افغانستان میدان تقابل منافع قدرت‌های سرمایه‌داری

جواد طیب

بیشتر از چهار دهه است که مردم و جغرافیایی سیاسی بنام افغانستان در آتش تقابل سرمایه های بزرگ جهانی می‌سوزد؛ در جریان جنگ سرد نیروهای به شدت هار مذهبی در داخل، و حول و حوش این کشور در چهار چوب اسلام سیاسی منحیث کمربند سبز از سوی سرمایه امریکا و در کل بلاک غرب با کمک کشورهای عربی و پاکستان ساخته شد و در این میدان (افغانستان) علیه نفوذ هرچه بیشتر اتحاد جماهیر شوروی بکارگرفته شد. وقتی بخشی از این نیروها بعد از اینکه نیروهای شوروی از کشور بیرون شدند، با گرفتن امکانات از قدرت‌های منطقه یک مقدار از سلطۀ بلامنازع کشورهای خالق شان دوری کردند و یا به زبان دیگر در تطبیق پروژه های بعدی امریکا و ناتو اهمال و غفلت وظیفوی نشان دادند؛ این بار باز گروه تروریستی همانندی را از همان کمپنی (اسلام سیاسی) زیر نام طالب دوباره وارد جنگ گرم ساختند، تا این که در این دوره با استفاده از وقایع پیش آمده به خصوص به بهانۀ پناه دادن اسامه بن لادن رهبر گروه القاعده از سوی طالبان و انتقام از حملۀ یازدهم سپتامبر، امریکا و شرکا به این افغانستانلشکرکشی کردند و بار دیگر به شکل رسمی در این دو دهۀ اخیر نه تنها که این کشور را به گدامی از سلاح های سبک و سنگین، مواد منفجره، قاچاق مواد مخدر و عادی سازی مراودات اقتصادی مافیایی تبدیل کردند که با تسری این مناسبات از بالا به وسیلۀ عناصر گزینشی خودشان همانند کرزی، غنی، عبدالله و هرچه کسانی که دور و بر اینها بودند، فساد، غصب ملکیت و دارایی های عامه، ترور، قلدری، انفجار و هر جنایت دیگری را در کل فرهنگ اجتماعی ساری وعادی سازی نمودند.

امریکا و شرکا با یک چنین بذری در این خاک و بدتر از همه سوار کردن دوبارۀ بزرگترین تروریستان جهان بر گردۀ مردم، این کشور را ظاهرا تحویل رقبای منطقه‌یی خود به خصوص چین و روسیه کردند. امریکا و ناتو در تقابل و محدود سازی رقبای منطقه‌یی به خصوص چین و روسیه دست به هر کاری می زنند. در این فاز با از بین بردن کل سیستم وشیرازه جامعه در افغانستان و بر سرکار گماشتن تروریستان در قدرت، درگیری ونگرانی چین را بر علاوۀ حوزه ایندو-پاسفیک، از این ناحیه هم سخت تشدید کرده است؛ حالا چین و روسیه از خطر گسترش نیروهای تروریستی و قاچاق مواد مخدر به قلمرو شان با توجه به بزرگترین منبع عایداتی طالبان از تولید و قاچاق مواد مخدر و موجودیت بیش از بیست گروه تروریستی در افغانستان سخت در مخمصه استند. از سوی دیگر چین و روسیه آن چنان هم بالای گروه‌های طالب اعتماد ندارند که به این زودی ها هزینۀ کل سیستم سازی و حکومت داری را در افغانستان بادست باز بپردازند. این ها به درستی می‌دانند که هنوز رشته ارتباط این گروهای تروریستی با امریکا کاملا قطع نشده است، این هم برای رقبای امریکا و ناتو در منطقه مشخص است که امریکا با بیرون کشیدن نیروها خود از افغانستانو قطع مداخلات مستقیمنظامی، زمینۀ هرچه بیشتر مداخلات سیاسی را همچنان از قِبل کشورهای عربی و پاکستان در دست دارد.

