جعفر عطایی

وبلاگ دردهای دلم



عصری نو در روابط پاکستان - افغانستان؟



اين روزها پيشنهادی از سوی جنرال پرويز مشرف٬ مباحثی را درون افغانستان و پاکستان و همچنان ميان دو دولت مشتعل ساخته است. پرويز مشرف در ديدارش با وزير خارجه آمريکا گفته است که پاکستان برای جلوگيری از عبور و مرور تروريست ها حاضر است تا ديواری امنيتی ميان دو کشور ايجاد نمايد. در مقابل حامد کرزی و مراکز ديگر دولتی در افغانستان با اين پيشنهاد سرسختانه به مخالفت برخاسته اند. همچنين کسانی چون جنرال حميد گل فرمانده ی سابق ارتش پاکستان نيز به عنوان يک چهره ی برجسته ی پشتون های پاکستان با دولت عموما پشتون آقای کرزی همنوايی کرده اند.

اينکه آقای مشرف تا چه سرحد در تعقيب و عملی ساختن پيشنهادات خود جدی است٬ مربوط به گذشت زمان می شود و در آينده روشن خواهد شد که طرح اين مباحث چه اهدافی را تعقيب می کند. اما گذشته از جديت اين مباحث٬ شيوه ی برخورد پاکستان و دولت عموما پشتون افغانستان٬ حکايت از آغاز تدريجی عصر نوی در روابط دو کشور دارد. يا به عبارت ديگر٬ رواط پشتون ها در دو سوی مرز با دولت پاکستان در مسير تازه ای در حال شکل گرفتن است.

در سه دهه ی اخير٬ پاکستان نه تنها به عنوان ميزبان جريان ها و احزاب عمده ی پشتون عمل کرده است که عملا سازماندهی و رهبری اين احزاب را نيز در دست داشت. از هدايت و استعمال اين نيروها در جنگ بر ضد شوروی گرفته تا تشکيل چندين دولت موقت مجاهدين در سايه ی هدايات و نفوذ مستقيم آی اس آی و بعد بنيانگذاری گروه طالبان با حمايت و رهبری همه جانبه ی پاکستان٬ بيانگر رابطه ی عميق و صميمی جريان های مختلف پشتون با پاکستان است. حتی تا چندی قبل بعضی اعضای بلندپايه ی دولت مشرف مدعی بود که پاکستان از منافع پشتون ها در افغانستان حمايت می کند.

در تصوير عوامل و اهداف همکاری تنگاتنگ پشتون ها و پاکستان در سه دهه ی اخير بعد از دوران روابط خصمانه داوود خان و پاکستان٬ می توان مباحث چندی را مطرح کرد. پاکستان با تجربه ای که از دوران داوود داشت تلاش بسيار کرد تا با استفاده از فضا و امکانات دوران جنگ سرد٬ تعصبات مذهبی و جريان های مذهبی در درون جامعه پشتون را در دو سوی مرز در برابر احساسات قومی و جريان های ملی پشتون تقويت و حمايت کند. در همين راستا تاکنون بيشترين امکانات و حمايت پاکستان به تندروترين و متعصب ترين جريان های مذهبی پشتون از قبيل حزب اسلامی حکمتيار و جنبش طالبان اختصاص يافته است و تا حد ممکن در آموزش مذهبی نسل نو پشتون ها در مدارس پاکستان تلاش شده است. درصدی پشتون هايی که در پاکستان از تحصيلات غير دينی برخوردار بوده اند در مقايسه با پشتون هايی که آموزش دينی ديده اند چندان چشمگير نيست. اگر پاکستان تمام تلاشش بر آموزش مذهبی پشتون ها نمی بود٬ ظهور جنبشی با خصوصيات طالبان در درون جامعه پشتون در قرن بيست شايد دور از انتظار می بود. اما پاکستان عقب ماندگی سنتی قبايل پشتون را با آموزش های تندروانه مذهبی٬ تبديل به ابزاری خشن و سرکوبگر برای سياست خارجی خويش در قبال افغانستان کرد. در کنار اين در دوران جنگ سرد٬ برای پاکستان پشتون ها نزديک ترين و آسان ترين جامعه برای استعمال و استفاده بر ضد شوروی و حکومت مزدور آن در کابل بودند.

