پرتو نادری

 

جامعهء مدنی در اندیشهء ابو نصر فارابی

 

 

پيش در آمد :

بحث جامعهء مدنی از روزگاران درازی بدینسو زیر نام ( سیاست مدن) در اندیشه ء حکمای خاور زمین وجود داشته است.

اما این بحث ها آن گونه که در غرب در دوران رنسانس و عمدتاً پس از سدهء شانزدهم ميلادی  پی گرفته شد ؛ در کشور های خاور  زمین ادامه نيافت و  به گونهء به فراموشی سپرده شد.

در غرب نهايتاً بر اساس انديشه های  متفکران پيشگام اين عرصه مانند افلاتون ، ارسطو ، سن اگوستين ، توماس اکو یناس ،  دانته ، توماس هابز، جان لاک ، ژان ژاک رسو ، و جان استوارت ميل اصول و ويژه گي های بنیادين  جامعهء مدنی تدوين گرديد .

چنين است که امروز شماری بحث جامعهء  مدنی را یک بحث بیگانه و آمده از غرب می دانند  و به ریشه های آن در فرهنگ خودی کمتر توجه می کنند.

در مشرقزمین و مشخاً در عالم اسلام ابو نصر فارابی  را نخستین دانشمندی  دانسته اند که فلسفهء مدنیت را مطرح کرده است .او از مردمان فاراب ماورالنهر بود . فاراب منطقه یی بوده است  در کنار سیر دريا ( سیحون ).

سال تولد او را 259 هجری نوشته اند  و آمده است که پدرش یکی ازسرداران سپاه سامانيان بود.

داکتر ذبيح الله صفا در تاريخ ادبيات در ايران در پیوند به  دوره های آموزش فارابی می نويسد : « فارابی از ماورالنهر به قصد تحصیل به بغداد رفت و بعد از کسب مهارت در عربيت درحلقهء  درس ابوبشر متی بن یونس حضور يافت  و چندی  بعد  از بغداد به حران  رفت  و از یوحنا بن حيلان  قسمتی  ازمنطق را آموخت و باز به بغداد برگشت و علوم  فلسفی را آن جا فرا گرفت و همه ء کتاب ارسطو را مطالعه کرد و برمعانی آن ها واقف شد. پس ازبغداد به مصر رفت  و آنگاه  به خدمت سیف الدوله  ابولحسن  علی بن عبدالله  بن حمدان التغلبی (333-356) در آمد  و نزد او درحلب و دمشق ماند  و به تاًلیف و به تعلیم  مشتغل بود.»

مشعل زنده گی فارابی به سال 339 در هشتاد ساله گی  خاموش و سیف الدوله که  مردی بود حکيم و شاعر ، خود بر جنازه او نمازگزارد . آری بدینگونه بود که مشعل زنده گی فارابی به خاموشی گرایید  و اما مشعلی  انديشه و تفکری را که او بر افروخته است  تا هم اکنون   درخشان است و سده  هاست که پرتو آن  راه پژوهشگران  در سرزمين های  گسترده ء فلسفه و حکمت  را روشن می سازد .  شيخ الريیس ابوعلی سينا نيز در روشنايي همين مشعل بود که به انديشه های ارسطو راه يافت .

شخصيت علمی و فلسفی  ابو نصر فارابی را می  توان عمدتاً  دردو بعد زيرين  مشخص  کرد :

نخست ابونصرفارابی  به حیث يکی  از شارحان بزرک فلسفهء یونان قديم .

دو ديگر ابو نصر به حیث يک دانشمند مبدع .

اوعلاوه بر شروح و تفاسیری که بر فلسفه و  منطق ارسطو نوشته است ، در ارتباط به اغلب علوم  مروج روزگار خویش نيز کتب ورساله های  جداگانه یی نوشته است . کتاب او در علم موسيقی  به عنوان مهمترين کتاب کهن در اين زمينه  پیوسته مورد توجهء پژوهشگران بوده و به زبان فرانسوی نيز ترجمه شده است .

