چكيده:
هر نويسنده به تناسب نوع مقاله واثر خود بايد سبك خاصى از نثر راانتخاب كرده،
در سراسر نوشته خود بهكار برد; از اين رو اطلاع از سبك هاىموجود در نثر فارسى
لازم و ضرورىاست.
مقاله حاضر به معرفى اجمالىسبك هاى اصلى، يعنى ساده، مسجع و مصنوع در تاريخ
نثر فارسى پرداخته،سپس سبك هاى موجود در نثر معاصر را بررسى مىكند. در نثر
ساده معاصر سبك هاى روزنامهاى، شكسته، ادبى،علمى - دانشگاهى، سره و نثر متاثر
از ترجمه به طور خلاصه معرفى شدهاند.
كليد واژه: سبك هاى نثر، نثر معاصر
فارسى
نگارش فارسى درى در عمر 1100ساله خويش، سه سبك عمده نثر را
بهخود ديده است: 1- نثر ساده يا مرسل2- نثر مسجع 3- نثر فنى يا مصنوع
نثر ساده، اولين و آخرين سبك درتاريخ نگارش فارسى است كه نسبتبهدو سبك ديگر
بيشترين رواج را داشتهاست. اين سبك، ساده، روان و عارى از پيچيدگى كلام يا
آرايههاى نويسندگىاست ; لفظ و معنى يا قالب و محتوا درآن، مساوى و متعادلاند و جملاتمعمولا كوتاه ادا مىشوند و از اطناببدورند. نويسنده در اين نوع نوشته، بيشتربه رسايى پيام و صحت كلام مىانديشد وآفرينش هنرى را در كانون توجه خود قرارنمىدهد ; اما از آن جا كه زيبايى در سادگىاست و نويسندگان نثر ساده از توان بالاىنويسندگى و
اسلوب هنرى نيزبرخوردارند، آثارى كه به اين سبك نوشتهشده از زيبايى
ملايمى هم برخورداراست. تاريخ بيهقى، اسرارالتوحيد وسفرنامه ناصرخسرو از نمونههاى نثرساده نخستين به شمار مىروند.
نثر مسجع يا آهنگين بعد از نثر ساده وتحت تاثير ادبيات عرب به وجود آمد.سجع در كلام عرب، رايج و بسيارمستحسن است; اما با نثر فارسى چندانسازگارى ندارد و بدان توصيه نشدهاست. (1)
گلستان سعدى كه نمونه اعلاى نثرمسجع در تاريخ ادبيات فارسى است، بهمدد نبوغ سعدى، بر صدر سخن نشستهاست، اما خيل مقلدان سعدى هرگزنتوانستهاند اثرى همپاى گلستان بيافرينند;حتى
بهترين نمونه اين نظيرهها وقتى دركنار گلستان قرار گيرد، تفاوت عظيم آن
باگلستان آشكار مىگردد.
نثر مسجع به نثرى گفته مىشود كهپايان عبارات و جملههاى قرينه در آن،آراسته به سجع باشد; يعنى داراى كلماتىباشند كه در
وزن يا حرف روى (2) يا هر دوموافق باشند. ناگفته پيداست كه بخشى ازقدرت نويسندگى در اين آثار، مصروفزيباييهاى ظاهرى و آراستگى هاى كلامىمىگردد;
تجربه تاريخى نيز نشان دادهاست كه آفرينش آثارى كه هم اين جنبههارا بنحو اعلى داشته باشد و هم معانى بلندو ژرف را دربرگيرد، نمىتواند بسيار باشد.از نمونههاى نثر مسجع در فارسى مىتوان به كليله و دمنه
نصرالله منشى، چهار مقالهعروضى و مقامات حميدى اشاره كرد.
نثر فارسى در ادامه تحول خود ازمسجع به مصنوع گذر كرد. نثر مصنوع ازانواع صناعات لفظى و معنوى بهحد وفور استفاده مىكند و انبوهى از مفردات و
تركيبات و امثال و اشعار عربى، آيات و احاديث، و اصطلاحات و تعبيرات علوممختلف
را در خود جاى مىدهد. از اين هاگذشته، برخى از اغراض و معانى شعرى هم در نثر
مصنوع راه مىيابد كه وقتى به حد افراط رسيد، نثر را از هدف هاى اصلى آن - كه
ايصال و رسانگى است - بازمىدارد.