در جانب پشتون ها نيز دلايلی خاصی وجود داشت که بعضی ها آگاهانه به همکاری با پاکستان علاقمند شدند. در قدم اول دوران جنگ سرد باعث فروپاشی سيستم اشغالگر و سرکوبگر قبايل افغان در افغانستان بود. اقوام هزاره٬ تاجيک٬ ازبيگ و ديگران بعد از تجربه طولانی اشغالگری و ستم حکام افغان در دوران جنگ سرد اختيار بسياری مناطق را به صورت نامنظم و پراکنده به دست گرفتند و در بعضی موارد به رقابت و خصومت با جريان های افغان پرداختند. بسياری از آگاهان پشتون به خوبی درک می کردند که در اين رقابت ها و برای بازگرداندن عصر طلايی سلطه ی افغان ها بر ديگر اقوام محتاج حمايت و همکاری پاکستان هستند. همچنان که در طول تاريخ٬ افغان ها با يافتن ارباب خارجی و حمايت دولت های بيگانه موفق به شکست ديگر اقوام کشور شده اند٬ در سه دهه ی اخير نيز برای سلطه ی اشغالگرانه٬ قومی و خشن خويش محتاج اربابی و کمک پاکستان بودند. به طور نمونه اگر حمايت همه جانبه ی بريتانيا از امير عبدالرحمان نمی بود٬ قبايل افغان به تنهايی قادر به شکست هزاره ها نبودند٬ اگر نادر خان به حمايت بريتانيا از فرانسه به هند و بعد به افغانستان آورده ننمی شد٬ حکومت حبيب الله کلکانی به آن آسانی شکست نمی خورد. در دوران جنگ گروه های مختلف قومی در دهه ی نود نيز٬ تعادل قوا وقتی به نفع پشتون ها تغيير کرد که پاکستان با تشکيل گروه طالبان حمايت همه جانبه ی سياسی٬ نظامی٬ مالی و لوجيستیکی از پشتون ها را آغاز کردند. فعلا هم حکومت پشتونی آقای کرزی محصول اربابی و حمايت همه جانبه ی ایالات متحده آمريکا از حکام پشتون است و نه محصول رشد و تکامل طبيعی جامعه پشتون برای تشکيل يک حکومت ملی.

اينک با پايان ماه عسل پشتون ها و پاکستان بايد ديد که جنگ زبانی و گلايه گذاری های اين دو همبستر ديرين به کجاها کشيده می شود. اگر پاکستان از سياست تحت الحمايگی و اربابی بر پشتون ها نوميد شده باشد و به سوی مطيع سازی و رام ساختن پشتون های پاکستان حرکت کند٬ بايد ديد که پاکستان به چه اهرم های خارجی و داخلی برای رسيدن به اين هدف متکی می شود. واقعيت ها و تغييرات منطقوی و جهانی نشان می دهد که پاکستان بايد از گروه های تندرو مذهبی قطع اميد کند و برای سياست خارجی خود حداقل در قبال افغانستان به جای حمايت از تندروی مذهبی بايد بستر نوی بيابد. در غير آن نه تنها در افغانستان که در سطح جهان با مشکلات جدی و مهلکی روبرو خواهد شد. البته نبايد ناديده گرفت که پاکستان آهسته آهسته در اين مسير روان است و نمی توان انتظار چرخش
۱۸۰ درجه ای يک شبه از پاکستان داشت. چون وضعيت فعلی محصول سرآسیمگی يازده سپتامبر است و پاکستان بسيار تلاش ورزيده است که کمترين تاثير را از اين سرآسيمگی بپذيرد. تبديل شدن از حامی درجه يک تروريسم تا دشمن درجه يک تروريسم به صورت روشن زمان نياز دارد.

