هارون امير زاده

تروريسم فرهنگی وسه پيشنهاد در پنجمين سال فاجعه مجسمه های بودا

 

پنج سال از تخريب دو  مجسمه  بزرگ و بی مانند بودا  در باميان می گذرد.  تخريب  مجسمه های بودا که به فرمان ملاعمر رهبرطالبان تحت نام اسلام صورت گرفت، تمام جهان را تکان داد.

نخستين خبر تصميم تخريب مجسمه های بودا توسط طالبان بتاريخ 26فبروری 2001 به گوش جهانيان رسيد و در يک واکنش بی سابقه جهانی از روحانيون و علمای دينی کشور های اسلامی گرفته تا پيروان بوديسم ، عيسويت، هندويسم و موسوی وهم چنان از روشنفکران، باستان شناسان، دانشمندان، گرفته تا سياست مداران، اتحاديه اروپا، يونسکو و ملل متحد همه از طالبان خواستند که دست به چنين جنايت فرهنگی نزنند. زيرا مجسمه های مذکور نه تنها مربوط به ميراث های فرهنگی افغانستان است بلکه جز ميراثهای فرهنگی بشری نيز می باشند. افزون بر آن مجسمه های مذکور الهامبخش ميليونها بوديست درسراسر جهان است و تخريب آنها در واقع توهين مستقيم به پيروان  آن خواهد بود.

 تينا روزنبرگ درنيويارک تايمز مورخ 15 مارچ 2001 نوشت:« همه آثار فرهنگی بخصوص اينها تنها به يک ملت و يا حکومت تعلق نمی گيرد، بلکه آنها متعلق به همه بشريت می باشند» (1)
  جامعه جهانی پس از شنيدن خبر تروريسم  فرهنگی به شدت وارد عمل شده تا جلو تخريب مجسمه ها را بگيرند. چنانچه فرانسس وندرل نماينده وقت ملل متحد با نامه اعتراضی از جانب کوفی عنان سرمنشی ملل متحد در اوج حملات طالبان به بودا ها به عجله به باميان نزد مولوی متوکل وزير خارجه وقت طالبان رفت و از وی تقاضا نمود که تخريب مجسمه ها را توقف بدهند. اما متوکل گفت:« آثار متروکه جز افتخارات ما نيستند. سربازان ما به شدت مصروف تخريب بخش های باقيمانده آنها هستند. به زودی تخريب تکميل می شود. ما از تمام امکانات دست داشته  خويش در تخريب هر چه زود تر مجسمه ها استفاده ميکنيم. بحث توقف درينجا اصلاً مطرح نيست. ». متوکل همچنان افتخارانه اعلام نمود که تا کنون صد ها آثار تاريخی در نقاط مختلف ديگر کشور از طرف امارت اسلامی از بين برده شده اند.(2)

همه رهبران طالبان اعتراضات جامعه جهانی را رد نمودند. ملا قدرت ا لله جمال وزير فرهنگ و اطلاعات طالبان به جواب درخواست جامعه جهانی بسيار افتخار آميز و متکبرانه گفت : « سربازان ما سخت سر گرم تخريب مجسمه ها اند. تا حال سر و پاهای آنان را از ميان برده ايم، فقط مصروف تخريب بدن بودا هستيم»(3)

کشور های اسلامی از جمله جمهوری اسلامی ايران با تخريب مجسمه ها مخالت نموده و تخريب آنانرا از نام اسلام مغاير به اصول دین اسلام ناميد. چنانچه ايران تايمز نوشت که اسلام هرگز به تخريب چيز های که اعتقادات و تاريخ ميليونها انسان در سراسر جهان را می سازد، توصيه نمی نمايد.

