سبك هاى موجود در نگارش فارسى

دكتر اكرم جودى - عضو هيات علمى

چكيده:
هر نويسنده به تناسب نوع مقاله واثر خود بايد سبك خاصى از نثر راانتخاب كرده، در سراسر نوشته خود به‏كار برد; از اين رو اطلاع از سبك هاى‏موجود در نثر فارسى لازم و ضرورى‏است.
مقاله حاضر به معرفى اجمالى‏سبك هاى اصلى، يعنى ساده، مسجع و مصنوع در تاريخ نثر فارسى پرداخته،سپس سبك هاى موجود در نثر معاصر را بررسى مى‏كند. در نثر ساده معاصر سبك هاى روزنامه‏اى، شكسته، ادبى،علمى - دانشگاهى، سره و نثر متاثر از ترجمه به طور خلاصه معرفى شده‏اند.

كليد واژه: سبك هاى نثر، نثر معاصر فارسى

نگارش فارسى درى در عمر 1100ساله خويش، سه سبك عمده نثر را به‏خود ديده است: 1- نثر ساده يا مرسل‏2- نثر مسجع 3- نثر فنى يا مصنوع
نثر ساده، اولين و آخرين سبك درتاريخ نگارش فارسى است كه نسبت‏به‏دو سبك ديگر بيشترين رواج را داشته‏است. اين سبك، ساده، روان و عارى از پيچيدگى كلام يا آرايه‏هاى نويسندگى‏است ; لفظ و معنى يا قالب و محتوا در
آن، مساوى و متعادل‏اند و جملات‏ معمولا كوتاه ادا مى‏شوند و از اطناب ‏بدورند. نويسنده در اين نوع نوشته، بيشتر به رسايى پيام و صحت كلام مى‏انديشد و آفرينش هنرى را در كانون توجه خود قرار نمى ‏دهد ; اما از آن جا كه زيبايى در سادگى‏ است و نويسندگان نثر ساده از توان بالاى‏نويسندگى و اسلوب هنرى نيز برخوردارند، آثارى كه به اين سبك نوشته‏شده از زيبايى ملايمى هم برخورداراست. تاريخ بيهقى، اسرارالتوحيد و سفرنامه ناصر خسرو از نمونه‏هاى نثرساده نخستين به شمار مى‏روند.
نثر مسجع يا آهنگين بعد از نثر ساده و
تحت تاثير ادبيات عرب به وجود آمد. سجع در كلام عرب، رايج و بسيار مستحسن است; اما با نثر فارسى چندان‏ سازگارى ندارد و بدان توصيه نشده‏است. (1)
گلستان سعدى كه نمونه اعلاى نثر
مسجع در تاريخ ادبيات فارسى است، به‏ مدد نبوغ سعدى، بر صدر سخن نشسته ‏است، اما خيل مقلدان سعدى هرگز نتوانسته‏اند اثرى همپاى گلستان بيافرينند;حتى بهترين نمونه اين نظيره‏ها وقتى دركنار گلستان قرار گيرد، تفاوت عظيم آن باگلستان آشكار مى‏گردد.
نثر مسجع به نثرى گفته مى‏شود كه‏
پايان عبارات و جمله‏هاى قرينه در آن، آراسته به سجع باشد; يعنى داراى كلماتى‏باشند كه در وزن يا حرف روى (2) يا هر دو موافق باشند. ناگفته پيداست كه بخشى از قدرت نويسندگى در اين آثار، مصروف ‏زيباييهاى ظاهرى و آراستگى هاى كلامى‏مى‏گردد; تجربه تاريخى نيز نشان داده‏ است كه آفرينش آثارى كه هم اين جنبه‏ ها را بنحو اعلى داشته باشد و هم معانى بلند و ژرف را در بر گيرد، نمى‏تواند بسيار باشد.از نمونه‏ هاى نثر مسجع در فارسى مى‏توان به كليله و دمنه نصرالله منشى، چهار مقاله‏عروضى و مقامات حميدى اشاره كرد.
نثر فارسى در ادامه تحول خود از
مسجع به مصنوع گذر كرد. نثر مصنوع از انواع صناعات لفظى و معنوى به حد وفور استفاده مى‏كند و انبوهى از مفردات و تركيبات و امثال و اشعار عربى، آيات و احاديث، و اصطلاحات و تعبيرات علوم‏مختلف را در خود جاى مى‏دهد. از اين هاگذشته، برخى از اغراض و معانى شعرى ‏هم در نثر مصنوع راه مى‏يابد كه وقتى به ‏حد افراط رسيد، نثر را از هدف هاى اصلى‏ آن - كه ايصال و رسانگى است - بازمى‏دارد.
