هارون امير زاده

 

اسکندر ختلانی و آرمانهای همگرایی فرهنگی در منطقه

 اسکندر ختلانی درماه سپتمبر سال 000 2 به گونه خيلی بی رحمانه وبه سبک عشايری در مسکو در منزلش با تبر به شهادت رسید.

 ختلانی در 21 مهر(ميزان) سال 1333(اکتبر 1354) در شهر کولاب که در سده های پيشين به نام ختلان زمين مشهور بوده ديده به جهان گشود. وی آموزش متوسط را در تاجکستان و آموزش عالی را در استيتوت ادبيات بنام ماکسيم گورکی در مسکو به پايان رسانيد.

 سابقهء دوستی و آشنايی بنده با ختلانی جوان به سال 1982هنگام تحصیل در انستيتوت علوم اجتماعی در مسکو برمیگردد. شش سال از مرگ وی میگذرد ولی خاطراتش در ذهن و قلبم بحیث دوست و همرزم فراموش ناشد نیست.

 تاجايکه من ميدانم ختلانی که هنوز مصروف تحصيلات دانشگاهی بود بکارترجمانی وبه سرودن اشعارآغازکرده بود. اودرانستتوت علوم اجتماعی مسکو، سازمان کمسمول ياجوانان شوروی ودراکثريت همايش هاومجالس مربوط به افغانستان وشوروی سابق قبل ازآمدن خويش به افغانستان اشتراک فعال داشت. اسکندر برای نخستين بار در سال 1985 جهت وظيفه ترجمانی به افغانستان فرستاده شد.

 

 ختلانی و افغانستان

 ختلانی مثل بسياری دوستان افغانستانی اش درسال های هشتاد وسالهای بعد بافرازونشيب فراوان وآزمون های جدی مواجه شد. او در افغانستان مسئوليت ترجمانی دها اسناد معتبر و از جمله ترجمه بيانيه های برخی مقامات وقت شوروی و افغانستان را بدوش داشت.

وی در افغانستان با تلاش شباروزی، لياقت و استعداد خويش را به نمايش گذاشت و به حسادت و رقابت بسياری ها مواجه شد. در نتيجه بعد از مدتی کوتاهی بحيث يکی ازترجمان های برجسته رًيس جمهور نجيب الله ارتقای وظيفه نمود. وی همچنان بحيث ترجمان و دستيار آخرين سر مشاور شوروی سابق ويکتور پلينيچکه که در آن روزگاران نقش مهمی در سیاست افغانستان داشت، ايفای وظيفه نمود. ختلانی در بازگشت از افغانستان توسط ميخايل گرباچف رًيس جمهور وقت مفتخر به مدال شد.

 بايد ياد آور شد که ختلانی فقيد پس از آنکه وارد افغانستان شد و تا روز خروجش از اين کشور در پهلوی کار ترجمانی برنامه شخصی و فکری خودرا نيز داشت. لهذا تماس با روشنفکران و فرهنگيان افغانستان جزء برنامه های وی بود.

                  تلاشهاوتماسها گستردهء فقيد ختلانی با عده ء زيادروشنفکران وفرهنگيان درآن سالها،زمينه معرفت وآشنايی با خصايص،فرهنگ واقوام گوناگون افغانستان را مساعد ساخت. فقید ختلانی روزی نخستين دفتر شعريش را که در افغانستان به تيراژ 1000 جلد بچاپ رسيده بود، يک جلد آنرا برايم تحفه داد. هرچند ختلانی قبلأ دو مجموعه شعری ديگر بنام «پرواز» در سال1981 و«شگوفه ها» درسال 1985 در تاجکستان به چاپ رسانيده بود. و افزون بر آن اشعارش در روزنامه ها، مجلات شوروی سابق و رسانه های افغانستان به چاپ رسيده بود.

                  شادروان ختلانی درپی خروج آخرين سربازان شوروی از افغانستان به کشورش بر گشت. اين درست زمانی است که نه تنهااوضاع افغانستان پيچيده باقی مانده بود بلکه اوضاع شوروی سابق نيز بشدت درحال دگرگون شدن بود و جوانب منفی سياست پرسترويکا پيامد های خود را به وضاحت به نمايش می گذاشت. نقطه اوج اين دگرگونی را فروپاشی شوروی سابق دراواخرسال 1991وپايان حاکميت ح. د.خ.ا درپی تصرف قدرت درکابل توسط مجاهدين دراپريل 1992 راميتوان برشمرد. اين دوتحول يکی پی ديگری تاثيرات خيلی دراماتیک را در منطقه وجهان بجا گذاشتند.

                  بايد تذکرداد که دگرگونی های سالهای 90 در منطقه وفضای توفانزای سالهای 80 در افغانستان به روان وذهنيت مشاوران وترجمان های شوروی سابق وبه ويژه هم نژادان دوطرف دريای آمو، تاثيرخيلی محسوس بجا گذاشت. ختلانی فقيديکی ازاين انسانهاست که ذهنيت و عملکرد های بعدی او درتحت تاثيرحوادث افغانستان، شوروی سابق ومنطقه قرارگرفته بود.