نثر مصنوع ابتدا خود را در برخى نمونه هاى نثر مسجع مثل كليله و دمنه و
مقامات حميدى نماياند، ولى بمرور زمان، آثارى كه مستقلا به حوزه نثر مصنوع تعلق
داشت، به وجود آمد ; ازجمله اين آثار مىتوان به جهانگشاىجوينى، دره نادره و
تاريخ و صاف اشاره كرد. نثر مصنوع از حدود قرن ششم هجرى متولد شد و تا دوره
قاجار ادامه حيات داد و پس از يك دوره انحطاط جاى خود را به نثر ساده سپرد.
در تحول سبك ها تاثير عواملاجتماعى را نبايد از نظر دور داشت.مقتضيات اجتماعى
همواره در سوق دادن نويسندگان به سبك خاص نقش بسزايى ايفا مىكند; در دوره
هايى كه جامعه دچار ركود بود و مجال انديشه در آن وسعتى نداشت، ابتكار و
خلاقيت ادبا در مسير درست شكوفا نمىشد و استعداد هاى هنرى صرف امور ظاهرى و
آرايه هايى مىگشت كه چون به افراط مىرسيد، غالبا عدم آن ها بهتر از وجود
شان بود. به عكس هرگاه وقايع مهم علمى، فكرى، ادبى و اجتماعى ظهور مىيافت و
حركت حيات سرعت مىگرفت، هنرمند و نويسنده رسالتى بر دوش خود احساس مىكرد
كه وى را از اشتغال به ظواهر باز مىداشت و هم او را مصروف امور جدىتر
مىساخت. دوره مشروطه و سال هاى پيشاز آن، نمونه تام و اتم اين واقعيت بود.
حركت هاى اجتماعى در جهان، پيشرفت هاىعلمى و انقلاب صنعتى آثارى به جا گذاشت
كه موج آن به ايران هم رسيد و انقلاب مشروطه را موجب شد. در چنان وضعى كه به
يمن صنعت چاپ، ارتباط مردم با نويسنده و هنرمند به عرصههاىجديدى مثل
روزنامهها و مطبوعاتكشيده شده بود، لزوم سرعت در اطلاع رسانى مجالى باقى
نمىگذاشت كهنويسنده براى القاى كمترين پيام، ساعت ها بنشيند و نيرو صرف كند
تا نثرى مطنطن و پر طمطراق به خواننده تحويل دهد; اصولا خوانندگان هم ديگر
خواستار چنينسبكى نبودند; خيزش هاى اجتماعى و حركت هاى تند، زبانى مناسب خود
مىطلبيد كه انديشه عريان را در كمترين زمان ممكن به مخاطب انتقال دهد.
بدينترتيب نثر ساده و روان جان گرفت و بر رقيب پيروز شد.
نثر ساده معاصر را نه بايد با نثر ساده دوره نخستين يكى دانست ; حدود هشت قرن
فاصله زمانى، سبب تفاوت هاى آشكار زبانى ميان اين دو سبك مىشد; براىمثال،
واژگان بسيارى در دوره نخستينجزو زبان معيار آن دوره بودند كه در دوره معاصر،
واژگان مهجور محسوب مىشدند و جواز عبور به قلمرو نثر ساده را نداشتند; از
سوى ديگر، واژگان بسيارىمتولد شده بود كه رنگ و بوى زمانه را داشت و در دوره
نخستين ديده نمىشد.