نثر مصنوع ابتدا خود را در برخى‏ نمونه ‏هاى نثر مسجع مثل كليله و دمنه و مقامات حميدى نماياند، ولى بمرور زمان، آثارى كه مستقلا به حوزه نثر مصنوع تعلق داشت، به وجود آمد ; ازجمله اين آثار مى‏توان به جهانگشاى‏جوينى، دره نادره و تاريخ و صاف اشاره‏ كرد. نثر مصنوع از حدود قرن ششم هجرى‏ متولد شد و تا دوره قاجار ادامه حيات داد و پس از يك دوره انحطاط جاى خود را به نثر ساده سپرد.
در تحول سبك ها تاثير عوامل‏اجتماعى را نبايد از نظر دور داشت.مقتضيات اجتماعى همواره در سوق دادن ‏نويسندگان به سبك خاص نقش بسزايى‏ ايفا مى‏كند; در دوره ‏هايى كه جامعه دچار ركود بود و مجال انديشه در آن وسعتى‏ نداشت، ابتكار و خلاقيت ادبا در مسير درست ‏شكوفا نمى‏شد و استعداد هاى ‏هنرى صرف امور ظاهرى و آرايه ‏هايى ‏مى‏گشت كه چون به افراط مى‏رسيد، غالبا عدم آن ها بهتر از وجود شان بود. به عكس‏ هرگاه وقايع مهم علمى، فكرى، ادبى و اجتماعى ظهور مى‏يافت و حركت‏ حيات ‏سرعت مى‏گرفت، هنرمند و نويسنده ‏رسالتى بر دوش خود احساس مى‏كرد كه‏ وى را از اشتغال به ظواهر باز مى‏داشت و هم او را مصروف امور جدى‏تر مى‏ساخت. دوره مشروطه و سال هاى پيش‏از آن، نمونه تام و اتم اين واقعيت ‏بود. حركت هاى اجتماعى در جهان، پيشرفت هاى‏علمى و انقلاب صنعتى آثارى به جا گذاشت كه موج آن به ايران هم رسيد و انقلاب مشروطه را موجب شد. در چنان ‏وضعى كه به يمن صنعت چاپ، ارتباط مردم با نويسنده و هنرمند به عرصه‏هاى‏جديدى مثل روزنامه‏ها و مطبوعات‏كشيده شده بود، لزوم سرعت در اطلاع‏ رسانى مجالى باقى نمى‏گذاشت كه‏نويسنده براى القاى كمترين پيام، ساعت ها بنشيند و نيرو صرف كند تا نثرى مطنطن‏ و پر طمطراق به خواننده تحويل دهد; اصولا خوانندگان هم ديگر خواستار چنين‏سبكى نبودند; خيزش هاى اجتماعى و حركت هاى تند، زبانى مناسب خود مى‏طلبيد كه انديشه عريان را در كمترين ‏زمان ممكن به مخاطب انتقال دهد. بدين‏ترتيب نثر ساده و روان جان گرفت و بر رقيب پيروز شد.
نثر ساده معاصر را نه بايد با نثر ساده‏ دوره نخستين يكى دانست ; حدود هشت ‏قرن فاصله زمانى، سبب تفاوت هاى آشكار زبانى ميان اين دو سبك مى‏شد; براى‏مثال، واژگان بسيارى در دوره نخستين‏جزو زبان معيار آن دوره بودند كه در دوره ‏معاصر، واژگان مهجور محسوب‏ مى‏شدند و جواز عبور به قلمرو نثر ساده ‏را نداشتند; از سوى ديگر، واژگان بسيارى‏متولد شده بود كه رنگ و بوى زمانه را داشت و در دوره نخستين ديده نمى‏شد.
