خالق بقايی پاميرزاد

 

نگاهی به کلاهنامه

 

نويسنده و مؤرخ معاصر افغانستان ، نصيرمهرين ، به سلسله نشرآثار با ارزش خود ، اخيرا سه آفريدهً جديدش را بدسترس سايت آريايی قرار داده که عبارت اند از :

1 ـ  رساله ای تحت عنوان " عوامل چند همسری در افغانستان معاصر و پيامد های آن " که قبلا در همين سايت به نشر سپرده شده و پرده از روی يک سلسله واقعيت های تلخی برميدارد که بدست اميران زن باره ، مستبد و خودکامه به قول خودش ( رمق اين کشور را از تنش گرفته است ) که تا حال در بحر طوفانزای عقب ماندگی و نابرابری ملی دست و پا می زند و ناخدايی پيدا نشده  که اين زورق شکسته  را به ساحل مراد رهنمون شود ، و يک مشت برتری خواه هنوزهم اسپ سرکش شانرا دراين وادی خون و آتش تند تر ميرانند و هر لحظه قباله ميکشند و ناسزا پراگنی ميکنند  که افغانستان فقط مال آنهاست. آنها معتقد اند که نبايد کسی پيرامون اين مسايل حرفی بزند ويا انتقادی بکند. گويا در اين مدت هيچ چيزی رخ نداده ، اب از آب تکان نخورده و خير خيريت است و کسانيکه حرفی بزنند  و انتقاد های سالمی داشته باشند و پيشنهاد های سودمندی ارايه کنند،  عوامل بيگانه (!) هستند و ازين قبيل گپ های ديگر.

2 ـ رساله دوم پيرامون " کمپنی هند شرقی و مرگ وزير محمد اکبر خان " هست .

3 ـ  رساله سوم کلاهنامه نام دارد.

گرچه محترم عزيز جرأت مسئول سايت آريآيی اين کتابها را به خوانندگان سايت آريايی  معرفی کرده و هم محتوای تعدادی ازين کتابها درين سايت گنچانيده شده ولی از آنجائيکه يک نسخهً کتاب کلاهنامه را آقای مهرين باين هيچمدان نيز لطف فرموده اند بنابران بمنظور آشنايی خوانندگان عزيز اينک به معرفی هرچه بيشتر اين اثر پرداخته می شود.

 

در پشتی صفحه اول رساله ، خواننده عکسی را مشاهده ميکند از چهره های مختلف مردم ما با کلاه ، دستار و ريش که بالای آن سه کلاه شپو قرار داده شده و شبيه به يک رکلام سرکس است. که آدم  را می خنداند و در پايان عکس بصورت معکوس ( سرچپه ) نوشته شده ( کلاهنامه ). که اين طنز مربوط ميشود به دورهً امانی که مردم از خرکار تا مامور و جوالی مجبور شدند دريشی به تن کنند و کلاه شپو بپوشند که اين اصلاحات پيامد های ناگواری را در قبال داشت و شاه جوان نتوانست پلانهای ترقی خواهانه اش را جامهً عمل بپوشاند.

اين رساله در 82 صفحه به تيراژ 1000 جلد در بنگاه انتشارات ميوند به چاپ رسيده و شامل بخش های مختلف است.

نويسنده در مقدمه رساله متذکر ميپگردد که : در " کلاهنامه " با مقدمه طولانی خواستم تا نشان دهم که کلاه ( که در اينجا به عنوان نماد لباس و ذوق تفننی شاه امان الله در نظر است ) بازتاب های بسيار پيشينه های تاريخی و مفاهيم گوناگون دارد.

اوبرخی از نوشته هايش را ازمجموع نوشته ها برگزيده و دراين رساله به چاپ رسانيده که قبلا بمناسبت 73 مين سالروز استقلال کشور انتشار يافته است. اينک ميرويم به سراغ محتوای رساله :

 

کسب استقلال را گرامی ميداريم

درنيمه شب 21 قبروری 1919 اميرحبيب الله مردی که درتعيش و خوش گذرانی، مطيع بودن در برابر انگليس ها و بستن و کشتن ازادی خواهان و مشروطه طلبان شهرت داشت ، مطابق تدارکات و آمادگی های قبلی به قتل رسيد. قتل او طبق نقشه يی صورت گرفت که موانع حصول استقلال افغانستان را در زندگی و حيات تسليم طلبانهً اين شخص ميديد.

