ع.م.عزیزپور

 

جداسازی فارسی و دری برای چیست؟

 

درین اواخر در تعدادی از سایتهای انترنتی بار دیگر حمله به زبان فارسی از سوی عده ای که گاهی خود را دوست زبان دری وانمود میکنند آغاز یافته است که اوج این حمله را در نوشتۀ بی سر وپای آقای عبدلواحد سادات میتوان یافت. با آنکه عنوان مقالۀ آقای سادات خوشایند و گیرابه نظرمی آید اما در محتوای آن کمتر میتوان دل بست.

من با اندیشه های سیاسی مطروحه در آن نوشته کاری ندارم با آنکه موافق هم نیستم و هم نمیخواهم نوشته ام به درازا کشد. اما آنچه از بد بینی و کج اندیشی اش در بارۀ زبان فارسی حکایت میکند بدون تأمل قابل پذیرش نیست. چنین مینماید که اقای سادات از بکار گرفتن نام فارسی توسط محترم بغلانی زیاد متأثر و ناراحت شده است در حالیکه کوشیده است زبان دری را بستاید و برای تایید گفته هایش شعرهای هم از نامداران زبان و ادب فارسی اقتباس نموده است.

بیگمان میتوان گفت که دری پرستی آقای سادات را چیزی غیر از ریاکاری و تزویر نمیتوان نام نهاد. زیرا فارسی همان دری و دری همان فارسی هست. بنأ نفرت آقای سادات از فارسی غیرعالمانه است ودرحالیکه حسرتش  به زبان دری را میتوان به اشک تمساح مقایسه کرد.

البته این گونه جدا سازی از سوی آنانی صورت میگیرد که به زبان فارسی به دیدۀ نیک نمی نگرند و میخواهند ازین طریق میان اهل زبان تفرقه ایجاد کنند تا در دراز مدت از اهمیت آن کاسته شود و به این وسیله به آن ضربه وارد شود.

آیا زبان فارسی و دری دو زبان جداگانه است؟

 باید بگویم که زبان فارسی در گذشته بنامهای مختلف از سوی ادیبان و شاعران ما یاد شده اند که این نامها هرگز به معنای اختلاف در معنا نیست. آقای سادات تنها همان بیتهای را رونوشت کرده است که نام دری در آن استعمال شده است، حال آنکه از استفاده از شعرهای که درآن  نام فارسی استعمال شده است خود داری ورزیده است.

 اگرفردوسی دریکجا گفته است:

بفرمود تا فارسی و دری   نبشتند و کوتاه شد داوری

درجای دیگر در ارتباط به ختم شاهنامه شاهکار بزرگ ادبی اش ازین زبان چنین یاد  میکند:

بسی رنج بردم برین سال سی   عجم زنده کردم بدین پارسی

ویا حافظ در یکجا:

زشعر دلکش حافظ کسی شود آگاه   که لطف طبع و سخن گفتن دری داند

و درجای دیگر:

شکر سخن شوند همه طوطیان هند   زین قند پارسی که به بنگاله میرود              

به همین سلسله میتوان مثالهای زیادی از بزرگان ادب فارسی ذکر کرد. طوریکه این زبان را گاهی فارسی (پارسی) و گاهی هم دری ذکرکرده اند.

اما این تنها نیست. نامهای دیگری را نیزدر ادبیات فارسی میتوان یافت که برای اطلاق به این زبان به کار رفته اند، مانند پهلوی یا زبان عجم (البته از سوی عرب).

بگونۀ مثال:

مثنوی معنوی مولوی   هست قرأن بر زبان پهلوی

بیگمان که زبان پهلوی همین زبان فارسی است زیرا مثنوی به زبان دیگری سروده نشده است. در مورد اطلاق زبان عجم به زبان فارسی به این حکایت از گلستان سعدی توجه کنید.

"با طایفۀ دانشمندان در جامع دمشق،بحثی همی کردم، که جوانی درآمد و گفت:

- در این میان کسی هست که زبان پارسی بداند؟

غالب، اشارت بمن کردند. گفتمش:

- خیر است!

گفت:

- پیری صدوپنجاه ساله در حال نزع است و به زبان عجم چیزی همی گوید و مفهوم ما نمی گردد،گربه کرم رنجه شوی، مزد یابی،باشد که وصیتی همی کند. چون ببالینش فراز شدم،این میگفت:

دمی چند گفتم برآرم به کام          دریغا!که بگرفت راه نفس

دریغا!که برخوان الوان عمر        دمی خورده بودیم وگفتند بس

والخ

این نامهای که در ادبیات فارسی استفاده شده است هرگز بمعنای این نیست که هرنام زبان جداگانه راتبیین میکنند. منظور ادیبان و شاعران ما در گذشته نیزاین نبوده است که یکی را در برابر دیگری قرار دهند. اما بصورت کل نام فارسی رایج بوده است. به همین علت است که امروز در میان عوام نام زبان، فارسی است نه دری .ازهرکسی ازاهل زبان که به مکتب و کتابت آشانی نداشته باشد بپرسی که به کدام زبان صحبت میکند بیدرنگ میگوید فارسی. بنأ از منطق بدور است که دری را بستایید و فارسی را بستیهیید. 

