تبصرۀ بر: “تاّثیرات ناگوار انحرافات تاریخی و …….نوشته: عنایت اله شهرانی”
داکتر فریار کهزاد
بنیاد فرهنگی کهزاد
آقای داكتر شهرانی در یک مقاله دور و دراز خواسته است مشکلات تاریخ و تاریخنویسی را در افغانستان به زعم خودش تحلیل نموده و حل نماید. در حالیکه تذکرات خودش هم چندان این موضوع را حل نمی نماید بلکه سوالات جدیدی را هم بوجود میآورد. منکه به قسمتهاى دیگر این مقاله نسبت نداشتن وقت نمیخواهم بپردازم در مورد یک نکته ناگزیرم برای خوانندگان و علاقمندان گرامی توضیحاتی عرض کنم.
آقای شهرانی در مورد استاد احمد علی کهزاد یکی از مورخین بزرگ وطن ما چنین مینویسد:
"شادروان احمد علی کهزاد روشنی های زیادی را در خصوص تاریخ وطن گذاشته ولی توجه خاص او را در کلمهُ ((آریانا)) بوده و علاقهِ زیاد به معرفی ملیت های دیگر نشان نداده. دورهُ این موُرخ تصادف میکرده بدورهُ رقابت های زیاد از نظر زبان و نام و نژاد با ایرانی ها."
من به اشتباهات زبانی و سبک ناهنجار این دو جمله کاری ندارم، شاید اشتباهات نشراتی باشد اما دو موضوعی را که ارائه میکند به هیچ صورت دقیق نمیباشد. به ویژه که خود ادعا دارد که دیگران همه چیز را نادرست تحقیق کرده و این جناب ایشان است که درست مینویسند.
بعضی از هموطنان در نوشته های شان شکایت دارند که مسایل تاریخ افغانستان درست تحقیق نشده است و یا اینکه بصورت گنگ بعضی از مؤرخین وطن ما را مؤرخین سرکاری، متعصب و غیره مینامند بدون آنکه بصورت درست و دقیق ادعا های شان را ثابت نمایند. آیا بهتر نخواهد بود که در هر مورد نام اثر، نام نویسنده، نام ناشر، تاریخ نشر، صفحه و متن موضوع نادرست تحریر گردد. همچنان صورت درست موضوع بیان گردد تا دیده شود که آیا خوانندگان آن ادعا ها را قبول خواهند کرد یا خیر؟! یا اینکه باز هم یک نادرستی دیگر ما را احاطه خواهد کرد. در این هیچ جای شک و شبهه وجود ندارد که در تاریخ وطن ما دست اندازی های زیادی صورت گرفته است و همچنان قسمت های زیادی از تاریخ میهن ما هنوز مورد مطالعه و تحقیق علمی قرار نگرفته است. اما چطور ما میتوانیم این نادرستی ها را اصلاح نمائیم؟ با انتقادات هوائی، بی اساس و بدون معرفی مرجع نادرست؟ یا اینکه نکات و موضوعات نادرست را معرفی نموده و راه حل درست آنرا جستجو کنیم. گرایش های قومی و زبانی و مذهبی از طرف هر قومی که بوده، است و خواهد بود تا حال هیچ مشکل ما را حل نکرده است و از این به بعد هم حل نخواهد توانست. نارسائی های تاریخ وطن ما هم با این نوع گرایشات حل شدنی نیست. باز هم عرض کنم که از طرف هر قومی که باشد.
این روشن است که استاد کهزاد در مورد تاریخ آریانا بسیار زیاد نسبت به هر مؤرخ دیگر در افغانستان کار کرده است اما چنانکه ادعا شده است که وی توجه خاص به کلمه آریانا داشته است قابل یک سوال بزرگ میباشد زیرا آثار استاد کهزاد این ادعا را تائید نمیکند. اینک صرف بعضی از آثار کهزاد که در آنها از کلمه آریانا ذکری نرفته است، بیان میگردد:
- لشکرگاه
- مسکوکات افغانستان عصر اسلام
- در زوایای تاریخ معاصر افغانستان
- رجال و رویداد های تاریخی
- از سروبی تا اسمار
- عرف و عادات افغانها
- بابر (ترجمه)
- از چنگیز تا تیمور
- صنعت بودائی باختر و مبداء گریکو بودیک
- در امتداد کوه بابا و هریرود
- منظره افغانستان
- نتایج تاریخی کشفیات جدید در افغانستان
- زمانشاه و فعالیت دستگاه استعمار
- رهنمای بامیان
- تایان
- بالاحصار کابل و بیش آمدهای تاریخی
- و بعضی آثار دیگر.
