برخی خصوصیات جامعهء باز وبسته

 

 پوهنیار محمد بشیر مؤمن

 

مطالعه ودرنظرگرفتن خصوصیات ، ارزش ها ، نزاکت ها وتفکیک نمودن جوامع از همدیگر از جمله مسایل مبرم و حیاتی هستند که عدم توجه و بی تفاوتی به آن موجب بد بختی های مردم بیچاره ، احزاب و سقوط دولت ها گردیده و میگرد  د . از این رو در این جا به برخی ویژه گی های این جوامع اشارات ، جهت وضاحت وتعریف ساخت آن ها صورت گرفته است جامعه باز جامعه ای است که در آن فرد خود سرنوشت ساز و اختیار انتخاب نمودن  را به عهده دارد . بر عکس جامعه ای که نقش فرد و مسولیت او تنها در برابرقوم و قبیله توجیه می گردد و نه بغیر از آن،  جامعه بسته نامیده میشود . به بیان دیگر جامعه بسته  جامعه ای است نسبتا ثابت ، وحال آن که جامعه ای باز زیر تاثیر تغیرات دایمی  متحول و تغیر پذیر است . جامعه ای باز برای تغیر ساخته شده و می تواند دایما تغیر کند و در عین زمان خودش را هم حفظ کند . حال آن که جامعه بسته به کُندی میتواند تغیر کند ولی با تغیرات کند وآهسته دستخوش تغیرات بنیادی می گردد . روی این اصل نه باید چنین تصور شود که جامعه بسته به طور قطع دیگرگون ناپذیر است .  ممکن است برخی عشایر ، قبایل و طوائف دور دست باشند که از هزاران سال پیش تا کنون تغیر نکرده اند . اما در جوامع عقب مانده که مثال دقیق جوامع بسته است ، نوعی تغیر بطی و کند وجود داشته که در طی نسل های متمادی صورت گرفته است ، در اینجا هر تازه گی قبل از آن که مورد قبول همه قرار بگیرد ، نخست می باید دربطن جامعه حل گردیده تا جزوی عنعنات وسنت ها شود ، به بیان دیگرهر تازه گی آن قدر بایست طول کشید تا نو بودنش را از دست بدهد ، فقط دراین صورت است که جزو جامعه میگرد برخلاف در جامعه باز، پدیده نو به خودی خود جذاب و پسندیده است به دلیل اینکه تازه است  واین تضاد ، تضاد اساسی فی مابین این دو نوع جامعه را تشکیل میدهد . یاد آور باید شد که ترمن های مانند بسته ، محدود ، سنتی ، ایستا وامثال آن اکثرا در مورد کشورهای عقب مانده به کار برده می شود، و اصطلاحات از قبیل صنعتی ، باز، پویا  ، وسیع ، نوین وغیره ، مقصد از آن کشورهای پیشرفته است . بر میگردیم به اصل مطلب ، معمولا جامعه بسته جمعیت ووسعت محدود می داشته باشد و درمقابل جامعه باز از جمعیت ووسعت وسیع بر خوردار است واز همین جا اصطلاح جامعه محدود وجامعه وسیع  منشا گرفته است ، و تضاد شان هم از همین وسعت و محدودیت ناشی میگردد (( جامعه سنتی  جامعه ای است که با ابعاد جغرافیایی وبومی که در چهار چوب محلی همه چیزش را در بر میگیرد، درحال که در جامعه نوین مرزها وچهارچوب های اجتماعی اند که اهمیت بیشتر دارند . در این جامعه مسله گروه های اجتماعی ، طبقات، گروهای مسلکی وسازمان های بزرگ اهمیت قطعی دارند. هر یک از این گروه ها فرهنگ مستقلی برای خویش به وجود آورده اند، که در داخل فرهنگ وتمدن بصورت کل در جامعه تنوع می یابند))1 . در حالیکه در جامعه سنتی تفاوت ها ی رسوم ، عادات و فرهنگ، تفاوت های اساسا محلی هستند که یک منطقه کوچک با منطقه کوچک همجوارش نسبتا متفاوت است ، گفتنی است که این تفاوت ها در تمام عرصه های زنده گی مهرو نشان خود را دارد . حتی لهجه ها ودیالُگ ها از یک محل تا محل دیگر فرق می کند ، مانند لهجه استا لیفی ، خواجه سرانی ، چاریکاری( ولایت پروان)  ویا زدران، منگل و دیگر اقوام که مربوط ولایت پکتیا میشوند . در این نوع جوامع بیشتر مناسبات به صورت سنتی یا شخصی واکثرا به هردو صورت است .  