دستگیر نایل                

     

حقیقت تاریخ، یا تحریف تاریخ؟

         در سایت « آزادی »، مقالتی از دوکتور کاروان زیر عنوان ( هذیا نات خلیل الله خلیلی وتجاوز به تاریخ) خواندم که مرا شگفتی زده ساخت راستی آدم، یگان وقت چیز هایی را میبیند ومیخواند که بقول معروف، شاخ میکشد. برخی انسان های زمانهء ما تا این حد گستاخ، پر رو، بی انصاف وحق نا شناس هم شده میتوانسته است.دوکتور کاروان که با نام مستعار« کاروان» قلم زده در بخشی از مقالت خود ضمن ستایش  خلیل الله خلیلی، ( که آنهم غرض آلود است و سخنان دلش را بیان نمیکند ) می نویسد:« .خلیلی، شاعر بلند پایه وپر آوازه که افسانهء شهرتش درشعر وادب ، مرز های افغانستان را گذشته ودر ممالک همجوار وهمسایه بین فارسی زبا نان ، شیفتگان وعاشقان بیشمار داشته  ......وی، با اینهمه شهرت ، چند سال پیش اثری را که از ایشان بکلی بعید به نظر میرسید، به رشتهء تحریر درآورده که به آن نمیتوان جز هذ یان ها یا مجموع خواب پریشان،نام دیگری گذاشت.آقای خلیلی،با بی مسوولیتی مطلق و فرا موش تمامی مکنونات انسانی،(یعنی چه؟!) و ندای وجدان از حقیقت که چون آفتاب تابان فروزان و روشن است،انکار نموده چپا ولگر، وقاتل حرفه هی!! ( حرفه ای) را که کشتن انسان فقط چند پول سیاه بیش ارزش نداشته،و.....عیار نامیده وآن اثر تهوع انگیز ونفرت آور را که تحریف تاریخ ویا تجاوز به تاریخ پر افتخار این ملت غیور است، عیاری از خراسان نامیده است...»

    آقای کاروان، از این هذیانهای تب آلود وعبارات نادرست واهانت آمیز، فراوان نثارآن فرهیخته مرد فرهنگ وتاریخ  (خلیل الله خلیلی ) وآن امیر پاکدل، وپاکباز وساده ومومن نموده است که برای یک فردی که خودش را دوکتور نامیده وشاید هم دوکتور تاریخ! و یا اقتصاد هم باشد، مایهء ننگ وشرم است که چنین جملات بی ربط، و کلمات اهانت آمیز را به آدرس آن چنان شخصیت والای فرهنگی و مبارز کشور، بنویسد. معلوم نیست چه انگیزه ای درچنین شرایط بحران زا که تقابل های قومی و تضاد های ملی ،همراه با جنگهای خا نما نسوز وطن و مردم ما را به پرتگاه می کشا ند، این دوکتور میهن پرست! و تاریخ دان را واداشته است که از فرازحاکمیت های خونین قریب به سی سال نزدیک افغانستان پا فرا تر گذاشته و حتی همین طالبان که فقط  پنجسال پیش از زیر ریش دوکتور صاحب موزون قدم مرش، گذشتند، و افغانستان وزنده گی مردم را به خاک سیاه نشا ند ند و به لانه های تروریزم والقاعده تبدیل کردند،در ذهنش گذر نکرده که به آنسوی تاریخ قدم گذاشته وامیر حبیب الله وکتاب خلیل الله خلیلی ( عیاری از خراسان ) را به نقد گرفته است.اگر منظور شان بیان حقایق و رویداد های تلخ وننگین افغانستان است، هنوز یخن ما از دست حقایق تلخ وشرم آور همین دهه های پسین رها نشده و دشواری های امروزی را ما حل کرده نتوانسته ایم که با گذشته ها تصفیهء حساب کنیم. بنظر میرسد که پلان های شوم وهدف های نا میمون وتفرقه بر اندازی در پشت پرده هست که آهسته آهسته از حجاب بیرون میشوند و نام هایی چون کاروان، با زرملوال ها، روستار تره کی ها، هوتک ها وسمسور ها ، قافله بسته اند که این کشور را یکبار دیگر بکام قوم گرایی و طا لبانی سازی فرو برند و برعمر دشواریهای ملی دراین کشور، بیفزایند. اگر چنین نیست، این دوکتور نیمه سواد چطور میتواند درچنین شرایطی که مردم ما هزاران پرابلم با نیروهای خارجی مستقر در افغانستان وادامه جنگها دارند، چنین مساله ای را مطرح میسازد؟ به این جمله های جناب دوکتور توجه نمایید:

 « ...  .آقای خلیلی، با این اثر نا موجه ( اثر هم موجه ونا موجه شده میتوانسته است) و سرا پا دروغ وتوصیف های مبالغوی ( توصیف مبالغه آمیز را خواندم بودم اما توصیف مبالغوی را نخوانده بودم) بدون ترس از محکمه (ترس از محاکمه ء تاریخ میشود) تاریخ وجواب گوهی!! ( جواب گویی ) در مقابل نسل های آینده به چنین یاوه گوهی ( یاوه گویی) وهرزه گوهی ( هرزه گویی) ها مبادرت نموده تاریخ را تحریف وحقایق را دربیشرمی !( با بیشرمی) تام! انکار نموده آنانیکه آن دزد جاهل ونوکر بیگانگان را بر آن شاه مترقی ومردمی ترجیع ( ترجیح ) داده، کسانی اند که جهل و ظلمت وتاریکی ونادانی را بر علم ودانش......ترجیع داده اند...»

