آن با جهان یکسره بیگا نه، همنوا سازد.مولا نا،موسیقی را زبان جهانی می داند زبان عاشقان، میداند؛ و معتقد بود که « آنجا که سخن، باز می ماند، موسیقی، آغاز میشود» او، ( نی ) را حکایتگر و قصه پرداز صادقی میدانست که شرح جدایی ها را میگفت.وسرود تنهایی وغربت انسان را می سرود.از همینجا بود که  مولانا، حماسهء جدایی انسان را با ( نی) آغاز کرد وسرود تنهایی وغربت انسان را سر، کرد:

_ « بشنو از نی، چون حکایت میکند

      وز  جدایی  ها، شکا یت می کند

     آتش است این بانگ نای ونیست، باد

     هرکه   این  آتش  ندارد،  نیست باد

   مولانا، مرغ باغ ملکوت بود. وچند روزی درقفس تن، محبوس.او، قفس هارا درهم شکست وبشوق دیدار دوست، بال وپر زد وگفت:

_ « مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک

     چند روزی، قفسی ساخته اند از بدنم

     خنک آن روز که که پرواز کنم تا بر دوست

     به هوای سر کویش، پرو بالی بزنم

 مولانا، انسانی متعلق به همه بشریت است. تعلق رنگ وبو، دین ومذهب ، قوم وقبیله را نمی شناسد مولانا، ستایشگر انسان وانسان سالاری وپیامبر روشنایی ونور، است. همه عشق است وهمه جان است.:

_ « چه تدبیر ای مسلمانان، که من خود را نمی دانم

      نه ترسا، نه یهودم من، نه گبرم، نی مسلمانم

      عجب یاران چه مرغم من، که اندر بیضه، می پرم

      درون جسم آب وگل، همه عشقم، همه جانم !»

 ما، پیوسته میگوییم وافتخار آمیزهم میگوییم که مثلا مولا نا از ماست، چون از سرزمین ماست؛ ناصر خسرو، بیدل ابوعلی سینا فخر رازی، سنایی و....از ماست.اما وقتی می بینیم که این شخصیت ها وفرهیختگان فرهنگ ودانش،در سر زمین های دیگر تجلیل میشوند، آثار شان تحقیق، چاپ وبه زبانهای مختلف ترجمه ونشر میشود،وما، دست به زیر الاشه نشسته ایم وتماشاگر رویداد ها وکار کرد های دیگران هستیم، با کدام حق خود را وارث بالا استحقاق این ارزش ها ومایه ها ومیراث ها میدانیم؟ در کشور ما، از گور ناصر بلخی،خسرو، سنایی غزنوی، جامی هروی  خلیلی ومخفی بدخشی ودهها پالایشگر روح انسان فریاد های تنهایی بلند است ، از در ودیوار گور شان گرد فراموشی می بارد. در حالیکه دیگر سخنوران زبان فارسی، درکشور های همسایه نام وزیارتگاه شان را با عطر سنبل وریحان وگل وخشت وسنگ های مرمرین آذین می بندند، در ترکیه، سالیانه پنجصد هزار دالر برای تجلیل از عرس مولا نا هزینه  پرداخته میشود،واز چهار دانگ دنیا محقق مولوی شناس وشاعر وادیب دعوت می گردد رییس جمهوری فقید ترکیه ترک و توزل با هیات وزرایش در عرس شرکت می کنند، اما دولت های ما در همین سال های اخر، خانهء مولا نا را در زاد گاهش (بلخ ) ساخته اند بگویید کی حق دارد مولا نا، ناصر خسرو، فارابی، سنایی وبیدل را از آن خود بداند؟

المنت لله که روحا نیت مولا نا به ما حقیران یاری کرد که روز پانزدهم دسامبر سال روان هشتصدو مین سالروز در گذشت مولا نا ، طی محفل با شکوهی ، با سازماندهی عده از فرهنگیان افغان مقیم هالند برگزار شد.که بیش از صدو پنجاه نفر ( زنان ومردان وجوانان ) درآن حضور بهم رسانیده بودند.که برنامه در سه بخش، ( خوانش مقالات، دکلمه اشعار وموسیقی ) پیش برده شد.آقای هارون یوسفی، گرداننده بخش مقالات بود ونیلوفر نایل وآقای مشفق گرداننده گان بخش شعر و موسیقی بودند.دوتن از هنر مندان تک نواز همزبان ایرانی هم با اجرای نغمات دل انگیز، محفل را رونق شاعرانه بخشیدند.لب های شرکت کننده گان هنگام خروج از تا لار، با لبخند های عاشقانه باز بودند ودل ها پر از صفا وصدق ونور بودند وسیمای باشکوه مولا نا که در دو گوشهء تالار گذاشته شده بود در آیینهء قلب هر شرکت کننده، جلوه گر بود.در سیما های حاضرین این دو بیت مولا نا به وضوح خوانده می شد که با خط جلی نستعلیق استاد وثوق در کاغذی روی دیوار ، نو شته شده بود:

_ دی شبیخ با چراغ همی گشت، گرد شهر          کز دیو دد  ملولم و انسا نم آرزوست

  گفتند: یا فت  می  نشود، جسته  ایم   ما           گفت آنکه یافت می نشود،آنم آرزوست

محفل، ساعت هفت شام شروع شد وساعت یک شب، به پایان رسید.

  (  پایان )

 

 


بالا
 
بازگشت