دستگیر نایل
پاسخی به یک پیام
در هفته ای که گذست، نیم نگاهی بر فیلم ( وارث) از ساخته های فضل الکریم حکیمی داشتم.که درسایت آریایی نشر شد.با نشر این نقد گونه، یکدختر بیداردل وهنر دوست افغان( زهره جان) پیامی فرستاده وگفته است که شما مرد های افغان وسیاست گزاران که از حقوق زن سخن می گویید، چرا فرزندان و دختران خود تان بعنوان الگو در این عرصه ها پیشقدم نمیشوند که راه برای دیگر خانواده های افغان باز شود؟ و دیگران هم جرات کنند تا در صحنهء هنر وفرهنگ،ظاهر شوند؟ من تا کنون زن هیچ سیاست مدارافغان را ندیده ام در فیلم ، کار کرده باشد شما که دختران جوان دارید، چرا اجازه نمیدهید در فیلم، کار کنند.»؟
بنظر بنده، این یک اعتراض خیلی هم بجا وقابل قبول است. چون ما، هرسخن خوب را بر زبان میگوییم، اما درعمل، پیاده نمی کنیم. پیاده کردن عمل خوب وارزشمند ،تابع یک جریان عمومی وافکار و ظا بطه ها وسنتهای آن محیط و جامعه است. اگر ذهن مردم برای پذیرش یک عمل خوب، قبلا اماده نباشد،تحقق بخشیدن ان خیلی با دشواریها روبرو میشود. ما درکشور مان دیدیم که بسیار برنامه های مفید وتجدد پسندانه را افکارعقب گرایانه وسنتهای قبیله وی،سد واقع شدند،نتنها مانع شدند،بلکه بیرحمانه سرکوب هم کردند. یکی ازمشکل ما افغانها در اروپا وهرکشور بیرونی دیگر اینست که نسل اول ماباهمان ایده ها وافکار کهنه گرایانه وسنتی بیرون شده ایم. فقط پاهای ما اینجا ها امده اند، اما سرها ومغزهای ما،در همانجاست. زیرا ریشه ها واصل ها درهما ن جاست تغیير دادن برخی سنت ها وعنعنه ها،زمان زیادی را میطلبد.وباید مبارزهء پیگیر ونستوه، صورت گیرد.سعدی بزرگوار می گوید:
« سعدی به روزگاران، مهری نشسته در دل
بیرون نمیتوان کرد، الا به روز گاران »
یعنی: آن مهر وعلاقه ایکه طی قرنها در دل آدم نشسته است،بساده گی نمیشود،آن را از دل بیرون کرد. به همان اندازه زمان و سال بکار است تا آن مهر وعلاقه از دل آدم کنده شود.بسیار سنتهای ما وعنعنه ها هم همینطور اند وبساده گی به آن پشت دادن قربانیهای فراوانی بکار دارد. برخی سنتها وعنعنه ها ، البته صبغهء دینی و مذهبی برای بعضی ملت ها دارند. که زدودن آن کار آسانی نیست. وحتی ناممکن است. به اکثر زنان و دختران هندی نگاه کنید. عنعنهء چادر کلان و ساری پوشیدن ، از قدیم به آنها بمیراث مانده است. آنها، در هرکجای دنیا که بروند،و درهر شرایطی که قرار گیرند،این رسم را کنار نمی گذارند. اما درصنعت فیلم سازی،وموسیقی ،همه میدانند که زنان ودختران هند، از اولین ها اند. روشن است که برداشت ها وقرایت های دینی هم گاهی در تقویت و ریشه دار کردن رسوم وعنعنه ها، وتفکرات وباور های مردم، اثر گذار اند. مثلا وقتی مذهب، موسیقی و آواز خوانی را حرام اعلام کند وانرا سبب تهییج وگمراه کننده بداند،طبیعتا یک مسلمان سنتی ومحافظه کار هم با موسیقی وآواز خوانی رویهء خوش نشان نمیدهد وبه فرزندان خود هم اجازه نمیدهد به کاری دست بزنند که مذهب، ممنوع اعلام کرده است. ببینید با گذشت زمان خانواده های زیادی حاضر شده اند زنان ویا دختران شان را اجازه بدهند تا در فیلم ودیگر عرصه های هنری شرکت نمایند بدون انکه کدام خانوادهء سرشناس ویا سیاستمداری، الگو قرار گرفته باشد. سخن گفتن در بارهء آزادی زنان وشرکت در فعالیت های فرهنگی بطور دوامدار، خود شرایط ذهنی را برای شرکت مردم، مساعد می سازد.بسیار تحولات دنیا با همین نوع فعالیتها صورت پذیرفته است.وحق را هیچکسی حاضر نمیشود به صاحبش بدهد، بلکه حق، گرفته میشود.