اگر موضوع را از لحاظ تاریخی به بررسی بگیریم ، دیده میشود که در آسیا واروپا وبرخی کشورهای دیگر نیز نظام فئودالی وجود داشت ، ورابطه بین فئودال و رعایای او مشابه روابط فوق الذکر بود . یعنی قول وقرار سنتی وجود داشت که جامعه آن را پذیرفته بود . اما در جامعه نوین نه دلبستگی وجود دارد و نه وظایف ، تعهدات وحقوق سنتی اهمیت دارد . سخن کوتاه اینکه در اینجا قرارداد ها جای سنن جامعهء سنتی را گرفته است ، روابط بر مبنای چانه زدن و توافق های مکتوب وروشن میان طرفین استوار است . یکی از نقاط   قابل تفکیک دیگر جامعه باز این است که فرد خود تعین سرنوشت واختیار انتخاب را به عهده دارد . همان طوریکه در بالا ذکر شد ، در جامعه بسته نقش فرد و مسؤلیت او تنها در برابر قوم وقبیله تعریف وتوجیه میگردد نه برون از آن. به عنوان مثال مسئله ازدواج را ببینیم : ازدواج عبارت است ازمجموعه ای از قواعد اساسی حاکم بر روابط زن وشوهر ، که این قاعده در جامعه نوین ویا باز بر مبنای دوستی وعشق صورت می پذیرد ، درحالیکه در جامعه بسته تصمیم ریش سفیدان وبزرگان خانواده است که نقش اساسی دارند . چنین مناسبات در جامعه بسته قاعده کلی دارد، برخلاف در جوامع باز یک سنت پوسیده وتمسخرآمیزی بیش نیست .(( دراین  جا می توان دو نوع رابطه اجتماعی را مشخص کرد، یکی رابطهء فرد یا رابطی شخصی است ودیگری رابطه فاصله دار  یا رابطه تابعی  است . این تفاوت ها را می توان به استناد نظریه موقعیت ها ونقش ها توجیه کرد   در جامعه بسته نقش ها اصلا نقش های متعلق ومحول اند، ونقش های کم واندک اکتسابی تا حدود زیادی وابسته به نقش محول هستند . در مقابل  جامعه باز که دست خوش تغیرات سریع است ، نقش ها متعدد تر وتابع تر هستند . دراین جامعه نقش های اکتسابی ، که تعداد شان از نقش های محول بیشتر است ، اهمیت بیشتر دارند )) 2 . به استناد گفته های فوق اگر به مناسبات اجتماعی وطن مان نظر اندازیم مشاهده میگردد که بغیر ازشهر کابل ویکی دوشهر دیگر ، تعداد جمعیت نسبتا محدود است وهمه افراد در بین هم به دنیا آمده اند وبا هم زنده گی میکنند وهمدیگرخویش را میشناسند ، روی این ملحوظ است که این تیپ جوامع را بعضأ جوامع محدود ومبتنی بر شناسایی های متقابل میخوانند . هریک از اعضای جامعه تمام جنبه های مثبت ومنفی شخصیت همدیگر را خوب میشناسند . هر فرد ازین جامعه زمانیکه با کسی روبرو می شود در واقع او را مشناسد ومیداند که نامش فلان  واز فلان فامیل است و میداند که دارای کدام صفات اخلاقی بوده وچه کاره است ، ارباب ، معلم، دریوردهقان وغیره است، حتی از جنبه های مختلف خانواده گی آن نیز آگاهی دارند، اما درجامعه باز هر کس چند تن محدود را از بین جمعیت انسانی میشناسد وفقط از احوال بخش از این افراد به خوبی آگاه است . از همین لحاظ در کشورما ، میان اطرافی ها حرف معروف است که میگویند کابلی ها حتی همسایه خود را نمی شناسند . باید گفت که این پرابلم در اروپا به وضاحت به مشاهده می رسد ، به هرحال در جامعه سنتی هم روابط تابعی وجود دارد و یا در جامعه بسته نیز روابط شخصی  دیده میشود .  