روول مارچ گريچ درک امروزی طالبان را با عصر جاهليه در قرن 7 ميلادی  عربستان قبل از اسلام يکسان دانست. (4 )

روزنامه دان چاپ پاکستان نوشتند:« به نظر می رسد که طالبان ريشه های خود را قطع می نمايند»(5)

جو کريب آمر موزيم ملی بريتانيا به طالبان پيشنهاد کرد که آثار تاريخی را تخريب نکنند و موزيم شهری هنرها درلندن حاضر است که آثار تاريخی قابل انتقال را به بريتانيا منتقل سازند. اما وی گفت اگرطالبان مجسمه های بزرگ بودا را که قابل انتقال نيستند تخريب کنند، فاجعه بزرگ ناميد.(6)

هندوستان حتا به طالبان پيشنهاد کرد که آگر آنها ميراث های فرهنگی خويش را حفاظت نمی کنند، برای ما بفروشند و يا  به هندوستان انتقال داده شوند وما در جای محفوظ برای مردم افغانستان نگهداری ميکنيم.(7)

اما طالبان بلا فاصله گفتند که ما بُت فروش نيستيم. قابل ياد آوريست زمانيکه طالبان مجسمه ها را تخريب کردند، پارچه های سنگ و حتا خاکستر آنرا در لاری ها بار نموده در بازار قاچاق پشاور برای جاپانی ها و ساير پيروان بوديسم که حتا توته های سنگ بودا برای آنها تقدس داشت، به هزاران دالر فروختند و هرگز آنرا شرم و خلاف شريعت اسلام نه شمردند.

احمد رشيد در آخرين روز تخريب کامل مجسمه های بودا در گزارش خود مورخ 3 مارچ 2001 در ديلی تليگراف چاپ لندن نوشت که طالبان تقاضاهای کشور های اسلامی و غير اسلامی و سازمان ملل را ناديده گرفته سر انجام بودا های باميان در نتيجه آتش توپ ها، راکت ها و انفجارات سوختند.(8)

الينا فين در يک بحث داغ در راديو صدای آمريکا تخريب مجسمه های بی مانند بودا در باميان  را تراژيدی و جنايت عليه بشريت ناميد.(9)

نک دانزيگر  بريتانيوی که مطالعات گسترده در مورد آثار باستانی افغانستان دارد، تخريب بودا ها در باميان را به جنايات هتلر و پول پُت تشبه کرد.(10)
         زاهد حسين خبرنگار پاکستانی به تايمز لندن مورخ 16 مارچ 2001 از کابل گزارش داد که عمل وحشيانه طالبان جهان را تکان داد. (11 )

سفير يونان در پاکستان از طالبان خواسته بود که ازعقل خود کار بگيرند، مجسمه ها را تخريب نکنند. اما طالبان چون در مدارس ديوبندی مغز شويی  شده بودند، از مغز های خود کار گرفته نتوانستند و در اوج اعتراضات و تقاضاهای جهانی مغرورانه و بی پروا در ظرف کمتر ازدوهفته به عمر 1700ساله  مجسمه های بی بديل بودا پايان دادند و برای هميش يادگار سياه را از خود در تاريخ فرهنگ افغانستان بجا گذاشتند.

نيل اسچرسن در هفته نامه آبزرورObserver  چاپ انگلستان مورخ 4 مارچ 2001 يک روز بعد از تخريب کامل بودا ها در باميان نوشت:« غرب نسبت  به عمل وحشيانه طالبان در افغانستان خيلی خشمگين است».

 طالبان با انجام چنين جنايت نا بخشودنی چهره واقعی و ماموريت اصلی شان يعنی محوهويت های فرهنگی افغانستان و همه بشريت را به جهانيان نشان دادند. در نتيجه جامعه جهانی طالبان را دشمن درجه يک تمدن معاصر و تهديد بزرگ تشخيص دادند. اما  در ميان همه  اين نگرانی ها،  واشنگتن نه در جبهه  جهانی ضد تخريب مجسمه های بودا هم سنگر شد و نه بعد از تخريب مجسمه ها صادقانه و فعالانه در جو جهانی ضد تروريسم طالبانی هم صدا شد. بر خلاف سياست دو پهلو و سازش با طالبان را تداوم بخشيده و هنوز از زاويه ديد  منافع پاکستانی ها به طالبان و ياران تروريستی آنها نگاه می نمود. افزون بر آن،  طالبان را خيلی مفيد در راستای منافع جيوپليتيکی اش می دانست. در نتيجه هيچ نوع واکنش در برابر نفرت جامعه جهانی و اروپاييان در مقابل طالبان از خود نشان نداد.