                  او به مجرد برگشت از افغانستان به فعاليت گسترده فرهنگی وادبی دست زد وتلاش نمود تا تجارب واندوخته هايش را ازطريق ادبيات وفعاليت فرهنگی واجتماعی درخدمت مردمش قراردهد. به گفته خودش: "آزادی نخستين سنگ بنای خودشناسی و هويت شناسی برای تاجکستان است". اما متأسفانه جنگ داخلی درتاجکستان که پس ازفروپاشی شوروی سابق بقوع پيوست که باعث فاجعه ملی درين کشورشد، مانع چشيدن طعم شرين آزادی برای تاجکان شد. ختلانی مجبورشدکه برای پيگری آرمان هايش درشرايط دورازوطن تازه آزادشده ولی آغشته به خون برادران وخواهرانش به کارومبارزه ادامه دهد.

                  ختلانی فقيد با ابتکارخودش ودروضيعت فقراقتصادی درويلنوس ماهنامه ادبی- فرهنگی رابنام «مژده» به خط فارسی به چاپ ميرساند.

                  فقيد ختلانی دربازگشت به کشورش به سرودن اشعارنيزادامه داد واين بار کيفت شعراو ومحتوی آن با اشعارگذشته اش ازتفاوت کيفی خاصی برخورداربود. شعرختلانی شعررسالتمند حماسی وميهن پرستانه است. اکثريت اشعار وی وقف آزادی ورهايی ميهنش ازمصيبت های ناشی ازجنگ برادرکشی اخيرشده است.

 تسلط اوبرزبان وادبيات روسی وفارسی تا آن حدی بود که من هيچگاه اورا نه ديدم که چه درترجمه شفاهی وچه درکتبی از واژهنامه(دکشنری) استفاده نموده باشد.

 ترجمه دقيق وفصاحت کلام اودرهردوزبان روسی وفارسی برای اواعتباروشهرت فراوان ميان اهل قلم وفرهنگ افغانستان که بااوآشنايِی داشتند، کسب نمود.علاوه برآن اوزبان فارسی را به سه لهجه معروف تاجکستانی،افغانستانی و ايرانی به راحتی صحبت می نمود. تسلط اوبه لهجه های دری وفارسی قابل ستايش است.

ختلانی و همزبانان

                  ختلانی دوستان فراوان داشت و اکثريت اوقات خويش رابادوستان افغانی اش درمسکو سپری ميکرد. تقريبأ بسياری پناهندگان افغان مقيم مسکو به اسم اوآشنايی داشتند. وی تلاش زيادی به خرج می داد تاروابط دوستی وفرهنگی را ميان روشنفکران افغانستان، ايران وتاجکستان درشهرمسکوتامين کند.

 به عقيده بنده يک انگيزه طبيعی، ختلانی فقيد را بسوی افغان دوستی می کشانيد. همانا پيوند های ژرف تاريخی، زبانی، مذهبی ميان مردمان تاجکستان وافغانستان. او نه تنها دوستی ميان مردمان تاجکستان را با افغانستان بمثابه يکی از فاکتورهای ضروری احيای هويت ملی وتاريخی تاجکستان می پنداشت بلکه دوستی با ايران را نيز که ريشه ديرينه فرهنگی، نژادی، زبانی با هم پيوندمی دهد نيز متضمن شگوفايی فرهنگی وخودسناسی تاريخی می دانست وآنرا به نفع وخير کشور خويش میشمرد. اونه تنها بقای تاجکستان را بلکه بنای دوستی افغانستان وايران را نيز در تعميق وگسترش روابط اقتصادی، نژادی،فرهنگی وزبانی آنان درچوکات يک برنامه استراتيژيک می ديد.

متاسفانه ختلانی دیگر زنده نیست که شاهد برگزاری جشن استقلال تاجکستان و همایش های زبانی، فرهنگی و تاریخی هر ساله میان سه کشور فارسی زبان افغانستان، تاجکستان و ايران در سطح ملی و منطقوی باشد. در واقع آرمانهای وی در حال پیاده شدن در منطقه است.

 ختلانی و ژورناليزم

فقيد ختلانی درمسيرزندگی پرتلاَش وپربارش ازترجمه گرفته تا سرودن اشعار،نشرجريده، فعاليت های سِاسی وفرهنگی متعدد، رو به سوی کارژورنالستی آورد و با تهيه گزارش های موثق وجذاب برای راديوی BBC سرويس فارسی،استعدادوصدای جذاب اش رادر عرصه جديدی نيز به نمايش گذاشت. درخشش اوتازمانی قربانی اش در اين راه چشمگيربودوشهرتی خوبی ميان شنونده های زبان فارسی دريک مقياس وسيع کمايی کرد.