چون این زبان امروز در سه کشور ایران، افغانستان و تاجکستان بنامهای فارسی، دری و تاجیکی مسما شده است و دلیل اش هم سیاسی است، بسیاریها از روی تعصب و تنگ نظری خویش میخواهند ازین تقسیم سود ببرند و زبان فارسی را به سه زبان جداگانه فارسی، دری و تاجیکی تقسیم کنند که متاسفانه آقای سادات نیز به همین طرز فکر است. آنان فکر میکنند که با این کار میتوان اهمیت فارسی را که بیش از یکصد ملیون سخنگو در آسیا دارد کاهش داد. آیا میتوان فردوسی، حافظ، مولانا جلال لدین بلخی، بیدل، رودکی، سعدی، ناصر خسرو بلخی، ابن سینا وصدها نویسنده،عالم و شاعر را میان فارسی و دری وتاجیکی تقسیم کرد. از سوی دیگر زبان فارسی از جملۀ نادر ترین زبانهای عالم است که مربوط قوم خاصی نیست. در رشد و گسترش آن تمام اقوام ایران، خراسان،قفقازو ماورالنهر سهم داشته اند و فارسی به نوبت خود ارزشها و روحیات معنوی و فرهنگی اقوام این مناطق را در طول بیش از هزار و صد سال به دوش کشیده است. ستیزه به فارسی اصلأ ستیزه به اصل و ریشۀ خویش است،ریشۀ که بیشتر از هزار سال است در داد و ستد مردم منطقه نضج یافته است.

نگارنده به این اندیشه است که چون طرز تقسیم فوق انگیزه یی برای حمله به زبان فارسی وسبب سوء استفاده توسط متعصبان میشود بهتر است نه دری و نه تاجیکی بلکه فارسی در نوشته ها بکار رود، همانطوریکه در طول تاریخ ادیبان،شاعران و نامداران ادب وزبان فارسی به کار برده اند. حتا در افغانستان تا پیش از کودتای داود خان، مضمون فارسی بنام قرأت فارسی یاد میشد نه قرأت دری.

یکی ازپیامدهای ناگوار این نامگذاری در افغانستان اینست که ما نمیتوانیم در رشد و انکشاف زبان مادری خویش آزادانه کار کنیم. ازهرعمل و ابتکار پیشرونده در تالیف و ترجمه کتب که درپیشرفت زبان در شرایط متغیر جهان که با پیشرفت سریع دانش، فناوری و ارتباطات همنوا و همراه باشد، بصورت آگاهانه و بهانۀ فارسی بودن و دری نبودن منع میشویم. بطوریکه گرفتن نامهای همچون دانشگاه، دانشکده، دانشور، دانشجو، دانش آموز، دانشجوی، فرهنگسرا، فرهنگستان و غیره بهانۀ اینکه فارسی است نه دری در افغانستان تابو (ممنوع) قرار داده شده است و بر عکس استفادۀ از واژه های فرنگی، بیگانه ونامرغوب چون" شارژدافیر" بجای "کاردار"، "سکرترجنرال"، بجای سر منشی و غیره تایید میشود.

بیاد دارم که روزی در جمعی کلمۀ دانشگاه را بجای یونیورسیتی استعمال کردم گروهی از متعصبان اعتراض کردند که چرا من کلمۀ خارجی استعمال کردم در حالیکه ما پوهنتون داریم. چون استدلال کردم که دانشگاه فارسی است واز واژه "دانش" و پساوند "گاه" تشکیل شده است و من هم فارسی زبان هستم. گفتند که زبان فارسی ایرانی است. اگر در داخل افغانستان میبودم ممکن به مشکلی دچار میشدم اما چون خارج از کشور بود کسی نمیتوانیست بنام خیانت به وطن مرا بازخواست کند.

محترم مایل هروی در کتابش "تاریخ و زبان در افغانستان" مینویسد که روزی نزد مدیر روابط فرهنگی دانشگاه کابل رفته بود بغرض اخذ ویزای خروج و ادامه تحصیل در خارج. سخنانیکه با مدیر نامبرده بر زبان آورد تراش خورده نبود و صبغۀ کتابی و نوشتاری داشت. مدیر مذکور با لحن تندو نامقبولی گفت که "تو فارسی سخن میگویی، نخست "دری" یاد بگیر، آنگاه گذرنامه و ویزای خروج داده خواهد شد.

ازینرو برای اشخاص چون آقای سادات آسان مینماید که ازین اختلاف نام استفاده کنند واهل دانش و فرهنگ را، که بزبان مادری خود میخواهند سخن بگویند وبنویسند، توبیخ کنند.

 

پایان

اپریل ٢٠٠٦

 

 


بالا
 
بازگشت