آنچه از 28 اسد 1298 هجری خورشيدی مطابق 19 آکست 1919 ميلادی به بعد در ساحات مختلف اجتماعی ، سياسی ، فرهنگی و اقتصادی افغانستان از دورهً امانی رونما گرديد بخوبی   و گواه امتيازاتی است که افراد يک جامعه بدون مانع و رادع استعماری و شکستن زنجيرهای اسارت آور آن بدست می آورد.

نويسنده ، استعمار انگليس را درطول مدت تحميل آن در افغانستان و پيامد های آن را عبارت از سکون  ايستايی مرگ آور و مصيبت بار در عرصه های اقتصادی و اجتماعی است محکوم ميکند و به گزارشهای والايی که کسب استقلال با خود به همراه آورد ارج ميگذارد. ازاينکه تحقق اين آرمانها و آرزوها مواجه به معضلات ميگردد تاسف ميخورد. او می افزايد : اگر ياد داره های تاريخی ، با زبان و مکان حاضر پيوند نيابد و اصل فراگيری از تجربيات را درخود نداشته باشند ، به قصه های تفننی و سرگرم کننده خواهند ماند. او در افغانستان مستقل وواحد ، به تامين شرايط مبتنی براحترام متقابل همه باشندگان قومی و ملی و مشارکت برای آبادی و عمران جامعه تاکيد ميکند.

 

نمونه ای از جعل سيد مهدی فرخ سفيروقت ايران در افغانستان

نويسنده واقع بين از آنچه مهدی فرخ در کتاب تاريخ سياسی افغانستان ، دربارهً اميرامان الله و ساير رجال کشورما نوشته و تصويرهای غلط و گمراه کننده ارائه داشته است ، نخست انزجار خود را بحيث يک افغانستانی ابراز ميکند و آنرا با اغراض آلوده ميداند. و هم در اين سوی در افغانستان سياست تاريخ نويسی را مطابق نيازهای دربار سلطنتی که تحت نظر محمدنعيم خان قالب های آن تهيه ميگرديد سخت نکوهش ميکند و اين سياست نادرست را غلط و سبب مغشوش سازی بيشتر فهم از تاريخ ،ادب و زبان ارزيابی مينمايد.

جناب مهرين داستان شب نشينی اميرحبيب الله را در قصر چهلستون که بوسيلهً خانم اخت سراج همشيره امير با جمعی از خانمها زيباصورت برگزار شده بود درحاليکه امير غرق در بحر تعيش بود ، ملکه مادر امان الله خان وارد کاخ شده و با امير کلاويز گرديد و اين منجر به مطلقه شدن ملکه و اختلاف بين امان الله و امير گرديد و مهدی فرخ يگانه علل قتل حبيب الله همين موضوع را ميداند ، مفصل بيان ميکند و بر قضاوت مهدی فرخ انگشت می گذارد و توضيح مينمايد که علل قتل امير همان گونه که قبلا بيان شد انگيزهً استقلال از انگليس بود که آزادی خواهان و مشزوطه طلبان افغانستان از سالهای قبل بان موضوع توجه مبذول داشته بودند و اين يگانه عامل از ميان برداشتن امير بود که واقعهً قصر چهلستون و غرق بودن امير در تعيش و خوش گذرانی شايد يکی ديگراز عوامل آن بحساب رود.

 

تاريخ نوين افغانستان

بعد از گذشت دوسال ازحضور قوای شوروی در افغانستان حزب حاکم ( حزب ديموکراتيک خلق افغانستان ) جزوه يی را بنام "  تاريخ نوين افغانستان " ضميمه " حقيقت انقلاب ثور " منتشر کرد ( 1340 ـ 12 ـ 20 )

ازاينکه نهضت ها و حرکات مثبت و سالم درآن کتاب از جنبش ها و انقلاب های روسيه تزاری خوانده شده ، آقای مهرين مخالفت خود را با آن ابراز داشته و آنرا جعل تاريخ وانمود کرده است. در صفحات 23 تا 31 بحث گسترده ای در زمينه ارائه گرديده است.