 در اوج خشم و عصبانيت جامعه جهانی بخصوص اروپاييان که نمی توانستند بدون جلب حمايت واشنگتن در مقابله با خطرات طالبان و متحدين القاعده و پاکستانی آنها در خارج از مرز های افغانستان کاری انجام بدهند، روزنامه هندوستان تايمز مورخ 7 مارچ 2001 يک پرسش جالبی را مطرح نمود که هدف آن اين بود اگر طالبان می توانند بُت های ديگران را نا بود کنند، پس :« بگوييد که کی می تواند بُت های طالبان را که ملا عمر و بن لادن نام دارند، نابود خواهد کرد؟».

اما  حوادث  طوفانزای  نا منتظره سال 2001 بخصوص بعد از حوادث خونين در امريکا پاسخ روزنامه هندوستان تايمز پيدا شد و دوران حکمروايی بُت های طا لبان بنام های عمر و لادن در افغانستان پايان يافت.

 تقريباً چهار و نيم سال از سرنگونی حکومت تروريسم طالبانی می گذرد ولی تا هنوز شبح اين بُت های فراری در ميان بازی های گُربه و مُوش که از طرف واشنگتن و اسلام آباد به راه انداخته شده است، در گشت و گزار است. و هنوز  آنها از کشتار انسانهای بيگناه گرفته تا تخريب مدارس و داشته های بنياد های اقتصادی و فرهنگی  باقيماده از دوران شان،  ادامه می دهند. شگفت آور اينست که اين بُت های سنگدل و بی مروت در پنای اربابان شان از داخل حکومت کابل گرفته تا اسلام آباد به افسانه و معجزه تبديل شده اند. چنانچه تعداد  خطابه ها ، سخنرانی ها و فلم های ويديويی شان در رسانه های پاکستان ، واشنگتن، لندن و شبکه تلويزيونی الجزيره، از نطق ها و خطابه های آقايون بوش، مشرف و  کرزی کرده هم  بيشتر طنين انداز است.

ارزش تاريخی بودا های باميان

در سه دهه اخير در کنار تراژيدی انسانی و تخريب اقتصادی، بر  مفاخر تاريخی و فرهنگی افغانستان زيانهای جبران ناپزير نيز وارد گرديده است که از تاراج موزيم ملی افغانستان گرفته تا تخريب مجسمه های بی بديل بودا در باميان و از کاوش های خود سرانه گرفته تا تداوم قاچاق  آثار باستانی افغانستان را شامل می شود.

در چند سال  گذشته دولت افغانستان ، سازمان يونسکو و برخی کشور ها تلاش نمودند که در جای مجسمه های تخريب شده بودا در باميان با استفاده از تکنالوژی پيشرفته معاصر مجسمه های جديد  و يا مشابه به آن را بسازند. اما به نظر می رسد که تا کنون کدام گامی عملی در زمينه برداشته نشده است. چنانچه هندوستان تايمزبتاريخ اول مارچ سال جاری در ضمن ياد آوری فاجعه بودا در باميان گزارش داد که کشور سويس حاضر شده مصارف ساختمان مجسمه ها را که مبلغ 30 ميليون دالر امريکايی تخمين شده ، بپردازد. اما سازمان يو نسکو مخالف ساختن مجسمه های جديد است ؛ زيرا به عقيده اين سازمان هيچ نوع مجسمه  های جديد  نمی تواند ارزش تاريخی آن دو مجسمه ها را جبران کند. بناً فکر جديد در زمينه لازمست.

فکر می شود  ساختن مجسمه های جديد در پرتو تخنيک پيشرفته معاصر کاری دشواری نخواهد بود ولی هر گز ارزش تاريخی مجسمه های ويران شده را پيدا نخواهد کرد. اين در حاليست که ارزش معنوی و وزن تاريخی  مجسمه های تخريب شده  بالاتر از  هر قيمت ومبلغ بزرگ پولی می تواند باشد.

 ارزش مجسمه های تخريب شده قبل از همه درين خواهد بود تصور کنيد در 1700 سال قبل انسانهای آنروز بخاطر  نيايش و عشق سرشار  به  معبود شان، با استفاده از ابزار های ابتدايی کار،  زحمات وعرق ريزی های فراوان که  شايد ساليان طولانی را در بر گرفته باشد  چنان شهکار بينظير تاريخی را آفريدند که در طول زمانه ها عليرغم طوفانهای تمدن بر انداز در دل کو ه پايه های هندو کُش   استوار تا سوم مارچ 2001 ايستادند.

