وطـــــن زردشـــــت

(زادگــاه زردشــــت در کــــجـــاســـــت؟)

 

تحقيق: پروفيسور يوسف شاه يعقوب اف

               برگـــردان: دکتـــر صاحبنـــظر مـرادی

 

آنسانکه راجع بزمان زنده گی آشو زردشت در بين دانشمندان همفکری موجود نميباشد، در باره مکان تولد و ظهور او نيز ملاحظات گوناگونی وجود دارند. اگر دانشمندان و اوستاشناسان تاريخ آريايهای آسيای ميانه را خوبتر ميدانستند اين انديشه های مختلف کمتر ميتوانستند ظهور نمايند. بايد گفت که اکثريت اوستاشناسان علمای اروپايی ميباشند و آنها بتاريخ مردمان آريايی توسط سرچشمه های يونانی، فارسی و عربی مخصوصاً نوشته های دورهء اسلامی شناسايی پيدا نموده اند. اين سرچشمه ها اکثراً درباره امپراتوريهای بزرگ هخامنشيها و ساسانيان حکايت دارند که در آريانای غربی (در پارس) وجود داشته اند. حتی پادشاهان پيشداديان و کيانيان که در دوره های خيلی پيش از هخامنشيها در آسيای ميانه حکومت کرده اند، نيز به ايران کنونی مربوط دانسته شده اند. بنابرين در ابتدا اوستاشناسان، اوستا و زردشت را به آريانای غربی متعلق دانسته اند. اما وقتيکه در عصر بيستم به آموزش اين اثرها عميق تر شدند، فهميدند که زبان آن به آريايهای شرقی نسبت دارد و اين موضع باعث بروز عقيده های مختلفی درين ساحه گرديد.

همه مورخان دوره اسلامی : ابن خردادبه، البلاذری، ابن فقيه، المسعودی، حمزه اصفهانی، ابن ياقوت، القزوينی و ابوريحان بيرونی زردشت را از آذربايجان و فعاليت دينی او را به درياچه اروميه وابسته کرده اند(1) الطبری، ابن اثير، ميرخوند پيغمبر آريانی را از فلسطين و فعاليت او را در آذربايجان دانسته اند(2). در انجمن آراء آمده است که، "زردشت از شهر اردبيل و سبلان ظهور کرده و اصلاً از شهری بود ميان مراغه و زنگان، که شيزنام داشت، به ری آمد و از آنجا به پايتخت شاه لهراسپ و گشتاسپ رفته است"(2).

در "نظام التواريخ" و "نفايس الفنون" آمده است. "زمانی که زردشت ظاهر شد و دين سابيان باز داشت و به دين مجوس دعوت کرد گشتاسپ از خراسان به فارس آمده و بعد بدين او بگرويد و به زند خواندن مشغول شد و آتشکده ها فرمودن ساخت"(3) يعنی ظهور او را از فارس دانسته اند.

عالمان اروپا ف. يوستی، خ. بر تولمی، خ. هرتسفلد  ی.خ.ملتان و ديگران وطن زردشت را از خاران ماد و گزان آذربايجان (شيز) ناميده اند.(4)

