نسيم رهرو

 

سخن به نام مجید است عاشقانه بخوان

باز حوت خونین فرا رسید . ماه حوت به یاد اورنده ان خاطرات اندوه باریست که تا دم مرگ از لوح ذهنم زدوده نخواهد شد .  حوت سال 1358 خورشیدی را می گویم . ماهی که در ان قیام برحق شهریان قهرمان  کابل بر ضد قوای اشغالگر روس و چاکران بد نام وطنی شان با قساوت سرکوب شده بود . هنوز کوچه وپس کوچه های شهر بوی خون جانبازان قیام ومردم عادی را می داد . سازمان های نظامی و پولیسی دشمن همه جاها را شدیدا  زیر نظر داشتند . ادم ربایان بی عار شب وروز درپی شکار انسان ها بودند. بازار بگیر وبکش انقدر گرم بود که کابل نازنین به ماتم سرای واقعی مبدل شده بود .

اعتصاب سه روزه مردم دلیر کوهدامن با الاثردرخواست سازمان ازادیبخش مردم افغانستان (ساما ) با پیروزی به انجام رسیده بود .  واحد های محلی (ساما ) با شجاعت وشایستگی نقش رهبری خود رادرین اعتصاب تثبیت کرده بودند . سازمان ما ( ساما ) با تعهد قوی نسبت به سرنوشت ملک وملت ،  جر ات مندانه وارد نبرد رویاروی برضد نیروهای اشغالگر وبا ندهای زیر اداره شان شده بود . " سازمان ازادیبخش مردم افغانستان پیکارقاطعانه ، بی بر گشت و بی امان را علیه امپریا لیسم روس و بر ده گان میهن فروش ان اعلام می کند " ( شبنامه – روس اشغالگر درسراشیب رسوایی وتباهی )

اوتوریته ونقش " ساما "درمیان مردم روز تا روز برجسته تر شده می رفت و نام بلند مجید کلکانی سر زبان ها افتیده بود.

در متن چنین اوضاع تبدار وحماسی ،عبدالمجید کلکانی به منظور جمعبندی قیام سوم حوت کابل وجنبش های اعتصابی واعتراضی سایر مناطق کشور ، شبنامه "درسنگر اعتصاب ببرانقلاب خفته است" رانوشت.

درست روز هفتم حوت بود که پردل ( شهید شاه محمد ) دستنویس این شبنامه را به مقصد چاپ با خود اورد . شام همان روز با پردل نشست داشتیم. بخش عمده صحبت روی امنیت رفیق مجید و خطرات احتمالی که او را تهدید می کرد دور می زد . ما از رهگذر امنیت مجید سخت نگران بودیم . رفقا با یک اواز خواهان بیرون شدن او از شهر کابل شدند . ارزش ونقش مجید در درون سازمان ما و اهمیت حضورش در جنبش انقلابی افغانستان و مبارزه برای استقلال کشور برای هیچ یکی از ما پوشیده نبود . کسانی که او را به درستی نمی شناسند ویا با او کار مشترک نداشته اند ، مشکل است عمق احساسات ودرجه اعتقاد واعتماد ما را نسبت به او درک کنند .

در پایان جلسه نامه کوتاهی عنوانی او نوشتیم واز پردل خواهش کردیم تا هر چه زود تر به دست او بسپارد .  در نامه امده بود تا دیر نشده است کابل را ترک بگوید وبه محل دیگری دور تر از نظر دشمن نقل مکان کند .

تمام شب را نخوابیدیم .هنوز هوا روشن نشده بود که رفیق پردل به طرف کابل حرکت کرد . من  به کمک  دو تن از رفقای دیگر ( زنده یاد  استاد عبد البصیر وزنده یاد استاد باشی محمد ) کار چاپ وتکثیر شبنامه را اغاز کردیم . با شدت و جدیت  کار می کردیم ولی حواس مان جای دیگرگره خورده بود .

حویلی ای که ما در ان کار می کردیم درمیان زمین های زراعتی ودر حاشیه یک قریه کوچک واقع شده بود . ساعت یازده قبل از ظهر را نشان می داد . از پنجره به بیرون نگاه کردم . کسی به طرف حویلی روان بود . وقتی نزدیکتر شد او را شناختم . به مشکل قدم بر می داشت . گویی پاهایش با زنجیر سنگینی بسته شده باشد . دستم از کار کنده شد . دلهره بی مانندی بر من چیره شده بود . زیرا می دانستم بازگشت غیر منتظزه پردل خالی از ماجرا نیست .  پردل داخل خانه شد . از صاحب خانه خواهش کردم ما را تنها بگذارد . با سراسیمه گی از او پر سیدم : رفیق گپ چیست ؟ پاسخ داد : همان چیزی شد که شب رویش گپ زدیم . دچار چنان حالتی شده بودیم که نمی شود ان را بیان کرد .بدینترتیب

عبدالمجید کلکانی بنیان گذار ورهبر"  ساما  " که از ده ها کمین وتو طیه دشمنان جان سالم بدربرده بود ، به تاریخ هشتم  حوت1358 به د ست دشمن افتاد .  اری ! روباه شیر شکار کرده بود !