داکتر ذبیح الله صفا  در ارتباط به مرتبت علمی فارابی می نویسد :

« فارابی مانند همه دانشمندانی که  در تمدن اسلامی عنوان فیلسوف داشته اند  از سراسر علوم عهد خود ، مطلع و در آنها صاحب تصانيف بوده است . اطلاعات وی در رياضیات  و موسيقی خوب ؛ ولی در طب متوسط بوده است . روش فلسفی او را  بايد فی الحقيقهء يک روش نو افلاتونی اسلامی  ناميد  و اين همان روشی است که پيش از فارابی  به وسیلهء  الکندی شروع شد  و بعد  از او  از طرفی  در آثار  اخوان الاصفا و از طرف ديگر  در کتب ابوعلی ابن سینا به مرحله ء کمال رسید.»

 

تفسيرگربزرگ :

 فارابی را یکی از شارحان و تفسيرگران  بزرگ فلسفهء یونان کهن می دانند  . چنان که شهرت او بيشتر  به آن تفاسير و شروحی  بر می گردد که او  عمدتاً از آثار ارستو و به ويژه از منطق و فلسفهء او  به دست داده است .

فارابی در نتيجه ء کار های تفسیری خویش از فلسفه و منطق ارستو توانسته است که او را به بهترین  گونه  برای مسلمانان بشناساند . چنان که اين امر  سبب گرديد تا  او را تالی ارستو بدانند  و لقب معلم دوم  به او بدهند.

با اين حال بايد گفت که فارابی با تفسیر و توضیح خویش از فلسفه و منطق ارستو ، توانسته است  او را در عرصه ء  فلسفه  در نزد مسلمانان به نهايت شهرت  و سیطره  برسانده است  .

شماری از پژوهشگران این احتمال را به دست می دهند که او زبان یونانی می دانست  و  از چنين راهی توانست تا  با فلسفهء یونان کهن و عمدتاً با انديشه ها ی  ارستو  و افلاتون آشنايي یابد .  همچنان اين احتمال در ارتباط به فارابی  وجود دارد که او مستقیماً به ترجمه های سریانی ارسطو و افلاتون دسترسی داشته و این زبان دا می دانسته ا ست .

شايد  چنيناحتمالاتی  از اين جا سرچشمه گرفته است  که او سالیان درازی در شهر حلب مشغول آموزش و پژوهش بود. اساساً مسلمانان زمانی با فلسفهء کلاسیک یونان و مکتب اسکندرانی آشنایی به دست آوردند که شامات( سوریه امروزین) و مصر در تصرف آن ها در آمد.

البته بیشتر باور ها بر این است که آشنایی مسلمانان با فلسفهء یونان، یک آشنایی مستقیم نبود؛ بلکه این آشنایی به وسیلهء ترجمه های زبان سریانی به دست آمده و بدينگونه فلسفه، سیاست و منطق یونان   به عالم اسلام وارد گرديد  .

فارابی را گاهی پس ازیعقوب بن اسحق الکندی فیلسوف عرب ، بزرگترین شارح ارستو و افلاتون می دانند و حتی گاهی با اندکی گذشت او را بنیاد گذار فلسفهء اسلامی گفته اند.  

ا ما  بعصی از پژوهشگران دیگر او را پس از محمد بن زکریای رازی (251-313) بزرگترین فیلسوف مسلمانان دانسته اند.