ولی چیزی که از دیدگاه جامعه شناسی حایز اهمیت است ، این است که در مورد اول روابط عادی اجتماعی ، روابط  شخصی است ودر مورد دوم روابط غیر شخصی وتابعی است ، در جامعه بسته از آن جای که شخص همه را با تمامی اوصاف شان می شناسد ، نیاز به سراغ نمودن مخاطب ندارد . بر خلاف در جامعه باز فرد پیوسته باید در خیال مخاطب بود ، چون درین جامعه بازی اجتماعی اساسا این است که شخص دیگر را پیدا کند ویا خود را در برابر دیگری نمایان ویا پنهان کند  همان قسمی که گفته شد ، در جامعه بسته اکثریت افراد جامعه همدیگر خویش را با تمام خصوصیات می شناسند ، لذا جبرا رفتار و زنده گی خویش را در موافقت با برداشت که دیگران ازآنها و خانواده شان دارند ، عیار نمایند ، و همیشه بایست بخاطر تصورات شخصی ساخته دیگران و ناشی از موقعیت که در اجتماع دارد تلاش نماید . در حالیکه افراد جامعهء باز تنها یکی از موقعیت های اجتماعی یا یک جنبهء از جنبه های شخصیت دیگران را می شناسد ، به طور مثال  در یک اداره مامور ، مدیر خویش را می شناسد ومدیر میتواند برخی دیگر از جنبه های شخصیت وزنده گی اجتماعی خویش را به کارمندان خود نشان دهد و برداشتی را که آنها از وی دارند به شکل دیگر متبارز کند . هر فردی ، در هر لحظه می تواند نظر دیگران را در مورد خود عوض کند واین کار را با ظاهر کردن ویا پوشاندن بعضی نقاط خوب و یا خراب شخصیت خود می تواند انجام  دهد .  از جمله مهم ترین خصوصیات جامعه باز یکی هم ابراز نمودن عقاید است ، بخاطر ی که در این جامعه به منظور تامین ارتباط  و رابطه با دیگران ،  ناگزیر آن چه را که فرد می اندیشد واعتقاد دارد از هوا گرفته تا هر آنچه در سر دارد بیان نماید   بدین ترتیب برخی مشخصات اساسی جامعه باز وبسته روشن گردید ، تقریبا همین تفاوت های داخل یک جامعه بسته ، بین شهر وده نیز وجود دارد . از همین جا است که افراد شهری  واطرافی  از لحاظ کرکترهای خویش هم متفاوت اند واین تفاوت ناشی از اختلافات موجود در محیط آن دو است که بر شخصیت وزنده گی آنها اثر گذاشته است . برداشت عموم در شهر ها این است که اطرافی ها ، قشلاقی ها ویا هم(( چپنکی)) ها مردم ساده و نادان هستند، بدون شک که این برداشت غلط است ، با وصف این ممکن است در میان شهری ها واطرافی ها از لحاظ هوش ودیگر خصوصیات ارثی تنوع وسیع وجود داشته باشد ، ولی هیچ گونه تفاوت ذاتی وفطری از لحاظ هوش و درک میان این دو گروه نیست . از جمله مسایل قابل دقت در این رابطه ، مسله وحدت ویکپارچگی در میان اطرافی ها نسبت به شهری ها ست که به سبب حضور عوامل مختلف  در هر یک از این جوامع بوجود می آید . در اطراف یا قشلاق وحدت ویکپارچگی از صفات مشترک  مانند شباحت تجربه ها ، اهداف مشترک بین اطرافیان، یعنی مناسبات عیررسمی و غیر قراردادی ، میان مردم  الهام می گیرد . در مقابل وحدت و همبستگی  در شهر ها بر اساس تفاوت ها ، تقسیم کار ، تخصص کارها  وبطور کلی وجود مناسبات تشریفاتی و کاملا رسمی و قراردادی ، سود جویانه و خشک وبی احساس است . گفتنی است که این گونه روابط وضوابط در جامعه سنتی به مقیاس مستحکم و پا بر جا است که فرد این جامعه تا سرحد مرگ از آن دفاع می کند ، بدین ترتیب به راحتی میتوان  علایم متذکره را در همه جا  وهمه محافل ، جمعیت ها واحزاب وطن مان مشاهده نمود . برای روشنی  مطلب اگر انشعاب اول حزب دموکراتیک خلق افغانستان را به مطا لعه بگیریم  دیده میشود که اطرافی ها بطرف نورمحمد تره کی ، و شهری ها طرف ببرک کارمل را گرفتند. این قضیه در عین حال نادرستی نوشته های  برخی بالا نشینان همین حزب را نیز بر ملا میسازد که گویا تاجیکان جانب ببرک کارمل را گرفتند و پشتون