نثر ساده معاصر تحت تاثير مقتضياتزمان، شاخهها و شعباتى پيدا كرد كه از
آنجمله مىتوان به موارد زير اشاره كرد:
1- نثر روزنامهاى
2- نثر شكسته
3- نثر ادبى
4- نثر علمى و دانشگاهى
5- نثر فارسى سره
6- نثر متاثر از ترجمه
1- نثر روزنامهاى: اين سبك بهروزنامه اختصاص ندارد، اما روزنامهب ارزترين
نمونه آن است ; لذا به اين نام شهرت يافته است. در ايران، روزنامه بهسال 1253
هجرى قمرى توسط ميرزاصالح شيرازى تاسيس گشت و به تدريج سير تكاملى خود را طى
كرد و از عوامل مؤثر در تنوير افكار ايرانيان شد. اينپديده كمك مىكرد كه
ادبيات با سرعت بيشترى از انحصار درباريان و دانشمندان بيرون آيد و در اختيار
همه طبقاتاجتماعى از جمله طبقات پايين و كمسواد قرار گيرد; لذا بايد زبان و
قلمى را بهكار مىبرد كه طبقات مزبور با آن بيگانه نبودند. بدين ترتيب زبان
معيار در روزنامهها به كار گرفته شد ; زبانى كهعموم مخاطبان عصر آن را
مىفهميدند و طبقه متوسط بدان تكلم مىكردند.
قابل ذكر است كه زبان معيار هر عصر با عصر ديگر متفاوت است; مثلا زبان معيار
فارسى معاصر در دهههاى نخستين، آميخته با لغات و اصطلاحات و تعابير عربى بود،
در دوره ميانى واژگان و تعبيرات فرانسه به آن وارد شد و پس از جنگ جهانى تحت
تاثير انگليسى قرارگرفت.
زبان معيار، اختصاص به روزنامه ندارد و در گزارش ها، سفرنامه ها، داستان
ها،نمايش ها و حتى مكاتبات و مراسلاتادارى هم درجاتى از آن به كار مىرود.هدف
اين گونه نوشتهها عموما اطلاع رسانى، تفهيم و تفاهم و بالا بردن سطح فرهنگ و
آگاهى اجتماعى است. از آن جا كه عموم مردم با اين سبك سر و كار دارند و سرعت و
شتاب در نويسندگى دقت و وسواس لازم را از نويسنده سلب مىكند، ضعف و سستى و
اغلاط زبان دراين نوشتهها راه مىيابد و آن ها را به سوىانحطاط مىبرد.
2- نثر شكسته: اين نثر از شكلگفتارى كلام در نوشتهها استفاده مىكند و كلمات
و تعبيرات عاميانه را به كار مىبرد.به تبع سبك مزبور، بسيارى از مسائل، مشكلات
و آرمان هاى مردم كوچه و بازاردر ادبيات منعكس مىشود و آداب و رسوم، عقايد و
اساطير و ضربالمثل ها حفظ شده تجديد حيات مىيابند.مخاطبان اصلى اين نوع سبك
همان مردمعوام كوچه و بازارند كه نويسنده سعىمىكند از اين راه به بازتر شدن
فضاى ذهن و ضمير ايشان و ارتقاى سطح فرهنگ شانكمك كند. به كار بردن اين نثر
مهارت و استادى خاصى مىطلبد و اگر نويسنده با خامى و ناشيگرى به استفاده از آن
دست يازد، در واقع عامى بودن خود را به اثباترسانده است.
نثر شكسته غالبا در عرصه داستان نويسى و طنز به كار مىرود و
موفقتريننويسندگان آن جلال آل احمد، صادقهدايت و محمد على جمالزاده
بودهاند.
3- نثر ادبى: نثر ادبى علاوه بر وظيفه پيام رسانى، به جانب هنرى و
زيبايىشناسى آثار توجه دارد. نوشتههاىادبى معمولا از جوهره شعرى و تخيلات
شاعرانه برخوردارند، فنون بلاغت در آن ها مدنظر قرار مىگيرد و موزون و روان
نوشته مىشوند. البته بايد توجه داشت كه موسيقى نثر مانند موسيقى شعر به حور
مشخص و موازين عروضى ندارد و ازهمين رو، نوشتن نثر موسيقايى از سرودن شعر
عروضى دشوارتر است و نياز به طبع موزون ترى دارد.