امروز با کشف واقعيتهای تاريخی نظريه طرفداران نسبت دادن زردشت به آريانای غربی خيلی کم شده اند، اما تعدد آراء در بين عالمانی که اوستا و زردشت را به اريانای شرقی متعلق ميدانند، نظير سغد، باختر، هامون (سيستان) و بيشتر خوارزم جريان دارد. ای. مارکوارت، ف ادرياس، يی. بين فيسيت، ا.کريستن سن، ان، س. نيوبيرگ، س، پ تالستوف، م. آشتيانی زردشت را از خوارزم گفتند.(5) و.ای.عبايف زردشت را برخاسته از مردمان سکايی دانسته است.(6) موافق عقيده طرفداران از خوارزم بودن زردشت، وی يک ادم جامعه پيش از تاريخ، يعنی موبد مردمان خوارزم بود، که عقيده های دينی او در نزد شاه اين ناحيه دستگيری نيافته اند و به نزد پادشاه تورهای سير ويشتاسپ ميرود و زير حمايه وی دين خود را گسترش ميدهد. از جمله ان. س. نيوبيرگ چنين می شمارد، که زردشت در اول در خوارزم در ساحل سيحون ميزيست و بعد به بلخ می آيد و درينجا عقيده های دينی خود را پهن مينمايد. زردشت به نزد گشتاسپ در عصر ششم پيش از ميلاد آمده بود که اين مقارن به همزمانی بودا و کانفسيوس ميباشد(7). يی. بينونيسيت نيز چنين عقیده دارد، که آيين زردشت در باختر رشد کرده است. بايد گفت که سواحل رود سيحون هيچگاهی به خوارزم اطاعت نميکرده اند و جزوی خاک خوارزم محسوب نميشدند، اما ريزشگاه رود سيحون به تورهای افراسياب و ارجاسپ اطاعت مينمود.

تعجب آنست که عالمان از يکطرف زردشت را مربوط به زمان پيش از تاريخ میدانند، از طرف ديگر وی را به عصرهای (6-7) پيش از ميلاد نسبت ميدهند؟ دانشمند تاجيک ح. مومين جانوا زردشت را از ترکهای ساحل راست رود سيلس (سير) می شمارد، که اين پندار کاملاً اساس علمی ندارد.

اکنون به سرچشمه های مراجعت ميکنيم، تا ببينيم در کدام اساس عالمان وطن زردشت را خوارزم گفتند. سرچشمه ايکه از خوارزم ياد ميشود، مهريشت است، که در آن گفته ميشود: "آنجائيکه شهرياران دلير قوای بسيار مرتب سازد: آن جائيکه کوههای بلند و چراگاههای بسيار برای چارپايان... موجود است، آنجائيکه درياهای عميق و وسيع واقعست، آنجائيکه رودهای پهن قابل کشتيرانی با امواج خروشان به سنگ خارا و کوهها برخورده بسوی اشکت پارواته، مرو، هرات بسوی سغد گاوه و خوارزم می شتابند(8). در آنجا از رودهای هرات، آمو و زرافشان و سيحون سخن ميرود و خوارزم در کنار ولايتهای مرو، هرات و سغد ذکر ميشود. اما درباره آنکه زردشت از خوارزمست، اشاره ای نيست. در ميان 15 ناحيه از نواحی عريضه هی، سواهی و فرا دادافشو، ويدا دافشو، بريشتی و وروسريشگی باين کشور خوانيرسی.1* درخشان آنجائيکه ستوران آرا می دارند و پناهگاه سالمی ستورانست، مهر توانا نظارت ميکند"(9) .

درينجا که خوانيرس ياد ميشود، که به جغرافيای آن اريانای مرکزی وارد ميگردد، يعنی بآن سرزمينهای افغانستان امروزی و آسيای ميانه داخل ميشوند. رود ايش2* به ايشکت پروتی ميرود، که کابلدره و ثانياً هند در نظر ميباشد. در بندهشن در باب 17 گفته ميشود، که ايم جمشيد آتش فرنبغ را در کوهها فررامندين خوارزم بنياد گذاشت. در زمان ويشتاسپ آتش فرنبغ در کوههای اپرشن کابل گذاشته شد. همينطور اينجا اشاره ای آنکه زردشت از خوارزم باشد، نيست. در ونديداد در بين 16 کشوريکه اهورامزدا آفريده، نام خوارزم را نگفته اند، اما معلوم نيست که محققان از چه رو آريان ويچ را با خوارزم نسبت ميدهند.