بودا های باميان در واقع شاهدان زنده تاريخ بودند که نه تنها نماد های هنر ، نيايش، خلاقيت ، دانش، استعداد وافتخارات انسان اين سرزمين تمدن خيز را به نمايش می گذاشتند بلکه الهام بخش برای ميليون ها بوديست درجهان باستان و جديد بودند.

تاريخ بی طرفانه و آگاهانه شهادت می دهد که بودا های با ميان در طول عمر 1700 ساله شان هميشه فروتنانه  و شکيبانه در خانه و زادگاه خود  ايستاده بودند وهر گز به هيچ آئين، مذهب و فرهنگ کسی به شمول فرهنگ بدوی وشريعيت طالبی توهين و تجاوز نه نمودند.

آنها  شاهدان عينی  تمدن سوزی  ها و نسل کشی فرزندان ديار خودش  بدست اجانب و از جمله طالبان بودند، ولی همواره همه اين جنايات را معصومانه ، خاموشانه  و اشکبار نظاره می کردند .  خود بودا ها نيز از گزند زمان در امن نمانده بودند. چنانچه سيما های خراشيده، دست و پا های مجروح و معيوب شان حکايت از مظالم فرهنگ ستيزان و بی مروتان قبلی می کرد.

 اما  سر انجام بودا های مظلوم در آوايل سده بيست و يکم با بی مروت ترين، سنگ دل ترين و وحشی ترين موجوداتی بنام طالبان کرام که آخرين درجه طلسم و پروژه استعمار نوين  را تمثيل می کردند، مواجه شدند. در نتيجه عليرغم فرياد های مسلمان و کفر در سراسر جهان به قتل رسانيده شدند. بدين تر تيب  بخشی از عظمت فرهنگی افغانستان و ميراث بشريت در پيش چشمان جهانيان ترور شد. و اين که گفته اند« ترور تاريخ فرهنگی يک ملت بمعنی دفن هويت  آن برای بار دوم است»  به راستی بخشی هويت تاريخی ما برای هميش در زير خاک دفن گرديد.

واقعيت اينست که گناه بودا های باميان درين بود که آنها  نه تنهاحکايت از عظمت تاريخی زادگاه خويش می کردند بلکه شاهدان زنده جنايت دشمنان ميهن شان  نيزبودند.

طالبان تصور می کردند که با قتل شاهدان عينی مانند بودا های باميان نسل کشی ها و زمين سوزی های خويش را پنهان خواهند نمود. بنا برآن آنها بعد از 5 سال حکمروايی   تصميم گرفتند مجسمه های بودا را به قتل برسانند تا جنايات خويش را بپوشانند. اما ويرانی مجسمه های بودا  نه تنها از انظار جهانيان پنهان نماند بلکه پرده از تمام جنايات آنها در طول حاکميت شان برداشته و خشم جهانی را در پی داشت. و اين خشم صرف در پی حوادث سپتمبر که دست طالبان و حاميان تروريستی شان در آن دخيل دانسته شد، منجر به سرنگونی شان شده و هيچ کسی در جهان به جز از طالب طلبان داخلی، پاکستانی و تروريستان بين المللی به خاطر  شان اشک نريخت.

انگيزه های تخريب بودا

پنج سال از فاجعه دو بودا های بزرگ در باميان می گذرد و لی مردم جهان هم چنان جنايات آنها را فراموش نکرده و نخواهند نمود. حالا کاملاً واضح گرديده است که نه تنها مذهب عامل اساسی تخريب مجسمه ها نبوده است، بلکه مذهب بحيث ابزار و پوشاندن اهداف اصلی تروريسم فرهنگی استفاده شده است.  می توان گفت که دين اسلام خود قربانی جهالت قبيلوی و انگيزه های سياسی بوده است که منجر به بد نامی اسلام در سطح جهان نيزگرديد.