فارابی در کتاب " الجمع بین راًیی الحکیمین افلاطون الا لهی و ارسطاطالیس "  کوشيده است تا  اصول عقايد افلاتون و ارستو را با هم وفق  دهد . این که چرا فارابی و شارحان دیگر فلسفهء کهن یونان پیوسته کوشیده اند تا به گونه یی در همگون سازی اندیشه های فلسفی  افلاتون و ارستو  بپردازند ، داکتر ذبیح الله صفا دلیل این امر را در تاریخ ادبیات درایران این گونه بیان می کند :

« علت این امر آن بود که فلاسفه ء اسلامی  معتقد به صحت عقايد و استحکام دلایل اين  دو فیلسوف بودند و حقايق فلسفه  را منحصر  به سخنان  آن دو حکیم  می  شمردند و چنین  اختلاف عقايد  اين دو متفکر  را اخلال  در صحت  مبانی فلسفه  می یافتند ، در تطبیق عقاید آن  دو کوشش می کردند. »

جامعهء شناسی فارابی :

   فارابی سیاست مدن یا کشورداری  را زیر بحث حکمت علمی مطالعه می کند.  سیاست مدن از نظر او همان تدبیر و تنظیم  زنده گی مردم ، معیشت و اقتصاد آنها بر اساس قسط و عدالت می باشد .

حکمت را به دو دستهء نظری و عملی دسته بندی می کند. چنان که حکمت نظری از نظر او دانستن امور است آن چنان که هست و حکمت عملی انجام امور است آن چنان که باید.

فارا بی در جریان بیان حکمت عملی که از نظر او در بر گيرنده ء ( اخلاق ، تدبیر منزل و سیاست مدن ) است ، شیوه ها و راه های رسیدن انسان به فضیلت را نيز بر رسی کرده است.

او باور دارد که:« افعال و سنن فاضله باید پیوسته در شهر ها و در میان امت ها شایع باشد و همه مشترکاً آن را به کار ببندند و اما این کار امکان پذیر نیست مگر به وسیلهء حکومتی که در پرتو آن، این افعال و سنن و عادات و ملکات و اخلاق در شهر و در میان مردم رواج یابد.»

دیده می شود که فارا بی اخلاق و سعادت فردی را چیزی جدا از زنده گی مدنی نمی داند  . به بيان ديگر  انسان  در زنده گی مدنی است که  به اخلاق و سعادت فردی  دست می یابد . او انسان را ذاتاً مدنی الطبع می داند، یعنی این که  نياز به زنده گی اجتماعی و تشکیل جامعه در ذات و سرشت انسانها نهفته است . بناً تشکیل جامعه برای انسان یک امر ضروری است. برای آن که انسان  بدون زنده گی  و همکاری اجتماعی نمی تواند به بلوغ مراتب کمال دست یابد. 

فارابی در کتاب« السیاست المدینه» یا سیاست مدنیه غایت جامعه را سعادت می داند و از آن به عنوان خیر مطلق یاد می کند.

اما جامعه بالذات خیرمطلق نیست، بلکه از آن جهت خیر مطلق است که انسان را به سعادت رهنمایی می کند.

از این جا ست که جامعه از نظر او یا کامل است و یا ناقص.

جامعهء کامل، جامعه یی است که مردم آن جهت تکمیل نیازمندیها و رسیدن به سعادت با یکدیگر همکاری می کنند و همکاری پایهء اساسی زنده گی آن ها را تشکیل می دهد.

او ماهیت جامعه را وابسته به چگونه گی رهبری آن می داند مثلاً اگر جامعه یی به وسیلهء فردی دانشمند، با معرفت و با تدبیر اداره و رهبری گردد و رهبر  بداند که چی کسی را در چی کاری بگمارد، آن جامعه ،  مدینهء فاضله است.

در واقع رسیدن به سعادت واقعی به حکومت حکیم نياز دارد . بناً به نظر فارابی برای سیاستمدار بودن باید علوم و فنون و فضایل نظری را به دست آورد. چنين است که ازنظر او در مدينه ء که حکمت نباشد ، جهل حکومت می کند .

اجتماع از نظر فارابی به سه دسته ء زيرین تقسیمبندی می شود :

·        اجتماع عظمی ، اين اجتماع در بر گيرندهء همه جماعات است .