بفکرما يکی از سببهای به خوارزم نسبت دادن آريان ويچ اين کاوشهای باستان شناسی سالهای 30-40 درين ناحيه از طرف باستان شناسان شوروی با سروری س.پ.تولستوف بود. خرابيهای تو پراق قلعه مرکز شاهان خوارزم با نام فير با قصر و معبدهای بزرگ گشته بنای کوی کريلگن قلعه با حشمت که با عصرهای 1-4 پيش از ميلاد و 1-5 ميلادی نسبت دارند و صدها يادگاری ديگر که در سبک سوفستی معماری آرياييان ميباشد کشف شده و توجه اوستا شناسان را بخود جلب نمودند، و با اين سبب خوارزم را وطن زردشت دانسته اند. شايد به خوارزم نسبت دادن نام خيوا يا خيوه نيز نقشی داشته باشد. زيرا در اوستا کشور خوانيرس در آريان ويچ جای دارد. بعبارت ديگر آريانويچ در خوانيرس است. واژه خيوا و خوانيرس از يک ريشه بوده معنی مملکت مرکزی را دارند. اما خيوای خوارزم خوانيرس شده نميتواند، چونکه موافق گفته بندهشن در خوانيرس بزرگترين کوه از جمله چيکک دايتی جايگير بود. طوريکه معلومست در خوارزم و خيوا چنين کوه بزرگ وجود ندارد. امروز که کهن ترين معبدهای آتش در باختر کشف شده اند، خود عقيده وطن زردشت بودن اين جا را تصديق مينمايند. اول آنکه گفته های سرچشمه ها درباره زمين آريانويچ به خوارزم راست نمی آيد. در ونديداد درباره آريانويچ گفته ميشود "نخستين سرزمين و کشور نيک که من اهورامزدا آفريده ام  آريانويچ بود، برکنار رود دايتی نيک. پس از انگاه اهريمن همه تن مرگ بيامد و به پتياره گی (اژدها) در رود دايتی بيافريد و زمستان ديو آفريده را برجهان هستی چيره گی بخشيد. در آنجا ده ماه زمستان است و دو ماه تابستان و در اين دوماه نيز هوا برای آب و خاک و درختان سرد است. زمستان بدترين در آنجا آسيبها* را فرود مياورد"(10) تدقيقات تاريخی اقليمی خوارزم نشان ميدهد، که درينجا هيچگاه در طول تاريخ چنين سرديها نبوده است. پس آريانويچ را در خوارزم جستن اشتباه ميباشد.

از وطن زردشت تنها در ونديداد ياد ميشود. در فرگرد (نوزدهم) چهار نقل شده است. "زردشت از جايی برخاست و بی هيچ ترس و وهم سنگ چندی که از آفريدگار – اهورامزدا گرفته بود، بچرخ آورد. اهريمن پرسيد... تو، که برفراز کوهی در کناره رود دراج در خانه پوروشاسپ ايستاده ای اين سنگها را از کجای اين زمين پهناور گاوثانی دور کرانه برگرفته، برای چه آنها را به چرخ در آورده ای"؟ درين متن دقت نمائيد که خانه پدر پيغمبر آريايی در کنار رود دراج نامبر شده است. در بند يازدهم همين باب باز گفته ميشود: "زردشت به فراز کوهی در کناره رود دراج نيايش کنان به پرستش به بارگاه اهورامزدا، به امشاسپندان نيک بهمن اردیبهشت شهريور و سپندارميزد نشسته بود". درينجا نيز زادگاه او دراج معين شده است. در بندهشن باب 20 آمده است که، "رود دراج در آريانويچ بوده، خانه پوروشاسپ پدر زردشت در کنار اوست". در باب 24 گفته ميشودآریبشی که "رود دراج رود بالا بوده، خانه پدر زردشت آنجاست".

در يسنای 19 بند 18 آمده است: "کدام اند آن پنج ردان (رهبر) نمانپت - خانه خدا، ويسپت- دهخدا، زنتوپه – شهرخدا و دهيوپت – ولايت خدا و هيربت در راغ زردشتی".

درينجا راغ را نيز به زردشت نسبت داده اند. از تحليل سرچشمه ها برمی آيد:

1- در ابتدا فعاليت دينی زردشت درراغ شروع شده است،اما وطن پدرش ومحل تولدش دهه دراج بوده است.