با همه تجربه هاییکه زنان افغان در طول سالها دیده اند وشرنگ عقب مانی فکری وفرهنگی را چشیده اند، حالا وقت آنست که دلاور زنان و دخترانی بپا خیزند تا آن سنت ها را که انسان راهنوزهم به عقب نگمیدارد،بشکنانند. فروغ فرخزاد، در جامعه ء زنان ایران،یک زن سنت شکن و بت شکن بود که شعر زنانه گفت واحساس وعاطفهء زنانه را بیان کرد. بهار سعید، در جامعهء زن افغان نیز، یک زن بت شکن است. با همه ایراد ها وطعنه ها، سخنان سخیف ونا جوان مردانه ایکه در حقش گفتند، هیچگاه از موضع حق خود عقب نشینی نکرد. اینکار،یک جسارت ،یک ریسک و دلیری میخواهد. هنر پیشگان عرصهء تیاتر افغانستان هم پیش ازجنگها وکودتا ها مانند حبیبه عسکر،زرغونه ارام،زلیخا فخری انیسه وهاب ودهها تن دیگر ،روز های بد ودشواری را از دست محافظه کاران وسنت پرستان دیدند مگر،بکار خود ادامه دادند. درعرصه سینما نیز،کار بهمین منوال گذشت. تاسف در این جاست که تلقی های ما از هنر مند وهنر مند شدن ،نادرست است.و سطح ذهنی و فرهنگی ما در آن حد نیست که ارزش مساله را درک کنیم.ببینید،هنرمند ناز نینی مانند احمد ظاهر را،خانواده اش دوست نداشت وپدرش هنر اورا کسرشان به خانواده و منصبش میدانست.ایکاش همه خانواده های افغان چنین فرزندی یا دختری میداشتند. اما در خانوادهء جلیل زلا ند،همه هنرمند اند. پدر، مادر ،خاشنه دختر ها وفرزندان،همه اهل هنر و فضل اند. و هنرمند بودن،هیچ عیبی بر شخصیت آنها وارد نمیکند. از زنان نامدار تاریخ زیبا لنساء بیگم،دختر اورنگزیب امپراطور مغول، شعر نیکو میگفت اما چون پدرش آدم مذهبی متعصبی بود،کمتر درمحافل ادبی ظاهر میگشت.روزی در باغ قصر پدر، قدم می زد.آب روان وهوای لطیف وگوارا برایش الهام بخشید واین بیت را سرود وزمزمه کرد:
( چهار چیز است که دل می برد، کدام چها؟ شراب وسبزه وآب روان و روی نگار )
صدای پای پدر را شنید که به او ، نزدیک میشد. از زمزمهء شعر خاموش نگشت اما هنر مندان افزود:
« چهار چیز است که دل، میبرد، کدام چهار؟ نماز و روزه و تسبح واستغفار »
تعصب واختناق فکری وخانواده گی به حدی بود که زیب النساء به گوشه گیری روی اورد وبا این سخن ، خودرا قانع ساخت:
« دختر شاهم، ولیکن رو به فقر اوروده ام زیب وزینت بس همینم، نام من،زیب النسا ست »
با دریغ،در عصرما، اورنگ زیب های متعصب تری هم وجود دارند که آنچنان گوهر های ناب را در خلاب ،می افگنند!!
