عثمان نجیب
چرا؟ عثمانِ نجیب نتواند
پاسخِ دیگری برای آقای هیکل
نتیجهی مطالعاتِ تان در حوزههای درون کشوری و برون کشوری ازاثرِ تعصباتِ قومی منجر به سقوطِ کشور ها سیاست های اندلس تاآفریقا و آسیا و اروپا چیست؟
در سیاست بازی با کلمات یا وام واژههای بیلروم و بی معنا جای ندارد. شمرده صحبت کردن، معنادار نوشتن، محتوا را احاطه کردن، تفکیکِ فروعات را از اصل کردن، تشخیصِ روش های نیل به هدف را تا اصلِ هدف فرق نمودن، منطقی بودن را بر لجوج بودن ترجیح دادن ووو… ده ها مورد دیگر از لازمه های پرداختن به یک بحثِ تیوریک و گذار به عمل است. فلاسفه های مکاتب و سیاست های گونهگون در جهان اعم از کافر و مسلمان استادانِ آموزش و پرورش اند. نظریه پردازانِ تاریخ در برهه ها و مقاطع خاص کارهایی را انجام دادند و میراث های گران بهایی از خود برای بشریت به جا گذاشتند تا منابع بزرگی برای تداومِ زندهگی بشر باشند. اما این نظریات و این دیدگاه ها و این میراث ها آیه های نازل شده از سوی خدا و یا هم حدیث پیامبران و پیامبر اکرم «ص» نیستند که روی شان بحثی صورت نگیرد یا فراتر از آن ها سخن گفته نشود. در امروزه زیستن ناکاره زیستن جایی و در خودفرورفتن و از دیگران تقلید کردن و توانایی های خود را نادیده گرفتن مکانی ندارد. ما نمیتوانیم به قولِ مینه بکتاش با دیسانت واژه های سیاسی، دینی، اجتماعی، اقتصادی و ارزی و ارضی و جغرافیایی تأکید بر چیزی کنیم که ما را به پرداختن از اصل دور و در فروعات غرقِ مان میکنند تا به محتوا نرسیده جان بسپریم. انچه را ما در افغانستان مطرح میکنیم یا من مطرح میکنم، آخرین و ناگزیرترین راه برای ادامهی زندهگی نسل های بعدی ماست. در طی سه صد سال حدِ اقل پنج تا شش نسل رنج های ناشی از سیطرهی استبداد را بر شانه های شان حمل کرده و مدام در دردیف های چندم و چندم قرار داشتند و حالا هم دارند. آیا بشر در افغانستان برای همین خلق شده که باید و باید دنباله رو و بلی گوی یک قوم باشد؟ آیا ابنای بشر در افغانستان بر خلافِ احکام قرآن خلق شده اند که همیشه یک گروه برتر از دیگری باشد و هیچ زمینهی برای بالندهگی و باوری نداشته باشد؟ آیا وام واژه نامهی شما اندربابِ حاکمیت های سیاسی و اقتداری ملت ها و ملیت ها چیزی به نامِ موازات، مساوات، برابری، برتری نخواهی، اقتصاد و ثروت و قدرت را متوازن تقسیم کردن، انکشاف متوازن داشتن، حق تعیین سرنوشت داشتن، بلی گوی نبودن، خود را در همه آئینه های زندهگی بدونِ بردهگی دیدن چیزهایی هم وجود دارد یا خیر؟
فلاسفه ها از کجا فرمان آورده اند که آنان هر کاره اند و کسی پس از آنان چیزی کرده نمیتواند. مگر نمیدانیم که در جهان فقط به جای یک نفر کسی را پیامبر بعدی گفته نمیتوانیم.