 

تأملی در يکی از اشتباهات امان الله

بازسنجی جوانب مختلف افکارو اعمال امان الله خان برای جامعه ما اهميت بسزايی دارد. مهرين مينويسد : دراينجا به يکی از مواردی اشاره ميکنم که پنداشته ميشود بسياری از اشتباهات شاه را فراهم آورد و ادامه داد. آن اشتباه خوی و عادت و خصلت استبدادی اش بود. پيش از آوردن مثالی دراين زمينه تعريفی از استبداد را از ميان تعريف های بسياری که از آن شده است بدست ميدهيم تا شاه را با معيار های آن باز شناسيم.

مراد از استبداد اينست که شخص درکاری که محتاج و مستلزم باشد با رای خود اکتفا کند. استبداد اينست که يکنفر يا يک گروه درحقوق يک ملت هرنوع تصرفی که ميخواهد بکند و امور مربوطه به يک مملکت را به ميل خود برگرداند بی آنکه ترس از بازخواست داشته باشد. به بيان ديگر : استبداد عبارت است از مسلط بودن يک فرمانروا برسر يک قوم و حکم کردن يک يا چند نفر برتمام ساکنين يک مملکت و ايشان را خلاف ميل شان بکاری واداشتن و رای  و ارادهً خود را مافوق رای و ارادهً عموم ملت شمردن.

از جمله مثال هايی از خود رايی امان الله بيکی آن در ذيل اشاره ميشود :

درنظام نامه ( قانون اساسی ) از صدراعظم نام برده شد. ولی شاه وظيفهً صدارت را علی الرغم مخالفت های عبدالرحمن لوين و ديگران نيز در کف گرفت. او ميگفت خودم يک مرد جوان استم و شوق و محبت فوق العاده را نسبت بخدمات ملت و مملکت خود دارم و هم رجال دانشمندی را که متحمل همچو يک بار گران مملکت شده بتواند سراغ ندارم . علی هذالقياس ...

دراين باره از صفحه 34 تا 43 مطالب دلچسپی برشته تحرير درآمده و فوتوئی هم بچاپ رسيده است که در تجليل از دهه امانی عکس برداری شده است.

 

دههً امانی

دهسال از پربارترين سالهای تجربه افرين

متن سخن رانی در محفل " تحليل ازدهه امانی "

نهم جنوری 2005 م. فرانکفورت

 

درچاشتگاه روز جمعه دوم حوت 1297 خورشيدی ، امان الله خان جوان که آراسته با لباس سربازان بود و شمشيری از نيام برکشيده را در دست داشت ، با طنين گرم و دل آويزی به مخاطبان هيجان زده گفت :  من اين لباس سربازی را از تن بيرون نمی کنم تا غاصب حقوق شما برادران و محبانم را بجای خودش ننشانم. به عموم اهالی افغانستان خاطر نشان و به ساير دول عالم ازاين ساعت اعلان می نمايم که افغانستان درهمه امور و شئون داخلی و خارجی خود يک کشور ازاد و مستقل مطلق است و آنکه اين معنی را قبول ندارد ، اينک ميدان شمشير.

درسخنان بالا نيک ميتوان ديد که ارادهً مردم افغانستان برای نيل به  استقلال بگونه قاطع و مصممانه از زبان آن آزادگر بازياب يافته بود که گوهر ربوده شده و از دست رفته استقلال را باز ستاند. وی پيروزی تحصيل استقلال را با امضاء سند افتخار آميز در 28 اسد 1298 خورشيدی مطابق 20 آگست 1919 ميلادی در قصر" زرافشان " عيد ملی نام گذاشت و توصيه کرد مردم هر سال آنرا جشن بگيرند.