2- راغ در همانوقت يکی از ناحيه های بزرگ باختر به شمار ميرفت و در ادارهء آن خانه خدا، دهخدا، شهر خدا، هيربت و ولايت خدا يعنی کی شاه اشتراک داشته اند. يعنی بعلت منسوب دانستن زردشت به سرزمين مادها از سوی پژوهشگران و اوستا شناسان راغ را که در يسنا آمده است راغ زردشتی ناميده اند. از اينکه اوستا شناسان تنها از ری ايران کنونی آگاهی داشته اند و واژه "راغا" يا "راگا" را ری تعبير نموده و زردشت را از مردم مادها دانسته اند، که اين برداشت اساسی منطقی ندارد.

اوستا شناس ای. هرتسفلد وطن مادری و محل تولد زردشت را نيز راغ - ری در ايران بوده می حسابد. بعقيده اين اوستا شناس دين آورده زردشت را شاهان ماد نمی پذيرند، ازينرو به آريانای شرقی می گريزد و شاه سيستانی ويشتاسپ داعيه او را قبول و زردشت را مورد پشتيبانی قرار ميدهد.

تدقيقات درباره تاريخ و جغرافيای اوستا نشان ميدهد که، ری ايران راغ زردشتی نيست. اول آنکه واژه "راغ" در نواحی باختر شرقی جای خيلی معلومست و با نام های مثل پشته راغ، پستی راغ، کمراغ، راغ، راغون، راغستان، راغک، راغدشت و غيره دهها دهه و موضعها وجود دارند که ميشود بالای آنها مکث علمی نمود. بنابرين ناحيه ری را راغ دانستن اوستاشناسان اشتباه می باشد، و واژه "راغ"، "ری" شده نميتواند و این کاربرد جز قرینه سازی بیش نیست.

معلومست که راغ از جمله 16 سرزمين اوستايی بوده و يکی از محلات بزرگ و واحدهای اداری ولايت بدخشان در افغانستان بوده، زياده از 180 روستا دارد. در زمان زردشت راغ ولايت بزرگ بوده است. از بسکه اوستا شناسان از راغ در بدخشان (باختر شرقی) آگاهی نداشته اند، آنها ری را بعوض راغ قرينه سازی کرده اند و زردشت را به ری نسبت داده اند.

من از آن اوستا شناسان در تعجبم، که وطن زردشت را در ماد دانسته و زبان گاتها را به لهجه آريانای شرقی نسبت ميدهند. چطور ميشود، که زردشت در مملکت مادها تولد شده، آنجا بزرگ شود، معلومات گيرد و دعوای پيغمبری نمايد، اما به سبب آنکه سروران مادها دين او را نپذيرفته، و اورا مورد تعقيب قرار دادند، وی به باختر فرار نمايد و اينجا کتاب خود گاتها را به لهجه آریانای شرقی نوشته، باری از وطنش و شاهان آن ديار نامی نبرد.

در گاتها از "کیها" ی خودسر آريانای شرقی اوسيچ، کراپانها – و از رقيبان خود با درد و الم می نويسد. چرا در باره سرداران مادها چيزی نگفته است. يا گاتها را به لهجه آريایيهای غربی نه بلکه به گويش آرياييهای شرقی مينويسد. چگونه او در يکمدت کوتاه لهجه آرياييهای شرقی را از بر کرد و به آن کتاب نوشت، و حتی لغت "زند" را برای فهميدن آرياييهای ديگر ترتيب نمود. بنابرين عقيده این گروه دانشمندان که وطن زردشت را در آريانای غربی ميدانند پايه علمی و منطقی ندارد.