 اگر مذهب عامل تخريب بودا می بود، چرا در پاکستان مجسمه ها نه تنها نابود نمی شوند بلکه از ملاهای ديوبندی گرفته تا شاگردان طالبی شان عکس های يادگاری در کنار آثار باستانی پاکستان و آثار قاچاقی افغانستان می گيرند و يا در خريد و فروش و در موزيم های شخصی خويش نظير موزيم بينظير بوتو بحيث مادر معنوی و نصر ا لله بابر پدر معنوی طالبان  در پاکستان ودر لندن حفظ می شوند.

به عقيده بنده صرف نظر از انگيزهای مذهبی سه عامل  اساسی ذيل  در تخريب مجسمه های بودا  نقش داشتند:

اول، عقده وحقارت فرهنگی طالبان-  عقده و حقارت فرهنگی در واقع  نقش تعين کننده در فاجعه بودا  بازی نمود. زيرا طالبان نه تنها در مدارس دينی پاکستان شستشوی مغزی شده بودند بلکه آنها قبل از همه ازبستر مناسبات  قبيلوی که در آن فرهنگ جنگسالاری، فرهنگ خشونت گرايی، فرهنگ زن ستيزی ،فرهنگ عقده و انتقام، فقرشديد و بی سوادی بی داد می کنند، سر بلند نموده بودند. لهذا درک ارزش تاريخی مجسمه های بودا و ساير آثار باستانی برای طالبان دشوار بود.  چنانچه ملاعمر رهبرطالبا درپاسخ به خشم و واکنشهای جهانی درمورد تخريب مجسمه های بودا جهل وحقارت فرهنگی خود را آشکارا به نمايش گذاشته گفت:  ما صرف چند سنگ را شکستانده ايم. چرا جهان بخاطر چند سنگ بی ارزش اينقدر اشک می ريزند؟

طالبان و رهبران شان حتا چندان معلومات در مورد اسلام و تاريخ تمدن اسلامی نيز نداشتند. در نتيجه  جهل، عقده و فرهنگ بدوی خويش را بنام شرعيت اسلامی توجيه می کردند.

دوم، انگيزه های سياسی پاکستانی ها: حسودت فرهنگی پاکستان تازه تشکيل نسبت به عظمت تاريخی سر زمين افغانستان،  نشان داد مردم افغانستان در انظار جهان و  تحريک تنش ها ميان مسلمانان و بوديستها بخصوص در هندوستان می تواند از جمله مهمترين انگيزه های سياسی برای پاکستان باشد.

سوم، نقش تند روان عرب- نفوذ افراطيون عرب بخصوص تاثير شخص بن لادن بر ملا عمر  و همچنان نفرت از فرهنگ غرب بر اساس انگيزه های مذهبی ، سياسی و فرهنگی  باعث  تقويت روحيه تخريب در ملاعمر و همه پيروان  وی گرديد. به بيان ديگر همه عوامل ازعقده حقارت فرهنگی طالبان گرفته تا اهداف سياسی پاکستان و روحيه نفرت تندروان لادنی از غرب در يک جبهه نامقدس باعث شد که بودا های بی گناه  قربانی شوند. و درفرجام مردم افغانستان را در انظار جهانيان بحيث مردم تمدن ستيز معرفی کردند.

خيانت وتداوم فاجعه فرهنگی

هرچند تخريب بودا ها در باميان اوج فاجعه فرهنگی افغانستان است. اما کاش اين تنها طالبان می بودند   قادر به درک ارزش های بشری نبودند، دست به  چنين جنايت نا بخشودنی زند. اين در حاليست که فاجعه و خيانت به فرهنگ و هويت سرزمين باستانی ما  عملاً از مدت ها قبل آغاز يافته است. چنانچه افغانستان نه تنها در دونيم دهه در نتيجه جنگهای خانمانسوزگروهی، مذهبی، آيديالوژيک و قومی بسياری داشته های فرهنگی خود را  از دست داد بلکه دردونيم سده اخير، تاريخ شاهد است که بسياری ارزشها، افتخارات و ميراثهای  فرهنگی تاريخ 5 هزار ساله خود را در زير کشمکش های قدرت طلبی گروه های تازه به دورا ن رسيده نيزبرباد داد.

