پاسخی به ترهات يک طلبه مديحه گوی!

ملالی پاييز(پوپل)

«استاد زرياب ، شخصيتی رندانه دارد که بيش از هر عالم و روشنفکری ميتواند، برای افغانستان ، مفيد باشد ومشکلات را از دوش اين کشور ، بردارد، متاسفانه، روشنفکران ازين قضيه غافل اند، وتنها کسی که اين ويژگی را دارد ، استاد زرياب است.»(از فرمايشات حجت الاسلام مظفری)

در کشور ما ، سه دهه ، اشغال بيگانه ، نسلکشی ،مهاجرت وناامنی، مجال اندکی برای استمرار فرهنگی، پژوهش فرهنگی وتبادل فرهنگی گذاشته است؛ قلم بدستانی که آن سوی مرزها بوده اند ، بويژه در کشور های ايران وپاکستان ، زيسته اند ، واکنون يا به کشور باز گشته يا در باره نويسندگان نسل ديروز وطنی ، گپ ميزنند، گاه چندان از مرحله دور اند که تو گويی در باره کافکا و ماکسيم گورکی صحبت ميکنند. آنان، بخصوص چيزنويسا ن خزيده در جزيره اسلامی ايران که تحت نظر حوزه های علميه، سپاه پاسداران و استخبارات آن کشور به نان ونوايی ، رسيده اند، نويسندگان ايرانی را خيلی بهتر از قلمزنان وطن ميشناسند، ازان است هرگاه ، کاظمی ، قدسی ومظفری در مورد مثلا محمدتقی بهار يا علی معلم صحبت ميکنند ، اندک تماسی با واقعيت دارد، اما اگر در باب مثلا خليل الله خليلی يا فارانی يا زرياب ، داد سخن ميدهند آن وقت « خر بيار ومعرکه بارکن!» اين آقايان که در محيط ايران سخن سرا ، شده اند، هرچند گاه در شان امام زمان، امام خمينی يا آيت الله خامنه ای ، مديحه های اغراق آميز، سروده اند، بی پروا ، پر از مبالغه ، تملق وخاکساری، اکنون ديگر به اين بيماری کم علاج اغراق گويی، مبتلا شده اند ، درين روز ها وقتی يک طلبه سابق حوزه علميه مشهد برای يک داستان نويس وطنی، منبر رفته است ، نکته ها وبدعتهای تهوع آور درميان ميکشد. ايکاش اين پروردگان حوزه های علميه به همان شاعری ، اکتفا ميکردند، به نقد ونظر رو نکرده وبی خريطه فير نميکردند. بت تراشی ، نقد های بازاری ومحفلی، حاکم ساختن سيستم امام وامت در ادبيات ، کار های است که در سرزمين افغان ها کمتر خريدار دارد.
گمان ميبرم آنان متوجه شده اند، در کشور بی در وپيکر افغانستان در حال حاضر ، جاسوسان کشور های همسايه و  دول دورو نزيک ، عاليترين منصب های سياسی را غصب کرده اند ، در عرصه فرهنگ حتا در سطح رييس دانشگاه، «گماشته »خارج، ديده ميشود، خوب ازکجا معلوم است که اين کرسيها و رتبه ها به حزب اللهی های باز گشته از ايران سپرده نشود، خاصتا شاعرانی که سياست ورزی هم بلدند.( چندی پيش جناب کاظمی در صفحه انترنتی اش که قرار بوده يک صفحه ادبی باشد، جوانان رابه کمک پايتخت لبنان وجنگ با اسراييل دعوت کرد)، اينان همان مبلغانی هستند که در دوران درگيری جنگ خمينی وصدام، جوانان کم سن وسال يک قوم خاص افغانستان را در خط مقدم جنگ ايران وعراق می فرستادند وآن را جنگ حق عليه باطل می خواندند، درهمان حال که کشور خود شان در چنگال خرس قطبی بسر می برد!