دردوران امانی برای نخستين بار درتاريخ کشورما ، شاهد به شگوفه نشستن آرزوهای تجدد طلبانه ، بهبود خواهی های اجتماعی و تلاش های فکری و عملی نسلی بود که در راه دگر گونی اوضاع علايقی داشتند. وضع قوانين بسيار برای تعيين حدود و ثغور صلاحيت ها و روابط انسانها با همديگر و روابط با وظايف شان ، سعی در جهت رفع تبعيض اقليت اهل هنود که شديد در معرض تعيض قرار داشتند ،  پايان دادن به بردگی ويژه جامعه آن وقت ، پايان دادن به بيکاری ، عشق و علاقه تحسين برانگيز به سواد آموزی که شخص شاه هم باوجود مصروفيت ها در امر سواد آموزی سهم می گرفت و دهها مطالب ديگر از صفحه 45 تا 54 بازتاب يافته است و علل سقوط اين دورهً کوتاه ولی طلايی در وجود تلاش های عجولانه امير ، ويژه گيهای نظام دربسته ناسازگار با تجدد، و نهفته در ساخت نظام قبيله ، ناراض بودن ملاها  و بنياد گرايان مذهبی وابسته به انگليس که مغاير نو آوری و اصلاحات بودند و بسی عوامل ديگر به بررسی گرفته شده که به خواننده مطالب بکری را انقا ميکند.

عمرکوتاه دورهً امانی که با محتوا و کارکرد های زيادی نشاندار ميشود طلوع و درخشش های دل انگيزی دارد، سرانجام به غروب غم انگيز و ناخوش آيندی منتهی ميگردد و کشور را سالها از پيشرفت و ترقی باز ميدارد.

مهرين در پايان اين بخش چنين ميگويد : حيات نظام شکوهمند و تکاندهنده ده سالهً امان الله ، تمام دورهً سامانيان را با خود جمع داشت . از دوره نصر بن احمد سامانی تا منصور سامانی ، اميری که جوان بوده اما دولتش پير گشته بود و در اواخر در امور ملک سامان، سامان نمانده بود.

 

کلاهنامه

مهرين اين بحث را از رسيدن پای منحوس طالبان به کابل می آغازد : طالبان احکام قاطع تر و جدی تر نسبت به گذشته درباره طرز لباس و بستن دستار و گذاشتن ريش دراز و نفرت آور صادر کردند و همه چيز را جبری ساختند تا اينکه کلاه و دريشی جای خود را به دستار و پيراهن و تنبان داد.

او ادامه ميدهد که رئيس جمهور کرزی کلاه قره قلی را پسنديد و حکمتيار که با سر برهنه به دانشگاه کابل می آمد بعدا دستاری برسر نهاد. در روستا ها برهنه سری کمتر و در شهرها بيشتر است و مامورين وزارت خارجه اصلا کلاه نمی پوشند. امير حبيب الله خان پسر امير عبدالرحمن خان، دستار جدش افضل خان را در خانه نگهداری ميکرد و خودش کلاه می پوشيد. محمدنادرشاه پدر محمد ظاهر شاه ، برخلاف پدر و پدر کلان کلاه انگليسی می پوشيد و پسرش ترجيح داد ، اغلب اوقات از درد کلاه راحت باشد و حتا عطای موی را به لقای آن بخشيد.

نويسنده داستان حسنک وزير سلطان محمود را که پس از مرگ محمود ، اميرمحمد پسر سلطان با پشتيبانی حسنک برتخت نشست و دل مسعود را رنجانيد ووقتيکه مسعود پيروز شد با مشورهً طرفداران خود که دشمنان حسنک بودند ، خواهان اعدام حسنک شد ، به پيش ميکشد. و از صفحه 53 تا 67 بحث جالبی دراين رمينه برای خواننده ارايه ميدارد و هم اشعاری را پيرامون کلاه گرد آورده است که ما چند تای آنرا انتخاب ميکنيم :

کلاه نمدی ها مشخصه گروهی از مردم است با نام جوانمردان که در ادبيات شعر فارسی بارها به چشم می خورد.