اکنون می آييم به سر عقيده عالمانی که وطن زردشت را از گزان شيز اذربايجان میدانند. آنها نيز در زمينه دليل قطعی و استدلالی ندارند و تنها برای آنکه نام آذربايجان معنی (غنی از آتش) را دارد، که شايد شکل اصلی (کلمه آذربغان باشد) و درينجا در شيز در زمان ساسانيان معبد بزرگی آتش پرستان عمل مينمود، ازينرو آنرا بوطن زردشت نسبت داده اند. در بخشهای اوستاگاتها ويشتها نام آذربايجان – اترپادکن نيست، اين نام تنها در زمان پارتها و ادبيات پهلوی پيدا ميشود. ديگر اين که معبدی در شيز بوده بزمان پارتها، ساسانيان نسبت دارد و در وی حتی آثارهای زمان هخامنشيها يافت نشده است. همه اين دليلها بآن گواهی ميدهند که عقيده زادگاه زردشت را به آذربايجان نسبت دادن نيز پايه علمی ندارد.

در باره اينکه چرا مورخان اسلامی زردشت را از فلسطين گفته اند و با ابراهيم پيغمبر يهودیان يکی دانسته اند و اين آميزشها کی و چگونه پيدا شده اند، بايد گفت، که سال 539 پيش از ميلاد کوروش کبير بابل را فتح نموده و همه اسيران از جمله يهودیان زيادی را که در اسيری و غلامی بسر می بردند، آزاد نموده و با زنی بنام سارا از يهودیان ازدواج کرد. از همين زمان يهودیان کوروش را فرستاده خداوند برای آزادی خود شناخته اند و او را چون انبيا تقدیس میکنند. آنها در دربار يهودیان کار ميکردند و به دين و آيين آرياييها از نزديک آشنا شده اند. شايد آميزش برخی از جنبه ها و ارزشهای دينی در همانوقت به کتاب تورات وارد شده باشد. اين کار بيشتر در دوره اسلامی بعد از آرییان و بدست عربها در آمدن اين سرزمين و بعوض مزدايسنا و خط اوستايی جاری شدن خط عربی سرعت پيدا کرده است. محمد معين درين باره درست مينويسد: "پس از حمله اعراب به ايران همچنانکه دين مزدا يسنا در برابر دين اسلام سر اطاعت فرود آورد و زبان ايرانی بزبان تازی مخلوط گرديد و خط پهلوی از استفاده باز ماند و رسم مرز و بوم ايران ديگر گشت. داستانهای ملی ما نيز با قصه های سامی آميخته گردید. پادشاهان و داستانهای ايران با پيغمبران بنی اسراييل رابطه و خويشاوندی يافتند. از جمله زردشت و تنی چند از فرشتگان و شاهان با چند تن از پيغمبران سامی و بنی اسراييل منتسب گرديدند. موبدان زردشتی نيز که خود منبع اخبار تاريخی و داستانهای ايرانی باستان بوده اند، نظر به تعصب قشريون کوشش کرده اند تا پيروان مزد يسنا را همچنانکه پيغمبر اسلام گفته بود، در زمرهء اهل کتاب وارد نمايند. ازينجاست که زردشت را با حضرت ابراهيم پیغمبر آميزش داده اند." یا یکی گرفته اند، اين موضوع دامنه دار است و درينجا ما ازين بيشتر سخن گفته نميتوانيم.

اکنون می آييم بعقيده عالمانيکه وطن زردشت را به باختر نسبت داده اند. بايد تذکر داد که اکثريت علمای يونانی قديم که اوستا شناسان بوده اند، زردشت را از اهل باختر دانسته اند. در تاريخ خلق تاجيک 1998 دولت کيانيان باختر را از دولتهای بزرگ و زردشت پيغمبر را باختری شمرده اند. اين عقيده را همه وقت محقيقین چون و.تماشيک، و گيگير، ای.م. دياکانف، ب. غفوروف و مولف اين سطرها طرفداری کرده اند.(13)

 امميان مارتسيلين درباره زردشت باختری نوشته است، که او اساسگذار قاعده و قانون نو در باختر و جهان ميباشد.(14)

سالهای آخر ای.و. پيانکف نظريه ای از ساحل درگام بودن زردشت را در سغد پيشنهاد کرده است. طوريکه در بالا آورده شد، موافق نوشته مولف ونديداد خانه پدر زردشت در ساحل رود دراج در آريانويچ جای داشت. ای.و. پيانکف به تحليل معنا و مضمون واژه دراج، پرداخته مينويسد: "ريکه دراژه ايز اوسيتينسکيخ تکستف اوپامينوته تولکه فی" ويديودادی" (XIX,4) فی پديژنای فارمی Drajya ... (15) نامبرده سعی ميکند تا با جستجوی معنی دراج و قرينه سازيها برای زردشت وطن جديدی در سغد پيدا نمايد.

