در اندوه مرگ بزرگترين افغانستان شناس تاجيک

 

دکتور صاحبنظر مرادی

 

با تأسف فراوان اطلاع حاصل نموديم که پروفيسور دکتر حقنظر نظروف بزرگترين افغانستان شناس تاجيک در شهر دوشنبه پدرود حيات گفته است . وفات اين مورخ وافغانستان شناس بلند آوازه را به تمام خانواده بزرگ تاريخ و فرهنگ در کشور هاي تاجيکستان و افغانستان، علي الاخص به خادمان علمي اکادمي علوم تاجيکستان تسليت ميگوييم.

استاد حقنظر نظروف سالهاي دراز عمر خود را به پژوهش هاي ارزنده علمي تاريخي در حوزه تمدن آريايي به خصوص افغانستان شناسي وقف نموده و در نتيحه آثار ارزشمندي را در ساحات روابط سياسي، فرهنگي و تاريخي آسياي مرکزي به وجود آورده است. شادروان نظروف در زمان حکومت محمد داود مدتي به حيث کارشناس شوروي در افغانستان کار نموده و خود شاهد بسا مناسبات اجتماعي و فرهنگي در ميان مردم افغانستان بوده است و با چهره ها و شخصيت هاي شاخص سياسي افغانستان از نزديک آشنايي داشت. موصوف در عرصه هاي تاريخ پژوهش هاي فراواني نموده و ما عمدتاً از آن کار کرد هاي ايشان  مختصراً نام مي بريم که پيرامون تاريخ و تحولات اجتماعي در افغانستان اختصاص يافته اند. 

- شاد روان نظروف براي وصل نمودن برهه هاي از هم گسيخته تاريخ و فرهنگ اين حوزه تمدني نخستين اثر خود را بنام "روابط امارت بخارا با افغانستان" به وجود آورد که در آن از برپايي دولت ابداليهاي دراني در قندهار تا سقوط امارت منغيتهاي بخارا پس از پيروزي انقلاب بلشويکي، اکتبر ((1917 استقلال افغانستان (1919) و روابط عديده حکام کابل را با امراي بزرگترين پايتخت آسياي ميانه به صورت مفصل رقم زده است.

ـ کتاب سيد جمال الدين افغاني و مکتب سياسي و اجتماعي او؛ نيز از کار کرد هاي معتبر علمي پروفيسور حقنظر مي باشد، وي ضمن تحليل و ارزيابي شرايط زمان و مکان ظهور سيد جمال الدين را ناشي از استعداد ويژه اجتماعي جامعه افغانستان دانسته و او را زاده تباري ميداند که اجدادش در نخستين سده هاي دوره اسلامي در برابر فساد اموي بپا خواسته اند و در خراسان بزرگ دست به ايجاد دولت هاي ملي زده اند.

 امارت امير حبيب الله کلکاني پس از استقلال افغانستان، مولف در آنروز گاريکه ذهن مردم پر از احجاف و جعليات سياسي رسمي در باره حبيب الله کلکاني بود، به معرفي او مبادرت ورزيده و  شايد اولين کسي باشد که به تحقيق و تحليل عنصر عياري در روان اجتماعي افغانستان پرداخته و به اين نتيجه ميرسد که هر آنگاهي که تاريخ کشور آبستن سانحه هاي تاريخي گردد، مردم رهبران خود را در عمل در ميابند و حبيب الله کلکاني زاده روان اجتماعي افغانستان و دست پرورده مکتب عياري خراسانيان است نه آنکس که معاندان نا جوانمردانه در باره اش سخن گفته اند.

ـ جنبش هاي سياسي اجتماعي در سالهاي بيست قرن بيستم در افغانستان، اثر سخت کوشانه ايست که نويسنده آنرا بزبان روسي تأليف نموده و مباحث خود را از استقلال افغانستان در عصر شاه امان الله آغاز نموده و درنگي بر تحولات سياسي، اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و اصلاحات دوران اماني آغاز و به بررسي جنبشهاي مشروطيت اول و دوم، فرو رفتن حکام افغانستان در مناسبات قبيلوي، حل دموکراتيک مسئله ملي، دموکراسي تاجدار شاهيي، ظهور احزاب و گروه هاي سياسي در افغانستان و سقوط سلطنت مي پردازد.

ـ عمده ترين اثر در خور توجه شادروان نظروف، تأليف کتاب "مقام تاجيکان در تاريخ افغانستان" ميباشد که در حجم 712 صفحه تأليف وچاپ گرديده است.

اين کتاب با توجه به اهميتي که در روشن ساختن تاريخ تاجيکان در آسياي ميانه و افغانستان و روابط اجتماعي آنان با ساير اقوام آسياي مرکزي دارد و مولف در تدوين آن عمده ترين منابع کتبي افغانستان، ايران، هندوستان، آسياي ميانه و تحقيقات ايگور ميخايلويچ ريسنر افغانستان شناس مشهور روسي را مرور و مورد استفاده قرار داده است، از سوي سفارت افغانستان در شهر دوشنبه، در تهران به چاپ رسيده است. زمانيکه کتاب متذکره از چاپ بر آمد طي برگزاري همايش مهم علمي در اکادمي علوم تاجيکستان معرفي گرديده و دانشمندان و مورخين کشور هاي افغانستان و تاجيکستان راجع به اهميت علمي آن اظهار نظر نمودند.