ازرياضی کرمانشاهی :

ما را به در ميــــــکده راهی بدهيد

وزآفت آسمــــــــــــان پناهی بدهيد

مستان به زمستان سرگرمی دارند

ما را هم ازين نمــــــد کلاهی بدهيد"

****

" کج کلاه يا کلاه کج نهادگان را نيز داريم که در پشت آن روش ، ادعای و غروزی نهفته است ، اما به سخن حافظ :

نه هرکه کله کج نهاد و تند نشست

کلاهداری و آييـــــــن سروری داند

دستار و کلاه کج برسرنهادن ، پيشينه های دارد که يکی از نمونه ها را در بيت طنز آميز حافظ می بينيم :

صوفی سرخوش ازاين دست که کج کرده کلاه

بدو جام دگر آشفـــــــــــــــــــته شود دستارش" 

تاملی در موضوع کلاه در دوره سلطنت امان الله خان

به پندار شاه جوان ، جامعه ضمن داشتن نياز به اصلاحات در زمينه های مختلف حيات خويش، شاهد تغيير و تحول اصلاحی در امور لباس مردم نيزمی باشد. بنابران طرح پوشيدن دريشی و کلاه شپو را در سطح وسيعتری يعنی فراتر از کارمندان دولتی ، وزرا و اعضای خاندان سلطنتی ، پس از بازگشت از سفر چند ماهه اروپا نخست برای شرکت کنندگان محفل رسمی جشن و سپس برای اعضای لويه جرگه ابلاغ کرده است.

آقای مهرين دراين باره به نظر اقای عزيزالدين وکيلی پوپلزايی ارجحيت قايل است که گفته است : در سال 1307 ش جشن استقلال افغانستان از تاريخ پنجشنبه 25 اسد تا 3 سنبله در مدت 8 شبانه روز برگزار گرديد. دراين جشن يک تياتر سرکس ارويايی و پهلوان ترکی شرکت داشتند. دو نفر اکترس و دو نفر اکتور اروپايی نمايش هآيی دادند که بينندگان از طرز سپورت و رياضت بدنی دچار حيرت شدند.

از انتظامات اين جشن يکی آن بود که امان الله شاه گفته بود ، هرگاه مردمان توانگر ملبس به کلاه و دريشی در جشن اشتراک نمايند بهتر است تا در نظر مردم خارج حقير و دور از تمدن جلوه نکنند. و درباره شرکت کنندگان مجلس بزرگ لويه جرگه گفت : در خاتمه مجلس کبير ملی از طرف دولت و حکومت به وکلای ملت لباس يادگاری بنام خلعت اعطا گردد و لهذا دراين لويه جرگه مورد نظر ما آنست تا برای هر يک وکيل کلاه و دريشی از تکه پيداوار وطن تهيه و قبل از برگزاری عيد ملی اعطا گردد.

وکلا در مراسم جشن و هم در ايام لوی جرگه با لباس رسمی ملبس بوده اشتراک نمايند و هم مامورين در مراسم جشن و لوی جرگه بايد بطور عموم دارای لباس منظم کلاه و دريشی عصری شامل شوند و در ساعات غير رسمی پوشيدن لباس ملی هم مجاز است. علما و روحانيون به اين شرط مکلف نمی باشند.

دراينباره از صفحه 69 الی 79 بحث مفصلی صورت گرفته که بسيارمفيد است و ما از جمله همه نظريات به اظهارات مير غلام محمد غبار مورخ شهير کشور که خود شاهد اوضاع بوده ارج بيشتر می گذاريم. او ميگويد : وقتی شاه ( از سفر چند ماهه اروپا) برگشت ، آن مرد گذشته نبود. او بسيار خود رانی و خود خواه و مغرور شده بود. ديگر دربار سادهً قديم وجود نداشت. کالر و نکتايی و تجمل فيشن جای بساط و البسه وطنی و يخن بسته را گرفت. عياشی و خوشگذرانی به شدت شروع شد و ريفورم مقيد حقيقی با تفرعات مضر و بچه گانه آميخته گرديد.