درفلسفهء  سیاسی فارابی هرچند که وسعت اجتماع بیشتر باشد به همان اندازه  آن اجتماع به کمال نزديکتر است .

·        اجتماع وسطی ، عبارت ازاجتماع امتی در جزیی اززمين می باشد .

·        اجتماع صغری به اجتماعی گفته می شود  که مردم يک مدينه را  که جزیی يک امت باشند  در بر گيرد.

فارابی اهل دهکده  و اجتماع مردم محله را  اجتماع نا کامل می داند . او جامعه را مدينه نامگذاری می کند  که  ترجمعهء  Polis یو نانی و   Civitae لاتينی است .

 فارابی که ديدگاه و انديشه هه یش را در پیوند  به چگونه گی و دسته بندی جامعه در « رسالهء فی مبادی آراً اهل الندينه الفاضله» بيان  کرده است ،  عمدتاً جامعه يا مدينه را به دو بخش تقسيم می کند .

1- نخست مدينه ء فاضله

2- مدينهء غير فاضله یا مدينهء  نازله .

ناگفته نبايد گذاشت که حکيم ابونصر فارابی را در اندیشه های جامعه شناسی  اش یک متفکر نور آور نمی دانند . تقسیمبندی او از جوامع مد نی برخاسته از انديشه ها و اوتوپیای افلاتون است . محمد علی ايازی در کتاب تحقق جامعهء مدنی در ايران  به نقل از جمهوری کتاب هشتم  افلاتون  می نويسد :« افلاتون پايه ء اصلی جامعه را انسان می داند ، انسانی که دارای حيثيت فرامادی است و امکانات مادی به تنهایی نمی تواند همه نياز های وی را بر آورده کند.

به همين دلیل مدینهء فاضلهء او دارای چهار صفت زیرين است :

حکمت ، شجاعت ، خویشتن داری ، و عدالت . افلاتون برای جامعه مطلوب خویش اشکال گوناگون  حکومتها را  مورد بر رسی  قرار می دهد  و حکومت فیلسوفان  و خرد مندان را پیشنهاد می کند .»

به همينگونه قدس اوگستين که در سده چهارم و پنجم ميلادی می زیست احتمالاً زیر تاثیر انديشه های افلاتون نوع جامعهء شناسی مذهبی را بر اساس مسحيت مطرح می کند ونهایتاً جامعه یا مدينه (Civitas  ( را به دو دسته ء زیرین مشخص می سازد:

1-                 مدينهء ناسوتی يا مدينه ء اهريمن Civitas Terrana))

2-                 مدينه ء لاهوتی یا مدينهء یزدانی  (Civitas coelestis)

اوگستين زنده گی بشر و تاريخ او را  ادامه ء نبرد در ميان مدينه ء یزدانی و اهريمن می داند .

 

مدينهء فاضله در انديشه ء فارابی:

فارابی ، مدينه ء فاضله را جامعه یی می داند  که در آن عدالت و سعادت واقعی حاکم باشد .  در جهت ديگر سعادت واقعی  از نظر او  سعادتی است که انسان تنها  می تواند آن را  در مدينهء فاضله  به دست آورد . سعادت  در مدينه های غیر فاضله سعادت واقعی نيست ؛ بلکه سعادت موهوم است . برای آن که هدف از اجتماع تعاون افراد  در اموریست که به وسیلهء آن می توانند به سعادت واقعی دست یابند .

فارابی مدينهء فاضله را به بدن سالم انسان همانند می کند . به َنظر او همان گونه که  در يک پيکر سالم  تمام اعضا جهت ادامه ء حيات با يک ديگر همکاری می کنند و هر کدام جايگاه و وظايف خاصی دارند  و در اجرای وظايف خويش از" دل " ( که ازديدگاه او رییس همه اعضای ديگر است ) تابيعت می کنند  به همان گونه  اهل مدينهء فاضله نيز در کردار خويش تابع رییس اول اند و هرکدام جايگاه مناسب  و وظايف مشخص خويش را دارند .