نثر ساده معاصر تحت تاثير مقتضيات‏زمان، شاخه‏ها و شعباتى پيدا كرد كه از آن‏جمله مى‏توان به موارد زير اشاره كرد:
1- نثر روزنامه‏اى
2- نثر شكسته
3- نثر ادبى
4- نثر علمى و دانشگاهى
5- نثر فارسى سره
6- نثر متاثر از ترجمه
1- نثر روزنامه‏اى: اين سبك به‏روزنامه اختصاص ندارد، اما روزنامه‏ب ارزترين نمونه آن است ; لذا به اين نام ‏شهرت يافته است. در ايران، روزنامه به‏سال 1253 هجرى قمرى توسط ميرزاصالح شيرازى تاسيس گشت و به تدريج ‏سير تكاملى خود را طى كرد و از عوامل ‏مؤثر در تنوير افكار ايرانيان شد. اين‏پديده كمك مى‏كرد كه ادبيات با سرعت ‏بيشترى از انحصار درباريان و دانشمندان‏ بيرون آيد و در اختيار همه طبقات‏اجتماعى از جمله طبقات پايين و كم‏سواد قرار گيرد; لذا بايد زبان و قلمى را به‏كار مى‏برد كه طبقات مزبور با آن بيگانه ‏نبودند. بدين ترتيب زبان معيار در روزنامه‏ها به كار گرفته شد ; زبانى كه‏عموم مخاطبان عصر آن را مى‏فهميدند و طبقه متوسط بدان تكلم مى‏كردند.
قابل ذكر است كه زبان معيار هر عصر با عصر ديگر متفاوت است; مثلا زبان ‏معيار فارسى معاصر در دهه‏هاى نخستين، آميخته با لغات و اصطلاحات و تعابير عربى بود، در دوره ميانى واژگان و تعبيرات فرانسه به آن وارد شد و پس از جنگ جهانى تحت تاثير انگليسى قرارگرفت.
زبان معيار، اختصاص به روزنامه ‏ندارد و در گزارش ها، سفرنامه ‏ها، داستان ها،نمايش ها و حتى مكاتبات و مراسلات‏ادارى هم درجاتى از آن به كار مى‏رود.هدف اين گونه نوشته‏ها عموما اطلاع‏ رسانى، تفهيم و تفاهم و بالا بردن ‏سطح فرهنگ و آگاهى اجتماعى است. از آن جا كه عموم مردم با اين سبك سر و كار دارند و سرعت و شتاب در نويسندگى‏ دقت و وسواس لازم را از نويسنده سلب‏ مى‏كند، ضعف و سستى و اغلاط زبان دراين نوشته‏ها راه مى‏يابد و آن ها را به سوى‏انحطاط مى‏برد.
2- نثر شكسته: اين نثر از شكل‏گفتارى كلام در نوشته‏ها استفاده مى‏كند و كلمات و تعبيرات عاميانه را به كار مى‏برد.به تبع سبك مزبور، بسيارى از مسائل، مشكلات و آرمان هاى مردم كوچه و بازاردر ادبيات منعكس مى‏شود و آداب و رسوم، عقايد و اساطير و ضرب‏المثل ها حفظ شده تجديد حيات مى‏يابند.مخاطبان اصلى اين نوع سبك همان مردم‏عوام كوچه و بازارند كه نويسنده سعى‏مى‏كند از اين راه به بازتر شدن فضاى ذهن ‏و ضمير ايشان و ارتقاى سطح فرهنگ شان‏كمك كند. به كار بردن اين نثر مهارت و استادى خاصى مى‏طلبد و اگر نويسنده با خامى و ناشيگرى به استفاده از آن دست‏ يازد، در واقع عامى بودن خود را به اثبات‏رسانده است.
نثر شكسته غالبا در عرصه داستان ‏نويسى و طنز به كار مى‏رود و موفق‏ترين‏نويسندگان آن جلال آل احمد، صادق‏هدايت و محمد على جمال‏زاده بوده‏اند.
3- نثر ادبى: نثر ادبى علاوه بر وظيفه ‏پيام رسانى، به جانب هنرى و زيبايى‏شناسى آثار توجه دارد. نوشته‏هاى‏ادبى معمولا از جوهره شعرى و تخيلات ‏شاعرانه برخوردارند، فنون بلاغت در آن ها مدنظر قرار مى‏گيرد و موزون و روان‏ نوشته مى‏شوند. البته بايد توجه داشت كه‏ موسيقى نثر مانند موسيقى شعر به حور مشخص و موازين عروضى ندارد و ازهمين رو، نوشتن نثر موسيقايى از سرودن ‏شعر عروضى دشوارتر است و نياز به طبع‏ موزون ‏ترى دارد.