اول آنکه در اوستا گفته ميشود، که پيغمبر در کنار رود دراج تولد شده است نه دريا جا و نه در گام.

دوم اينکه درياجا معنای درواز را نداشته معنای حوض يا قول جای آب جمع شدن را دارد. مثلاً مولف "حدود العالم" قول اسکندر را در پرگر درياجا ناميده است.(16)

سوم .. در گام اصلاً کانالست که از زرافشان در عصرهای چهار و پنج پيش از ميلاد ساخته شده است و زمانش بزمان زردشت درست نميايد.

چهارم واژه "درگام" معنای دريا يعنی رود سيراب  را دارد، از همين ريشه عبارت اب دريا گرفته شده است.

پنجم واژه "دراج" هم رود و هم محل است. بنابرين عقيده ای.و. پيانکف دربارهء آن که زردشت يا پدر آن از ناحيه درگام سغد باشد پايه علمی ندارد.

بعقيده ما و به شهادت اسناد تاریخی فعاليت دينی زردشت در باختر گذاشته شده است و از همين سبب جايهای گشت و گذار پيغمبر را در ناحيه های باختر شمالی، حوزه ميانه و بالا آب رودخانه دايتيا (دايتی) جستن لازمست.

بنابرين ما در خريطه امروزی افغانستان و تاجيکستان جايهای را پيدا نموده ايم، که بگفته سرچشمه های اوستايی هماهنگی دارند. مثلاً در تاپان ميکی درواز بدخشان افغانستان در ناحيه کوف ديهه و رودی بنام "دراج" تا هنوز باقيمانده است و بعقيده ما با دلایلی که بیان شد. اين دراج وطن پدری زردشت ميباشد. واژه "darade" را اوستاشناسان رودی که از بالا می آيد ترجمه کرده اند و اين درست است. ديهه امروزی که دراج نام دارد همين معنا را دارد. به نظر ما ديهه دراج ناحيه کوف درواز همان وطن زردشت ميباشد. درينجا ديهه ای با نام ايمی نو و ايمی کهنه ايميتل يمی و يما وجود دارند. طوريکه از ادبيات اوستايی معلومست، واژه ايم، ايمی، يمی، يما نام قديمی جمشيد ميباشد. در مهاباراته، ويدا ايمی مقام خدايی دارد. نورستانيها خدای بزرگ را ايمه مينامند. درين ناحيه ها باز نامهای قديم بمانند سيپخ، خيودر، و خشيديو، سينديو، مدگه، زرين آب، آب زنگ، جم کوه فروش (فره وش) وجود دارند که اين نام ها در اوستا هستند.

سفر کوهها، خانها (خاون) شاوون کوفه، کاف (کوه بلند)، یخچ و دهها نام ديگر هستند، که در زبان امروزی تاجيک ها نا مفهومند و بزبانهای قديم اوستايی – گاتی و ويدی هماهنگی دارند که از قديم بودن اين ديار گواهی ميدهند.

امروز زبان شناسان باين عقيده اند، که زبان گاتها که بقلم و زبان زردشت مربوطند از زبان باختر دوره های بعد تفاوت دارد، يعنی زبان گاتها زبان باختريان شرقی میباشد(17).