رییس مدينهء فاضله :

 فارابی هر کسی را به رياست مدينهء فاضله ء خويش بر نمی گزيند . به مفهوم ديگر هر کسی شايسته گی آن را ندارد که  به مقام رياست مدينهء فاضله ء  او تکيه بزند .

همان گونه که مدینه ء فاضله  از نظر فارابی  ويژه گیها و مشخصاتی  دارد ،  به همان گونه صفات و ويژه گيهایی را نیز برای رییس مدینهء فاضله مشخص می سازد .

رییس مدينهء فاضله بايد پيش ازهمه سالم الاعضا باشد ، صفات  نيکو و ستوده داشته و ازصفات ناشايسته به دور باشد.

تیز فهم و با ذکاوت  باشد ، حافظه ء قوی داشته باشد ، علم را دوست بدارد و منقاد آن باشد . از زن باره گی بپرهیزد ، به نوشیدن  شراب آزمند نباشد. راستی را دوست بدارد و با دروغ و دروغگو دشمن باشد . بزرگمنش بوده ودو ستدارکرامت باشد. عدل گستر باشد و عادل را دوست بدارد. با ظلم و ظالم دشمن باشد. صاحب عزم استوار باشد . متاع دنیا او را نفریبد و کلام آخر این که فیلسوف و اهل خرد باشد.  به نظر فارابی هر مدينه ء که آن فلاسفه و خردمندانی با چنين صفاتی رهبری نکند ، نه آن مدینه فاضله است و نه هم مردمان آنها امت فاضله اند .

باید ذکر کرد که سده ها پیش از فارابی ، افلاتون نیز دانش را معیار گزینش به رهبری مدينهء فاضله  دانسته بود . چنان که از او آمده است که :

« بسیار کسانی  به سوی رهبری می تازند  ؛ ولی تنها  آن کسی که  به علم سلطنت و رهبری واقف است ، خود را به هدف می رساند .»

 

مدینه فاضله ازنظر فارابی پدیدهء ثابت و غیر قابل تغیرنیست؛ بلکه مدينه فاضله يک جامعهء نظام مند است و اگر  دراین نظام خللی پدید آید که  چگونه گی آن را تغیر دهد ، درآن  صورت دیگرآن مدینه ، مدینه ء فاضله نیست.

مثلاً اگر رییس مدینه ء فاضله، صفات لازم را نداشته باشد و یا هم اگر با چنین صفاتی ستوده  متصف بوده ؛ ولی بعداً این صفات  در او خلل پذیرد و یا هم دستخوش نابودی شوند ، درچنین  صورتی نیز مدینهء فاضله ماهیت خود را از دست داده و به مدینه ء مبدله که در میان مدینه ء فاضله و مدينهء نازله قراردارد، بدل می شود. به بیان ديگر مدينهء مبدله درميان جامعهء عالی وفاسد قرار دارد و در آن ترکیبی  از آرای نيم و بد ديده  می شود .

 دسته بندی مد ينهء غير فاضله:

فارابی پس از آن  که  جامعه يا  مدينه را به دو بخش فاضله و غير فاضله  دسته بندی  می کند  و ويژه گيهای مدينهء فاضله و صفات رييس  اين مدينه را بر می شمارد ، آن گاه به گونهء زیرين  به دسته بندی و  توضیح مدينه ء غير فاضله می پردازد :

1- مدينهء جاهله يا مدينهء جاهلیه

 

مردم اين مدينه خير را نمی شناسند و باپندار باطلی که دارند خیر از نظر آنان همان چيزی است که خود می پندارند . چنان که آنها تنها لذت ، کامرانی و سلامت تن را خير می شمارند .  گمراهی ، عوامفریبی و دروغ در اين مدينه حاکم است . مدينه ء جاهله را فارابی در بر گيرنده ء تمام آن جوامعی  می داند  که آنها با سعادت حقيقی بيگانه اند .اساساً یک چنان جوامع یا مدينه هایی  نمی توانند به سعادت حقيقی  دست یابند. برای آنکه به نظر فارابی ، سعادت حقیقی تنها در مدينهء فاضله قابل دسترسی است و آن چيزی را که در مدينه های غیر فاضله  سعادت می انگارند ، سعادت موهوم است.