نويسنده نثر ادبى، براى آنكه به نوشته‏خود ارزش هنرى بخشد، سعى مى‏كند ازهنجارهاى زبان عدول كند. يكى از راه هاى عدول از هنجار، استفاده از موجودى تاريخى زبان به جاى زبان معيار و موجودى معاصر آن است.
عدول از هنجارهاى زبان شامل‏مفردات، تركيبات و ساختار كلى زبان‏مى‏شود. نويسنده ادبى در همه اين‏زمينه‏ها معمولا به گذشته نظر دارد و نوعى كهن‏گرايى(آركائيسم (
Archaism در نوشته‏هاى او به چشم مى‏خورد.
اگر نثر هاى مورد اشاره را با يك ديگر بسنجيم، نثر روز نامه‏اى هنجار (
norm) زبان را نشان مى‏دهد، نثر شكسته انحراف‏منفى و فرودين از نرم دارد و نثر ادبى‏انحراف مثبت و برين.
چون نويسنده ادبى با احساس و تخيل خوانندگان كار دارد عاطفى و غنايى‏مى‏انديشد، احساسى و رمانتيك‏ مى‏پروراند و آراسته و پيراسته بيان‏ مى‏كند. او خود معمولا به درجه‏اى ازفرهيختگى رسيده است و به زبان‏فرهيختگان سخن مى‏گويد ; لذا انتظار مى‏رود از صحت و استوارى كلام‏ برخوردار، و از غلط هاى رايج گفتارى بدور باشد.
4- نثر علمى و دانشگاهى: نثر نوين‏علمى با تاسيس دانشگاه در سال 1313ارتباط دارد. رشته ادبيات فارسى از اولين ‏رشته‏هاى تحصيلى بود كه در دانشگاه داير شد و نخستين استادان ادبيات فارسى مثل‏بهار، بهمن يار، فروزانفر و همايى درس‏خواندگان حوزه‏هاى علميه قديم بودند كه‏ با پشتوانه‏اى از علوم اسلامى و ادبيات‏عرب، استاد كرسى ادبيات فارسى شده‏ بودند; در نتيجه، نثر متعلق به ايشان بسيارنزديك به سنت هاى كهن ادب فارسى و برخوردار از فخامت و استوارى بود. اين‏ويژگى در نسل دوم و حتى سوم استادان‏ادبيات فارسى هم ادامه داشت. در آن‏ميان، گروهى از محققان و استادان‏دانشگاه، مثل علامه قزوينى، فروغى،فروزانفر و مينوى با نحوه پژوهش هاى‏ادبى غربيان آشنا شدند و از رهگذر اين‏آشنايى به تحقيقاتى در زمينه فرهنگ و ادب ايرانى دست‏ يازيدند. ادامه دهندگان‏راه اين گروه در نسل بعدى، استادانى مثل‏دكتر معين، دكتر خانلرى، دكتر زرين كوب‏ و دكتر يوسفى بودند كه حلقه اتصال ميان ‏سنت گرايان و متجددان به شمار مى‏رفتند. اين گروه مقاله را با كاربرداروپايى‏اش براى بيان مطالب و نظريات‏تحقيقى خود برگزيدند و نثر ساده را كه درطى چندين دهه رشد يافته بود، به كار بستند. البته نثر ساده ايشان با نثر ساده‏نويسندگان عصر مشروطه يا آغاز دوره ‏پهلوى كاملا متفاوت و از آنها متمايز بود; اينان با متون پيشين آشنايى كامل و ارتباط مستحكم داشتند و پخته و منسجم و مبتنى بر ضوابط درست نويسى‏ فارسى سنتى مى‏نوشتند. (3)
5- نثر فارسى سره: اين سبك‏افراطى در كنار نثر پسنديده استادان زبان و ادبيات فارسى به وجود آمد. سره نويسان‏سعى داشتند زبان فارسى را از تمام‏آميختگى‏هاى بيگانه مثل عربى، تركى، اروپايى كاملا بپالايند و واژگان ناب‏فارسى را به كار برند. بايد توجه كرد كه ‏پالايش زبان از عناصر بيگانه و زاياكردن و هماهنگ ساختن آن با نيازهاى‏روز، امر پسنديده‏اى است; اما چون كژرود و راه افراط پيمايد، به نبش قبر درحوزه زبان و زنده ساختن تصنعى واژگان‏فراموش شده و مهجور منجر مى‏شود و ابهام و پيچيدگى زبان را به دنبال مى‏آورد; زيرا طبيعت زبان تغيير و تحول تدريجى‏را اقتضا مى‏كند و زبان به جنگلى مى‏ماندكه از يكسو برگ درختانش بتدريج‏ مى‏ريزد و از سوى ديگر برگ هاى جديدى‏به جاى آن مى‏رويد كه از حيات تازه ‏ترى‏برخوردارند; لذا تلاش براى احياى‏برگ هاى ريخته شده تلاش نتيجه بخشى‏نمى‏نمايد. گذشت چندين دهه از تب‏سره‏نويسى و نتيجه ندادن تلاش‏سره‏نويسان، درستى اين مطلب را ثابت‏مى‏كند. افزون بر اين، اصرار نويسندگان‏مزبور بر پالايش كامل زبان، بدور از شوايب اسلام ستيزى (به بهانه عربى‏ستيزى) هم نبوده است.