روی هم رفته باید تأکید کرد که بحران و سونامی بشری یی که در افغانستان شکل گرفته است، اساساً ناشی از بحران اقتصادی و ساختاری در کل سیستم سرمایه داری است و درست از همین ناحیه هم است که خود را چندین لایه،پیچیده و بدور از تحلیل‌های دم دستی نشان می‌دهد. اما آنچه که روشن و مبرهن است، در این تقابل منافع، بیشتر از هر دولتی این مردم افغانستان است که فجایع بد و بدتر را هر روزه تجربه خواهند کرد. خب وقتی اوضاع افغانستان و منطقه متاسفانه در یک چنین وضعیتی است، پرسش اساسی این خواهد بود که مردم و به‌خصوص طبقات فرودست جامعه که بیشتر از همه در معرض فقر و فلاکت قرار دارند چه باید بکنند؟

در از این زمینه یاد مان باشد، تاریخ به ما می‌گوید در جنگ و تقابل منافع کشورهای سرمایه داری، برد و باخت هر کدام این دو طرف به نفع طبقات فرودست و در کل مردم آن جغرافیا نیست؛ جنگ ها بر علاوۀ این طرف های منازعه یک طرف دیگر هم دارد و آن مردم آن جغرافیایی سیاسی است. تصمیم و ارادۀ این طرف به خصوص صورت بندی های پایینی جامعه است که می‌تواند در جهت منافع کل شهروندان تعیین کننده باشد. البته این را هم باید گفت که مردم و شهروندان را نباید از بُعد جامعه شناختی به دلیل گرایش های معین اجتماعی که به جنبش های سیاسی-اجتماعی در جامعه دارند فقط جمع عددی انسان های شناخت که یک دست وهمه در یک صف واحد رژه می روند؛ مردم متاسفانه به دلیل پایگاه ها و جایگاهای طبقاتی متفاوتی که به حکم مناسبات اجتماعی دارند، هر کدام جنبش های اجتماعی-سیاسی خود را دارند.

در منازعه نیم قرنه افغانستان بنا به منافع طبقات حاکم در کشور و منافع نظام سرمایه‌داری درجهان، بیشتر از هر جنبش اجتماعی دیگر جنبش های ناسیونالیستی و مذهبی توانسته است پلاتفرم خود را در خورد جامعه دهند و با تفرقۀ انسان‌ها بر مبنای قوم، زبان، سمت، مذهب وغیره هویت همه شمول آدم‌ها را که همان انسان یعنی شهروند آزاد و متساوی‌الحقوق است از گزینش های اجتماعی بدرو سازند .برای همین هم است که امروزه هم نقد مناسبات در جریان افغانستان با تأسف اکثراً مذهبی و ناسیونالیستی است و هم نیروهای بر سر قدرت و پیش برنده های رتق و فتق جامعه؛ به عبارت دیگرهم نقد ناسیونالیستی و مذهبی است و هم موضوع نقد.اگر ما به وضعیت موجود نقد داریم، اگر ما خواهان استمرار گذشته در آینده نیستیم، اگر ما لااقل تجارب و انتباهی از کارکرد جنبش های ناسیونالیستی و مذهبی داریم که به جزفقر، فلاکت و سیه روزی چیزی دیگری تحویل شهروندان نکردند، دیگر نباید هیچ توهمی نسبت به این جنبش ها داشته باشیم. جنبش های ناسیونالیستی و مذهبی به ویژه در این نیم قرن اخیر در کشور هرچه جنایت و فجایعی که سراغ داشتند نسبت به مردم دریغ نکردند؛ بنابرین امروزه بیش از پیش فرصت آن فرارسیده است که مردم سوای تعلقات اتنیکی و تباری شانحول پلاتفرمی گرد آیند که در آن شرکت و زنده‌گی اجتماعی آدم‌ها در اقتصاد، قدرت سیاسی و کل امور جامعه نه بر مبنای مشخصات مثل مذهب، قوم، زبان، محل، جنسیت و... بل منحیث انسان‌های آزاد و متساوی‌الحقوق که در امور همگانی در سطح توان شان تلاش کنند و از فراورده های اجتماعی در حد نیاز بدون هیچ تبعیضی برخوردار باشند. رهایی جامعه از منجلاب این همه فجایع در گرو شکل یابی یک چنین جنبشی است. هرچند این جنبش به صورت بل قوه در جامعه موجود است. مردم از فقر، بی حقوقی، جنایت، قوم بازی، زبان‌بازی، تبعیض جنسی و تحمیل قواعد مذهبی به یک اندازه بیزار اند و هر ازگاهی اینجا و آنجا اعتراض خود به وضع موجود را در چهارچوب آکسیون های خیابانی به نمایش می‌گذارند، اما نیاز است که این جنبش اجتماعی با روشن سازی هرچه بیشتر خواست ها و مطالبات خود از جنبش های دیگر، از بالقوه به بالفعل در آید. در پهلوی این، قدرت یابی این جنبش کاملاً بسته‌گی دارد به اتحاد وتشکل یابی هرچه بیشتر طبقات فرودست در این جنبش و حمایت و پشتیبانی تشکل های پیشرو و برابری طلب از آن در سراسر جهان.

 

  


بالا
 
بازگشت