*- مدينهء ضروريه ،

 هدف در این مدینه تاً مین حد اقل نیازمندیهای زنده گی است ، مانند  خوراک ، پوشاک و مسکن.

* - مدينهء بداله ،

غايت اصلی در اين مدينه  گرد آوری ثروت است ؛ اما  این قروت بر هذف نیکو گرد آوری نمی شود .

* - مدينهء خست يا شقاوت ،

 اهل اين مدينه درپی لذت حسی  و شهوانی اند ، میخواره و علاقمند به داشتن زن های بسیارمی باشند. آنها در جهت ر سيدن  به ارضای تمایلات حسی و نفسانی خويش حتی در انديشه ء حفظ صحت و سلامت خود نيز  نيستند .

*- مدینهء الکرامه یا الوجاهه

در نزد اهل اين مدينه ثروت وسیلهء رسيدن به کرامت است . آن ها اهل تجمل اند . حق کرامت در نزد آنان  یا بر بنياد غلبه استوار است و يا هم بر بنیاد اصل و نسب .برتری جویی و شهرت پرستی هدف اساسی زنده گی آنها را تشکیل می دهد .

*- مدينهء تغلب یا تغلبیه ،

 غلبه و تسلط بر ديگران هدف اصلی اهل اين مدينه  است  در اين مدينه خشم ، شهوت و قدرت حاکم است . رییس آن در مکر ، فریب و قهر سر آمد ديگران است . هدف اصلی در این مدینه ستمگری است .

* - مدینهءجماعیه ،

در این مدینه هر کس خود را مساوی دیگری می  داند و در آن هرج و مرج مسلط است.

* - مدینهء نذالت ،

هدف اهل این مدينه  گرد آوری زر و سیم است .

2- مدينه ء فاسقه ،

هرچند اهل اين مدينه سعادت و خیر را می شناسند ؛ اما علم شان با عمل شان سازگار و هم آهنگ نیست . آنها در کردار و رفتار همانند اهل مدينه ء جاهلیه اند .

 

3- مدينه ء ضاله ،

 اهل اين مدينه  باور دارند که سعادت  تنها پس از مرگ تحقق پذير است . آنها در ارتباط به خدا  و افلاک عقايد فاسدی دارند.

4- مدينهء متبدله يا مبدله ،

 اين مدينه روزگاری مدينه ء فاضله بوده ؛ و لی به سبب پیدايي جهل و گمراهی و یا هم به اثر فاسد شدن اخلاق  رییس آن ، از مدینهء فاضله به مدينهء   متبدله ، تبدل يافته است . اخلاق رییس اين مدينه درنقطهء مقابل اخلاق رییس مدينهء فاضله  قرار دارد .

 

" فرشته ندری ابیانه " در کتاب " تحقق جامعهء مدنی  در انقلاب اسلامی ایران " در بحثی زیر نام "جامعهء مدنی ومدينهءالنبی   " پس از آن که به بیان دسته بندی فارابی از مدینهء غیر فاضله می پردازد ، در ادامه  می نویسد که فارابی  علاوتاً به دستهء دیگری به نام " نوابیت" نیز اشاره کرده است که این دسته  چنان بته خار های  که در کشتزاری می رويند ، در مدينهء فاضله پديد می  آیند و سبب ايجاد مشکلات و دشواری های اجتماعی می گردند  . از آن میان  پنج گروه زیرین با اهميت دانسته شده است :

*- { « جماعتی که غرض شان سعادت نیست ؛ اما افعال  فاضله دارند ، اینان را " غریبان" گویند.