لازم به تذکر است که در فضاي کسالت بار فرهنگي سده هاي گذشته در افغانستان و با توجه به واقعيت زدايي ها و انديشه ستيزي هاي حلقات معين که مشغول نگارش امور تاريخ رسمي در کشور ما بوده اند، نگارش کتابي چون " مقام تاجيکان در تاريخ افغانستان" ميتواند حايز اهميت استثنايي باشد. مولف خود معتقد بود، در شرايطي که تاجيکان در افغانستان به حيث وارثان اصيل بخش مهمي از سرزمين، تاريخ و تمدن آسياي مرکزي، که در شکل گيري ادوار عروج فرهنگ و رنسانسهاي شرقي نقش برازنده يي داشته اند ، سوگمندانه امروز در خانه خويش بنام "اقليت" ناديده گرفته ميشوند، و حق و حقوق شهروندي شان دچار توطئه ! و ناسپاسي هاي برتري خواهانه عده يي قليلي از دولت مردان متعصب و حاميان شان قرار گرفته است. همزمان تاجيکان شوروي نيز به حيث يک قوم بيريشه از سوي حکومتداران کرملين ارزيابي ميشوند و در باره واقعيت هاي تاريخي آنان متکي بر منابع و اسناد خود ساخته و جعلي خود و متحدين منطقوي شان صحبت مي کنند  و سرزمين نياکاني شان دچار تروريزم  بي عدالتي گرديده است. درين حال نگارش اين اثر يک ضرورت علمي و پاسخي در برابر اجحاف گرايان و واقعيت ستيزاني بود که ميخواهند شواهد زنده تاريخي را به خاطر دست يابي به خواسته هاي ناميمون و معين خود کتمان و در پوششي از اغراض و تعصب تب آلود خود از درک و رويت نسل هاي آينده پنهان سازند. اين کتاب بحثي تحقيقي و مفصليست که علاوه بر تاجيکان وقايع زنده يي اقوام همجوار و خويشاوند آنها را در پويه تاريخ از نظر دور نمي دارد.

کتاب مقام تاجيکان در تاريخ افغانستان پس از ورود سپاهيان اسلام به خراسان زمين و توليد فساد در دستگاه خلافت اموي به بررسي جنبش ها و خيزش هاي ملي پرداخته، از قيام ابومسلم خراساني در احياي ارزش هاي معنوي اسلام و نجات دين مبين از فرو رفتن در فساد و تجمل خلافت بغداد تا شکل گيري نهضت هاي ملي مذهبي، و دودمان معارف پرور برمکي در بلخ، تأسيس دولت هاي ملي طاهريان هرات، صفاريان سيستان، سامانيان بخارا و غزنويان غزني معلومات هاي سودمندي متکي بر تحليل و ارزيابي هاي تاريخ نگاري ارايه ميدارد.

در عصر بيستم که رقابت هاي استعماري روسيه تزاري در شمال و  هند برتانوي در جنوب، افغانستان را تحت تاخت و تاز هاي استيلا گرانه خود قرار داده اند، مولف به نقش آفريني مبارزان ملي افغانستان مکث نموده و از جمله حضور مرداني را در اين برهه بروفق عنوان کتابش جستجو نموده است .  به نظر مولف، تاجيکان در افغانستان هرچند مورد بي مهري مراکز قدرت هاي منطقوي و استعماري قرار گرفته اند، اما ظهور برخي از شخصيت هاي شاخص که با مطرح نمودن داعيه دفاع از سرزمين، تاريخ، هويت ملي و توازن حقوقي خود را با ساير اقوام برادر افغانستان به شايستگي بلند نموده اند، خود نمونه از نقش سيال تاجيکان در پيشگامي اقوام افغانستان در مسايل سر نوشتي و در قبال تحولات کشور بوده مي تواند.