ها جانب نورمحمد تره کی را. (این مرزها در انشعاب دوم پرچم  وضاحت بیشتر میا بد جزیات بیشر این مسله خارج ازحوصله این بحث است  )، از این رو است که مناسبات  فی مابین خلقی ها (اکثرا اطرافی) محکم تر واستوار ترنسبت به پرچمی ها ( اکثرا شهری) بوده است ، علاوه باید کرد که در همه چیز استثنات وجود دارد ومسایل فوق الذکر هم خارج  از آن بوده نمی تواند . با وصف آن  دیگر واضح است که افراد جوامع متذکره در قبال وضعیت جدید که پدید میآید ، برای جای گرفتن در جهان و در جامعه باید تصور و نگرشی از جهان وجامعه خویش داشته باشد . در جامعه بسته فرد در باره جهان وخلقت آن و در باره طبیعت و جامعه که در واقع جهان فکر مشترک همهء اعضای جامعه است ، در طی دوران طفلیت خویش فرا می گیرد . وبا به وجود آمدن وپیدایش وضعیت جدید وتماس با بیگانگان که در باره جهان فکر دیگری دارند ، در اعتبار این جهان نگری دوران طفلیت وی خلل وارد نمیشود . فلهذا جهان بینی وی برای سراسرزنده گی اش کافی وشا فی است ، و تا اخیر عمرش بیمه شده گی است . بدون شک  همه  قبول دارند که افراد در روابط خویش با یکدیگر بعضی ازاشکال را باید بپذیرند و در عمل پیاده نماین د. شیوه حرف زدن ، تعین کردن اینکه چه کسی اول سلام بدهد یا ندهد ، در مجموع احترام بزرگ سالان واز این قبیل مسایل ، جزوی از سیستم وقواعدی هستند که از راه تعلیم وتربیه در دوره آشنائئ با آداب ورسوم اجتماعی فرا گرفته میشود ، وجامعه رعایت آن را با وسایل ضمانت کرده است . دراین جا فرد برای رعایت این قواعد اکثرا نیاز به تشریح دیگران ندارد . به دلیل اینکه  این قواعد جزوی وجود تمام اعضای جامعه گردیده است، به نحوی که فرد  در صورت مراعات نکردن  آن احساس حقارت وگناه میکند ، به عبارهء دیگر خود فرد در صورت تخلف از مقررات گروهی اش به خود جزا می دهد . واین مسله می رساند که رعایت ارزش ها وقرارها ناشی از وجود جزا ویا ضامن خارجی نیست . برای کسی که با قواعد ، رسوم ونزاکت ملی خویش خو گرفته باشد بسیار دشوار است که رفتار متفاوت ملت های دیگر را نسبت به خود خارج از نزاکت یا رفتاری توهین آمیز قصدی نداند. معمولا تنها یک قاعده به صورت نهاد اجتماعی عرض وجود نمی کند ، بلکه مجموعهء از قواعد ویا سیستمی از قواعد در اجتماع بطور اساسی و بنیادی متبارز می گردند و یا شکل می گیرند. می بنیم که در جامعه ما ، قواعد خانواده گی به صورت قانون اجتماعی در آمده است . بدون تردید که این قواعد در ادوار مختلف در بین گروه های مختلف فرق داشته اند  مانند احترام فرزندان به والدین وغیره . منظور از بیان این مطلب اینست که چنین جوامع بیشتر نزاکت پذیرند تا واقعیت پذیر . بدین معنی که در چنین جوامع مردم آ ن به رسوم وبه نزاکت های مسلط در جامعه پابندی وسرسپرده گی بیشتر دارند ، تا مسایل وواقعیت های دیگر . گفتنی است که در پهلوی مداخلات خارجی ها علت اساسی در عدم درک درست ساختار جامعه وسنت های مسلط در آن بود که رژیم ها یکی پی دیگر به پرتگاه نابودی کشانده شدند وتراژدی ها آغاز گردیده اند ، ورنه بودند عناصری که بخاطرآبادی وعمران وطن خویش می رزمیدند و تعدادی جان های شرین خود را در این راه از دست داده اند ، ولی افسوس که همه قربانی جاه طلبی وانتقام گیری رهبران گردید و« پلوی را که میخواستند بپزند شُله شد ! »  صرف نظر از تأثر وتاسف ها ، جامعه بسته ازنظر علم جامعه شناسی در خوب ترین حالات خویش شباهت تام