احمد ظاهر ستاره يی در خشان برتارک موسيقی وطن ما

 

دردا ، حسرتا که بيست وشش سال پيش از امروز مشعلی را در وطن ما ظالمانه خاموش ساختند که روشنگر بزمگاه هنر دوستان بود وشادی بخش محفل ياران وصدايی را بهتر بگويم حنجره يی را خفه کردند که هر نوايش نوای ملکوتی بود وهر ترنمش شادی بخش دلهای هنر شيفتگان.

سخن از نبود احمد ظاهر است از نبود هنرمندی بی بديل وبينظير آواز خوانی پر شور متحرک مبتکر وتازه آفرين. نگارنده که مدتی با احمد ظاهر ارتباط وظيفوی داشتم واز نزديک با او آشنا بودم  حرفهای راکه در مورد او مينويسم تقريبآ چشمديد خودم هست ويا شنيدنی های است قرين به حقيقت.

احمد ظاهر که تازه به سن بلوغ رسيده بود در حدود پانزده سال داشت برای اولين بار در سال 1340 خورشيدی در کنسرتی در ليسه ای حبيبه که بمناسبت جشن معلم برگزار گرديده بود اشتراک کرد وسخت مورد استقبال واقع شد. سپس با اجرای چند کنسرتی بمناسبت های مختلف در آن ليسه که خود درآن شاگرد بود پرآوازه گرديد ولقب بلبل حبيبيه را حاصل کرد. اوابتدا هارمونيه سپس اکوردين وپسان نواختن فلوت را آموخت ودر کنسرتها او خودش اکوردين مينواخت ودر همان ليسه به ايجاد گروه هنری دست يازيد. اودر پی آن شد که دائره هنری خودرا وسعت بخشيده از محدوده مکتب بيرون بکشد تا اينکه حاضر شد در جشنهای اسقلال در سال 1343 در منطقه ای چمن در کمپ حارندوی ( نه به مفهوم پوليس) کنسرت دا د وخودرا به بحيث آوزا خوان موفق تثبيت کند.  بعدآ در سالهای 1344و1345 راهش را به راديو افغانستان باز کرد واولين آهنگ خود را که شعرش از دوکتور مير عبدالقادر ابهر بودبنام ( مي زيبد می زيبد) در ستديوهای راديو افغانستان ثبت کرد وسپس آهنگ ( آهسته آهسته) را خواند وبعدآ سرود ( از غمت ای نازنين عزم سفر ميکنم ) را ثبت کرد که شهرتش در سراسر کشور گسترش يافت.  سپس با سپری شدن هرهفته وهرماه به شمار آنگهايش در راديو افغانستان علاوه ميگرديد. با فعال شدن دستگاهای شخصی ثبت آواز مانند: افغان موزيک توسط محترم يحيا آصفی ، موزيک  سنتر  توسط محترم بريالی حميدی ، آريانا موزيک وغيره کستهای احمد ظاهر به بازار عرضه گرديد وبا استقبال اين کستها گراف توليد اين کستها روز به روز سير صعودی خودرا طی ميکرد. با قوی شدن فرستنده های راديو افغانستان هنر احمدظاهر وشهرت احمد ظاهر به بيرون مرزها راه يافت وآنگاه احمد  ظاهرتنها آوزا خوان محبوب افغانستانی ها نبود بلکه تاجيکان وازبيکان در تاجکستان وازبکستان شيفته ای صدای اوشدند. ايرانیها هواخواه ترنمهای دلپذير اوگرديدند. هکذا عده يی از کردها ترکها آذریها پاکستانيها وهندیها دوستدار وعلاقمند آهنگهای اوگرديدند.                                                                                                    

شادبودن وپرشور بودن از خواص ذاتی اوبود هر وقت که با او مقابل ميشدی خنده يی برلب داشت وصميمت ومحبت در برخوردش بود. با آنکه پدرش موقفهای عالی دولتی مانند رياست شورايملی وصدارت عظمی را عهده دار بود برکسی تبختر نمی فروخت واز غرور کار نميگرفت وزور گويی نميکرد. قلب پاک داشت ، مهمان نواز وسخاوتمند بود ، هميشه همکارران بی بضاعت خودرا کمک مادی ميکرد از بينوايان تفد ودلجويی مينمود . هميشه در اجرای کنسرت شاد وسرحال بود . در انتخاب شعربسيار دقت ميکرد وسختگير بود آهنگیرا که ميسرود ابتدآ آنرا بسيار مشق ميکرد وتمرين مينمود تا آنکه به پختگی برسد. اودر ابتدا کمپوزهای محترم شاه ولی ولی ، نينواز ، استاد سرمست واستاد ننگيالی را ميخواند وسپس خودش اشعاری راکه خوشش ميامد ومورد قبولش واقع ميشد کمپوز ميکرد.

اولين مشوق اودر راه کسب هنر پدر مرحومش بود. او بنابر استعدادی که در وجود پسرش ميديد ميگفت نام مرا همين پسر زنده نگهميدارد.