موافق روايت بند هشن شجره زردشت از قرار ذيل است: زردشت پسر پوروشاسپ پسر پيترسپ، پسر حجاسپ پسر سپتيامه، پسر ويداشت، پسر انزوم، پسررزان پسر دوراسروک، پسر منوچهر(18). در اساس تحليل شجره ها نامهای اولاده (بزرگان) زردشت و ديگر بزرگان باختر با اسم اسپ پيوست بوده است. مولف کتاب "تاجيکان در آينه تاريخ از آريان تا سامان" امام علی رحمانوف به خلاصه درست علمی منطقی آمده است، که اين نامها خاص مردم باختر بوده، به اين سرزمين منسوبيت داشتن زردشت را نشان ميدهد. بايد تذکر داد که باختر قديم مخصوصاً بخش ختلان و بدخشان و ناحيه های راغ، چياب و رستاق وطن اسپان آسمانی آريايی اين ديار بحساب ميرود. بنابرين نامهای اولاده اولين پيغمبر آريايی با اسپان آسمانی آريايی علاقمند بوده که خود دليلی از همين ديار بودن زردشت را ميرساند. اسپ را در اوستا رمز آفتاب و آتش مقدس می شمارند. طوريکه مولف بندهشن مينويسد، تا پادشاهی کيخسرو آتش در درياچه کيانسه بود، وقتی آتشکده را خراب کرد آتش را دريال اسپ خود گذاشته قوه تاريکی و ظلمات را دور و زمين را روشن ساخت، يعنی معبد آتش را ساخت.(19)

در داستان فرشته پيروزی بهرام يشت کرد (3-9) گفته ميشود: "بهرام اهورا آفريده، در کالبد اسپ سفيد زيبا، با گوشها و لجام زرين بسوی زردشت می آيد"(20). همينطور در آيين مزدا يسنا اسپ رمز حيوان آسمان، بزرگ فرشته، سنبل، زوری، بهادری، فرری (روشنايی الهی) و بزرگی اولاد زردشت را نشان ميدهد. در زند اوستا نام مادری زردشت را دوغدويا دوغدوغه گفته اند و دوغدوغه از ملک راغ بوده است(21).

(درینمورد اعتقاداتی وجود دارد که روینج راغ زادگاه زردشت پیامبر بوده است.)

واژه "دوغ" امروز در زبان مردمان درواز، راغ و کولاب مثل تمام مردم تاجيکستان و افغانستان زنده است و معنايش کسی، که دوغ تيار مينمايد، يعنی از ماست (جرغات) دوغ میسازد. ديهه دراج هم مرز با راغ است و بين آنها فاصله چندانی نيست و بين دروازيها و راغی ها چون مناطق همسایه و نزدیک از قديم رابطه خويشاوندی وجود داشته است.

از پدر و مادر زردشت پنج پسر: زردشت، ردوشتر، رنگوشتر، نوتريگا، نايوتيس و خواهر مديو مانگه بدنيا آورده اند.(22) نامهای به اشتر پيوست بودن زردشت و دو برادرش نيز از باختر بودن آنها را تصديق مينمايد. زيرا اشتر دو کوهانه را زاده باختر ميدانند. اشتر در سنت آرياييها و باختريان حيوان مقدس حساب ميشود. ازينرو نام اشتر را در کنار نام نوزادان خود بر می گزيده اند. همينطور ما پيغمبر آرياييها زردشت را از باختر شرقی بر می شمريم و اين ناحيه ها که از آنها نام برديم شامل آريانويچ بودند. تدقيقات باستان شناسی در ختلان قديم نشان ميدهد که در هزاره دوم پيش از ميلاد در باختر شرايط های اقتصادی و سياسی بوجود آمده تاسيس دولتی بزرگ آرياييها را طلب مينموده اند.  برای تشکيل نمودن دولت بزرگ عقيده ای لازم بود، که تمامی آريایيها را باهم متحد سازد. منبع چنين باور عقيده دينی عموم آريايی يکتاها پرستی بود، که آنرا اولين پيغمبر زمین زردشت بوجود آورد.

زردشت به دربار گشتاسپ آمده به او فهماند که در آسمان خدای يکتاست و در زمين هم یک شاه بايد باشد، گشتاسپ اين عقيده را پذيرفت و دولت بزرگ آرياييهای کشاورز را تشکيل نمود. اين دولت کيانيان بود که مرکز آن شهر بلخ در باختر ميباشد.