پس از فاجعه ثور1357 وبه دنبال ان بنیان گزاری "ساما " عده ای از هم سنگران مجید مصرانه از اوخواستند تا از شهر کابل بیرون شود .

پیام هایی  نیزاز جانب بعضی شخصیت های ملی ودوستانش درین رابطه عنوانی او مواصلت کرده بود . او خود نامه هایی عنوانی مردمان غیور پنجشیر وپکتیا ارسال داشت . تا جایی که من اگاهم خودش نیز تمایل ماندن در شهر را نداشت . اینکه چرا دست به اقدام عملی نزد ، عوامل زیادی را می توان برشمرد. امید روزی بتوان این  عوامل را ریشه یابی کرد . انچه دم نقد می شود گفت اینست که قبل از گرفتاری مجید رفقای دست اول او در کام دشمن فرو رفتند . درنتیجه بار سنگین کار بر دوش مجید افتاد که درجه ضربت پذیری او را بالا برد . دشمن بهترین یاران او را از او گرفته بود . اشرف ( عضو مرکزیت ساما ) ، انجنیر قدوس ( عضو مرکزیت ساما ) ،داود سرمد ( عضو مرکزیت ساما ) ،رسول جرات ( عضومرکزیت ساما ) ، عزیزالله (عضو مر کزیت ساما )  و دیگران .

رفیق مجید اماده گی برای برگزاری اولین کنگره ساما را می گرفت . این کار در شرایط ان روز ساما بدون تماس منظم با اعضای باقیمانده سازمان که متاسفانه اکثریت شان در شهر کابل به سر می بر دند  ممکن نبود .

 -  در درون سازمان بحث هایی در جریان بود که با سرشت وسرنوشت ان گره خورده بود . واین بحث ها بدون حضور مجید به جایی نمی رسید .

- برخی بحث ها و کج بحثی های دیگر که در هر حال مسا له ای را حل نکرد وما در ان موقع نتوانستیم پاسخ نهایی یرایش بیابیم اما با شله گی  خواهان یکطرفه شدن ان بودیم . در حالی که زمین زیر پای ما در اثر خیزش مقاومت جویانه مردم می لرزید . درد ناک تر اینکه رفقا این بحث ها را زیر تیغ خون چکان دشمن ودر پهلوی تانک وتوپ تجاوز گرانی مشق می کر دند که عملا دست به کار بود تا ریشه های مانرا بخشکاند .

-  در جمع ما کسانی هم بودند که بقای فزیکی وسیاسی شان را در وجود مجید می دیدند و تمایل نداشتند که مجید انها را تنها بگذارد .درمقابل، ساختار روحی و اخلاقی رفیق مجید چنان بود که هیچگاهی تقاضای رفیقش را نمی توانست نا دیده بگیرد و به نظر او بی احترامی کند .

- و حرف اخر اینکه ساما با تمام حسن نیت وعشق اتشین نسبت به امر انقلاب وازادی ، انچه بدان توجه کافی نکرد ، حفاظت رهبران ارجمندی چون مجید بوده است .

وقتی از گذشته ها یاد می کنم وازسرو های قامت بلندی که با قساوت توسط تبر داران جنایت پیشه در خاک افتیدند ، به معنای چسپیدن به گذشته نیست . من نمی توانم تاریخ خود را به د ست فراموشی بسپارم . مهمتر انکه  رستگاری ونجات خلق افغانستان بدون حضور فعال یک جنبش قوی ملی وانقلابی وسازمان مربوطه ان غیر میسر است . جنبشی که هیچگونه الوده گی با دم ارتجاع و استعما ر نداشته باشد و پیشوای محبوبی چون مجید انرا رهبری کند.             

                                              *****

با انکه بیست وشش سا ل از تاریخ پخش شبنامه "درسنگر اعتصاب ببرانقلاب خفته است " می گذرد وجای عبد المجید کلکانی در کنا رما خالیست ، این اثر را به عنوان اخرین یادگار قلمی او،  برای نسل جوانی که تاریخ راه نا تمام شهدای عزیز جنبش ملی وانقلابی کشور را بر دوش انها نهاده است ، د وباره به دست نشرمی سپارم.

                                            نفرین بر قاتلان شهدای انقلاب وازادی !

 

                   ن . رهرو-هشتم حوت 1384

 


بالا
 
بازگشت