ادبياتی که اينان برايش سينه ميزنند ، در خدمت مذهب است ومذهبی که اينان گرويده اويند، بقچه بردار سياست است!
اما حجت اسلام مظفری ، استاد زرياب را چگونه کشف کرد؟ اين مقوله را شنيده ايد که مريد کم سواد، مراد کم سواد، پيدا ميکند!
گمان ميبرم استاد زرياب ، در حد يک نويسنده معمولی ،ميتواند مطرح باشد،نويسنده ايکه ، چيزهای به اسم داستان نگاشته، اما اغلب اين داستان گونه ها ، بخاطر طرح سست و آبکی، سخت مهجوراند ومعيوب. شماری ديگر ، به موجب، گزينش ديدگاه همه چيزفهمی نامحدود،معلومات فروشی های مزاحم وتکرار صحنه ها ، آدمها وروايت ها ، بشدت منطق گريز اندومبهم.
 شک دارم با اين محفل بازيها ومديحه سراييها بتوان برای ايشان، اعتبارو آبروخريد، جالب است که «نويسنده بزرگ» ما مصرانه به اين محافل ، دل خوش کرده اند وژست وقيافه فيلسوفان يونان را بخود گرفته اند! واما بر اساس راپورتاژی که از يک محفل کوچک در آريايی چاپ شده گويا ابوطالب مظفری فرموده اند« استاد زرياب ،شخصيتی رندانه دارند، وتنها کسی که اين ويژگی را دارد، استاد زرياب است..
۱.»
يعنی ، هر آيينه، نويسنده ای که درسی سال اخير با رژيم های سياسی گونه گون سازگاری وهمياری داشته، و به اصطلاح ، نان را به نرخ روز می خورده ، « رند» بوده است. به همين سادگی!
نويسنده ای که در سياهترين دوره تاريخ وطنش ، قلم را به اجنبی ، فروخته است «رند» بوده، به همين سادگی!
نويسنده ای که شايد از تصرف کشورش بوسيله خارجی ، راضی بوده ، چه درين بحبوحه ، موتر سرکاری سوار می شده، مقا ومت ملی را بباد تمسخر می گرفته،در لهو ولعب به اصطلاح روشنفکرانه ،غرق بوده ، تاحدی که باری در يک نشست ميگساری وقمار خانه گی ،سرمبارکش را شکستانده وهفته ها با فرق بنداژ بسته به و ظيفه می رفته، فقط « رند » بوده است!
شخصيتی که بخاطر حفظ جاه ومقام ، هويت ملی ونژادش را کتمان ميکرده، در مجامع خاص وعام برای تاييد نظراتش به مقولات رهبران سوسياليزم علمی بويژه احسان طبری، استناد می جسته ، ودر فرجام پس از سقوط دولت داکتر نجيب «خوابنما» شده ، ناگهان مسلمانی معتقد گرديده، وشروع کرده به لعن و طعن وتوهين عليه حزب ديموکراتيک خلق وارکان آن، وبه رسم امام خمينی سرود« اسلام عزيز» را به خوانش گرفته، « رند» بوده است! به همين دل انگيزی!
کجاست خواجه حافظ شيرازی که مفهوم جديد رند را در می يافت وبه درگاه خداوند ، استغفار ميکرد!

به خاطر روشن شدن مفهوم تاريخی واصطلاحی رند، سری به يکی ، دو مرجع معتبر ميزنيم:
رند( باالکسر) : منکری که انکار او در امور شرعيه از ، زيرکی باشد نه از جهل.( غياث اللغات)
رند: هوشمند، هوشيار. آن که با تيز بينی وذکاوت خاص ، مراييان وسالوسان را چنانکه هستند، بشناسد( لغتنامه)

پانويس : (
۱) قصه گوی کابلی ، کام پرسی زبا نان را با «قند پارسی » شيرين کرد. محمد صادق دهقان

 


بالا
 
بازگشت