در آثاری که در بالا ذکر شده است استاد کهزاد به روشن کردن مسایل مختلف تاریخ از جمله معلومات اجتماعی، سیاسی، جغرافیائی، قومی، نژادی، زبانی، اقتصادی وغیره پرداخته است. اما قابل ذکر است که وی هیچگاه در آثار و نوشته های خود اصطلاح (ملیت) را بکار نبرده است. نباید فراموش نمود که این اصطلاح میراث دوره کمونست ها میباشد که بیشتر در موارد سیاسی محض بکار میرود و به این ترتیب در تحقیقات علمی تاریخ جای علمی ندارد.
برعکس ادعا نوشته آقای شهرانی، استاد کهزاد در روشن نمودن هویت تاریخی اقوام، تبارها، قبایل و نژادهای افغانستان و کشورهای همجوار کار و کوشش زیاد نموده است که من در این جا تنها مراجع آنها را ذکر میکنم:
- کمبوجه ها (قومی که قبل از آریاها در سرزمین وطن ما و خاکهای مجاور آن زندگی میکردند) این موضوع بصورت کافی در رساله ( فروغ فرهنگ اثر کهزاد منتشره سال 1346) مورد بحث قرار گرفته است.
- آریائی ها بصورت عموم در کتاب (تاریخ افغانستان) و یک تعداد آثار دیگرش
- تورانی ها در کتاب (افغانستان در شاهنامه) و آثار دیگرش
در کتاب تاریخ افغانستان، جلد اول، چاپ دوم (چاپ اول 1325، چاپ دوم 1381)این اقوام مورد بحث قرار گرفته است:
- بهاراته (قبایل آریائی که به طرف هند مهاجرت نمودند) صفحه 81 تا 86
- پنکه جانا قبیله دیگر ص 86 تا 87 کتاب بالا.
- پکتها (پشتون ها) ص 89 تا 97
- گنداری ها (مردمان منطقه کابل تا پشاور در آن زمان) ص 97 تا 98
- ستاگیدی ها (مردمان کهستانات مرکزی آریانا در دوره های باستان) ص 98 تا 99
- اپاریتی ها (افریدی ها) ص 99 تا 100
- دادیکی ها (تاجک ها) ص 100 تا 101
- الیناها (نورستانی ها) ص 101 تا 102
- هخامنشی ها ص 311 تا 314
- آشوری ها ص 314 تا 316
- امادی یا ماد (کرد ها) ص 317 تا 323
- سیتی ها یا اسکائی ها ص 324 336
- پارسوا ها یا فارس ها 327 تا 334
- اسکندر و یونانی ها ص 339 تا 395
- موریا های هندی 396 تا 413
در کتاب تاریخ افغانستان جلد دوم؛ چاپ دوم، اقوام ذیل در صفحات ذیل:
- یونانو باختری ها ص 1 تا 74
- اسکائی ها ص 74 تا75 و 122 تا 150
- پارت ها ص 75 و ص 111 تا 1121
- پهلوا ها 76 و ص 151 تا 169
- سیتی ها یا یوچی ها ص 76 تا 77
- کوشانی ها ص 170 تا 305
- کیداری ها ص 385 تا 428
- توکیو ها یا ترک ها ص 485 تا 478
- کوشانو یفتلی ها ص 479 تا 488
- شیر های بامیان ص 490 تا 493
- شارهای غرجستان ص 493 تا 496
- تگین شاهیان ص 496 تا 497
- ظهور عربها ص 505 512
- رایان کابلی یا برهمن شاهان ص 513 تا 573
در کتاب بالاحصار کابل و پیش آمدهای تاریخی، چاپ اول 1336 و دوم 1383 ا. طرف بنگاه انتشارات میوند:
- لاویک ها ص 16
- چنگیز، تیمور تا بابر(با تمام قوم و قبیله های شان) ص 20 تا 246 . (شرح مفصل تمام امور زندگی شان در کابل)