در طرف دولت پشتونی آقای کرزی٬ بحث پچيده تر از جانب پاکستانی آن است. پاکستان به عنوان دولتی که تقريبا پنج دهه ثبات نسبی داشته است و بر بسياری از سياستگذاری های خود مسلط است٬ در تطبيق خواسته های استراتژيک خود در هيچ ميدانی با دولت پشتونی آقای کرزی قابل مقايسه نيست. اگر دولت آقای کرزی همان دولت افغانستان آزادی محسوب شود که به نمايندگی از قبايل افغان برای احقاق حق پشتون ها وارد تعامل با پاکستان می شود٬ بايد مد نظر داشت که اين دولت يک اداره ديسانت شده است که اکثر وزيران٬ رييس جمهور و بابای ملتش در راستای تطبيق سياست خارجی ايالات متحده آمريکا از نقاط مختلف جهان به افغانستان اعزام شده اند. بنابرين از اين دولت پشتونی نمی توان انتظار بسيار بزرگی داشت. اين دولت در سرحد سرکوب اقوام غير پشتون افغانستان شايد بتواند حمايت ارباب خود را جلب کند٬ اما اگر اين دولت به اميد ارباب خارجی خود مثل هميشه تاريخ می خواهد با پاکستان وارد رقابت شود٬ برايش يک بازی کشنده خواهد بود. همانگونه که داوود خان بر سر پشتونستان بهای سنگينی پرداخت. داوود خان هم فکر می کرد که پاکستان مانند هزاره ها٬ تاجيک ها و ازبيگ ها است که عاقبت تسليم ستمگري٬ خشونت٬ تعصب و جهالت قبايل افغان خواهد شد و به آنان باج خواهند داد. اما سه دهه ی اخير روابط پاکستان و افغانستان نشان داده است که پاکستان توانايی بالايی در تعامل موفق با قبايل افغان را دارد. از سوی ديگر بعيد به نظر می رسد که کشورهايی چون آمريکا و بريتانيا٬ دولت نوپای افغان ها را بر پاکستان ترجيح دهد. اين بسيار ساده لوحانه خواهد بود اگر آقای کرزی فکر کند که قدرت های جهانی منافع خويش در رابطه با پاکستان را فدای حکومت پوشالی آنان می نمايد. حتی رقيبان پاکستان چون هند نيز حاضر نيست که وارد يک رابطه جدی با افغانستان در خصومت با پاکستان شود.

البته ناگفته نبايد گذاشت که گروه های متعصبی چون افغان ملت که همه چيز را از منظر اسطوره ها و خرافات قبيلوی می بينند و واقعيت ها در شعارها و جهتگيری های سياسی آنان نقش اندکی دارد و از درک و هضم بسياری از واقعيت های تلخ امروزی عاجر می باشند٬ بعيد نيست که آنان چون گذشتگان خويش تا سرحد نابودی با پاکستان وارد خصومت شوند. تاريخ
۲۵۰ ساله ی حکومت قبايل افغان شاهد مثال روشن عملکرد آنان است. اگر آنان از واقعيت ها درکی غير افسانوی و اسطوره ای می داشتند و توانايی درک و هضم واقعيت ها در وجود آنان می بود٬ امروز وضعيت افغانستان چنين که است نمی بود. اگر افغان ملت آقای انورالحق احدی٬ سر تا به پای غرق تعصبات قبيلوی و اسطوره ها و خرافات فرهنگ قبيلوی نمی بود٬ در پايان قرن بيستم فتح کابل را به شخصی چون ملا عمر تبريک نمی گفت. از چنين اشخاصی چگونه می توان انتظار موضعگيری معقول٬ مدرن٬ سالم و مفيد سياسی داشت؟ وقتی در طی ۲۵۰ سال سگ چپه نعل کردن سنت سياسی حکام قبايل افغان شده باشد٬ اکنون چه تضمينی ايجاد شده است که باز از آنان سگ چپه نعل کردن را در عرصه های مختلف شاهد نباشيم؟

علاوه بر مطالب فوق٬ بايد مد نظر داشت که جوامع غير افغان افغانستان در بسياری موارد همنظر حکومت پشتونی کابل نيستند. نخبگان غير پشتون ها هرگونه تغيير در ترکيب جمعيتی افغانستان را به سود پشتون ها می بينند و به نظر می رسد که در اين موارد آنان بيشتر خواستار رسميت مرزهای بين المللی کنونی هستند و هيچگونه پيوندی با پشتون های آن سوی مرز احساس نمی کنند. گذشته از اين٬ فقط پشتون ها نيستند که از همديگر توسط مرزهای سياسی جدا شده اند٬ بلکه تاجيک٬ ازبيگ ها٬ ترکمن ها و بلوچ ها نيز دچار وضعيت مشابه هستند. بنابرين هرگونه درخواست برای تغيير مرزهای کنونی به همان اندازه که پاکستان را در مخاطره می اندازد٬ در درون افغانستان هم جنجال های نوی را به ميان خواهد کشيد.

مردم افغانستان سه دهه بهای مزدوری و تحت الحمايگی بعضی ها برای پاکستان را مخصوصا در دوران طالبان پرداخته اند٬ شايد ديگر تاب نياورند که سال های ديگری بهای خصومت کورکورانه با پاکستان را قبول کنند. به همان اندازه که مزدوری بی قيد و شرط مضر است٬ دشمنی کورکورانه هم می تواند مضر به منافع مردم افغانستان باشد.

 


بالا
 
بازگشت