            خواننده ء محترم! ملاحظه فرمودید  سطح سواد جناب دوکتور را که چه درهای آبداری افشانده اند؟ بکار برد « بچهء سقاو» برای یک امیر وحکمروا که نام ونسب هم دارد، نتنها بیحرمتی به آن شخص،بل اهانت به پیشه وکسب وکار مردمی هم است که به این امر شریف، مبادرت می ورزند.واز آن طریق، نان حلا ل بدست می آورند.این جناب دکتر را پنجسال حکومت خونبار طالبان وحکومت های قبل و بعد از ان هرگز آنقدر متاثر نساخته که « عیار خراسان » گفتن خلیل الله خلیلی به امیرحبیب الله کلکانی،داغ بر دلش گذاشته است.واضح است که چنین آدمهایی همیشه از وحدت ملی هم فراوان سخن میگویند.بنظر این قلم بدستان، معنی وحدت ملی آنست که ما مردم افغانستان، عبدالرحمن را امیر عبدالرحمن،خان محمد نادر را سپهسالارغازی ، محمد گل مومند و محمد ظاهر را بابای ملت و ملا محمد عمر را، امیر اسلامی قبول کنیم.اما حبیب الله کلکانی وبرهان الدین ربانی را، بدلیل تاجک تبار بودنشان،« بچهء سقاء و خوجه یین ربانی، خطاب کنیم.و حتی خلیل الله خلیلی را بدلیل اینکه امیر حبیب الله را« عیار خراسان» نامیده است،جعل نویس و خیا نتکار تاریخ ، بدانیم این است معیار های قبول شده ء مقوله های وحدت ملی ، درقاموس جامعه شناسی ما روشن فکران افغان آیا میتوان به وحدت ملی ازهمین عینک های کورهم نگاه کرد؟ واین مهم شریف را تامین نمود؟ وقتی ما حق داشته باشیم که به عبدالرحمن هم پیشوند «امیر» وهم پسوند« خان»بگذاریم ونادر را« غازی» و«خان » بگوییم، وملا عمر را« امیر اسلامی » لقب بدهیم، حق نداریم امیر حبیب الله کلکانی را هم « امیر» ویا « عیار» نام بگذاریم؟ اگر آنها مستحق آن القاب وپسوند ها وپیشوند های اعزازی بودند، این هم مستحق است.اگر عبدالرحمن ونادر وملا عمر مستحق چنین القابی نیستند، امیرحبیب الله هم نیست.وشما حق دارید اعتراض کنید.بقول سنایی غزنوی:

_ « سخن کز بهر حق جویی، چه عبرانی چه سریانی

     مکان کر بهر دین جویی، چه جابلسا، چه جا بلقا»

        استاد خلیل الله خلیلی، مردی که تمام عمرش را صرف خدمت به فرهنگ، تاریخ ومعارف کشور ما کرد ویکی از مبارزین راه آزادی بود، وصد ها رساله وکتاب ودیوان شعر نوشت وبا خلق این آثار، بر غنای زبان وفرهنگ کشورش افزود، پاداش خدماتش همین کلمات توهین آمیز ومبتذل است؟ جالب اینست که جناب دوکتور کاروان، که شاید دوکتور تاریخ هم باشد، سال تولد همان شاه ( امان الله خان ) که مثالش نه در شرق است و نه در غرب ( بقول خود دوکتور) سال 1982 نوشته است. که شاید سهو قلم شده باشد ویا اینکه ایشان تاریخ را درست نمیدانسته است.( از کوزه همان بیرون تراود که در اوست ) بخوانید که در وصف شاه امان الله چه نوشته است:« امان الله خان یک پاد شاه بود که نه در شرق دیده شده بود ونه در غرب.هیچ پاد شاهی بدون بادی گارد وکش وفش،جاهی( جایی) نمی رفت.اما بر عکس، امان الله خان هرجا بدون شناخت می رفت وبا مردم، ملحق میگشت.امان الله خان، دیوانه وار!! با مردم، عشق وعلاقه داشت» چه بجا بود که اگر بجای واژه ء دیوانه می نوشت:« امان الله خان عاشقانه به مردم خود عشق وعلاقه داشت،

        میگویند: کسی به لقمان حکیم گفت که فلان شخص از صفات خوب شما یاد کرد.لقمان گریستن را آغاز کرد. مرد پرسید:چرا گریه میکنید؟ لقمان حکیم گفت:برای آنکه حتما کار جاهلانه ای کرده ام که مورد پسند آن نادان قرار گرفته است. بدانم آن کار ها چیست که دیگر گرد آن نگردم.

    ___________________( هالند_ دستمبر 2006 )

 


بالا
 
بازگشت