6- نثر علمى متاثر از ترجمه: درنخستين دهه‏هاى تاسيس دانشگاه،بيشترين تحقيقات در حوزه ايران‏شناسى‏ و ادبيات فارسى صورت مى‏گرفت و اهل‏قلم در اين پژوهش ها بهره كافى از ادبيات‏داشتند و توجه لازم را به ز بان و نثرفارسى مبذول مى‏كردند; اما هرچه از عمردانشگاه مى‏گذشت و رشته‏هاى تحصيلى‏گسترش مى‏يافت، از ارتباط استادان و محققان رشته‏هاى مختلف با زبان فارسى‏كاسته مى‏شد و ديگر چنين نبود كه مثلا استاد الهيات يا روان‏شناسى، اديب هم‏ باشد. علاوه بر اين، استفاده از منابع لاتين‏و غربى، خود به خود اثراتى را بر ذهن و ضمير نويسنده‏اى كه زمينه‏هاى مثبت و قوى در زبان فارسى نداشت، مى‏گذاشت; واژگان و اصطلاحات بيگانه كه مستقيما وارد زبان فارسى مى‏شد و بدتر از آن، واژگان و تعبيراتى كه مترجمان آثار غربى‏بر اساس ذوق و تشخيص خود و بدون ‏توجه به اصول و ضوابط درست زبان‏فارسى مى‏ساختند، به اين زبان لطمه‏مى‏زد. گرته ‏بردارى از جمله آفات ترجمه‏بود كه ساختار فارسى و ايرانى زبان را تهديد مى‏كرد. در اين پديده، ظاهر واژگان ‏و اجزاء كلام، فارسى است، لكن براساس‏طبيعت و ساختمان زبان بيگانه ساخته‏مى‏شوند; مثال هاى زير نمونه‏هاى‏گرته‏بردارى است كه در پيشينه زبان‏فارسى به چشم نمى‏خورد:
to understand one
كسى را فهميدن
to take a look at
يك نگاه به چيزى انداختن
to stick to the job
به كارى چسبيدن
گرته بردارى در مقام تمثيل مانندغذاى خارجى است كه با مواد ايرانى‏پخته شده باشد و قطعا با ذائقه ايرانى‏ناسازگارتر از غذاى ايرانى است كه با مواد وارداتى پخته مى‏شود. اگر اجزاء كلام‏خودى و ساختار آن بيگانه باشد، غيرقابل تحمل‏تر از آن است كه اجزاء، بيگانه‏اما ساختار خودى باشد.