احمد ظاهر پس از فراغت از ليسه ای حبيبه شامل اکادمی تربيه معلم شد وپس از مدتی غرض کسب دانش عالی در رشته ای تعليم وتربيه عازم کشور هند گرديد. وبعد از ختم موفقانه تحصيل به وطن مراجعت نمود وهمکار روز نامه کابل تايمز شد مد تی هم در افغان فلم وظيفه اجراء ميکرد. اودر سال 1355 خورشيدی  جهت اشتراک در جشنهای شاهنشاهی رسما راهی ايران گرديد وعلاوه از در بار سلطنتی در تلويزيون ملی ايران برنامه های اجراء کردکه مورد استقبال گرم ايراينيان هنر دوست واقع گرديد.اوعلاوه از اينکه  هنر مند بی بديل وبينظير بحساب ميرفت جوانی بود حساس ، پيشگام ، ترقيخواه وتجدد طلب چنانچه اونخستين روزهای اعلام جمهوريت در سال 1352 به راديو افغانستان امد وآهنگ ( مبارک مبارک جمهوری مبارک) را ثبت کرد اما ... با وقوع کودتای هفت ثور واشتباهاتی را که زور گويان وزمام داران آنوقت مرتکب ميگرديدند وبابميان آمدن جو اختناق سياسی واعلام سياست تک حزبی وسردادن شعار( ياباما يا ضد ما) قلب احمد ظاهر به تنگ آمده وآهنگهای معروف :

 

بداغ نامرادی سوختم ای اشک توفانی    به تنگ آمد دلم زين زنده گی ای مرگ جولانی

و

ناله بدل شد گره راه نيستان کجاست     خانه قفس شد بمن طرف بيابان کجاست

 

که اشعار آن از سروده های  شاد روان استاد خليل الله خليلی ميباشد در راديو افغانستان ثبت که پس ازچند روز هردو اهنگ سانسور شد واز نشر بازماند واجازه دهنده ای ثبت اين اشعار مورد توبيخ وسرزنش مقامات راديوتلويزيون قرارگرفت.

 احمد ظاهر چندين بار وادار بدان شد تابه انقلاب ثور اهنگ بخواند ولی بدينکارتن در نداد منتها به راديو امد آهنگ ميهنی راکه ميتوان به جرات ادعا کردازشاهکاراوميباشد وبنام ( تنيده ياد تودر تار پودم ميهن ای ميهن ) ياد ميشود ثبت کرد وبعدآ چندين بار غرض ثبت آهنگهای جديد به راديو مراجعه کرد وجواب رد ميشنيد و مايوسانه برميگشت وامکانات را به حيل مختلف برايش مساعد نميساختند وهرچند وقتی به بهانه های مختلف ويرا روانه زندان ميکردندويا وسيله گماشتگان رژيم مورد آذيت ، آزار ولت کوب قرارميگرفت وبالاخره آهنگهايش از نشر باز ماند ويکی از عمده ترين دليل شهادت اورا که در دسيسه سالنگ ناجوانمردانه عملی گرديد همين ضديتش با رژيم مستبد خود کامه وفاشيستی بر سر اقتداربود که مرگ اورا پذيرا شد اما برای رژيم آهنگ نخواند. 

اين ترور وتوطئه روز23 جوزای سال 1358 در دره سالنگ عملی شد که هر فردبا احساس افغانستان برای عاملين ومرتکبين اين حادثه نفرين ابدی ميفرستند وبه روح وروان احمد ظاهرخلد برين آرزومينمايند.

 احمد ظاهر در 24 جوزا 1325 در شهر کابل ديده بدينيا گشود پدرش دوکتور عبدالظاهر يکی از نخست وزيران دهه ديمکراسی بود .اوجوانی پر کار خوش ذوق وبا پشتکاربود اگر ادعا شودکه اوبنيان گزار موسيقی لايت در افغانستان است مبالغه نخواهد بود واو بود که در ثبت آهنگهايش در کنسرتها از موزيک برقی کار ميگرفت وآنرا رايج ساخت. وی سه بار ازدواج کرد که ثمره آن يک پسرويک دختراست.  پسرش از خانم اولی ودخترش ازآن سومی است که او روز 24 جوزای 1358يعنی همانروزی که احمد ظاهر چهره در نقاب خام پيچيد بدنيا آمد وپدرش که آرزوداشت نام دخترش را شبنم گذارد اما حيف که روزگار وچرخ زمانبازيهای ديگری دارد وچشم پدرش بديدن شبنم روشن نشد وشبنم داغ نديدن پدر رادر دل می پروراند. روزيکه جنازه احمد ظاهر هنرمند جوان وناکام به سوی شهدای صالحين حمل ميشد هزاران تن از هنردوستان وشهريان کابل وجوانان ودوستان احمد ظاهر که اغلب شان دختران بودند مويه کنان وسرشک ريزان اورا مشايعت وهمراهی ميکردند وميدانستند که ديگراحمد ظاهر در بين شان نيست. شيادين وخاينين زمان اين گلدسته نورسته موسيقی ميهن را در جوانی پر پر کردند. اودر سال  1351 در يک همه پرسی ايکه از سوی مجله ژوندون راه اندازی شده بودآواز خوان اول سال شد وسالهای بود هم همين مقام راحفظ کرد. از اودر يکی از مصاحبه هايش پرسيده بودند که چه فکر ميکند سال آينده آواز خوان سال کی خواهد شد؟ با قاطعيت گفت: خودم سال بعد هم خودم وسال بعدتر هم خودم واکنون که 26 سال از مرگ او سپری ميشود بازهم اودر سلک خود ورشته خودهنر مند اول است ومحبوبان همگان که جايش خاليست وجايگاهش خالی خواهد ماند اوخود ميدانست که مرگ زود رس دارد بنآ مرثيه های خودرا خودش قبلآ سروده بود چون: 