- سدوزی ها، تاجک ها، پشتون ها و مبارزات مردم کابل و افغانستان در مقابل انگلیس ها ص 247 تا 616
در کتاب بالاحصار کابل و پیش آمدهای تاریخی استاد کهزاد با نقل قول از بابرشاه چنین مینگارد:
" بابر راجع به باشندگان کابل و اقوام مختلفی که در آن عصر در شهر و مضافات و ولایت آن زندگانی داشتند پارۀ معلومات مختصر ولی دلچسپ داده است که ذکر آن خالی از دلچسپی نیست. مشار الیه میگوید:
((اقوام مختلف در ولایت کابل بسیار است. در جلگه ها و میدان ها اتراک و ایماق و اعراب اند. در شهر و بعضی دهات ها تاجکانند و در بعضی مواضع دیگر و ولایات از پشه ئی و پرانچه و تاجیک و ترکی و افغانان اند. یازده یا دوازده لفظ در کابل تلفظ میکنند: عربی و فارسی و ترکی و هندی و افغانی و پشه ئی و پراچی و گبری و برکی و لغمانی. این مقدار از اقوام مختلف و الفاظ متغایر معلوم نیست که در هیچ ولایتی بوده باشد...))
نوشته های بابر تابلوئی است که اوضاع چهارونیم قرن قبل را ترسیم میکند. اگر شهر کابل در دایره کوچک مضافات و در چوکات وسیع ولایت خود در نظر گرفته شود چنانچه بابر آنرا گرفته است، حقایق نوشته های او بخوبی روشن میشود. اقوام مختلف موجود بود و زبان های مختلف در ین ولایت حرف زده میشد که تاثیر آن در شهر در عصر بابر به شدت محسوس میشد. پشه ئی ، پرانچی، برکی (مقصد از آن اورمری است) و لغمانی (مقصد از آن دیگانی است) در شمال و جنوب و شرق ولایت کابل در دره شتل و سنجن و درنامه و بولغین و لغمان و برکی برک لوگر از بین نرفته است. چون کابل در عصر بابر مرکز بزرگ تجارتی بین هند و ایران و ماورالنهرمحسوب میشد، با رفت و آمد کاروانها لهجه های دیگر هم در بازار در میان مردم شنیده میشد."
استاد کهزاد در مقدمه کتاب (افغانستان در شاهنامه) تحت عنوان "ابوالقاسم محمود - ابوالقاسم فردوسی - شاه و شاعر" چنین مینگارد:
" محمود شاه کابلستان، امیر خراسان، کشمیر و قنوج و هند و سند، شاه ایران، خداوند توران زمین و شاهنشاه مشرق بود که از(ری) تا (سومنات) بر قلمرو وسیعی سلطنت داشت. وی از تخمه ترکان ماورالنهر و مادرش دختر شاه زابلستان بود. خودش تولد یافته غزنین و پرورده فرهنگ خراسان بود. پدرش سبکتگین، نامش محمود و کنیت اش ابوالقاسم بود. محمود در دهم محرم سال 361 هجری قمری تولد شده و روز 23 ربیع الثانی سال 421 هجری قمری وفات نموده . وی 61 سال زندگی و 23 سال سلطنت نموده است. فردوسی راجع به او گوید:
جهان دار محمود شاه بزرگ
به آبشخور آرد همی میش و گرگ
ز کشمیر تا پیش دریای چین
به او شهریاران کنند آفرین
چو کودک لب از شیر مادر بشست
به گهواره محمود گوید نخست
به ایران همه خوبی از داد اوست
جهان شادمان از دل شاد اوست ...."