بسياری سرداران و اميران تازه به دوران رسيده که از بستر فرهنگ جنگسالاری قبيلوی ، فقر شديد فرهنگی و تعصب برخاسته بودند و کمترتحمل ديدن فرهنگ های نسبتاً رشد يافته در اطراف شان را داشتند به افغانستان بحيث يک کشور اشغال شده و اسيرشده  برخورد کردند. در واقع  اکثريت افتخارات و داشته های فرهنگی افغانستان ماقبل از 1747 را بيگانه شمرده ويران کردند، به حراج گذاشتند و يا برای همسايگان فروختند. چنانچه در نتيجه اين واگذاری ها به همسايگان، ما شاهد ابر فرهنگی و عظمت طلبی فرهنگی همسايگان بخصوص ايران هستيم که خود را وارث همه افتخارات مشترک فرهنگی منطقه معرفی نمايد. و در عوض مردم بومی و فرهنگ پرور افغانستان ازعظمت و داشته های پُرافتخار تاريخی شان محروم ساخته شده و در لاک های ارزشهای بدوی عشيروی محصور ساخته شدند.

   افزون بر آن از ميان اين دسته سرداران  کسانی هم سربلند کردند که به ارزشهای عشيروی خود هم پشت پا زده همواره در پنای نيروها های استعمارگر شرق و غرب و حتا تروريسم بين المللی  برای تحکيم حاکميت شان از هيچ نوع خون ريزی، فرهنگ ستيزی ووطنفروشی روگران نشدند. در واقع خيانت ، جنايت و وطن فروشی برای سلسله اين سردار زادگان و سر بر آوردگان عشيروی که از عصر شاه شجاع  آغاز يافته است تا به امروز تقريباً به يک سنت تبديل شده است.

 در نتيجه در دونيم سده اخير اين سر زمين آفت زده نه تنها هويت  و نام تاريخی خراسان را از دست داد بلکه در  جغرافيای سياسی تصنعی و خيلی آسيب پذير کنونی با هويت اجباری محدود گرديد.  چنانچه در حال حاضر با توجه به تهديدات جديد بخصوص شونيسم  لجام گيسخته پاکستانی با استفاده از کارت «قبيلوی-طالبی »، حفاظت از محدوده باقيمانده افغانستان هم آسان به نظر نمی رسد.

محاکمه جهانی تروريستان فرهنگی

پنج سال از فاجعه بودا می گذرد ولی هيچ يکی از قاتلين بودا و دشمنان فرهنگی افغانستان نه تنها محاکمه نشدند بلکه به گفته جناب حامد کرزی " طالبان، د افغان ريشتنی  پچيان"  در دولت و پارلمان افغانستان جايگاه محکم پيدا  نموده اند.   اين در حاليست که اين« ريشتنی بچيان» در يک بازی جديد، آجنداهای تخريب آثار باقيمانده ، سوختاندن مکاتب و کشتار انسانها را به دستور پاکستانی ها به ابعاد ديگری ادامه می دهند.

در فرجام درپنجمين سال فاجعه تنديس های بودا  سه پيشنهاد را برای دولت ، فرهنگيان و همه وطنپرستان افغانستان، هم چنان برای پیروان  دين بودایی و غير بودايی، سازمان يو نسکو و برای همه آنانيکه طرفدار گفتگو ی تمدن ها و حفاظت از داشته های فرهنگی بشريت  اند، نه برای آنانيکه طرفدار سرقت و يا نابودی آثار باستانی وافتخارات تاريخی همسايگان اند و يا احساسات عظمت طلبی فرهنگی منطقوی و يا جهانی دارند، عرض مينمايم:

1 روز جهانی مبارزه با تروريسم فرهنگی-.روز سوم مارچ را سازمان يو نسکو بحيث روز مبارزه عليه جنایات فرهنگی به رسمیت شناخته و سالانه جنایت فرهنگی از تخريب مجسمه های بودا بدست طالبان گرفته تا غارت آثار موزیم ملی افغا نستان توسط  تنظيم های جنگی در افغانستان محکوم شود. افزون بر آن  درين روز هر نوع تخريب و غارت داشته های فرهنگی و مذهبی در هر جای دنيا به شمول تاراج موزيم ملی عراق در حضور قوت های اشغالگر نيز محکوم شوند. بدين ترتيب درين روز جهانيان  نفرت خود را از دشمنان فرهنگ ها و ارزشهای مشترک بشری ابراز نموده و در همگرايی و کثرت گرايی فرهنگی يک حرکت نمادين را انجام دهند.