به یک ارگانیزم زنده داشته وبه شکل نهادی پایدار ومسلسل  حیات تعریف میگردد. یک جامعه بسته مانند قبیله ای است که بافت های تشکیل دهندهء آن ازسلسله های به هم مرتبط ، ارگانیک حیات پیوند های خونی بوجود آمده واین پیوند وپیوستگی همیشه در تلخی وشرینی های زنده گی ، در مبارزه با خطر ومقابله با دشمن مشترک، بر جا ، استوار وگسست ناپذیری آن مرهون  یکرنگی وخصوصیات مشابه وآشنا ، مانند قیافه وچهره ورنگ وبو میباشد. بر خلاف آن در یک جامعه باز انسان ها بدور از آن نهاد های ستروکتوری بسته قبیلوی ، هر یک در کار زار زنده گی ، در عرصهء از رقابت های اجتماعی برای پیشرفت وسبقت از دیگران در پیکار ومجادله هستند ، که این خود عامل ستیزهء فرد ی وطبقاتی را به همراه دارد.  کارل  پوپر را عقیده بر این است که: (( در بدن انسان یاخته ها ، بافت ها و اعضا در رقابت یا مبارزه با یکدیگر کار نمیکند بلکه هر یک از ارگان ها نقشی هماهنگ را بر عهده دارند. با این توجیه تیوری ارگانیزم ، جامعه باز را برنتابیده  زیرا که ویژه گی چنین جامعه در ناهمسانی انسانی ورقابت های است که انسانها ونهادها ی ساختاری آن برای خواست ها ونیازهای مطلوب خود از آن استفاده می کنند.    ودراین جامعه بازمرزهای بسته ویا تابوهای واجب الا حترام که در یک جامعه قومی وقبیلهء امری است پذیرفته شده، که همه به آن بدون چون وچرا اعتقاد دارند وجود ندارد.))3                         هدف اساسی از آن چه تا کنون گفته آمدیم این است که چه تفاوتهای میان جامعه باز وبسته وجود دارد و ببینیم که چطور مسله گذار صورت گرفته است . از لحاظ تاریخی گذار از جامعه بسته  قبیله ای به جامعه باز را می توان یک انقلاب اجتماعی نامید، که بشریت به آن سروسامان داده است . بخاطر باید داشت که این تحول بزرگ اجتماعی در آغازآگاهانه انجام نپذیرفته بلکه با تغیرات و دگرگونی که در داخل ساختار زنده گی قبیلوی رخ داد . وسبب ازدیاد جمعی درآن واحدهای بسته ، آن پیوند وپیوستگی های خونی وارگانیسمی لرزان گشته و دیوارهای بسته را به طرف شهرک های که اولا در اطراف و اکناف یونان ساخته شده بودند گشوده  وراه را برای داد و ستد ورفع نیازمندی های آنان باز نمود . درخور ذکر است که این تحول نشانه های  از خود بیگانگی تضاد آفرین را – که بر خاسته از تحولات در درون جامعه مدنی بود وبار سنگین مسولیت ها، وظایف وباید های خاص وعام را بر دوش مردم گذاشت بود، به همراه داشت .این بار سنگین ، یعنی از خودبیگانگی (مفهوم از خود بیگانگی از فلسفه آرمان گرایانه آلمانی وبخصوص از طرف هگل وهگلیان نو وارد جامعه شناسی شده است.بعدتر کارل مارکس آن را از دید جامعه شناسی بررسی نمود- منظور از خود بیگانگی این است که انسان خود را مانند کار گذاری نمی یبیند  که بر پایه ای درک خودش از جهان عمل کند . بلکه جهان برای او بیگانه است اثراتی ازخود بیگانگی قبل از همه در کار وتقسیم کار نمایان میشود . ازخود بیگانگی در تمام عرصه های زنده گی ممکن است . بطور کوتاه ازخود بیگانگی شامل نارضایتی های گوناگون در تمدن امروز میشود) ، واحساس تنش های درون ، اثرات تغیر و تحول بود که با از بین رفتن جامعه بسته قبیله ای در گذار به سوی جامعه باز ظاهر گردیده بود . در تاریخ یونان وسده های قبل از مسیح دوعامل در فروپاشی جوامع بسته قبیلوی تاثیر بارز داشت :                                                                         