* - جماعتی که به اغراض مدن جاهله تمایل دارند ، از اين روقوانین مدينهء فاضله را  طبق هوای خود تفسیر  می کنند تا به مطلوب برسند.

* - گروهی که قصد تحریف قوانين را ندارند ؛ اما  آن را درست در نمی یابند و مبانی دیگر  را استنباط می کنند و از حق  منحرف می شوند  وچون انحراف  شان ناشی از عناد نیست ، می توان به هدایت  و ارشاد آن ها امید وار بود  و این دسته را " مارقه " گویند .

* - جماعتی که قدرت تصور کامل ندارند  و به جهل خویش معترف نمی شوند . در عین آن که در جهل  به سر می برند ، سخنهای خویش را ظاهر مدلل عرضه می  کنند.( خواجه نصیرالدین طوسی  این دسته را " مغالطان " نامیده است .)

* - دسته ء دیگر به حکومت فاضله راضی نیستند و هرگاه فرصتی برای شان پیش آید ، مردم را از اطاعت آن بیرون می آورند.( خواجه نصیرالدین طوسی این دسته را"باغیان " خوانده است .)

 

آن گونه که پیش از این گفته شد فارابی  را در نظریات جامعه شناسی او یک دانشمند مبدع و نو آور نمی شناسند  .

احسان طبری  در " برخی برسی ها درباره ء جهان بینی ها  و جنبش های اجتماعی در ایران " در بحثی زیر نام " مقام تاریخی جامعه شناسی  فارابی "، آن جا که به بیان  دسته بندی و نامگذاری جوامع یا مدينه های فارابی می پردازد،   می نویسد که : « اصطلاحات فارابی ترجمهء درهمی از اصطلاحاتی است که افلاتون به کار برده ا ست  و فارابی  با الهام از افلاتون ، تقسیمبندی خاصی کرده است .»

 

فارابی به استقرار مدينهء فاضله ( که جز در رهبری فیلسوف  و حکیم  به دست نمی آید ) باور و اعتقاد استواری  دارد . چنان که او به فلاسفهء جهان اين پیام هشدار دهنده و طعنه  آمیز  را فرستاد ه است که :« اگر مدینهء فاضله در عالم نباشد ، مرگ از زنده گی برای فیلسوف بهتر است »}

 

با اين حال آن های که جامعهء مدنی را برای بهزیستی انسان ها و رسیدن آنها به کمال فضیلت  مطرح کردند  ،  هرگزموفق به زنده گی در آن نشدند ؛ بلکه  در زیر حاکميت جاهلان زنده گی به سر بردند . جام شوکران نوشيدند  و بر سر دار رفتند .

مدينه  فاضله در درازای تاریخ  آرمان شهر  همه نیک اندیشان را تشکیل می دهد . با دریغ تاريخ هیشه ادامه استبداد بوده است و از اين رو  اين بحث درحوزهء حکمت نظری باقی ماند و تجسم تاریخی خود را نیافت .

این که فارابی طعنه زنان به فلاسفه می گويد : اگر مدینهء فاضله در عالم نباشد ، مرگ از زنده گی برای فیلسوف بهتر است. شاید خود را در شهر حلب در زیر حاکمیت سیف الدوله  ابولحسن  علی بن عبدالله  بن حمدان التغلبی که مردی حکیم و دانشمندی بود  خود را در مدینه ء فاضله می دیده است ؛ زیرا از نظرفارابی و افلاتون شرط بزرگ و اساسی برای مدينهء فاضله ، رهبری آن به وسیلهء فیلسوف و حکیم است .

 اما  پژوهشگران اسلامی  در تاریخ  اسلام تنها مدينهء النی را تحقق تاریخی این  آرمان شهر یا مدينه ء فا ضله در روی زمين می دانند  که به وسیله ء پیامبر اسلام پی افگنده شد .

 

 

 


بالا
 
بازگشت