نويسنده نثر ادبى، براى آنكه به نوشتهخود ارزش هنرى بخشد، سعى مىكند
ازهنجارهاى زبان عدول كند. يكى از راه هاى عدول از هنجار، استفاده از موجودى
تاريخى زبان به جاى زبان معيار و موجودى معاصر آن است.
عدول از هنجارهاى زبان شاملمفردات، تركيبات و ساختار كلى زبانمىشود. نويسنده
ادبى در همه اينزمينهها معمولا به گذشته نظر دارد و نوعى كهنگرايى(آركائيسم
(Archaism در
نوشتههاى او به چشم مىخورد.
اگر نثر هاى مورد اشاره را با يك ديگر بسنجيم، نثر روز نامهاى هنجار (norm)
زبان را نشان مىدهد، نثر شكسته انحرافمنفى و فرودين از نرم دارد و نثر
ادبىانحراف مثبت و برين.
چون نويسنده ادبى با احساس و تخيل خوانندگان كار دارد عاطفى و غنايىمىانديشد،
احساسى و رمانتيك مىپروراند و آراسته و پيراسته بيان مىكند. او خود معمولا
به درجهاى ازفرهيختگى رسيده است و به زبانفرهيختگان سخن مىگويد ; لذا انتظار
مىرود از صحت و استوارى كلام برخوردار، و از غلط هاى رايج گفتارى بدور باشد.
4- نثر علمى و دانشگاهى: نثر نوينعلمى با تاسيس دانشگاه در سال 1313ارتباط
دارد. رشته ادبيات فارسى از اولين رشتههاى تحصيلى بود كه در دانشگاه داير شد
و نخستين استادان ادبيات فارسى مثلبهار، بهمن يار، فروزانفر و همايى
درسخواندگان حوزههاى علميه قديم بودند كه با پشتوانهاى از علوم اسلامى و
ادبياتعرب، استاد كرسى ادبيات فارسى شده بودند; در نتيجه، نثر متعلق به ايشان
بسيارنزديك به سنت هاى كهن ادب فارسى و برخوردار از فخامت و استوارى بود.
اينويژگى در نسل دوم و حتى سوم استادانادبيات فارسى هم ادامه داشت. در
آنميان، گروهى از محققان و استاداندانشگاه، مثل علامه قزوينى، فروغى،فروزانفر
و مينوى با نحوه پژوهش هاىادبى غربيان آشنا شدند و از رهگذر اينآشنايى به
تحقيقاتى در زمينه فرهنگ و ادب ايرانى دست يازيدند. ادامه دهندگانراه اين
گروه در نسل بعدى، استادانى مثلدكتر معين، دكتر خانلرى، دكتر زرين كوب و دكتر
يوسفى بودند كه حلقه اتصال ميان سنت گرايان و متجددان به شمار مىرفتند. اين
گروه مقاله را با كاربرداروپايىاش براى بيان مطالب و نظرياتتحقيقى خود
برگزيدند و نثر ساده را كه درطى چندين دهه رشد يافته بود، به كار بستند. البته
نثر ساده ايشان با نثر سادهنويسندگان عصر مشروطه يا آغاز دوره پهلوى كاملا
متفاوت و از آنها متمايز بود; اينان با متون پيشين آشنايى كامل و ارتباط مستحكم
داشتند و پخته و منسجم و مبتنى بر ضوابط درست نويسى فارسى سنتى مىنوشتند.