در نثر متاثر از ترجمه، حريم زبان با خطر مواجه است ; زيرا تغييرات ‏بى‏قاعده‏اى كه در اين حوزه صورت ‏مى‏ گيرد، زبان را تدريجا به اضمحلال ‏مى‏برد و به هيچ روى توجيه‏پذير نيست.به عبارت ديگر، اين تغييرات غير از تغييرات عادى و طبيعى زبان است. اگر تمثيل جنگل را كه پيشتر بدان اشاره‏كرديم دو باره به ياد آوريم، خواهيم ديد كه‏ تغييراتى از اين دست، مانند روييدن ‏برگ هاى ناسالم و آفت زده به جاى برگ هاى‏ريخته شده است ; يا چنان با اصل خودبيگانه و غير خويشاوند است كه گويى‏مثلا برگ چنار به جاى برگ هاى ريخته‏نارون روييده است. بديهى است كه‏ اين گونه تغييرات به طرز جبران ناپذيرى‏هويت ملى زبان را دگرگون مى‏سازد و به‏جايى مى‏رسد كه زنجيره معنايى كلام راگسسته مى‏كند و قدرت ايجاد ارتباط و تفهيم و تفاهم را از بين مى‏برد. بسيارند دانشجويان رشته‏هايى مثل روان‏شناسى، زبان‏شناسى و... كه در دروس خود گرفتار كتاب هاى ترجمه شده، گشته‏اند و بارها وب ارها مطالب آنها را خوانده و به زحمت‏براى امتحان حفظ كرده‏اند، بى آن كه ‏حقيقتا فهميده باشند. اين امر بيش از آن كه‏ناشى از دشوارى و سنگينى مطالب باشد به گسستگى معنا و معيوب بودن نظام‏ بيانى و كلامى مطالب مربوط مى‏شود كه‏آن هم در اثر عدم تسلط عالمانه مترجم‏پيش آمده است.
آگاهى نويسندگان از زبان ملى‏خويش، قطعا به بهبود ارتباط آنان با مخاطبان و تفهيم و تفاهم ايشان كمك‏مى‏كند. اگر نويسندگان مطالب علمى و تحقيقى، حوزه مخاطبان خود را منحصر به عصر حاضر ندانند و در زمان هاى آينده ‏نيز مخاطبانى براى آثار خويش فرض‏كنند، بيش از پيش به ضرورت زبانى سالم‏ و رسا كه ميان ايشان و آيندگان پيونددهد، معترف خواهند بود.
از ميان سبك هاى موجود در نگارش‏فارسى، نثر علمى و دانشگاهى براى‏نگارش مقاله‏هاى تحقيقى مناسب تر است. توجه به سلامت زبان در اين سبك از راه ‏آشنايى با دستور زبان فارسى و هنجارهاى اين زبان حاصل مى‏شود و باعلم معانى و بيان تكميل مى‏گردد.نويسنده در اين سبك به برابرى لفظ و معنى مى‏انديشد، از اطناب ممل و ايجاز مخل مى‏پرهيزد و در پى آن است كه با ساختار محكم و منسجم چنان بنويسد كه‏نه يك جمله به توان از آن كاست و نه يك‏جمله بر آن افزود. اين هدف، آرمانى به‏نظر مى‏رسد، ولى با تمرين و ممارست و به ويژه با مطالعه آثار نويسندگان بزرگ‏سبك مورد بحث ممكن و ميسر مى‏گردد.
در نثر علمى علاوه بر توجه به صحت‏ساختار واژگان، تركيبات و تعبيرات بايد به كاربرد حقيقى، ما وضع له و غيرمجازى زبان هم توجه كرد. زبان آثارعلمى به لحاظ ماهيت تحقيق و پژوهش، بايد عارى از ساحت هاى عاطفى، احساسى‏و تخيلى باشد و راه تاويل و برداشت هاى‏شخصى را بر خوانندگان ببندد تا مقصود محقق برآورده گردد.
آخر سخن اين كه نويسنده با هر سبكى‏كه بنويسد، لازم است از موجودى زبان‏خويش - چه در گذشته و چه در عصرحاضر اطلاع كافى داشته، از ذوق و قريحه كافى برخوردار باشد تا به بار ورترشدن زبان كمك كند; نيز بايد غلط هاى‏رايج زبان را بشناسد تا از آن ها بپرهيزد.اين همه ايجاب مى‏كند كه وى بطور مستمر در حال خواندن و افزودن به معلومات‏خود باشد و از اين رهگذر در امر نويسندگى تواناتر گردد.

پى‏نوشتها:
1) بنگريد به: قابوسنامه، دكتر يوسفى ، انتشارات‏علمى و فرهنگى، 1371، چاپ ششم، ص 208
2) آخرين حرف اصلى قافيه و سجع را حرف‏روى مى‏گويند.
3) مطالعه آثار اين گروه و متاخران ايشان مثل‏دكتر اسلامى ندوشن و دكتر شفيعى كدكنى را به‏كسانى كه از نمونه‏هاى نثر خوب و درست‏امروزى سؤال مى‏كنند و خواستار مطالعه اينگونه‏متون هستند، توصيه مى‏كنيم.

 

 


بالا
 
بازگشت