 1 - کشف  راه های  آبی یا دریائئ     2-  دوی دیگر آغاز داد وستد وتجارت  .  این فاکتورها باعث روابط  ومناسبات دیگرگون کننده ونوین در جوامع بسته و اقوام مختلف واز آن جمله یونان گردیده وحصارهای نفوذ ناپذیر آن را متزلزل نمود . چیزی که باید مورد توجه ودقت قرار   گیرد  ، روند پیش رونده وغیر قابل برگشت شیوه های   زنده گی جامعه سنتی به زنده گی باز ونوین است.                                                                                                   

   سرانجام با استفاده از تجارب فوق ، با رونق تجارت وبا کشیدن را ه ها  واتصال مناطق مختلف کشور ورابطه آن با جهان متمدن ، میتوان در های بسته جامعه مان را به سوی کاروان تمدن بشری کشود. البته با تغیر جامعه از شکل بسته وسنتی بطرف جامعه باز ونوین بایست شیوه های کنترول ورفع معضلات جامعه نیز تغیر ومتناسب به آن عیارگردد. 

 

    ماخذ ومنابع :

         1 _ دیباچه ای بر جامعه شناسی ،سینک لر، ترجمه ثاقب فر ص، 47

         2_ دعوتی به جامعه شناسی، برزگر پیتر، ترجمه مهدوی ص،71 ،

         3_ کارل پوپر     جامعه باز و  دشمنانش ص،

 


بالا
 
بازگشت