 

( مرگ من روزی فرا خواهد رسيد)

ويا

شادی کنيد ايدوستان من شادم وآسوده ام   بوی جوانی بشنويد از پيکر فرسوده ام

ما يکبار ديگر ياد احمد ظاهر را گرامی ميداريم وروانش را شاد ميخواهيم او نمرده است وزنده جاويد خواهد بود بمصداق گفت شاعر:

هرگز نميرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جــــــــــــريده عالم دوام ما

چهار سال پيش از امروز در يکی از سينما تياترهای مسکو از سوی کلوپ دوستداران هنر بخاطر بيست ودومين سالگرد شهادت احمد ظاهرمحفلی یرگزار گرديده بود که اين جانب هم جز ميهمانان بودم. لحظاتی قبلا از بر گزاری محفل شعری را که مطالعه ميفرماييد بصورت عاجل انشاد کردم در ان محفل توسط دکليماتور موفق دوکتور قاسم قرات گرديد واکنون که باز هم هفته ياد بود احمد ظاهر است بی مناسبت نميدانم تا آنرا غرض مطالعه هموطنان در سايت آريايی تقديم نمايم.  

 

              برفته ظـــــاهـــــــــر ما از برما          هنرمنـــــــــــــد جوان سرور ما

             صدای او طنــــــــــين بلبلان بود          نوای اوســــــــــروش آسمان بود

             چو بلبل شـــــور بود اندر نوايش          به دلهـــــا جان ميبخشيد صدايش

            نوايش گــــــــرمی گيرايی داشت          به لحن دلـــــکشش زيبايی داشت

             ترنم های شــــــــادش جانفزا بود         ســـــــروده های نابش دلکشا بود                              

              نه تنها شــــور بود اندر صدايش         شعـــــــف انگيز بودی هر ادايش

            سرودی گرهمی خواندی به محفل        ازان بـــــودی همه را شور در دل

            سرودهای خــوش مستانه ميخواند        غزل را اوبــــــسی جانانه ميخواند

            خودش شاد وسـرودش شاد بودی         زآهنــــــــــــگش همه دلشاد بودی

             اگر در مجمــــــعی آواز ميخواند        به خواست نسل نو دمساز ميخواند

            نوايش جمــــله شور انگيز بودی          به خلــــــق نيک مهر انگيز بودی 

            بهر جايی که اوخـــواندی صدايی         خجـــــــــل ميگشت بلبل از نوايی

           نه تنها دوســـت دارانش بود افغان         بروقـــــــدرش نگر در تاجکستان

            نه اينکه تاجيـــکان خوشدار اويند         همـــــــــه ايرانيان دوستدار اويند

            به هرجا هرکه مــــــيداند هنر را          ستايــــــــش ميکند او اين هنر را

           ولی چـــــــــرخ زمان نامرد باشد          دلش از مهــــــــــــــر يکسر باشد

           همه يکـــسر بکامی ظالمان است          هوادار خسان ناکــــــــــسان است

           شنــــــيدم روزی در سالنگ زيبا           کشـــــــــــــانيدن پای ظاهری ما

           به دستور شيــــــــــــــادين زمانه           اورا کشــــــــتند به شکل ظالمانه

            دسيسه ريخــــــــــتندی  ماهرانه           دريغــــــــــــا! حسرتا! نابخردانه

           کسی گفتی دسيسه را تلون ريخت          بريخت اما بشکل واژگون ريخت

           تلــــون گر عامل اين کار دون شد          بديــدی اوخودش غرقه بخون شد

           دلا تـــــواين سخن را نيک ميدان           بود عــــــــــــــادل خدای هالميان

           روانت شـــــــــــــاد باد ظاهر ما            تويی تاج هــــــــــنر در کشورما

 

سيد مقصود برهان

سابق کارمند نشرات راديو افغانستان

  شهر مسکو 

 16-06 2005      

 


بالا
 
بازگشت