(مقصد از ایران در اینجا ایران امروزی نیست)
در همین کتاب افغانستان در شاهنامه استاد کهزاد با مسایلی که مربوط به افغانستان است تماس گرفته است که یکی از آن باز هم به اقوام افغانستان بر میخورد و آن ذکر نام های افغان، کرد، بلوچ و لاچین (هزاره ها) میباشد. با اقتباس اشعار فردوسی آنها را مورد تحلیل و تعبیر قرار میدهد: "
چنین گفت دهقان دانش پژوه
مر این داستان را ز پیشین گروه
که نزدیک زابل به سه روزه راه
یکی کوه بد سر کشیده به ماه
بیک سوی او پشت خرگاه بود
دگر سو زی هندوان راه بود
نشسته در آن دشت بسیار کوچ
ز افغان و لاچین و کرد و بلوچ
کجا بود آنکه بغایت بلند
بلندیش افزون تر از چون و چند
زده کنگرش طعنها با فلک
رسیده سر تیغ او بر ملک ........."
استاد کهزاد در کتاب (غرغشت یا گرشاسپ) که درمورد نیکه گان پشتون ها میباشد، در مورد چین و ماچین چنین مینگارد (صفحه 252):
" فراموش نباید کرد که رابطه با چین در تاریخ چین و ماچین سابقه ممتد دارد.
بزرگان بدین مژده برخاستند
همه چین و ماچین بیاراستند
کتیبه سرخ کوتل بغلان کلمه (یغه پورا) یعنی (بغ پور) یعنی (فغفور) را در قرون اول مسیحی نشان میدهد و واضح میسازد که کوشانی ها با سیل مهاجرت به طرف شرق این عنوان را با خود آورده اند. در زبان تخاری که زبان متوسط ما است از قرن 2 ق م (یغه پورا) و (بغ پور)، (فغفور) شده و به این شکل متعارف در تمام قرون قدیمه و قرون وسطی معمول و مروج بوده است. پس لقب خان و خاقان را برای حکمروایان و شاهان توران زمین استعمال میکنیم و عنوان (فغفور) را مخصوص شاهان چین و ماچین میگذاریم و همگان را مستحضر میسازیم که طبق کتیبه کوشانی به زبان تخاری (یغه پورا) و (بغ پور) وارد آریانا شده و ترجمه آنرا که (فغفور) باشد به همگان عرضه نمودیم. یعنی فغفور را از روی معنی تخاری بغ پور و یغه پورا باید شناخت. (بغ) و (بغه) به معنی خداوند و (پور) و (پوترا) به معنی (پسر) است. معنی هر دو کلمه (یزدان پور) میشود که لقب تاریخی فغفوران چین بود. یعنی به اصطلاح عوام (پسر یزدان). کلمه ماچین را فردوسی به صورت لاچین در پهلوی افغان، کرد و بلوچ یاد کرده. این لاچین هم در مورد کتله مغلی نژاد استعمال میشود. چنانچه مفهوم ترکی و مغلی و مخصوصا برلاس را حضرت بیدل مورد استعمال قرار داده واصل این اصطلاح را در مورد (هزاره) های افغانستان استعمال کرده که در میان افغان و کرد و بلوچ، لاچین با اکثر این اقوام که از هزار سال به اینطرف ممزوج و برادر شده اند، جز اقوام افغانستان به شمار میآیند."
این بود شمه ئی از آنچه استاد کهزاد در مورد اقوام و قبایل مختلف کشور بدون هیچ نوع تبعیض و امتیاز نوشته است که ثابت میسازد بعضی ازبی تجربه ها در تاریخ افغانستان چقدر سطحی فکر میکنند و چقدر به خود اجازه میدهند تا در مورد دانشمندان طراز اول کشور ابراز نظر نمایند بدون آنکه آنها را بشناسند و یا اثری از آنها را مطالعه کرده باشند.
امید است آقا شهرانی به این موأخذ مراجعه نموده و ببیند که استاد کهزاد بزرگ به چه اندازه در مورد اقوام، قبایل و نژادهای مختلف افغانستان تحقیق و مطالعه علمی نموده و نتایج تحقیقات خود را در دسترس هموطنان ارجمند و گرامی قرار داده است (که اکثرا مورد سرقت ادبی هم قرار گرفته است) تا باشد که ازنوشتن و گفتن جملات هوائی مانند ( ...و علاقه زیاد به معرفی ملیت های دیگر نشان نداده ...) پرهیز نماید./