                  او درزمانی همکاری با بخش فارسی BBC را آغاز کرد که رويداد های خونين در تاجکستان وافغانستان به شدت جريان داشت وسيلی از مهاجرين اين دوکشوردر خارج از کشورهايشان از جمله درروسيه سرازيرميشدند. در چنين شرايط توجه زيادی پناهندگان وبه ويژه فعالان سياسی اين کشور ها به راديوی BBC بخش فارسی که اخبارداغ را پيرامون حوادث منطقه تهيه ميکرد،مبذول گرديده بود. ازاينرو ختلانی درمرکز توجه آنهاقرار گرفته بود.

                  در سالهای بعد ختلانی برای راديوی آزادی به زبان تاجکی خبر تهيه ميکرد. من همواره شاهد تهيه گزارشات به اين راديونيز بودم. وازنزديک می ديدم که اوشب وروزدر تلاشی تهيه گزارشات جالب وموثق برای اين راديومی بود.

 زمانيکه ختلانی برای اين راديومصروف تهيه اخبار در مسکو بود، صلح تا اندازه درتاجکستان برگشته بود. اما جنگ در افغانستان بيشتر در مرزهای تاجکستان تمرکز يافته بود وبرنامه پاکستان ومتحدين غربی آن ظاهرأ درافغانستان تقريبأ در حال تکمل شدن بود. مرحله ديگرجنگ به خاک وخون کشانيدن تاجکستان وساير ملل آسيای مرکزی جز برنامه جيوپلتيکی، بازی بزرگ جديدکه پس ازفروپاشی شوروی آغازيافته بود، روی دست گرفته شده بود.

هر چند ختلانی انسان بی ترس و دلير بود و با تهديد ها ارزشی قايل نمی شد. باوجود آن احساس نا امنيتی و ناراحتی در کار ژورنالیستی اش در مسکو می کرد. اما بنده که با اوضاع بی بندوبار روسيه آشنايی کامل داشتم نيز نگران امنيت او بودم. بنده تا يک ماه پيش ازشهادت ختلانی همواره از لندن باوی تماس تلفونی داشتم.

                  بهرحال تا جای که، من او را می شناختم، اودشمن شخصی نداشت وتصورمی کنم که قتل او تصادفی نبوده باشد، انگيزه های سياسی ونژادی درآن دخل بوده باشد.

 روهش شاد باشد!

 درآخير با زمزمه يکی از نمونه های کلام اسکندر ختلانی (عيدی زاده) که در اوج جوانی اش در افغانستان سروده شده ياد او راگرامی می داريم:

شهيد لاله کفن

مادر،

تو بر مزار شهيد عزيز خويش

يک کاسه آب يخ

يک دسته گل بيار...

 زيرا که من هنوز درين خوابگاه خويش

لب تشنه ء حياتم دل تشنه ء وطنم.

زيرا منی که رفته به اين خواب جاويدان

 دلدادهء بهار و گل سرو و لاله ام

 بيست و دو ساله ام...        

 

مادر،

تو از برای خدا، گريه سر مده،

ديگر بجای آه و فغان و غم الم

با من بده بشارتی از مام و ميهنم.

مادر،

بگو،بگو که چه شد کار زار ما؟

پيروزی آمده؟

 صلح است بر قرار؟

 سر باز اگر کم است، بگو مادر عزيز،

اينجا هزار مرد ديگر است مثل من.

مارا نمانده طاقت خقتن ميان خاک.

گر کار ها بد است،

 بگو مادر عزيز،

خيزيم هر يکی

 از گور خويشتن:

 " يا مرگ يا

 وطن!"

 

 اسکندر ختلانی، کابل، ميزان 1364

***

دکتر هارون اميرزاده استاد سابق انستتوت علوم اجتماعی کابل

 لندن -13 سپتمبر 2006

A Love Poem

A Love Poem by Khatloni:


 

 

RFE/RL Release, 28 September 2000
Dine Decries Murder of RFE/RL Journalist


 


International Press Institute, 25 September 2000
Statement on Khatloni's murder


 


RFE/RL Release, 22 September 2000
RFE/RL Journalist Slain in Moscow


 


CPJ News Alert, 22 September 2000
Russia: Journalist Murdered In Moscow

hatloni: A Love Poem by Khatloni:

A Love Poem by Khatloni:

HE KNOWS HOW I LOVE YOU

I love you
Like the dry land
 just before the rain
 and the hungry infant,
 sucking a breast

I love you
Like the old, sick and helpless man
 (for the last time)
 Rises from his deathbed,
 standing straight on his feet
 for the last time...

I love you
 Like a scabbard its sword
 the wounded soldier, his shield
 and the bow, the arrow
 the arrow, the target

I love you, like you do and I do

 

 

 


بالا
 
بازگشت