يکي از کار کرد هاي شگرف پروفيسور نظروف درين اثر آنست که بر خلاف عده يي از نگارش گران که در برابر نگفتن واقعيت هاي زنده حيات سياسي و اجتماعي اين حوزه حق السکوت ميگرفته اند، از ناگفته ها ميگويد و صفحات ناخوانده تاريخ را با خط جلي فرا راه سير کتابخوانان و قلم بدستان قرار ميدهد. او بعد از توضيح نقش محمدولي خان دروازيي، ميرزا محمد خان يفتلي و مير زمان الدين خان بدخشي در کسب ومعرفي استقلال افغانستان، به تشريح نقش روشنگرانه مير غلام محمد"غبار"، عبدالرحمن"محمودي"، مير محمد صديق"فرهنگ"، محمد طاهر "بدخشي"، مولانا خال محمد"خسته"، سيد عبدالمجيد"کلکاني"، سيدعبدالقيوم "رهبر"، مولانا بحرالدين"باعث"و ديگران پرداخته است، که در نيمه دوم قرن بيستم در رأس احزاب و سازمانهاي دموکراتيک اعلام موضع سياسي کرده اند. در بعد ديگر مسئله تحليل و ارزيابي گرايش هاي راست انقلابي نهضت اسلامي کشور نيز ميتواند بسياري از تاريکي ها را روشن سازد و عدم دستيابي ما را به واقعيت هاي ملموس در روند شکل گيري نهضت اسلامي و روند جهاد بر عليه ارتش شوروي ميسر گرداند. ازينرو مولف به اراييه کارنامه شخصيت هايي مي پردازد که دوشادوش روشنفکران و رهبران اقوام برادر از صف پشتونها، هزاره ها، اوزبک ها، ترکمن ها، نورستاني ها، پشيه يي ها  و ديگران در مسير رهبريي نهضت و جهاد سر بلند کرده اند. مثل استاد برهان الدين رباني، استاد سيد محمد موسي توانا، سيف الدين نصرتيار، دوکتور محمد عمر کشمي، سيف الرحمن سايف، و فرماندهان مشهور جهاد مثل احمد شاه"مسعود"، محمد اسماعيل خان، استاد ذبيح الله و شمار فراواني درين صف.

استاد حقنظر در سال 1995 مرکز افغانستان شناسي را در اکادمي علوم تاجيکستان به حيث عمده ترين عامل شناخت در کشوري که بحرانها و چالشهاي سياسي نظامي در آن متراکم گرديده و اين خود خطر بزرگي در آينده سياسي آسياي مرکزي خواهد بود، بوجود آورد و خود مسوليت انجام کار هايي را درين زمينه به دوش گرفت. مرکز افغانستان شناسي در نخستين اقدامات خود از بيستمين سال شهادت محمد طاهر بدخشي ضمن تدوير کنفرانس علمي ياد بود بعمل آورد واسناد ومقالات اين کنفرانس را در مجلدی بچاپ رسانيد. کتابخانه شخصي مرحوم نظروف را ميتوان آرشيف تحولات استثنايي در تاريخ معاصر افغانستان ناميد و اسناد کتبي وتصويري  او را شايد هيچ منبع شخصي و دولتي افغانستان در اختيار نداشته باشد.

 سال 1996 به ابتکار پروفيسور نظروف اکادمي علوم تاجيکستان امور بررسي، راجستر و تکميل تزيسهاي علمي دانشمندان افغانستان را بدون دريافت حق الزحمه و فيس حق التحصيل پذيرا گرديد و بدين و سيله تعدادي توانستند در زمان مهاجرت از سلطه تروريزم در کشور، به اخذ درجه هاي علمي دکتورا از انسيتوتهاي مختلف آن اکادمي نايل شوند. پروفيسور حقنظر پس از سالهاي 1381 که در نخستين سالگرد شهادت شهيد احمدشاه "مسعود" به کابل آمده بود، در صدد ايجاد بنياد "مسعود" شناسي در جنيب اکادميي علوم تاجيکستان و جمع آوري اسناد و نگاشته هاي تحقيقي پيرامون تاريخ جهاد و نقش احمدشاه مسعود درين روند بود.

پروفيسور حقنظر همچنان مقالات فراوان پژوهشي و تحليلي پيرامون افغانستان و نقش ماندگار شهيد احمدشاه مسعود در گستره جهاد و مقاومت نوشت و در روزنامه ها به چاپ رسانيد. همچنان موصوف طي گرد همآيي هايي علمي در باره شخصيت هاي افغانستان و ضرورت تأمين تفاهم و همبستگي ملي در کشور سخن ميگفت. او در سالهاي مهاجرت پناهنده گان افغانستان در کشورش، بخاطر حل معضلات آنها بار ها به نزد پرزدنت امام علي رحمانف و ساير مقامات عالي کشور مراجعه نمود و نمي خواست تا همزبانش در کشور او حساس غربت کنند. سوگمندان بايد گفت که فقدان شخصيت پر تلاش علمي، صميمي ودوست مردم افغانستان در مسند کار هاي علمي خلاي بزرگي را به جامعه فرهنگي تاجيکستان و به مردم افغانستان تحميل نموده است. يقين دارم رهروان مسير تاريخ نگاري و همکاران استاد حقنظر مثل داکتر قاسم شاه اسکندر، داکتر نور محمد امير شاهي، داکتر شرف الدين امامي، داکتر اسماعيل رحمت و همه کارمندان علمي پژوهشگاه خاور شناسي تاجيکستان به سرداري داکتر جوره بيگ نزري با کار کرد هاي علمي و پژوهشي خود پيوند هاي سنتي، فرهنگي وتاريخي مردمان مارا همواره بر قرار خواهند نمود.


بالا
 
بازگشت