پرتو نادری
چراغ قرمز
من ،
از زبان مادري خويش مي ترسم
زبان مادري من
واژه هايي دارد
که مي تواند وحدت ملي را
چنان پوقانه يي
بي هيچ صدايي بترقاند
زبان مادري من
حقيقت برهنه ييست
و استعاره هاي آن
از تصوير تفاهم با شيطان خاليست
زبان مادري من شجاعت آن را ندارد
تا سوار الاغ بي هويتي
بوزينه ء ابتذال را
درخياباني به دنبال بکشد
که روي چراغ قرمز آن نوشته است :
وحشت ملي
* * *
من از زبان مادري خويش مي ترسم
وقتي کسي مي گويد" دانشگاه "
وقتي کسي مي گويد " فرهنگ "
من به وحدت ملي مي انديشم
و در گوشهايم پنبه ء بي غيرتي مي گذارم
تا نفرين برادران با غيرت خود را نشنوم
من با دانشگاه و فرهنگ
ميانه يي ندارم
من راه خودم را مي روم
و حرف خودم را مي زنم
و در زير چتر پينه خورده ء دموکراسي
شراب شامپاين مي نوشم
و سگرت مالبرو دود مي کنم
من بايد ياد بگيرم
که چگونه از خيابان يک طرفه ء وحدت ملي بگذرم
و با الفباي جعلي شعرهاي تازه ء خويش
بر گور اصطلاحات "علمي
و ملي - اداري "
توغ جاودانه گي برافرازم
اگر کاخ هزارساله ء فردوسي بسوزد
من سرپناه کرايي خود را از دست نخواهم داد
بگذار مثنوي معنوي
در حافظهء تاريخ
از بلخ تا قونيه بپوسد
در روزگاري که دموکراسي
خون در هاون مي کوبد (1)
و شيپور پيروزي
در استخوان شکسته ء تاريخ
نواخته مي شود
براي من
تنها وحدت ملي
کافيست !
(1) تعبيري از سهراب سپهري
****************
چراغ قرمز بهانه
پيام آوران آزادی !
در سمت غربی خيابان خاک آلود
تبسم لئيمانه ء بر لب دارند
و چشم های شان
چراغ سرخ حادثه است
در چار راهی که زنده گی ا ز آن عبور می کند
پيام آوران آزادی !
چنان کفچه ماری
بر انبوهی جمجمه های نياکان من چنبر زده ا ند
و خون تفکر تاريخ را
آن قدر مکيده اند
که حماسهء روزگار
به بيهوده گی هذيان ديوانه گان
بدل شده است
پيام آوران آزادی !
با زبان زاغ سخن می گويند
و از زنده گی تعبيری دارند
که شايد با افسار ياوه ء خنگی در اصطبلی رابطه دارد
پيام آوران آزادی !
در کوچه های تاريک ويرانی
جای پای انفجار هزار ساله گام می گذارند
و چراغ قرمز بهانه های تازه ء خود را
پيشاپيش قافله يی بر میفروزند
که هفت اقليم شوم شقاوت را
در يک گام پيموده است
پيام آوران آزادی !
در سمت غربی خيابان خاک آلود
تبسم لئيمانه يي بر لب دارند
و کودکان دهکده ء هياهو
پای بر زمين می کوبند
و دست برآسمان می افشانند
شايد
شايد
ابتذا ل تازه يي به دنيا آمده است
می دوهزارو دو
شهرپشاور