(3)
5- نثر فارسى سره: اين سبكافراطى در كنار نثر پسنديده استادان زبان و ادبيات
فارسى به وجود آمد. سره نويسانسعى داشتند زبان فارسى را از تمامآميختگىهاى
بيگانه مثل عربى، تركى، اروپايى كاملا بپالايند و واژگان نابفارسى را به كار
برند. بايد توجه كرد كه پالايش زبان از عناصر بيگانه و زاياكردن و هماهنگ
ساختن آن با نيازهاىروز، امر پسنديدهاى است; اما چون كژرود و راه افراط
پيمايد، به نبش قبر درحوزه زبان و زنده ساختن تصنعى واژگانفراموش شده و مهجور
منجر مىشود و ابهام و پيچيدگى زبان را به دنبال مىآورد; زيرا طبيعت زبان
تغيير و تحول تدريجىرا اقتضا مىكند و زبان به جنگلى مىماندكه از يكسو برگ
درختانش بتدريج مىريزد و از سوى ديگر برگ هاى جديدىبه جاى آن مىرويد كه از
حيات تازه ترىبرخوردارند; لذا تلاش براى احياىبرگ هاى ريخته شده تلاش نتيجه
بخشىنمىنمايد. گذشت چندين دهه از تبسرهنويسى و نتيجه ندادن
تلاشسرهنويسان، درستى اين مطلب را ثابتمىكند. افزون بر اين، اصرار
نويسندگانمزبور بر پالايش كامل زبان، بدور از شوايب اسلام ستيزى (به بهانه
عربىستيزى) هم نبوده است.
6- نثر علمى متاثر از ترجمه: درنخستين دهههاى تاسيس دانشگاه،بيشترين تحقيقات
در حوزه ايرانشناسى و ادبيات فارسى صورت مىگرفت و اهلقلم در اين پژوهش ها
بهره كافى از ادبياتداشتند و توجه لازم را به ز بان و نثرفارسى مبذول
مىكردند; اما هرچه از عمردانشگاه مىگذشت و رشتههاى تحصيلىگسترش مىيافت، از
ارتباط استادان و محققان رشتههاى مختلف با زبان فارسىكاسته مىشد و ديگر چنين
نبود كه مثلا استاد الهيات يا روانشناسى، اديب هم باشد. علاوه بر اين،
استفاده از منابع لاتينو غربى، خود به خود اثراتى را بر ذهن و ضمير نويسندهاى
كه زمينههاى مثبت و قوى در زبان فارسى نداشت، مىگذاشت; واژگان و اصطلاحات
بيگانه كه مستقيما وارد زبان فارسى مىشد و بدتر از آن، واژگان و تعبيراتى كه
مترجمان آثار غربىبر اساس ذوق و تشخيص خود و بدون توجه به اصول و ضوابط درست
زبانفارسى مىساختند، به اين زبان لطمهمىزد. گرته بردارى از جمله آفات
ترجمهبود كه ساختار فارسى و ايرانى زبان را تهديد مىكرد. در اين پديده، ظاهر
واژگان و اجزاء كلام، فارسى است، لكن براساسطبيعت و ساختمان زبان بيگانه
ساختهمىشوند; مثال هاى زير نمونههاىگرتهبردارى است كه در پيشينه
زبانفارسى به چشم نمىخورد: to understand one
كسى را فهميدن to take a look at
يك نگاه به چيزى انداختن to stick to the job
به كارى چسبيدن
گرته بردارى در مقام تمثيل مانندغذاى خارجى است كه با مواد ايرانىپخته شده
باشد و قطعا با ذائقه ايرانىناسازگارتر از غذاى ايرانى است كه با مواد وارداتى
پخته مىشود. اگر اجزاء كلامخودى و ساختار آن بيگانه باشد، غيرقابل تحملتر از
آن است كه اجزاء، بيگانهاما ساختار خودى باشد.