بنده گاه گاه که در نوشته ها واشعارم ازحقوق زن سخن میگویم،تا انجا که توانسته ام،هیچگاه دربرابر رشد استعداد دخترانم مانعی ایجاد نکرده ام. وحتی زمانیکه در برخی کنفرانسها ونشست های فرهنگی وادبی میروم، انها را هم با خود می برم ونوبت سخنرانی و یا شعر را برایش میگیرم.از جمله انها فقط دختر کلانم استعداد شعر خواندن،وشعر سرودن وپیش بردن کنفرانس ویا برنامه های کلتوری وفرهنگی را دارد. ودیگرش که در افغانستان مکتب نخوانده است هنوزبه آن مرحله نرسیده است وذوق آن راهم ندارد. برای نشان دادن استعداد دربخشی ازهنر،خواست خود شخص نیز مطرح است.وآدم نمی تواند مثلا کسیکه می خواهد ریاضی دان شود، او را هنر پیشه بسازی.
وقتی ما، در شهر ( امرسفورت ) امدیم،هیچ دختر جوان ونوجوانی حاضر نمیشد روی ستیژ حاضر شود مقاله بخواند ویا شعر را دکلمه کند ویا در کار تیاتر روی صحنه بیاید. اولین بار، دختران من بودند که روی ستیژ ظاهر شدند وبا دیگر دخترهای جوان ،نمایشنامه برای روز زن اجراء کردند.اولین بار او بود که روی ستیژ رفت وشعر را دکلمه کرد،.در محفل عرس بیدل ودهها گرد همایی های هنری وفرهنگی دیگر. بعد ها دیگران هم جرات کردند که روی ستیژ حاضر شوند وشعر یا مقاله بخوانند. درهنر سینما هم اگر ذوق واستعدادی داشته باشند، من مانع استعداد شان نمی شوم ومن می دانم که به این هنر، استعداد وعلاقه ای ندارند.
زهرهء عزیز، از زنها و دختران سیاسیون گله مند اند. در جهان هنر،بخصوص هنر سینما، فکر میکنم کمتر دختران و یا زنان سیاسیون جهان حتی همین اروپایی های آزاد هم شرکت کرده باشند میگویند از مردان سیاست مدار جهان ، رونالد ریگان هنر پیشه بوده است. من دقیق اطلاعی ندارم ودر زمان ما، نام « آرنولد» هنر پیشهء هالیوود بر زبا نها ست که در یکی از ایالت هاای امریکا گورنر( والی ) است. واینها هم،مردان اند نی زنان در کشورما از خانوادهءسیاست مداران تنها شاد روان احمد ظاهر، فرزند یک سیاستمدار بلند پایه دولت بود که هنر مند برآمد. وآنهم، چه هنرمندی! که طنین صدا وهنرش، تا آنسوی قاره ها رسیده است.من که چندان سیاسی بلند پایه ای نیستم که از شرکت دخترانم در فیلم ویا نوع دیگر هنر،احساس شرمنده گی کنم.اصلا جای شرمنده گی ندارد بلکه بلند نظری فرهنگی آدم را نشان میدهد.
از پیام زهره جان وپیشنهاد های خوبی که برایم داده است، منت گذارم ودختران عزیز افغان را حق بجانب میدانم که انچه که در دل دارند، باید به پدران وبزرگان خود، حالی کنند تا گپ دلها، ناگفته نماند.وناله ها ، در دلها گره نشوند.قابل تذکر میدانم که در نوشته نقد فیلم نام فیلم اولی آقای حکیمی را آتش گفته بودم که ( تلاش ) درست است. وفرزند آقای حکیمی که فیلمبردار است، 13 ساله است نه 16 ساله.
شاد وسر بلند باشید.
____( هلند 9 سبتمبر 2006 )