خاتمالنبیین محمد «ص». پرودگار پس از ایشان سلسلهی فرستادنِ پیامبران را مختومه اعلام کرد. ما چرا نمیتوانیم در مباحثی که مربوط به سرنوشتِ خودِمان،قوم وتبار و زبانِ مادری مان و هم زبانانِ مان یا همفکران و نزدیک ها به افکارِ مان، کلتور و راه و روِشِ مان، جغرافیای مان، نوع و شکلِ زیستارِ مان اشتراک کنیم و تصمیم بگیریم. ما چه الزامی داریم تا به هر جبری لبیک بگوییم یا یوغ و اسپارِ قبیلهی خاصی را بر دوش داشته مدام قُلبه کنیم یا شُخم بزنیم و حاصل برداریم و به خوردِ یکگروه خاص و رهبرانِ جاهل شان بدهیم. بحث بالای جدایی اراضی یا ارضی که شما گفتید یا تجزیه که من یا همفکرانم میگوییم لاقید است و گسترده. چرا؟ فلاسفههای شما میتوانند در هر موردی صحبت کنند و عثمان نجیب نمیتواند در موردـ سرنوشتِ سیاسی مملکتِ خود، تبارِ خود، قومِ خود، قبیلهی خود، زبان مادری خود صحبت کند. من از فلاسفه های شما فقط در عملکرد های رفتاری الگو میگیرم. و شما به مباحث فلسفی در ساختار های اتنیکی و ارضی و هویتی نیازی به مدلگیری های هم مانند ندارید. اما برای یک تجربه چرا. من در بحثِ تجزیه هم در جهانِ مدرنِ امروزه نمونه هایی دارم و هم از جهان پارینه. بزرگترین تجزیهی قرن بیست انقسامِ اتحادِ جماهیرِ شوروی سوسیالیستی نبود؟ پس از آن سودانِ جنوبی نبود؟ پس از آن کریمیه نبود؟ سیاست های مبارزاتی موجود تجزیهی ارضی در بولیوی، ایرلند شمالی، بلوچستانِ پاکستان، کردستانِ ترکیه، جدایی های پاکستان از هند و بنگلهدیش از پاکستان، انقسامِ جمهوری های شرق اروپا، یوگوسلاوی، بوسنی، هرزیگوین، صربستان، مبارزاتِ ایغور های چین، مردمِ کاتالونیا و ده ها مورد دیگر همه به اجازهی فلاسفههای ذهنِ شما بوده یا ارادهی ملیتها و ملت های شان؟
من و همفکرانم به این نتیجه رسیده ایم که تجزیه تنها راهی برای آرامش روح و روانِ نسل های بعدی ما میباشد و بس. ما میدانیم که جغرافیا داریم، حدود داریم، تعریف داریم، مردم داریم، آراء داریم، انگیزه داریم و اگر نظر سنجی هم کنیم بیگمان در صدر قرار داریم. چون مردم دگر خسته شده اند. مردمی که همه چیز دارند اما از همه محروم اند و همه در دستِ یک گروه است. ما این را هم میدانیم که این تجربهی ما و جدایی خواهی تلقی کردن شما ظاهراً دشوار است و قربانی میگیرد، اما هرگز ناممکن و سخت نیست. ما بیش از شما به این درک هم رسیده ایم که تجزیه نوشیدنِ جامِ زهریست برای رهایی از مخمصهسرای سرایدارانی که گاه سرای ما را کاروانسرای رهزنان میسازند، گاه گذرگاهِ تروریستان و زمانی هم تختهی خیزِ هر جنایت علیه مردمانِ بومی خودِ ما و یا پرتابگاهِ تروریسم به کشور های ماورای مرز های مان، ارچند اجرای چنان اعمال به آگاهی و استیذان و مشارکتِ امپریالیسم انگلیس و آمریکا و اروپا. مگر شما از نقش و بدبختی های تعصبِ قومی در تاریخ های جهان خبر دارید؟ شما از نقش تعصباتی که سبب شده اند تا امروز حوزه های غیرپشتون و بیشتر فارسی گویان در افغانستان سرزمین های شان را اجباراً از دست بدهند خبر دارید؟ شما نظامنامهی ناقلینِ امانالله را به یاد دارید که چهگونه برنامه های عبدالرحمانی را در پشتونیزه سازی سرزمین های فارسی زبانان از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب کشور تکمیل کرد. شما اعدامِ بزرگانِ فارسی زبانان در سرزمین های بادغیس و غرب را به یاد دارید؟ شما آگاهی دارید که مُهرِ جعل و کذب قرآنی پشتون در موردِ بزرگان فارسی زبان چند بار تکرار و چند بار نقض شده و منجر به شهادتِ بزرگان تاجیکان شده است؟ شما آگاهی دارید که خیبر پښتونخواه و پشاورِ پاکستان مکان های اکمالاتی بدونِ توقف نیرو های ناقلین پشتون در شمالِ افغانستان است و تا امروز ادامه دارد؟ شما شهادت های ارباب های شجاعِ تاجیک بادغیسی در زمانِ عبدالرحمان را پسا مهر کردن در قرآن هم از حافظهی تاریخ آگاهید؟ شما از مطالعاتِ تاریخی تان در مورد مقاومتِ شجاعانهی سلطان نایب و سلطان بهرامِ بادغیسی برای جلوگیری از جا به جایی ناقلین در شهرستانِ قادسِ اُستانِ غزنی و بعد توطئه و به شهادت رساندنِ شان در کابل را به یاد دارید؟ شما در مطالعاتِ فراکشوری تان نقشِ تعصبِ قومی و عشیرهیی سقوطِ دولتِ نمونهی اسلامی اندلس اسپانیا را به یاد دارید که اسلام دیگر جایی نه داشت؟ شما در موردِ اغالبه های تونسی، خوارج و بنی حامد در الجزایر، ادریسسی در باخترِ دور، مرابطین در مراکش که حتا منجر به سقوطِ خلافت در ترکیه هم شد آگاهی و مطالعه دارید؟ شما در موردِ سقوطِ بار بارِ افغانستان در نتیجهی تعصباتِ قومی و دولتی و شاهی و سلطنتی و جمهوری و طالبانی که هم اکنون در افغانستان جریان دارند آگاهی دارید؟
و در اخیر نسخهی شما برای برون رفت از این معضل چیست؟ جدا از کُلی گویی های توصیفی یا عاریتی وام واژه های تان که گویا وحدت است و اراضی مشترک است و این است و آن است.