در نثر متاثر از ترجمه، حريم زبان با خطر مواجه است ; زيرا تغييرات
بىقاعدهاى كه در اين حوزه صورت مى گيرد، زبان را تدريجا به اضمحلال
مىبرد و به هيچ روى توجيهپذير نيست.به عبارت ديگر، اين تغييرات غير از
تغييرات عادى و طبيعى زبان است. اگر تمثيل جنگل را كه پيشتر بدان اشارهكرديم
دو باره به ياد آوريم، خواهيم ديد كه تغييراتى از اين دست، مانند روييدن برگ
هاى ناسالم و آفت زده به جاى برگ هاىريخته شده است ; يا چنان با اصل خودبيگانه
و غير خويشاوند است كه گويىمثلا برگ چنار به جاى برگ هاى ريختهنارون روييده
است. بديهى است كه اين گونه تغييرات به طرز جبران ناپذيرىهويت ملى زبان را
دگرگون مىسازد و بهجايى مىرسد كه زنجيره معنايى كلام راگسسته مىكند و قدرت
ايجاد ارتباط و تفهيم و تفاهم را از بين مىبرد. بسيارند دانشجويان رشتههايى
مثل روانشناسى، زبانشناسى و... كه در دروس خود گرفتار كتاب هاى ترجمه شده،
گشتهاند و بارها وب ارها مطالب آنها را خوانده و به زحمتبراى امتحان حفظ
كردهاند، بى آن كه حقيقتا فهميده باشند. اين امر بيش از آن كهناشى از دشوارى
و سنگينى مطالب باشد به گسستگى معنا و معيوب بودن نظام بيانى و كلامى مطالب
مربوط مىشود كهآن هم در اثر عدم تسلط عالمانه مترجمپيش آمده است.
آگاهى نويسندگان از زبان ملىخويش، قطعا به بهبود ارتباط آنان با مخاطبان و
تفهيم و تفاهم ايشان كمكمىكند. اگر نويسندگان مطالب علمى و تحقيقى، حوزه
مخاطبان خود را منحصر به عصر حاضر ندانند و در زمان هاى آينده نيز مخاطبانى
براى آثار خويش فرضكنند، بيش از پيش به ضرورت زبانى سالم و رسا كه ميان ايشان
و آيندگان پيونددهد، معترف خواهند بود.
از ميان سبك هاى موجود در نگارشفارسى، نثر علمى و دانشگاهى براىنگارش
مقالههاى تحقيقى مناسب تر است. توجه به سلامت زبان در اين سبك از راه آشنايى
با دستور زبان فارسى و هنجارهاى اين زبان حاصل مىشود و باعلم معانى و بيان
تكميل مىگردد.نويسنده در اين سبك به برابرى لفظ و معنى مىانديشد، از اطناب
ممل و ايجاز مخل مىپرهيزد و در پى آن است كه با ساختار محكم و منسجم چنان
بنويسد كهنه يك جمله به توان از آن كاست و نه يكجمله بر آن افزود. اين هدف،
آرمانى بهنظر مىرسد، ولى با تمرين و ممارست و به ويژه با مطالعه آثار
نويسندگان بزرگسبك مورد بحث ممكن و ميسر مىگردد.
در نثر علمى علاوه بر توجه به صحتساختار واژگان، تركيبات و تعبيرات بايد به
كاربرد حقيقى، ما وضع له و غيرمجازى زبان هم توجه كرد. زبان آثارعلمى به لحاظ
ماهيت تحقيق و پژوهش، بايد عارى از ساحت هاى عاطفى، احساسىو تخيلى باشد و راه
تاويل و برداشت هاىشخصى را بر خوانندگان ببندد تا مقصود محقق برآورده گردد.
آخر سخن اين كه نويسنده با هر سبكىكه بنويسد، لازم است از موجودى زبانخويش -
چه در گذشته و چه در عصرحاضر اطلاع كافى داشته، از ذوق و قريحه كافى برخوردار
باشد تا به بار ورترشدن زبان كمك كند; نيز بايد غلط هاىرايج زبان را بشناسد تا
از آن ها بپرهيزد.اين همه ايجاب مىكند كه وى بطور مستمر در حال خواندن و
افزودن به معلوماتخود باشد و از اين رهگذر در امر نويسندگى تواناتر گردد.
پىنوشتها:
1) بنگريد به: قابوسنامه، دكتر يوسفى ، انتشاراتعلمى و فرهنگى، 1371، چاپ ششم،
ص 208
2) آخرين حرف اصلى قافيه و سجع را حرفروى مىگويند.
3) مطالعه آثار اين گروه و متاخران ايشان مثلدكتر اسلامى ندوشن و دكتر شفيعى
كدكنى را بهكسانى كه از نمونههاى نثر خوب و درستامروزى سؤال مىكنند و
خواستار مطالعه اينگونهمتون هستند، توصيه مىكنيم.