شاه فرمان داد که تعطيل روز جمعه به روز پنجشنبه در تمام ادارات کشور عملی گردد. همچنين شاه امر نمود تا در جاده های مخصوص در پايتخت تابلوها گذاشته  و نوشتند هيچ زنی با برقع نميتواند از آنجا عبور کند. شاه امر نمود تمام مردم در شهر کابل دريشی و کلاه شپو بپوشند و هرچند مدتی پوليس ايستاده بود از متخلفين جريمه نقدی ميگرفت. قطع نظر از مصارف دريشی که از توان اکثريت خارج بود برای تطبيق اين امر هيچ مغازهً بزرگی که اقلا برای صد هزار نفر دريشی و کلاه داده بتواند موجود نبود. لذا اکثر دکانداران کلاه های افسران نظامی را در سر ميگذاشتند. مردم سکهه که مذهبا موهای ناگرفته خود را در دستارهای بزرگ می پيچيدند ناچار بودند که با کلاه های پشمی کش دار سر و دستار خود را يکجا بپوشانند و اين خود شهر را به يک تابلوی کاريکاتوری مبدل ساخته بود. خصوصا سلام دادن با دست منع شده بود ، بايستی برسم فرنگ کلاه از سر برداشته می شد.

باين صورت می بينيم عوامل چندی دست بدست هم داد و آن دوره درخشان را بزودی از ما گرفت ( خوش درخشيد ولی دولت مستعجل بود ). آقای مهرين در پايان نتيجه گيری ميکند و ميگويد :  خردمندانه آنست تا انتخاب لباس را بخود انسانها واگذارند. رعايت توحيد و انسجام را در همان حدود رسميات و نهاد های نظامی و امنيتی عملی نمايند و سليقه های خود را به ديگران تحميل نکنند ، بلکه با احترام به ديگران ايجاد احترامی بخود کنند و با اين فرهنگ عمل کرد از آنانی نيز فاصله گيرند که کلاه دوزان و کلاه گذاران سياسی اند و اگر کلاهی از روی قالب غلط تهيه شده بود تا اينکه در پی اصلاح آن باشند برخلاف سر را ميبرند و کلاه را نگهداری ميکنند. و ما در جامعه خويش از چنين کلاهداران و کلاهبرداران و کلاهگذاران کم نداريم.

درخاتمه بارديگر مطالعهً اين اثارارشمند را به خوانندگان عزيز توصيه ميکنم و برای مهرين که مهر مردم و مهر ترقی و تعالی وطن را در دل دارد سلامتی و توفيق بيشتر می طلبم.

درد از دست و پايش دور باد

 ياداشت مبصر :

همانگونه که جناب مهرين بازگو کرده از روزگاران قديم بدينسو سه چيز مايهً غرور ، عزت و شرف مردم ما بحساب ميرود.

ـ ريش  در حد مناسب

ـ کلاه

ـ دستار يا لنگی که به آن لنگوته هم ميگويند

مگر ديده ميشود که حاکمان ظالم در طول تاريخ علاوه بر کشتارها و ساختن کله منار ها ، به سياه چال انداختن ها ، کور کردن ها و مثئله کردن ها  بار بار، به ريش ، دستار و کلاه مردم نيز توهين کرده اند. نمونه هائی از آنرا می خوانيم.

1 ـ حبيب الله سراج در يک موضوع مالی بالای مولوی عبدالرزاق اندر قهر شد و امر کرد تا ريش آن مولوی را چور کردند.

طالبان نيز در دوران تسلط ناروای شان بارها بريش مردم توهين روا داشتند و سرانجام در وقت گريز از کابل و مخفی شدن بعضا ريش های خود را هم تراشيدند.

2 ـ عبدالرحمن خان که خود را نائب خدا و لنگر زمين ميدانست يکی از کاکه های خوش نام کابل را بنام " لنگر زمين " نزد خود خواست و بعد از گفت و گو به او امر کرد تا نام ديگری برای خود بگذارد. کاکه قبول نکرد جلادان امير او را فرش زمين کردند و دستارش بدور پرتاب شد.

کاکه ازجا برخاست در حاليکه خيلی ازيت شده بود و از سيمايش آثار غم و اندوه مايوسيت نمايان بود خود را جمع و جور کرد و دستارش را دوباره بست و از امير روی گشتاند و گفت : " بچهً اوزل ( افضل ) کمت "

3 ـ علاوه از اينکه در وقت امان الله خان به کلاه مردم توهين بعمل آمد در سال 1370  خورشيدی افراد جنرال دوستم در پل مکروريان کابل کلاه های رهگذران بخصوص پکول های مجاهدين را از سر شان می گرفتند و به تنه درخت ميخ ميکردند و مورد اصابت مرمی قرار ميدادند.

 

 


بالا
 
بازگشت