پاورقيها:

1- محمد معین. مزدیسنا و تاثیر آن در ادبیات پارسی . تهران، 1326 ص64.

2- همان جا، ص.65.

3- همان جا، ص 65

4. Just F.Geschinchte I rans von den altesten reiten bis zum Ausgang der sasaniden // GIPh. II. S. 402-404; Bartholomae Ch. Altiranuches worterbuch. Strass Burg, 1924; Mylton J.H Early Zoroastriansim. Ler. 1913; Zerzfeld E. Zoroaster and nis wold. Princeton. 1947. P. 187-190

5- مارکوارت ج. ایرانشهر ناچ دیر جیوگرافی. دیس. پس. موسیس. ایکسورنسی.، 1901 س.55: نیگ. آشتیانی م. زردشت تهران 1979؛ تالستاو س.پ دریونی خاریزم. 1948.

6- ابایف و.ن. میف و ایستاریه در گتخ زراسترا// ایستاریکا. فیلالاگیچیسکی ایسلیداونیه. م. 1974، ص 320.

7- نیبیرگ چ.س. دای ریلیجیانین داس/ رانس. لیپز، 1998، ص 991.

8- اوستا مهر یشت، 12.

9- اوستا مهر یشت، 15.

10- اوستا وندید، فرگردی 1.

11- بیبلیا، کتاب ایزرا، باب 1 ، 1992 معین مزد یسنا، ص. 67

12- محمد معین کتاب ذکرشده. ص 67.

Tomaschek W. Centralasiatische Studien. 1877, s.70; Geiger w. Ostiranische Kultur im Altertum. Erlanden. 1882, s. 126. дьяконов. И.М. очерки Истории древего ирана., 1961, с.5963 , 77 Гафуров Б. Таджики, М., 1972, с. 52-53. История тоджиксуого норода. Душанбе, 1998, с.227; یعقوب اف یو. تاریخ قدیمی خلق تاجیک. آلماتا.، 2000، ص 78- 80.        

14- امین مردیلین (22،6،32) .

15- پینکا. ی.و. زاراستار در ایستاری آسیای مرکزی: پربلیمه میسته  در وریمیه- و.د.ی. شماره 3، 1996، ص، 10.

16-  حدود العالم. دوشنبه 1993.ص 26. یعقوب اف، سیلسکی پاسیلینیه گارناگا،ساگدا،دوشنبه 1988.ص. 17.

17- ساکالوف س.ن. باکتریا و رادینازاراستریزما//اوستا سنگ پطربورگ.1997. ص.9-10.

18- بوندهشن، م. 1977 ، ص . 289.

19- رحمانف ای از اریان تا سامان . لندن 1999، ص، 47-49.

20- بندهشن ص ، 280.

21- زند اوستا. وال 3. ص، 151.

22- زادسپیریم، 15.5


 

1* - خوانيرس که گاهی به نام خانيرس يا خنيرس هم ياد ميشود شرقی ترين قلمرو باختر و جزوی اريانويچ ميباشد. مورخان بنابر دلايل و علايم جغرافيای اين قلمرو را به بدخشان نسبت ميدهند. مباحث اين نبشته بيشتر اين نظر را تائيد ميکنند. يکی از مختصات آريانويچ سرزمين سرد و کوهستانی ميباشد، جائيکه رود ايش و چراگاههای فراوانی واقعست که همه اين گفته ها با بدخشان تطابق مينمايد.

2*  - رود ايش همان انبار آب یا جهیل شیوه میباشد که نام خود را "ایش" تا هنوز در نزد عوام حفظ کرده و بزرگترین منبع ذخیره اب در منطقه بین راغ و شغنان میباشد.

* - سردی هوا درین مناطق تا هنوز بهمین گونه ادامه یافته است. بگونه ایکه شاعر محلی میرزا رجب راغی نوشته:

ز عقرب تا به جوزا زیر برفم         بهار و تیر ماهی نیست ما را

 

 


بالا
 
بازگشت