2.تنديس های شيطان کور- به عوض ساختن مجسمه های پُر مصرف جديد بودا در باميان ، لازمست که در جای مجسمه های تخریب شده، سمبولها و يا تمثالی از تروريسم فرهنگی  با تجسمی از سيمای شيطان يک چشم نظير ملا عمر يک چشم که  تاريخ پُر شکوه ما را معيوب نموده است، ساخته شود تا سالانه هزاران جهانگر با ديدن  سمبول های از شيطان کور نفرت شانرا  نسبت به طالبان و همدستان شان ابراز نموده تا درس عبرت باشد به ديگر جنايت کاران فرهنگی.

3. محاکمه در خانه ويران بودا- اگر در يک روز آفتابی و سرنوشت ساز سر انجام آمريکايی ها و پاکستانی ها به بازی های شان تحت نام تعقيب تروريستان پايان بدهند و صادقانه تصميم بگيرند که بن لادن و ملا عمر را دستگير نمايند، به نظر من به عوض اينکه آنها را در زندان گوانتانامو افگنند و يا در دادگاه جرايم جنگی ضد بشريت در لاهه محاکمه نمايند، بهتر است آنان را در خانه ويران مجسمه بودای باميان در همان جايکه بودا های بی گناه به فرمان ملا عمر برغم اعتراضات جهانی نابود شدند، بايد محاکمه شوند. بدين ترتيب حد اقل مرحمی کوچکی بر زخم  های ميليونها افغانستانی فرهنگ دوست و بوديست های توهين شده گذاشته شده وجهان  اقل شاهد محاکمه عادلانه و سزاوار تروريستان فرهنگی باشند.  

 

برای اينکه بُت پرست نباشی، کافی نيست[حتمی نيست] که بُت ها

 را شکسته باشی، بايد خوی بُت پرستی را ترک گفته باشی(*)

نيچه

******

هارون امير زاده

لندن-15 مارچ 2006

 

رو نوشت ها

(1)نيويارک تايمز-15 مارچ 2001

(2) ديلی تلگراف- 3مارچ 2001

(3)آبزرور-4 مارچ 2001

(4)نيويارک تايمز 3 اگست 2001

(5)ايشيا تايمز آنلاين-3 مارچ 2001

 (6)تايمز لندن-3 مارچ 2001

(7) تايمزلندن-3 مارچ 2001

(8) ديلی تلگراف- 3 مارچ 2001

(9) راديو صدای امريکا-16 مارچ 2001

(10) تايمز لندن – 7 مارچ 2001

(11) تايمز لندن-16 مارچ 2001

(*) در شعر و اندرز نغز نيچه فيلسوف شهير جرمنی واژه (کافی نيست) آمده که معنی خاص خود را دارد. اما بدون اينکه به معنی آن کدام آسيب وارد گرديده باشد، بجای ( کافی نيست) واژه [حتمی نيست] از جانب  نويسنده مضمون کنونی صرف برای بيان و بازتاب فاجعه بودا ها و ساير آثار تخريب شده در لهظه کنونی پيشنهاد و بکار رفته است. در واقع با کابرد واژه [حتمی نيست] بجای ( کافی نيست) نه تنها به محتوی متن آسيب نمی رساند بلکه می تواند  تفکر دگماتيتسی و خشک انديشی طالبانيسم وساير خشک انديشان را در شرايط  تقابل فرهنگ های شرق و غرب بهتر باز تاب بدهد. چنانچه در مقاله هندوستان تايمز طوريکه در بالا نقل قول شد خوی و عادت بتُ پرستی طالبان در وجود بُت های خشک انديش و جامد نظير ملا عمر و بن لادن که سطح درک شان به سطح درک اعراب عصر جاهليه ماقبل اسلام دقيقاً همسان است، بسيار ظريفانه و منطقی بکار رفته است.


بالا
 
بازگشت